صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۳۱۹۷۸
هفته گذشته خبر تکان‌دهنده‌ای خواندم. در سانحه رانندگی، پژو 206 جان هشت نفر را گرفت. 206 اتوبوس نیست که هر هفته چند تن را به کشتن دهد. قطار نیست که از ریل خارج شود. هواپیما هم نیست تا سقوط کند. هشت نفر برای 206 زیاد است؛ خیلی زیاد. آن‌قدر که باورش سخت است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۷ - ۲۲ آبان ۱۳۹۱
فرارو- زهرا فدایی؛ 1. هفته گذشته خبر تکان‌دهنده‌ای خواندم. در سانحه رانندگی، پژو 206 جان هشت نفر را گرفت. 206 اتوبوس نیست که هر هفته چند تن را به کشتن دهد. قطار نیست که از ریل خارج شود. هواپیما هم نیست تا سقوط کند. هشت نفر برای 206 زیاد است؛ خیلی زیاد. آن‌قدر که باورش سخت است. 

علت حادثه دلیل این زیادی را مشخص می‌کند. نقض ماده 4 آیین‌نامه ایمنی راه‌ها. عبور از وسط اتوبان. اتوبان؛ یعنی آزادراه قزوین – زنجان.

ماجرا بر این قرار بوده است: یک اتوبوس آن‌جا که نباید، توقف کرده است. مسافرانش را پیاده کرده. جلوتر نرفته‌اند. از زیرگذر نرفته‌اند. راه ایمن را نرفته‌اند. مسافران به جشن عروسی دعوت شده بودند؛ اما هرگز نرسیدند.

در این اتفاق، هشت نفر رفتند به آن دنیا؛ ما هم مانده‌ایم در این دنیا و همچنان نقض قانون می‌کنیم. باز هم آن‌جا که نباید پیاده می‌شویم. هرکجا نباید سوار می‌شویم. تند می‌رویم. کند می‌رویم. فراموش می‌کنیم زیرگذری هست؛ روگذری هست و راه ایمن‌تری.

2. پوستمان کلفت شده است. عادت کرده‌ایم به خبرهای تصادف. به آمار کشته‌شدگان جاده‌ای. سانحه‌های درون‌شهری. به مصدوم؛ به مجروح؛ به توضیح؛ به توجیه. 

تلویزیون صحنه‌های تصادف را نشان می‌دهد. برنامه‌های آموزنده. می‌خواهد درس بدهد. پند بدهد. موفق هم هست. ما بر و بر نگاه می‌کنیم. مادرانمان نگران می‌شوند و خبرهای تصادف به قوت قبل باقی می‌ماند.

تصادف حرف دارد. معانی زیادی را تداعی می‌کند. این‌که چرا دولت فکری نمی‌کند؟ چرا مجلس قانونی نمی گذارد؟ و این‌که پلیس راه دائم شعار می نویسد روی در و دیوار!

اصلاً تصادف آدم را یاد قطعات چینی می‌اندازد. یاد کارگران فلان کارخانه، که رئیسشان گفته گاهی خوبند، گاه بد. یاد خودروهای ملی که هندوانه دربسته‌اند! 

خودروهای وارداتی اما، فرق می‌کنند. باید تند بروند. صد و چند میلیون داده‌اند که پرواز کنند. صد میلیون داده‌اند که وقتی چپ می‌کنند، تقصیر را گردن جاده‌ها بیندازند. گردن راه‌های غیراستاندارد؛ تابلوهای از رده خارج. 

تصادف تقصیر همه هست غیر از ما. با این وضع رانندگی. با این حجم قانون‌گریزی.

3. به راحتی از قوانین مختلف عبور می‌کنیم؛ هر روز و هر ساعت. خط قرمزهای قانون را زیر پا می‌گذاریم. با کمان نیست دودش به چشم که می‌رود. این تخطی‌ها انواع مختلف دارد. گاه در سطح است و جزئی. گاه می‌رود به عمق. 

ممکن است شما همیشه یک متخلف سطحی بمانید؛ اما من، پا فراتر بگذارم. شاید هم یک قانون‌شکن کامل شوم. در این مورد خاص، تخم‌مرغ دزد لزوماً شترمرغ نمی‌دزد. و البته برعکس.

گذار از قانون دلایل مختلف دارد. مثلاً میل به سرکشی در روح جمعی  جامعه. یا فرهنگی که می‌بایست نهادینه شود ولی نمی‌شود. شاید به دلیل آموزش‌های نصف و نیمه و حتی متضاد. این گذارها گاهی آگاهانه است و از روی عمد؛ گاه ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه. 

حسی درونی وادارمان می‌کند جلو رویم. آن‌قدر که از خط قرمزهای قانون بگذریم. این حس می‌خواهد در صف جلو بزند. پل عابر ‌پیاده را ندیده بگیرد.  این حس عاشق پارک کردن زیر تابلوی توقف ممنوع است. عاشق ورود ممنوع رفتن. 

همین حس به شیطنت‌های دانش‌آموزی مزه می‌دهد. قانون‌شکنان را پرطرفدار می‌کند. بر پایه حس مذکور، کارمند از زیر قوانین می‌گذرد؛ مرد سیاست از روی قانون. 

بگذریم؛ نمی‌خواهم حرف سیاسی بزنم. می‌خواهم از حسی بگویم که بی‌فکر است. که نمی‌داند قانون، قانون است و بی‌اعتنایی به قانون، ریز و درشت ندارد. نمی‌داند کاری که می‌کند آخر و عاقبت ندارد. این حس خبر ندارد که نقض ماده 4 ایمنی راه‌ها، از مجلس عروسی، عزا می‌سازد.

4. اگر عجله کار شیطان است، ما – خیلی‌ها را می‌گویم- خود شیطانیم؛ بی‌آنکه بدانیم. 

"عجله داشتن" فرهنگ ما شده است. حین رانندگی با تلفن صحبت می‌کنیم، چون صبر نداریم. تلفن غیرضروری هم که باشد باز پاسخ می‌دهیم. آن‌جا که ممنوع است، دور می‌زنیم. تند می‌رانیم. پیاده باشیم یا سوار، تا بتوانیم به چراغ بی‌اعتنایی می‌کنیم. بوق می‌زنیم. لایی می‌کشیم. با نور بالا چشم راننده جلویی را درمی‌آوریم. آخر سر هم فریاد می‌کشیم: «گاریچی! یابو سوار! مگه عروس می‌بری؟!»

همه برای این است که زودتر برسیم؛ حتی چند دقیقه. برسیم که لم دهیم روی کاناپه. تلویزیون تماشا کنیم. یادمان نمی‌آید بوق و چراغ و فریاد برای رسیدن به چه بود. یادمان نمی‌آید، چون با زمان بیگانه‌ایم. زمان نه ارزشی دارد، نه احترامی. می‌خواهیم زمان را کوتاه‌تر کنیم. می‌خواهیم از روی زمان عبور کنیم. می‌خواهیم عمر زمان را بگیریم. در عوض چند دقیقه زودتر برسیم.  زودتر برسیم به مهمانی، به خانه، به محل کار. به هرکجا که اگر منصفانه نگاه کنیم، حضورمان یک ساعت کمتر یا بیشتر، تفاوتی ندارد. در یک کلام، زمان را کوتاه‌تر می‌کنیم که بعد اتلافش کنیم.

رفته رفته به عجله داشتن، انس می‌گیریم. می‌شود خصلتمان؛ عادتمان. ترک عادت هم عواقب ناجوری دارد، پس به خاطرش هر قیمتی می‌پردازیم. قانون که جلویمان بایستند، از قانون رد می‌شود. بعد خبرهای ناگوار می‌رسد. بعد عروسی‌ها عزا می‌شوند. ناراحت می‌شویم. دولت و مجلس و زمین و زمان را مقصر می‌خوانیم ولی هرجا فرصتی دست دهد باز از چراغ قرمز قانون رد می‌شویم.
برچسب ها: تصادف
ارسال نظرات
ناشناس
۲۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
سرکارخانم فدایی
ابتدا از شما تشکر میکنم بخاطر طرح موضوع ،اما لازم میبینم نظر شما به این نکته جلب نمایم که مردم ما مردم قانون مداری هستند
درسالهای قبل از انقلاب عابرین پیاده درسر چهارراهها پشت چراغ قرمز توقف منمودند،اگر چرخ ماشینی برروی خط ممتد میرفت راننده 52 ریال جریمه میشد ،امکان نداشت اتوبوس واحد در خارج از ایستگاه مسافر سوار یا پیاده کند .
ایا پس از گذشت40 سال از آن زمان با وجود تکنولوژی و امکانات سخت ابزاری ونرم افزاری هیچ توجهی به چراغ عابر پیاده یا تابلو علائم رانندگی و مقررات سوار وپیاده شدن مسافر در ایستگاه میکردد.
تا زمانی که مسئولین باور نداشته باشند که باید قانون اجرایی گردد مردم خود تغافل میورزند
مقررات کمربند ایمنی چطور فرهنگ سازی شد ،مردم بارها در اجرایی شدن قانون لبیک خود راگفته اند .هیچ اشکالی ندارد که درراه اجرایی شدن قانون ،دفترچه تردد یاگواهینامه چند راننده متخلف ضبط یا ابطال گردد .
احمد
۲۳:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
رعایت کامل قانون راهنمائی و رانندگی در کشورمان ممکنی ست آلوده به عدم امکان برای مردم .؟! احمد.
Hamid
۱۳:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
هنگام رانندگی از تلفن همراه استفاده کردن وحتی اس -ام -اس فرستادن در خیابان های

ایران امری عادی شده است که متاسفانه پلیس راهنمائی و رانندگی آنطور که باید در مقابل

این انسانهای بی مسئولیت مقاومت از خود نشان نمی دهد. فقط جریمه نقدی دردی را درمان

نمی کند. برای مثال در کشور آلمان در سال 2011 درمقابل 52 میلیون خودرو فقط 4000

نفر کشته داشته ایم در صورتی که در ایران با 12 میلیون اتومبیل در سال 90 تعداد کشته

شدگان بالای 20 هزار نفر بوده است. اقدام پلیس باید بسیار جدی تر باشد
ناشناس
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
اینا همش از عوارض ورود تکنولوژی قبل از رسیدن به فرهنگ استفاده از همون تکنولوژی است و یه نکته مهم که ایرانی جماعت چون خودشونو متمایز از تمام دنیا با فرهنگ تر و باهوشتروباکلاس تر میدانند مخصوصا قشر عجیبی تو کشور رشد کرده از نظر مالی تو موقعیتی هستند که از نظر فرهنگی استحقاقشو ندارن و به واسطه کارکرد نا صحیح اقتصادی تو این موقعیت هستند وبه عبارت دیگر تازه به دوران رسیده اند .مدام میخواهند داشته هایشان را به رخ بکشند چون آنقدر فقیرند که جز پول چیزی ندارند تا به واسطه اش اعلام وجود کنند میخواهند از روی همه چیز وهمه کس بگذرند و له کنند قانون پذیری را املی و احترام به سنت و فرهنگ واعتقادات را عقب ماندگی میدانند و اصولا هیچ چیز را قبول ندارند الا خواسته هایشان وجالبتر از همه آنکه در موقعیت آسیب دیدن از آنچه که ذره ای برایش احترام قایل نیستند شکایت از بی قانونی می کنند و دم این میزنند که ایرانی ها فلانند و بهمان و من در فلان جا که بودم .....
دریغ از اینکه در همان خارج گوسفند هم دستشان نمیدهند برای چراندن.
ونهایتا اینکه این قشر و این قانون گریزی یک مسئله جامعه شناختی عمیق و ساختاری بوده که راه حلش فقط فرهنگی هست و آن چیزی نیست جز گسترش فرهنگ ضد ارزش شمردن این گونه رفتارها که گویی اکنون در جامعه ما به نوعی ارزش شمرده میشود و اصطلاحا باکلاسی
حسين
۰۹:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
"عجله داشتن" فرهنگ ما شده است
ناشناس
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
البته یه مطلب دیگه هم اینه که مردم زیاد انگیزه ای برای زنده ماندن ندارند.
hadi
۰۷:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
خانم فدائی عزیز چند درصد سرعت مقصر است چند درصد ایمنی جاده ها .این جاده ها را در کجای دنیا دارند.چرا در آلمان که محدودیت سرعت نیست اینقدر تصادف و مرگ نیست.؟!!!
كيشو
۲۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
سلام. به غيرازموضوعات صحيخ مطرح شده بدنيست از گراني لاستيك اتوبوس ها ودرنتيجه عدم تعويض به موقع آنها به عنوان حلقه مفقوده برخي از تصادفات وواژگوني هايادشود!
ناشناس
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
خرمگس معركه
فرخ
۲۱:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
حلقه مفقوده !

ای خواهر من
ای دل تنها مانده در حجره ی سینه
با ذوق عشق و طغیان
کلامی دوباره بسرای ،
کلامی که به پذیره می رود
کلامی که به بدرقه می رود
آری ؛
در خواندن دفتر تو ،
و با بیان ناب
فشرده بر امرود سخن .فرخ .
alireza niki
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
ghalame tasir gozari darid khanome fadaiee
ناشناس
۱۶:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
خیلی خوب و موجز بود ممنون خانم فدایی عزیز
Mehbod
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
خانم فدایی عزیز به نکته خوبی اشاره کردی . درست که دولت و پلیس و مجلس مقصرند و تقصیر اینها نیز حوادث ناشی از کوتاهی ما به اصطلاح شهروندان را تشدید می کند ! مشکل اصلی ما هستیم ! مردمی که ظاهری مدنی داریم ، البته برخی مدنی ترند به لطف درآمد های کلان نفتی که با وجود رانت های بسیار به جیب مبارکشان به انحای مختلف سرازیر شده است . یعنی مظاهر تمدن غرب موبایل ، اتومبیل ، خانه های لوکس و ... را داریم ولی در باطن بدوی هستیم ، آن هم از وحشیانه ترین نوعش . ما بچه که بودیم تابستانها ده می رفتیم پیش پدر بزرگ مان ، خدا وکیلی آن روستا ییها از ما شهری های کنونی متمدن تر بودند ،بخوبی رعایت آداب زندگی مسالمت آمیز را می کردند . من نمی دانم این جماعت به ظاهر متمدن چرا اینقدر رفتارشان بدوی یا بهتر بگویم وحشیانه شده است ، به ویژه در رانندگی . فرهنگ رانندگی ما به راستی مایه شرم ساری و سرافکندگی این سرزمین است . انگار نه انگار که اینجا سرزمین فردوسی خردمند ، حافظ و سعدی است و ... !!!!
نام آشنا
۲۰:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
دوست عزیزمتاسفانه ماآدمهای این دوروزمانه آبروی آن بزرگان راهم برده ایم..
هوشنگ
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
دست شما خانم زهرا فدایی درد نکند . حقا که حقیقت گوئی را توانستید با قلم تان ؛ هنر مندانه ، خوب نقاشی کنید .هوشنگ.