آنچه اين فضا را روشن مي كند تلاش ها و تحركات دشمن در فاصله كمتر از هشت ماه به انتخابات است.
البته پروژه دشمن براي انتخابات سال آينده در حالي است كه تجربه انتخابات مجلس نهم در اسفند سال گذشته را نيز پيش روي دارد.
نكته جالب اينجاست كه دشمن هفت، هشت ماه مانده به انتخابات مجلس نهم، طرح ريزي ها و تحركاتش را بصورت سازماندهي شده كليد زد تا در فرصت باقي مانده به اهداف مورد نظرش دست بيابد ولي طرفي نبست.
اكنون نيز برنامه ها و اقدامات دشمن براي انتخابات در پيش روي از پرده برون افتاده و كافي است تا شرايط فعلي با چشم انداز انتخابات مورد رصد دقيق و واكاوي عميق قرار بگيرد.
براي اينكه تصويري شفاف از تحركات و سناريوهاي دشمن داشته باشيم چه بايد كرد؟ پاسخ بخشي از اين پرسش مبنايي و كليدي به انتخابات سال 90 برمي گردد.
همچنانكه دشمن و جبهه استكبار بدون شك از تجربه ناكامي و شكست در انتخابات اسفند 90 و حتي پيش تر انتخابات حساس سال 88 استفاده خواهد كرد، ما نيز در سوي مقابل بايد از تجربه موفقيت آميز و عبور از آن شرايط خطير بهره ببريم.
بنابراين در وهله اول بايد تحليل صحيح و درستي از تحركات و اقدامات دشمن داشت. اين روزها پروژه اصلي دشمن براي تأثيرگذاري بر انتخابات سال آينده مقوله «تحريم»ها بر ضد كشورمان است.
پس از آنكه در اول ژوئيه 2012-11تير 1391-آمريكا و چند كشور غربي تحريم نفتي و تحريم بانك مركزي را عليه ايران به صحنه آوردند؛ در همين راستا و در شرايط حاضر «تشديد تحريم ها» نيز دنبال و پيگيري مي شود.
اما در اين ميان چند سؤال مهم مطرح است؛ پروژه «تحريم»ها چه ابعادي دارد؟ آيا پروژه هاي ديگري نيز مكمل آن است؟ تا چه حد و تا چه ميزاني اين پروژه بر انتخابات ايران تأثير مي گذارد؟ آيا آمريكا و چند كشور غربي مي توانند از شرايط شكست بزرگ و ناكامي هاي پي در پي در سال هاي 88 و 90 بگريزند؟
در شرايط فعلي چگونه مي توان جلوي برخي از افراد و جريان هايي كه- خواسته يا ناخواسته- در زمين دشمن بازي مي كنند را گرفت؟ و...
درباره اين «پرسش»ها و «محور»ها و بازي دشمن براي انتخابات سال 92 نكاتي وجود دارد كه مي تواند ما را به «پاسخ»ها و «فرمول»ها نزديك كند؛
خب، سؤال اين است كه خاصيت اين تحريم ها كه از ماه هاي گذشته تصويب و اعمال شده و كماكان در حال تشديد و افزايش است چه بوده كه در نهايت بر شرايط انتخابات در ايران تأثير بگذارد؟
آيا نبايد در گام هاي اول، اثر اين تحريم ها انزواي ايران باشد تا بعداً در شرايط و فضاي انتخابات 92 بكار بيايد؟
برگزاري اجلاس غيرمتعهدها در تهران و حضور دو سوم كشورهاي عضو سازمان ملل در اين اجلاس به گونه اي بود كه رسانه هاي صهيونيستي و غربي از دبكا، جروزالم پست تا نيويورك پست و وال استريت ژورنال و... اذعان كردند اجلاس تهران خط بطلاني بود بر سياست انزواي ايران.
سؤال بعدي اين است كه اگر اين تحريم ها در سطح سياسي ناكارآمد بوده آيا در سطح اقتصادي تأثير واقعي داشته است؟
طرفه آنكه رسانه هاي غربي بارها با نگراني اين موضوع را مطرح كرده و پاسخ را روشن به بيرون درز داده اند. همين دو روز پيش بود كه رويترز گزارش داد تحريم ها عليه ايران آنقدر بي تأثير بوده كه حتي صادرات آمريكا به ايران در اين شرايط 30 درصد افزايش پيدا كرده است.
و بالاخره آنكه «تحريم»ها حتي در سطح رسانه اي و عمليات رواني نيز موفق نبوده است چرا كه اولا؛ نتوانسته بر محاسبات ايران اثر بگذارد و رهبر معظم انقلاب چند بار در اين اواخر تأكيد كردند كه محاسبات نظام و رهبري تغيير نخواهد كرد.
ثانيا؛ ايران با افزايش و تشديد تحريم ها، هيچ تغيير رويكردي در موضوع هسته اي نداشته است و اين حربه غربي ها كه از تحريم ها انتظار فشار به ايران جهت عقب نشيني از مواضع و اصول هسته اي آن بوده است بي نتيجه مانده است. ثالثاً؛ دست غربي ها و آمريكايي ها رو شده كه هدف آن ها از تحريم ها، «مردم ايران» بوده است و براي همين است كه گاردين دوشنبه گذشته طي گزارشي اعتراف مي كند؛ «تحريم ها مردم ايران را نشانه گرفته است» و بان كي مون دبيركل سازمان ملل نيز چندي پيش همين مطلب را به تلويح بيان كرد و تحريم ها را نقض كننده حقوق ملت ايران دانست.
البته اين نوشته بر آن نيست كه تحريم هاي ضدايراني را بطور كلي بي تأثير بر پاره اي از مشكلات اقتصادي كشور بداند، بلكه سخن در اين است كه اثر اين تحريم ها بر مشكلات اقتصادي نسبت به عوامل ديگر سهم بسيار كوچكي دارد و مهم تر آنكه تحريم ها قدرت تأثيرگذاري بر انتخابات سال 92 را ندارد. همچنانكه رهبرانقلاب در جريان سفر به خراسان شمالي بر اين موضوع تاكيد كردند كه دشمن در مقابله اقتصادي هم غلطي نمي تواند بكند و مشكلات كنوني اقتصادي ايران قابل حل است و از سوي ديگر خاطر نشان نمودند كه؛ «ايران عزيز به بركت هوشمندي، آگاهي و بصيرت حقيقتا تحسين برانگيز ملت و به پشتوانه حضور مردم در صحنه از آرامش و ثبات سياسي مثال زدني برخوردار است.»
به تعبير روشن تر، از پروژه نخ نما و تكراري حقوق بشر به عنوان پروژه تكميلي، «تحريم»ها استفاده مي شود.
در همين ارتباط، پشت پرده سومين گزارش احمد شهيد كه هفته گذشته منتشر شد و نقض حقوق بشر در ايران را ادعا كرده بود بخاطر كمك به غرب براي پيش بردن تحريم ها عليه كشورمان است ولي آيا اين برآورد محقق شده است؟ مشكل غرب اينجاست كه سياسي بودن و بي خاصيت بودن گزارش هاي حقوق بشري عليه ايران براي افكارعمومي دنيا برملا شده است.
دست آمريكايي ها و غربي ها رو شده كه چرا هر بار بحث تحريم ها عليه ايران داغ مي شود گزارش هاي حقوق بشري بر ضد جمهوري اسلامي صادر مي گردد و سر و كله گمارده اي چون احمد شهيد پيدا مي شود؟
3- بازي دشمن با پروژه هاي تحريم و فشارهاي حقوق بشري عليه ايران براي تأثيرگذاري بر انتخابات رياست جمهوري و تحميل بي ثباتي سياسي در كشور همچنانكه در انتخابات سال قبل ناكام ماند و در انتها دشمن در موقعيت آفسايد قرار گرفت در شرايط كنوني نيز به سرانجام نمي رسد و دشمن طرفي نخواهد بست و به تعبير ديروز رهبر انقلاب در جمع نخبگان و برگزيدگان استان خراسان شمالي؛ «زورگويان غربي كوچك تر از آن هستند كه ملت ايران را به زانو در بياورند».
دشمن نه تنها در پروژه تحريم ها بر ضد ايران و پروژه هاي تكميلي مانند پرونده حقوق بشر يا پرونده هسته اي دچار محاسبات غلط در غلط است بلكه اگر به حرف و سخن جماعتي و افرادي در داخل دل بسته است كه حرف او را تكرار مي كنند و شايد بتواند از اين طريق روزنه اي براي تأثيرگذاري بر انتخابات 92 پيدا كند باز هم دچار اشتباهات راهبردي شده است.
پيوند ناگسستني و درهم تنيده ملت و رهبري كه اين روزها، جلوه اي از آن در آينه خراسان شمالي به تصوير كشيده شده حاكي از ناكامي هاي دشمن است چرا كه با ديده باني رهبري و هوشياري مردم روزنه هاي نفوذ براي بي ثباتي سياسي و فضاي بلبشو در انتخابات 92 مسدود است و تنها اين گفته «آقا» كه فرمول بر هم زدن بازي دشمن است بايد نصب العين كارگزاران نظام باشد كه؛ «در مدت باقي مانده تا انتخابات و در خود انتخابات، همت همه مسئولان بر حفظ آرامش و اجتناب از جنجالي شدن فضاي سياسي كشور متمركز باشد.»
روزها، ماه ها و سال هاي عمرشان را وقف خدمت به دين و ميهن و استقلال و عزت کشور و خدمت به انسانيت کرده اند. اين چنين بزرگمرداني در مسير زندگي خود همچون نهر و بلکه رودي زلال به سمت بيکران دريا جاري بوده اند. چنين بزرگواراني غايت هستي و حيات خود را کسب رضاي خداوندي و رسيدن به قرب الهي دانسته اند و براي رسيدن به اين هدف نه با زبان که با عمل و کردار خويش رهسپار طريق حقيقت شده اند.
اينان «سرگشتگان» اما «راه پيداکردگان» طريق عشق و وصالند و به اين راه نه با زبان که با جان روي آورده اند. اما گام نهادن و قرار گرفتن در اين راه سراسر نور، دلي نوراني، باوري خدايي، عزمي راسخ و جاني مشتاق مي طلبد و مگر مي توان با دلي بي نور و بي عزمي جزم و بي باوري عميق به يکتاي هستي بخش در چنين راهي گام گذاشت؟
اين عرصه گرچه سراسر نور است اما سيمرغ عشق را يک جا بايد در خانه دل جمع کرد و آن گاه پر پرواز در اين راه نوراني يافت. اين عرصه گرچه سراسر نور است اما عشق بازي و پاک بازي و خود نديدن و تنها خدا ديدن را طلب مي کند. مگر مي توان حجاب خود ديدن را نگسليد و هواي يار و وصال را در سر پرورانيد؟
در اين معرکه که عرصه سربازي و پاسداري از عزت و شرف و پاک بازي است، سر و جان را در طبق اخلاص گذاردن، باور عاشقانه و عارفانه مي طلبد.
عرصه نوراني حفاظت و پاسداري از دين خدا و سربازي در راه عزت و استقلال و حفظ امنيت و ناموس وطن، بسي مردي و مروت و جوانمردي طلب مي کند که اين همه را رزمندگان عزيز ما داشتند که به وصال رسيدند و جاودانه شدند. از خيل اين جاودانگان و قدم در راه نورگذاردگان «نورعلي» بود همان که در گوشه روستاي «ينگجه» چشم به جهان گشود و به نورعلي نام بردار شد، او که از دوران نوجواني مودب بود و اهل مروت و نه تنها حرمت پدر و مادر و بوسه زدن بر دست هاي ايشان را عاشقانه وظيفه خود مي دانست بلکه آن چنان مهربان و مودب و متواضع بود که بر دستان عمويش نيز بوسه مي زد.
آن گاه که دين و ميهن و مرزهاي وطن آماج حملات ناجوانمردانه صداميان شد، «نورعلي» لباس رزم و غيرت را چون ديگر فرزندان با همت ايران زمين بر تن کرد و در راه نوراني دفاع مقدس گام گذاشت و سال ها در ميدان «جهاد اصغر» جوانمردانه و دلاورمردانه به نبرد با خصم پرداخت و در عمليات هاي متعددي از جمله طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، خيبر، والفجر۳ و در عمليات مرصاد نيز رشادت ها کرد و حماسه ها آفريد.
سال هاي پوشيدن لباس افتخار سربازي و پاسداري بر قامت نورعلي آن قدر طولاني شد که شانه هاي پرافتخارش به دست مبارک مولا و مقتدايش خامنه اي به درجه سرداري مزين شد. درباره اين رزمنده هميشه در صحنه اي که هيچ گاه به حاشيه نپرداخت و همه جا در عرصه دفاع، در عرصه فرهنگ و آموزش مرد ميدان بود چه مي توان گفت و چه مي توان نوشت وقتي خامنه اي عزيز درباره او چنين مي فرمايد که با اين شهيد از نزديک آشنا بودند و او را انساني مومن، پاک، سالم، صميمي، فعال، زحمتکش و حقيقتاً مظهري از همه ارزش هايي مي دانند که يک شهيد را به وجود مي آورد.
در وصف چنين بزرگوار انساني که افلاکي بود اما خاکي چگونه مي توان قلم زد. به راستي در توصيف بزرگمردي با آن همه افتخارآفريني در عرصه دفاع مقدس و درباره مردي که پس از دوران دفاع نيز هميشه در صحنه ماند و در هر عرصه اي که لازم بود و تکليف مي دانست فعالانه، بي ادعا و متواضعانه ورود پيدا مي کرد و به ايفاي نقشي موثر مي پرداخت، نمي توان به راحتي قلم زد.
آري درباره بزرگوار انساني که رعايت حلال و حرام خدا و اخلاق اسلامي و سربازي واقعي در راه «جهاد اکبر» وجهه همتش بود، نوشتن آسان نيست.
«نورعلي» که نور «ولاي علي» بر دلش تابيده بود، ولايتمدار واقعي بود و مرد عرصه عمل و فداکاري و ايثار. او به جِدّ در همه زمينه ها حرمت نگاهدار بود، حتي آن گاه که فردي جوانتر را به فرماندهي او گماردند با آن سن و سال و آن سابقه درخشانش، متواضعانه در خدمت تشکيلات و سلسله مراتب فرماندهي بود با آن که او، خود فرماندهي بزرگ در تمامي عرصه ها بود. درباره اين بزرگمرد چه کلامي روشن تر و استوارتر از کلام رهبر عزيزمان که درباره او فرمود: او به خوبي از خطرهايي که در سيستان و بلوچستان تهديدش مي کرد، خبر داشت ولي با آغوش باز به استقبال شهادت رفت.
و اوج کلام رهبري درباره اين پاسدار دين و ميهن و شهيد راه وفاق و وحدت، اين که فرمود: «براي اين انسان مجاهد و مبارز و مومن و صادق پس از حضور در سال هاي جنگ پايان باارزشي تقدير شد و سرانجام سعادت شهادت نصيبش شد.»
شهيدشوشتري هم در عرصه دفاع مقدس رشادت ها کرد و حماسه ها آفريد، هم در عرصه فرهنگي و اجتماعي يادگارهاي ارزشمندي در جامعه از خود به جاي گذاشت و هم با حضور ايثارگرانه و موثر خود در سيستان و بلوچستان عاشقانه و تکليف مدارانه و مدبرانه براي سامان دهي وضعيت هم وطنان عزيزمان در اين خطه عزيز و مهم کشور در همان مدت کوتاه حضورش تا عروجش کارهايي کارستان کرد و آن قدر در دل پير و جوان، شيعه و سني و بلوچ و غيربلوچ منطقه مهرش ماندگار شد که يکي از سران طوايف مي گويد: شهادت سردار، سيستان و بلوچستان را داغدار کرد و حتي باعث شد که برخي روساي طوايف که براي از دست دادن عزيزان و فرزندان خود چندان ناله و ضجه و مويه نمي کنند در سوگ سردار اشک ريختند.
گرچه دشمنان خدا و دشمنان دين و ميهن و تروريست هاي جاني و آدم کش در اين حرکت جنايتکارانه، سردارنورعلي شوشتري و سرداررجب علي محمدزاده و تعدادي از مردم سني و شيعه منطقه را در آن اقدام تروريستي به شهادت رساندند، اما اين واقعه، پاياني بسيار باارزش بر زندگي «اين دنيايي» شوشتري و محمدزاده و ديگراني که در آن حادثه تروريستي به جوار حق شتافتند رقم زد و در حالي که خون شيعه و سني در اين خطه عزيز ميهنمان به دست شقي ترين تروريست ها درهم آميخت، تمامي شهيدان اين واقعه مانند ديگر شهداي دين و ميهن جاودانه «و عندربهم يرزقون» شدند. آري، واقعيت اين است که مرداني براي جاودانه شدن به دنيا آمده اند و شهيدشوشتري و محمدزاده و ديگر شهدا از جمله اين جاودانه مردان هستند.خداوند راه شهيدان را پررهرو نگاهدارد و شهادت در راه دين خودش را که برترين عزت و سعادت است روزيمان فرمايد.
شهر "اسلو"، مقر "بنياد نوبل" روز شنبه شاهد نمايشي مضحك و عجيب بود كه نه تنها جهانيان را به شگفتي واداشت بلكه براي مردم خود اروپا نيز عجيب و غيرمنتظره بود. "اتحاديه اروپا" كه در اكثر جنگها و درگيريها در اقصي نقاط جهان به گونهاي دخالت داشته و دارد به عنوان يك نهاد صلح طلب جايزه نوبل را دريافت كرد.
به نظر ميرسد اعطاي جايزه نوبل برمبناي سياسي، رويهاي شده است تا دست اندركاران جايزه به اصطلاح نوبل براي تطهير چهره جنايتكاران و مجرمان سياسي و رهبران و نهادهاي مسئلهدار جهان، از آن استفاده كنند. به جرأت ميتوان گفت در چند دهه اخير بسياري از مواردي كه جايزه نوبل به آنها تعلق گرفته، ويژگي مورد نظر "آلفرد نوبل"، باني جايزه صلح نوبل را نداشتهاند. زماني كه جايزه صلح نوبل به افرادي همچون "مناخيم بگين" صهيونيست كه باني فاجعه قتل عام دير ياسين و يا "اسحاق رابين" ديگر صهيونيست جنايتكار و پس از آن، شيمون پرز قاتل صدها كودك و مرد و زن فلسطيني تعلق ميگيرد، قطعاً نام اين جايزه را نميتوان جايزه صلح خواند بلكه بايد آن را پاداشي براي جنگ افروزان و جنايتكاران ناميد.
گردانندگان و متوليان جايزه صلح نوبل كه در شهر اسلوي نروژ مستقر هستند با اين اقدامات خود، نه تنها اعتبار خود را از دست ميدهند و جنگ طلبان را به ادامه سياستهاي ضد بشري تشويق ميكنند بلكه شعور و درك مردم جهان را نيز به تمسخر و ريشخند ميگيرند.
"آلفرد نوبل"، شيميدان سوئدي كه در سال 1254 ديناميت و سپس باروت را به منظور كمك به صنعت معدن و راهسازي ساخت، زماني كه دريافت اين كشف او در راه كشتار انسانها توسط دولتها مورد سوءاستفاده قرار گرفته است درصدد برآمد با وقف ثروت و ميراث خود و تعيين جايزه براي كساني كه در راه صلح و خدمت به بشريت قدم برمي دارند، راه سوءاستفاده از كشفيات خود توسط جنگ افروزان را مسدود كند. بدين ترتيب، قطعاً اعطاي جايزه نوبل به جنايتكاران صهيونيست و يا اوباما رئيس جمهوري آمريكا و اخيراً اتحاديه اروپا در جهت خلاف هدف و خواست نوبل قرار دارد.
توجيه مديران بنياد نوبل براي اعطاي جايزه به اتحاديه اروپا آن است كه ميگويند چون در اين اتحاديه در طول 6 دهه گذشته جنگي اتفاق نيفتاده، پس رهبران كشورهاي اروپائي صلح طلب هستند. درحالي كه اين ادعا كاملاً بيپايه و دروغ است. اتحاديه اروپا به خصوص دولتها? قدرتمند اين اتحاديه، در طول دهههاي گذشته به طور مستقيم و غيرمستقيم در اكثر جنگها و درگيريها حضور داشتهاند.
مشاركت اين دولتها در لشكركشي آمريكا به عراق و افغانستان و اخيراً مشاركت مستقيم و گسترده آنها در هجوم نظامي به ليبي موضوعاتي نيستند كه دولتهاي اين كشورها بتوانند آنرا كتمان كنند و يا متوليان جايزه نوبل از آن بياطلاع باشند.
علاوه بر اينها جنگ مالويناس (فالكند) ميان انگليس و آرژانتين در سال 1361 با 255 كشته انگليسي و 649 كشته آرژانتيني، جنگ فرانسه عليه الجزاير و سركوب استقلال طلبان الجزايري كه در سال 1341 خاتمه يافت و جنگ انگليس عليه مردم ايرلند كه لكه ننگي بر پيشاني دولت انگليس است، چهره خون آشام دولتمردان اروپائي را نشان ميدهد.
اعطاي جايزه صلح نوبل به اتحاديه اروپا آنچنان بيمناسبت و مضحك بود كه حتي اعتراض مردم خود اروپا را برانگيخته است. براساس نظرسنجي شبكه خبري "يورونيوز" 64 درصد مردم اروپا مخالفت خود را با اقدام تشكيلات نوبل در اعطاي جايزه به اتحاديه اروپا ابراز كردند درحالي كه فقط 32 درصد از پاسخ دهندگان، آن را تاييد كردهاند.
در مورد انگيزه اين اقدام، آنچنانكه محافل خبري غرب اشاره ميكنند باز گرداندن اعتبار به اروپايي است كه به دليل ناكاميهاي سالهاي اخير به خصوص معضلات اجتماعي و اقتصادي گريبانگير اين اتحاديه شده است. ناظران شرايط اتحاديه اروپا را بسيار وخيم ميدانند چنانكه حتي برخي احتمال فروپاشي آنرا دور از انتظارند دانستهاند.
خود مردم اروپا، بهتر از همه ميدانند كه رهبرانشان لايق دريافت چنين جايزهاي نيستند. دولتهاي اروپايي اگر در چند دهه گذشته با هم جنگ نكردهاند ولي واقعيت اين است كه جنگ افروزي خود را به قارههاي ديگر منتقل كردهاند.
به عنوان نمونه، الجزاير، لبنان، بسياري از كشورهاي آسيايي و آفريقايي، از شر جنگ افروزي و هجوم نظامي اروپاييها در امان نبودهاند. اروپاييها حتي هم اكنون كه از طرف بنياد نوبل مستحق دريافت جايزه صلح دانسته شدهاند در جنگافروزي و صدور جنگ به كشورهاي ديگر ابايي ندارند. عملكرد اين دولتها در قبال بحران سوريه و حرص و ولع آنها براي لشكركشي به اين كشور كه فرسنگها از مرزهاي اروپا به دور است خود گواه روشني از روحيه جنگ افروزي و جنگطلبي اروپايي هاست. در مورد سوريه، قطعاً اگر موانعي از جمله مخالفت برخي كشورها و يا ناكامي آنها در شوراي امنيت سازمان ملل نبود ترديدي در حمله نظامي به سوريه و روانه كردن زرادخانه تسليحاتي خود به اين كشور و فرو ريختن صدها تن بمب بر سر مردم اين كشور، به خود راه نميدادند.
نكته تأسف بار اين است كه تشكيلات نوبل، كه ميتوانست ابزاري باشد براي كمك به استقرار صلح و امنيت در جهان، به دليل تحت سلطه بودن از اهداف و آرمان خود كاملاً دور شده است. تشكيلات نوبل نيز همچون ساير مجامع و نهادهاي بينالمللي به صورت ابزاري دردست شبكه بانفوذ بينالمللي و قدرتهاي جهاني قرار گرفته است و آنها، اعطاي جايزه نوبل را نيز در راستاي تحقق اهداف و سياستهاي خود قرار دادهاند.
در چنين شرايطي است كه چهرههاي خونخواري چون مناخيم بگين، شيمون پرز و دولتهاي جنگ طلب اروپايي، پرندههاي صلح قلمداد ميشوند و به آنها جايزه و به خاطر جناياتي كه مرتكب شدهاند مدال و جايزه دريافت ميكنند!
مردم از يك سو با انتخاب رئيس جمهور فصل جديدي از اجرا را در دهه چهارم انقلاب تجربه مي كنند و از سوي ديگر با گزينش نمايندگان خود در شوراها در كف مديريت كشور نقشآفريني مينمايند.
مقام معظم رهبري همانطور كه وعده داده بودند در خصوص اهميت انتخابات آينده و وظايف مردم و مسئولان در سفر به خراسان شمالي مطالب مهمي را فرمودند كه با بازخواني سخنان مقام معظم رهبري در ديدار مردم شيروان و نيز بسيجيان ميتوان راهبردهاي انتخابات آينده را دريافت كرد.
1- اولين راهبرد انتخابات آينده اين است كه فضاي سياسي كشور بايد آرام و عاري از جنجال آفريني باشد تا مردم بتوانند در محيطي آرام، آزاد و مطمئن منتخب خود را تعيين كنند.لذا مقام معظم رهبري فرمودند: " مسئولان مانع جنجال سياسي در كشور شوند و قواي كشور مراقب باشند بدخواهان آرامش را برهم نزنند".
2- در انتخابات آينده بهدليل ويژگي خاص خود كه دو انتخاب همزمان با هم صورت ميگيرد بهطور طبيعي سطح مشاركت بالا است. اما بايد مراقبت كرد مشاركت عميق، گسترده و فراگير باشد چرا كه در شرايط كنوني كه ما درگذار از پيچ تند تاريخي هستيم موضوع ثبات و آرامش و امنيت كشور براي ما حياتي است. به همين دليل مقام معظم رهبري فرمودند: " شركت عظيم مردم در انتخابات مصون كننده است و همه تلاشها بايد به اين مسئله مهم متمركز شود."
انتخابات آينده يك انتخابات چند ضلعي خواهد بود و سليقههاي گوناگون صميمانه و مشفقانه در كنار يكديگر ظاهر خواهند شد و قدرت انتخاب مردم را بالا خواهند برد.
4- انشاء الله انتخابات برگزار و فرد منتخب كار خود را آغاز خواهد كرد. همه بايد به نتايج انتخابات و داوري نهادهاي نظارتي و امانتداري مجريان ملتزم باشند. امر انتخابات اگر درست عمل شود به گزينشي خوب همراه با صلاح و صرفه انقلاب كه مايه آبروي انقلاب خواهد بود خواهيم رسيد.مسئله تنظيم دُز رقابت خيلي مهم است. فرض بر اين است كساني كه صلاحيت آنها بهعنوان رجال مذهبي و سياسي از سوي شوراي نگهبان احراز شده افراد صالحي هستند و مردم از ميان صالحين يكي را برخواهند گزيد.
بايد رفتارها و گفتارها را كنترل كرد كه رقابت به سمت فضاي " آشتيناپذيري" ميل نكند. مقام معظم رهبري روي اين نكته تاكيد دارند كه مردم در انتخابات جاي دوست و دشمن را خوب تشخيص دهند و اشتباه نكنند. لذا در نقد برخي رفتارها و گفتارها فرمودند: " برخي رقيب انتخاباتي خود را شيطان اكبر به حساب ميآورند در حاليكه شيطان اكبر آمريكا و صهيونيسم است نه رقيب جناحي و انتخاباتي!"چنين ديدگاهي انتخابات را از فضاي سالم، آزاد و رقابتي دور ميكند و ممكن است به سطح مشاركت آسيب زند. البته ممكن است يك جريان يا يك رجل سياسي و مذهبي در لباس دوست در پازل دشمن عمل كند كما اينكه در انتخابات سال 88 شاهد بوديم.
به همين دليل مقام معظم رهبري در اين حالت فرمودند؛" اين فرد را بايد نصيحت كرد و اگر نصيحت موثر واقع نشد بايد با او "حد" و "مرز" و " خط فاصل" تعريف كرد. اما در هر صورت ايشان فرمودند:
" در هيچ حال نبايد دوست را به جاي دشمن گرفت".
5- آمريكا و رژيم صهيونيستي از تحريمها نااميد هستند و بعد از انتخابات آمريكا ، قطعا روي انتخابات ايران متمركز ميشوند.آنها براي انتخابات آينده ايران، هم در مورد انتخابات شوراها و هم انتخابات رياست جمهوري برنامه دارند. اولين راهبرد آنها باز توليد فتنه سال 88 از طريق نفوذ در ستادهاي انتخاباتي است. گاهي با 10 واسطه در يك ستاد ممكن است به يك نامزد انتخاباتي خط فكري وانحرافي بدهند. آنها فكر ميكنند اين توانايي را دارند كه با سوزنباني نوع رقابتها و ادبيات گفتگو و نقد، اردوكشي خياباني و سپس درگيريها را تدارك ببينند.
شوراي نگهبان بايد در احراز صلاحيت نامزدها دقت كافي داشته باشد. نبايد ملت و نهادهاي داوري از يك سوراخ چند بار گزيده شوند. از طرف ديگر اگر احتمال بروز شرارتهاي سياسي ميرود مردم بايد آماده باشند. مقام معظم رهبري با اطمينان فرمودند:" ملت ايران در مقابل فتنه 88 ايستاد و هر وقت هم مشابه آن اتفاق بيفتد خواهد ايستاد." براي ورود در اين عرصه بايد با سلاح تقوا و اطاعت از ولايت فقيه با بصيرت خط درگيري را تشخيص دهيم. لذا بخش مهمي از روشنگري مقام معظم رهبري در تعيين راهبردهاي انتخابات آينده تكيه روي عنصر" بصيرت" بود. سازماندهي، ايمان وعمل به تكليف و پا به ركاب بودن از مختصات بصيرت است. اين مختصات به ما كمك ميكند در تشخيص خط و نقطه درگيري با دشمن در انتخابات آينده همانند انتخابات سال 88 اشتباه نكنيم.
حادثه اي كه بواسطه آن یکی از مجروحان جان خود را از دست داد و متهم نیز پس از ارتکاب جرم از محل متواری شد.
حادثه تلخي كه پس از حوادث مشابهي همچون اوباشگري اراذل در پارك طالقاني ، حادثه میدان کاج، پل مدیریت و سرقت مسلحانه از یک شهروند در خیابان امیرکبیر نشانگر گسترش تب ناامني در جامعه شهري است.
تب در حال گسترشي كه واكاوي چرايي شكل گيري چنين مسائلي نشان مي دهد اگر مردم از ساده ترين شرايط اجتماعي ،فرهنگي و اقتصادي خود بي بهره باشند با مشكلات رواني مواجه مي شوند كه حوادثي همچون اين نتيجه طبيعي آن است.
اينكه جواني ۲۳ ساله درعنفوان جواني سابقه كيفري در كارنامه زندگي خود دارد و به جاي پر كردن هواي زندگيش با علم و دانش ،ماده مخدر شيشه را به عنوان تنها همدم خود بر مي گزيند بيانگر كمبودها و كم كاري هاي موجود در جامعه است.
جامعهاي که در آن معضلي به نام شيشه نه تنها به عنوان ماده مخدر شناخته نميشود، بلکه در برابر نجات افراد مبتلا به اين ماده روانگردان نيز مقاومت مي شود.
مقاومتهايي که بيشک هر يک از ما نمونههاي مشابه آن را در ذهن خود به يادگار داريم.
به يادگار داريم چرا که شيشه همچون آدامس در مملکت فراوان شده و افراد درگير با اين آدامس توهم زا چشمگير شدهاند.
چشمگيري که ترس را در چشمان تمام افراد آحاد جامعه نهادينه کرده و ديگر به عنوان يک شهروند مي ترسيم پاي در زمين آبا و اجدادي خود بگذاريم.
کشوري که اگرچه جانمان رابراي آن فدا ميکنيم اما در طي اين سالها به حدي با معضلات بيپرده اجتماعي روبرو شده است که نميتوان آنها را ناديده گرفت.
نميتوان ناديده گرفت چرا که گاهي علاج کار در مواجه شدن مستقيم با موضوعاتي است که همواره به عنوان خط قرمز مطرح شده است؛خط قرمزهايي که دست قانون در مقابله با آن کوتاه است و بيشک اگر شرايطي فراهم شود که بتوانيم درد جامعه را ديده و اساس و پايه آن را ريشه کن کنيم ديگر نيازي به آن نيست که به دنبال انگيزههاي مجرمان اين چنيني شويم.
مجرماني که اگر چاره داشتند براي ترسيم نقشه زندگي خود راه ديگري را برميگزيدند تا اينگونه آرامش اجتماعي را به هم نريزند.
آرامش اجتماعي که بر هم ريخته شده و نميتوان آن را ناديده گرفت و به جاي تحليلهاي لحظهاي در حال گسترش بايد كميته هاي تخصصي متشكل از روانشناسان و جامعه شناسان را براي واكاوي ريشه بحران هاي اجتماعي تشكيل داد.
كميته هايي كه بايد تشكيل شوند تا براي آسيب هاي نهادينه شده در بطن جامعه همچون فقر،بيكاري، اعتياد و طلاق، پادزهرهاي متناسب با ايران را تشخيص داده و شرايط مورد نياز براي درمان بيماري ها را فراهم كنند.
كميته هاي تخصصي كه انجمن هاي مردم نهاد مي توانند يكي از گزينه هاي اصلي تشكيل دهنده آن باشند چراكه تجربه نشان داده وقتي آسيب ها از ديد يك مقام حاكميتي رصد مي شود به نظر كوچك و ناچيز مي آيد اما همين آسيب هاي كوچك آسايش زندگي مردمان را سلب مي كند.
به هرحال نبايد از ياد برد كه خانواده و آموزش به عنوان دو ركن اصلي تربيت، مدتهاست در جامعه ما رو به فراموشي رفته و اگر ميخواهيم فرداي كشورمان مطلوب باشد بايد رسيدگي به اين اصول اساسي به شيوه اي آكادميك و كارشناسي شده در بطن جامعه قرارگيرد.
در پايان نبايد از ياد برد كه اين مشكلات نهادينه شده همچون يك زخم بدخيم مي مانند كه نمي توان با تكيه بر اصل پنهان كاري يا ساده نگري وجود آنها را بي پايه و اساس خواند. اي كاش آقايان مسئول بدانند كه مديريت بر يك جامعه همچون بزرگ كردن "يك كودك " نيست كه بتوان با اسباب بازي هاي رنگارنگ سرش را به بازي گرم نگاه داشت.
آنان مدعی بودند که قصد مذاکره داشته و از این طریق میخواهند به نتایج مثبت برسند اما این اقدام اخیر آنان پوشالی بودن تعهداتشان را نشان داد. جمهوری اسلامی ایران طی این مذاکرات پیشنهاد داده بود که مسئله تحریم یکی از ابعاد گفتوگوها باشد اما کشورهای 1 + 5 نشان دادند که مذاکرات را برای اهداف دیگری دنبال ميكنند.
جمهوری اسلامی ایران طی سالیان گذشته در قبال این تحریمها آبدیده شده و قطعا از این دور جدید تحریمها نیز عبور خواهد کرد اما متضرر اصلی کشورهای غربی خواهند بود. در همين راستا سخنان مدبرانه رهبري مبني بر اينكه ما هرگز از مذاكرات عقب نشيني نميكنيم و تمام سنگ اندازيها از طرف دولتهاي غرب است، تاييدكننده اين موضوع است.
چنين استنتاج ميشود كه آنها بهخاطر مسائل هستهاي نيست كه هر روز از تحريمهاي جديد خود رونمايي ميكنند زيرا بحث تحريمها، يك بحث جديدي در روابط ما با آنها نبوده است بلكه از اول انقلاب با اين وضيعت آشنا بودهايم.
در مواقع مختلف بهخاطر برنامههاي جديد و فشار زيادي كه از طرف آنها اعمال ميشود، بهرغم پيشبيني اين سياستها از طرف مسئولان، به دليل برنامهريزي و تدبير براي مقابله با آن شاهد آثار كوتاه مدت آن بر حوزههاي مختلف هستيم كه البته متاسفانه توسط برخي جناحهاي داخلي نيز برجسته ميشود. با اين حال ما نيازمند همبستگي و بصيرت در مقابل اين سياستهاي شوم هستيم تا تحريمها را به فرصتها تبديل كنيم.زيرا همين تحريمها بود كه به توليد پهپاد ايراني انجاميد و رژيم صهيونيستي را به وحشت انداخت و باعث يادآوري عدم توانايي آنها مقابل ملت بزرگ ايران شد.
جناحهاي مختلف داخل كشور در موارد مختلف بهخاطر بيتدبيري و ساده انديشي دچار انحراف شده و سعي در بزرگ جلوه دادن موضوع تحريمها هستند كه اين امر نيازمند آگاهي بخشي از سوي مسئولان و رسانههاي داخلي است. تحريم ممكن است برخي مشكلات را در پي داشته باشد اما اساسا اين مشكلات قابل عبور هستند و نبايد بيجهت آنرا بزرگنمايي كرد.
این قلم معتقد است رهبر معظم انقلاب بیان و شرح بیشتری در اینباره خواهند داشت و در روزها و ماههای آینده باید در انتظار واکاوی بسیاری از این محورها بود. در این شرایط تنها میتوان به استنباطها و فهمهای عمومی و بعضا انفرادی از برخی محورها بسنده کرد. بگذارید مثال بزنیم.
زیستنوین مسلمانی:
مسؤولان عالیرتبه در جمهوری اسلامی بر این موضوع کاملا متفقالقول هستند که دنیای جدیدی در حال شکلگیری است و پیامهای انقلاب اسلامی ایران میتواند در شکلگیری قواعد این دنیای جدید محوریت داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران اینک در محیط پیرامونی خود شاهد تلاطمهای معرفتی است. تحولات منطقه و معادلات حرکتی آن یک نمونه بارز برای تشخیص قوام و اعتبار انقلاب و جمهوری اسلامی است و در سرزمینهایی بسیار آنسوتر وقتی موعد انتخاب در دوگانه دنیای مدرن و دنیای سلطه میرسد؛ دوستان جمهوری اسلامی همچنان مقبول و مورد احترام مردمانشان هستند. جمهوری اسلامی عیار گفتمانی مدیریت جهانی را سنجیده و میداند چه گوهری برای قواعد دنیای جدید در اختیار دارد. از همین رو مانور بر این سرمایه بسیار پسندیده و لازم است.
سرمایهای که از یکسو باید رئوس بومی آن مورد احترام قرار گیرد و مهمتر از آن، بر اساس محتوای معرفتی غنی شود. رهبر انقلاب از سالها قبل در اینباره کدهایی ارائه کردهاند و اینبار در خراسان شمالی این مبحث را در قامت «تمدن نوین اسلامی» مورد اشاره قرار دادند. به معنای دیگر معظمله با علم به این سرمایه عظیم، معتقد به تشکیل تمدن نوین اسلامی در دنیای جدید برای نقشآفرینی در قاعدهسازی هستند.
تمدن مورد نظر در حوزه سختافزار در حال تحرک است اما اشاره صریح رهبری مبنی بر عقبماندگی در حوزه اساسي و حقیقی تمدن نوین اسلامی، یعنی نرمافزار یا همان سبک زندگی مسلمان نوین حاکی از شناسایی یک آسیب ماهیتی بسیار تاثیرگذار است. در این راستا طراحی نقشه راه با تمرکز بر سبک زندگی مسلمان امروزی اولویت نخست است. نشاط و سرزندگی عمومی اگرچه شرط لازم برای مجاهدت در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی است اما ورود به همه شئون و رئوس زندگی مسلمان امروزی باید لحاظ شود.
طی سالیان اخیر و ذیل تهاجم گفتمان فرهنگی غرب، سبک زندگی مسلمانان کاملا تغییر کرد. نشانههای این تغییر کاملا مشهود است. از مراودات فردی و اجتماعی تا تغییر ذائقه رفاهی و در نهایت نهادینه شدن لذتمحوری همه نشانه تبعیت از الگوی فرهنگی غرب است. محاسبات زیست مسلمان امروزی، در معادلات غربی انجام میشود و مشخص است که جواب معادلات مسلمان امروزی واجد و فاقد چه ماهیتی است. بدون تردید در شکلگیری یک الگوی جدید، نرمافزار، اثرگذارترین بخش است و اگر این نرمافزار متناسب با سختافزار نباشد، نتایج جدیدی بهدست نمیدهد.
بنابراین تمدن نوین اسلامی وابستگی زیادی به سبک زندگی مسلمان امروزی دارد. بر این اساس مشخص است که مقوله «فرهنگ» مهمترین محور تصمیمگیریهای کلان در جمهوری اسلامی خواهد بود. سایر حوزهها نیز باید جهتگیریهای خود را با تصمیمات کلان فرهنگی هماهنگ کنند.
خلأ فرهنگ روز اسلامی در جامعه مسلمان امروزی بیداد میکند. این عارضه هرچه سریعتر باید علاج شود تا در تحقق تمدن نوین اسلامی تسریع شود.
ثبات سیاسی:
حرکت در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی باید بستر مناسب را دارا باشد. در جمهوری اسلامی ایران، در زمان فعلی مهمترین مولفه بسترساز، ثبات سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران تلاطمهای بسیاری را پشتسر گذاشته است. و این موضوع اصلیترین عامل عقبماندگی در فرهنگسازی اسلامی بوده است. بحرانهای سیاسی همواره اولویت فرهنگ را زیرسوال برده است. اینک نظام اسلامی در شرایطی به سر میبرد که نیازمند حرکت به سمت تولید نرمافزار فرهنگی است. فرصتهای جهانی این را میگوید. تولید فکر فرهنگی نیازمند ثبات سیاسی است.
بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم در شرایط فعلی و با احتساب حرکت در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی، اولویت نخست، تحقق ثبات سیاسی است. حضرت آیتالله خامنهای اندرزها و هشدارهای جدی درباره حفظ ثبات سیاسی مطرح کردهاند. اقتدار نسبت به دشمنان و انصاف و اعتدال نسبت به دوستان در فرمایشات ایشان، نشانگر اهمیت جهتگیری کلان به سوی چشمانداز تمدنی جدید است.
اساسا هیچ اولویتی غیراز این نیز نمیتواند موجب نظاممند شدن رفتار یک ملت شود. حقیقتا افق تمدن نوین اسلامی بسیار فرادست است. بدون تردید حرکت در امتداد این افق در ذات خود دربردارنده برکات بسیار است. بنابراین هر مسؤولی در جمهوری اسلامی که دانسته یا ندانسته با کردار خود موجب مخدوش شدن ثبات سیاسی شود؛ بزرگترین خائن به آینده امت اسلامی است. از پرداختن به موضوعات غیرضرور و ابهامآفرین و همچنین نابردباری در مقابل مواضع سیاسی و گره زدن آن به منافع ملی باید پرهیز شود.
از آن مهمتر؛ این فرمایشات فصلالخطاب رهبر انقلاب باید منشور سیاسی- اخلاقی در رقابت سیاسی قرار باشد. چراغ سبز به دشمنان، اعم از داخلی و خارجی، مترادف مخدوش کردن ثبات سیاسی است. اشاره مکرر به موضوع فتنه از سوی ایشان در این سفر، نشانگر جایگاه دنباله فتنه در چشمانداز مذکور است. تفاسیر جریانی نادرست از این سخنان، یک نشانه خطرناک تلقی میشود. خط درگیری با دشمن به هیچ وجه نباید تغییر کند. و توپخانهها فقط باید در این خط درگیری استفاده شوند.
البته این نکته باید گوشزد شود که عاقبت فتنهگران، آینه عبرت گروههاست بنابراین از ارائه تحلیلهای بودار مثل لزوم حضور دشمنان در رقابت برای تحقق انتخابات پرشور باید به جد پرهیز شود. در این شرایط 2 نکته باید محل تامل قرار گیرد:
1-اسلوب راهبری حضرت آیتالله خامنهای یک محور برجسته دارد که کسی نمیتواند منکر آن شود و آن استفاده از همه ظرفیتها و توانمندیهای «دوستان» است. ایشان حتی کارکرد «نصیحت» را در کارزارهای سیاسی گوشزد میکنند.
2-در آستانه نهضت فرهنگسازی اسلامی در کشور، باید توجه داشت که الگوی ولایتمداری نوین ارائه و عرضه شود. نمیتوان مدعی کوشش برای فرهنگسازی اسلامی با محوریت ایران شد اما فصلالخطاب ولی فقیه را در معادلات جناحی تجزیه کرد. اینک که رهبر انقلاب پیشرو در تحقق بخشیدن به افقهای فرادستی شدهاند؛ شایسته است همه جایگاههای حکومتی و سیاسی در این مسیر نقشآفرینی کنند تا در مسیر تولید فکر اسلامی در طراحی سبک زندگی، خود به خود نوعی ولایتمداری محوری در همه شئون نمودار شود. اگرچه چشماندازی که رهبر انقلاب ترسیم کردند بسیار جذاب و محرک است اما سادهلوحی درباره تمرکز فعالیتها را تجویز نمیکند. باید از همه ابزارهای ممکن، بویژه رسانه استفاده شود تا نوعی محافظت و پاسداری از این الگو محقق شود. شاید بتوان جرات به خرج داد و گفت، سفر خراسان شمالی مبدأ سنجش رفتارهاست. چه دوست و چه دشمن.
برخي از ناظران سياسي اين رويکرد را برگرفته از طرحهاي نتانياهو براي حضور دوباره در قدرت ميدانند که براساس تحولات منطقهاي و بيداري اسلامي منطقه صورت ميگيرد. نتانياهو اکنون در عرصه داخلي با موجي از اعتراضهاي شهرک نشينان و گروههاي سياسي مواجه است در حالي که پرونده روند سازش نيز بسته نشده است و وي نميتواند از آن براي بيان اقتدار خود استفاده کند. در عرصه منطقهاي و جهاني نيز صهيونيستها به شدت در مسير انزوا قرار گرفتهاند به گونهاي که حتي سران اين رژيم اذعان دارند در عرصه جهاني هر روز متزلزلتر ميگردند.
در اين شرايط سقوط کابينه نتانياهو امري قطعي است.براين اساس وي با اعلام انتخابات زود هنگام به دنبال خروج از بنبستهاي کنوني ميباشد. در اين عرصه نيز وي اقدامات افراطيگرايانه نظير تشديد اشغالگري و حتي معرفي قدس به عنوان پايتخت اين رژيم، يورش به غزه، بزرگنمايي تهديد بودن ايران و... را مطرح ميکند. وي سعي دارد تا فضاي اين رژيم را حساس و حضور خود در قدرت را عاملي براي مقابله با اين وضعيت اعلام کند. برخي تاکيد دارند بازگشايي پروندههاي قضايي براي افرادي نظير ليبرمن رئيس حزب اسرائيل بيتنا و ساير سران گروههاي سياسي، طرحي از جانب نتانياهو براي خارج ساختن آنها از صحنه ميباشد.
برخي از ناظران سياسي نيز با اشاره به بحران هاي دروني و بيروني صهيونيستها براين عقيدهاند که تحولات کنوني و برگزاري انتخابات زودهنگام طرحي از سوي ساير جريانهاي سياسي است که به دنبال دگرگوني در ساختار سياسي هستند. افرادي مانند ليوني و موفاز برآنند از شرايط موجود براي رسيدن به قدرت بهره گيرند.
در اين ميان يک نظريه وجود دارد و آن اينکه صهيونيستها برآنند تا ساختار سياسي آينده اين رژيم را براساس تحولات آمريکا چينش نمايند. به عبارتي ديگر آنها برآنند تا یک چارچوب آمريکایی تشکيل دهند که با هماهنگي بيشتر بتوانند در عرصه منطقهاي فعاليت داشته باشند. روابط ميان تلآويو و واشنگتن در دوران اوباما به تيرگي نهاده که هزينه بسياري براي صهيونيستها داشته است. اين نظريه وجود دارد که عقلاي صهيونيستها به دنبال بهبود روابط با ترميم ساختار سياسي هستند.
به هر تقدير انتخابات زودهنگام صهيونيستها به هر عنواني که صورت گرفته باشد بيانگر موج اختلافات و بحرانهاي دروني و خارجي در اين رژيم است که موجب شده تا آنها براي خروج از بحران به اين امر روي آورند. انتخاباتي که تزلزل و ناکاميهاي صهيونيستها را آشکار ميسازد هر چند که آنها با ادعاهاي دموکراتيک به دنبال پنهانسازي اين بحرانها ميباشند.
صلابت و استقامت نظام جمهوري اسلامي نيز به پشتوانه همين اعتماد مردمي است كه تاكنون توانسته از موانع و مشكلات مختلف پيروز خارج شود.
اما آنچه مي تواند به اين اعتماد خدشه وارد كند، ايجاد جوي است كه مدام در پي پنهان كردن برخي حقايق است كه اظهرمن الشمس است. اين رويه نوعي ، اهانت به مردم تلقي مي شود كه جلوه خوشي براي شخصيت كلي جامعه و نظام ندارد. بارها ديده شده كه در مسائل مختلف خارجي مثل تحولات منطقه، يا مسائل سياسي و اقتصادي در داخل، كوچك نمايي و بزرگ نمايي از سوي مسولين، نهادها و يا رسانه ها صورت مي گيرد. درحالي كه جامعه از واقعيات اصلي خبردار است و عدم انتشار يا وارونه نمايي واقعيات را اهانت به خود تلقي مي كند.
اين رويه آثار بسيار سوء ديگري نيز دارد، كه از جمله ي آن ميتوان به بي اعتبارشدن منابع خبري داخلي و گرايش جامعه به سمت شبكه هاي خارجي، اشاره كرد. اين معضلي است كه امروز در سطح وسيعي درجامعه شايع شده است و مردم در انتخاب منابع خبري، رسانه هاي خارجي را ترجيح مي دهند. مسلماً اعتماد مردم به منابع خارجي باعث، قبول سياست ها و تاثير خوراك هاي پنهان اين شبكه ها بر مخاطب خواهد شد.
به عنوان مثال در قضيه اخير ارز، آنطور كه بايد و شايد درمورد اتفاقات بازارتهران از سوي رسانه ها خبررساني صورت نگرفت،درحالي كه همين رسانه ها فردا در بخش هاي مختلف خبري از بيانيه هاي اصناف مختلف در محكوم كردن تعطيلي بازار اطلاع رساني كردند. حال مخاطب بايد چه قضاوتي درمورد اين اطلاع رساني داشته باشد؟ مسلماً اين حركت بي احترامي به اذهان عمومي تلقي مي شود.
حال قضيه را ازطرف ديگري مشاهده كنيم؛ اگر مسولان و رسانه ها با پوشش اين ماجرا و حتي پخش كليپ هايي از اين حادثه نشان مي داد كه چه اتفاقي افتاده و با شفاف سازي از حضور برخي از اخلال گران كه به اموال عمومي آسيب زدند،تصويري جامع و حقيقي به مخاطب داخلي مي دادند، به طبع اعتماد مخاطب را جلب مي كردند.
همين امر در مسائل سياسي كشور نيز به كرات ديده شده است. برخي سياسيون كشور در موضوعات مختلف حقايق را از مردم پنهان مي كنند. به طوري كه باعث ايجاد فاصله ميان مردم و مسولان و حتي نظام شده اند. ورود به بازي هاي ناشايست سياسي و دروغ پردازي درمورد مسائل و اشخاص مختلف باعث مه آلود شدن فضاي سياسي كشور گرديده است.
طرح و بحث مسائلي كه از واقعيات و دغدغه هاي اصلي جامعه به دور است، باعث مي شود تا جامعه براي رفع ابهامات خود به سمت منابع ديگري براي كسب خبر رجوع كند و قطعا هر نهاد خبررساني به دنبال اهداف خاص خود در اطلاع رساني به مخاطب خواهد بود.
اين مسئله بعضاً در امور قضايي نيز مشاهده مي شود، البته در پاره اي موارد به دليل ضرورت هاي امنيتي، عدم اطلاع رساني عمومي امري اجتناب ناپذير است، اما وقتي درمورد پرونده يا شخصي معين تمامي رسانه هاي خارجي به بحث و پخش گزارش مي پردازند، و درداخل هيچ خبري از آن مخابره نمي شود و حتي اصل قضيه انكار مي شود، مخاطب ديگرانگيزه اي براي اعتماد به اخبار و منابع داخلي نخواهد داشت.
جان كلام اينجاست كه مسئولان، نهادها و رسانه به اين امر توجه داشته باشند كه "شفاف سازي" درامور مختلف سياسي و اقتصادي هيچ گاه به وخيم تر شدن اوضاع نخواهد انجاميد. بلكه اين برخورد شعور جامعه را بالا خواهد برد و قدرت تصميم گيري صحيح را در بين مردم افزايش مي دهد. ضمن اينكه اين برخورد اعتماد مردم را به گفتار وكردار مسولان و سياست هاي كلي نظام افزايش خواهد داد .
برخي از موضوعات انتقاد برانگيز، تکراري شده چرا که در تمام طول 7 سال گذشته، توسط دولت تداوم داشته؛ مثل وعدههاي تکراري دولت و شخص رئيسدولت در مورد کاهش بيکاري، کاهش تورم، کاهش گراني، افزايش رشد اقتصادي، رفع مشکل مسکن و... دولت هنوز وعدههاي قبلي را عملي نکرده، وعدههاي جديد درباره آن موضوع ميدهد که مصداق بارز آن وعده اشتغالزايي و کاهش بيکاري است.
دستهاي از اقدامات انتقاد برانگيز دولت هم موضوعات موردي است. مثلا اينکه چرا آقاي احمدينژاد عليرغم تمام اقدامات ضد ايراني جمهوريآذربايجان به باکو سفر کرده يا چرا در ديدار با مليپوشان فوتبال ايران در شرايطي که تازه شاهد بهبود روابط تيره شده مليپوشان و رسانهها بوديم به آنها گفته که به حرف رسانهها توجه نکنند، انتقاداتي است که فقط طي همين چند روز ميتوان به شخص رئيسجمهور وارد کرد.
اينها انتقاداتي است که فقط به شخص رئيسجمهور وارد ميشود؛ وگرنه اگر بخواهيم انتقادهاي وارده به اعضاي کابينه و عملکرد دولت را هم اضافه کنيم، فهرست ما طولانيتر ميشود. حالا با اين همه عملکرد منفي يا قابل انتقاد، طبيعي است که از رئيسجمهور انتقاد کنيم اما آيا گوش شنوايي هم هست؟ اگر بود که خيلي از مشکلات کشور حل ميشد.
اما با اين وجود، مينوشتيم تا حداقل در تاريخ ثبت شود که رسانهها در مقابل اقدامات غيرکارشناسي اين دولت سکوت نکردهاند. اما اينکه چرا ديگر کمتر درباره آقاي احمدينژاد مينويسم، دليلش اين است که انتقاد از او و حتي تخطئه او و دولتش آنقدر همهگير شده که اگر من و امثال من هم چيزي در اين باره ننويسيم، همه جا مملو از انتقاد از احمدينژاد است.
اين روزها ديگر انتقاد از احمدينژاد، هنر نيست. وقتي گوش شنوايي براي پذيرش انتقادها نيست و از طرف ديگر، انتقاد از دولت احمدينژاد آنقدر عمومي شده که حاميان او حتي در بين اصولگرايان، به اعضاي کابينهاش محدود شدهاند، ديگر چرا ما انتقاد کنيم؟ هدف، ثبت انتقادها بود که ديگران انتقاد ميکنند و ثبت ميشود.
وقتي به انتقادها توجهي نميشود بهتر است به جاي انتقاد از آقاي احمدينژاد درباره موضوعات مهمتري بنويسيم که حداقل فايدهاي براي آينده داشته باشد؛ اين دولت به انتها نزديک ميشود، البته اگر آقاي احمدينژاد رضايت دهد.
در شرايطي که رفتارها به ويژه در حوزه عملکرد اجرايي و سطوح بالاي مديريت کشور بر خلاف ارزش هاي معنوي و معيارهاي قانون اساسي يا حقوق عمومي به نظر رسد، واکنش هايي که ما آن را داوري وجدان عمومي مي ناميم، نيز فقط در قالب حاشيه هاي پر خطر و بعضاً هنجار شکن ظاهر مي شوند. در اين برهه است که استانداردهاي عقلاني رايج در جامع مدني فراموش ميشوند.
در يک جامعة هنجارگرا و ارزش محور مانند جامعة ايراني، در صورت فقدان چنين شاخص هايي که خود ناشي از کاستي يا فقدان تحقيقات و سنجش هاي علمي در مورد رفتار قانون گرايانه است، مردم و دولتمردان رفتار يکديگر را زير نگاه گرفته و رصد مي کنند.
آنها به مدد قانون بر سر کار آمده اند، جايگاه آنها توسط قانون تعريف مي شود، مشروعيتشان تا آنجاست که قانون اقتضا کند، و بالطبع بايد در قالب مصداقي از رفتار قانوني در چشم جامعه جلوه کنند. حاصل جمع اين دو نگاه شکل گيري نگرشي هنجاري از رفتار قانوني دولت و حکومت در دراز مدت است. البته تاکيد بر اين حقيقت لازم است که در هيچ جامعه اي نمي توان شاخص يا معياري کمّي از رفتار قانون گرايانه به دست داد اما از سوي ديگر، با بررسي آثار زيانبار رفتارهاي قانون گريزانه بر لايه هاي مختلف اجتماع و بر پايه هاي همبستگي فرهنگي و سياسي مي توان گسترش اين روند خطرناک را شناسايي کرده و در درمان آن کوشيد.
در مباحث نظري حقوق ورود به مصاديق براي تحليل رفتار قانون گريزانه مرسوم نيست. اين امر گذشته از آنکه به بحث صبغة سياسي و سوگيري فرهنگي مي دهد، ناخواسته عاملان هر مصداق را به صِرف طرح مشتي اتهام در معرض داوري افکار عمومي قرار داده و زمينة تنش هاي فکري بيشتري را فراهم مي آورد. اما حقيقت تلخ رواج يک بي هنجاري به نام قانون گريزي و در برخي موارد قانون شکني در ميان برخي از لايه هاي مديريتي نظام اداري-اجرايي کشور است. وجود مصاديق روشني از چنين رفتارهايي مردم را بر جايگاه داوري و ارزيابي مي نشاند.
از نظر اخلاقي، شايد بتوان اين انحراف را نوعي پنهان کاري در برابر وجدان عمومي و گريز از نداي باطني تعريف کرد. به قول يکي از اساتيد حقوق «در آخرين تحليل، حقوق بر فلسفة ارزش ها آرميده است». قانون گريزي بي توجهي مطلق به اين ارزش ها است.
توضيح مطلب آنکه، يکي از لوازم تصدي هر مسؤوليت در نظام در بخش عمومي ميثاق نانوشته اي است براي دولتمردان در پاسداري از حريم ها و حرمت هايي که مشروعيت جايگاه دولتمرد به سلامت و مصونيت آنها وابسته است. تعهد به ولايت فقيه به عنوان مرجع اعلاي ناظر بر حرمت ها و ارزش ها، تعهد به پاسداشت اصول قانون اساسي، تعهد به حفظ حقوق عمومي و حيثيت هاي سياسي نظام در عرصة بين المللي، تعهد به مردم به عنوان صاحبان حقوق، و بالاخره تعهد به وجدان خويش که بايد در خلوت فريادهايش را شنوا بود.
حاکمان و مديران با تمام امکانات و اختياراتي که جايگاهشان به آنان داده است در خدمت دو حيثيت و دو ارزش حياتي جامعه اند: پيوند اجتماعي و عدالت. بنيادهاي حقوقي (به ويژه قوانين) از اين دو احساس مهم يعني اجتماعي بودن و عدالت سرچشمه گرفته اند و به همين دليل بر همة افراد و مقام هاي عمومي تحميل مي شوند. اگر قانون گريزي و قانون شکني به عنوان يک انحراف اجتماعي همه گير شود، عدالت به علامت سؤالي بزرگ تبديل مي گردد، رابطه هاي انساني به سادگي فرو مي پاشد، پيوند هاي اجتماعي از هم مي گسلد، ميان انضباط قانوني و اخلاق که پشتوانة آن است فاصله مي افتد، و هزينه هاي ادارة جامعه و حفظ نظم عمومي در بخش هاي مختلف به شکل سرسام آوري بالا مي رود. هيچ توجيهي از سوي دولتمردان براي توجيه رفتارهاي قانون گريزانه اي که اين شرايط را پديد آورده است، پذيرفته نيست. به قولي، «قانون را اگر با حسن نيت بشکنند همان اندازه خطرناک است که با سوءنيت شکسته شود».
1. طبيعي ترين و محتمل ترين پيامد قانون گريزي مديران و دولتمردان ملوث شدن چهرة دولت در نظر کساني است که با رأي خود به آن مشروعيت بخشيده اند. رابطة دولت با مردم که آميزه اي از انتظارات دو سويه و داد وستدهاي اجتماعي است به سطح رابطة حاکم و محکوم تقليل مي يابد.
چنين سطحي فقط براي دولت هايي مطلوب است که خود را خدمتگزار جامعه و وامدار اقشار گوناگون آن نمي دانند. مشارکت اجتماعي و سياسي به حداقل مي رسد. بروز چنين وضعيتي در جامعة ما يک نمود روشن و قابل درک دارد. اعتماد عمومي به بخش اجرايي حاکميت خدشه دار شده و رابطه اي که قوام و استحکام خود را از رشته هاي ارتباط معنوي و عاطفي ميان مردم و دولت مي گيرد، به حدي متزلزل مي شود که ديگر نمي توان به مشارکت عمومي براي توسعه و پيشبرد اهداف اجتماعي دراز مدت اميد بست.
2. قانون گريزي و شکل حادتر آن، قانون شکنيِ مديران، نظم اجتماعي را که شالوده و بنيان توسعة پايدار و عامل ارتقاي فرهنگي جامعه است در معرض خطر قرار مي دهد. «تشکيل جامعة مدني و دولت در واقع به معني منظم شدن زندگي اجتماعي انسان است. نظم حقوقي مستلزم حکومت قانون بر همة مظاهر زندگي اجتماعي است. در جامعة منظم جايگاه دولت و مردم و رابطة منبع واقعي قدرت و نمودار اجرايي آن روشن است».
وقتي پيوندها گسسته شود و مردم با مشاهدة رفتار دولتمردان به اين نتيجه برسند که تعهدي به نظم حقوقي و انضباط اجتماعي که دولت متولي آن است ندارند، فارغ از دغدغة نظارت وجدان عمومي عمل ميکنند. آسيب ها به اشکال گوناگون ظاهر مي شود و بارزترين شکل آن پديدار شدن درجات نازل تر الزام رفتاري است، به اين معنا که نظم حقوقي و انضباط اجتماعي حتي ضمانت اجراي اخلاقي خود را به تدريج ازدست مي دهند.
3. تجربة تاريخي نشان داده است که رواج روحيه و تفکري که دور زدن قانون را مباح جلوه مي دهد، هزينه هاي سنگيني را بر جامعه و دولت تحميل مي نمايد. در يک قياس ساده، هزينه هاي جبران آسيب ها و خسارت هاي قانون گريزي و قانون شکني مديران در مقايسه با هزينه هاي اجراي قانون، مانند مقايسه کردن هزينه هاي پيش گيري از بيماري ها در قياس با هزينه هاي درمان آنها است. هزينه هاي مادي و معنوي کمر شکن و سنگين قانون گريزي را جامعه مي پردازد.
بروز فساد مالي در دستگاههاي پولي و بانکي نظير اختلاس و پول شويي، شيوع روية ناپسند قاچاق کالا به داخل کشور، هزينه هاي مالي سنگين ناشي ار سوءمديريت ها که در ساية ناديده گرفتن اصول قانون اساسي مغفول مي ماند، و ناتواني در مديريت ذخيرة عظيم منابع انساني کارآمد از جمله نمونه هاي مرئي و عام قانون گريزي و قانون شکني در سيستم مديريت اجرايي کشور است.
4. هر گامي که در مسير بي قانوني برداشته شود، جامعه گامي به سوي استبداد برمي دارد. قانون را کسي زير پا مي گذارد که خود مجري قانون است. قانون را کسي ناديده مي گيرد و از آن تخطي مي ورزد که قدرت اين کار را داشته باشد. آنکه قانون را با منافع خود و گروه خود سازگار نمي بيند به حتم راههاي ميان بر و نزديک تري براي تامين منافع مزبور سراغ دارد.
استبداد چيزي نيست جز اينکه آنچه را قانون براي همگان خواسته است فردي يا افرادي براي خود بخواهند و لاجرم براي رسيدن به اين هدف بايد قانون را از تاثير ساقط نمايند؛ قانون را با معيارهاي خودساخته تفسير مي کنند و معيارهاي خود را به کار مي گيرند؛ آنجا که قانون گريبان اطرافيان محبوبشان را مي گيرد اجراي آن را به تاخير انداخته يا راه را بر آن مي بندند.
وجود چنين رفتارهايي بيانگر يک آسيب دهشتناک اجتماعي است؛ اينکه اراده اي فراتر از قانون وجود دارد. اينکه کساني هستند که در برابر قانون اسير و دست بسته نيستند. حال بينديشيم که وجدان عمومي کدام معيار را پيش چشم قرار داده و در بارة چنين رفتارهايي چگونه داوري خواهد کرد؟
اگر به درستي از اين فضا استفاده كنيم نه تنها ميتوانيم بحران تحريم را بدون آسيب پشت سرگذاريم بلكه ميتوانيم بهترين فرصت را براي افزايش صادرات غير نفتي داشته باشيم.قطعا اگر از اين فرصت به درستي استفاده شود به جايي ميرسيم كه از در آمدهاي حاصل از صادرات غير نفتي ميتوانيم كل نيازهاي ارزي را پاسخ دهيم و تنها وابسته به درآمدهاي ارزهاي حاصل از در آمدهاي نفت نباشیم.
نوسانات قيمت ارز در صادرات قطعا نتيجه مثبت دارد، آن بخش از صادراتي كه نياز به مواد اوليه براي توليد كالا دارند ممكن است براي تامين مواد اوليه مقداري با مشكلات مواجه شوند ولي صادركنندگان ما اگر بتوانند چارهاي براي بحث فروش توليدات خود را در بازرهاي بينالمللي بيانديشند مشكلي نخواهند داشت و حتي از اين افزايش قيمت ارز ميتوانند نهايت استفاده را ببرند.
در سال جاري كه به نام توليد ملي است اگر در پي يافتن بيشترين پتانسيل صادارتي باشيم بايد گفت كه نفت،گاز و پتروشيمي حوزههايي هستند كه ميتوان روي آن سرمايهگذاري كرد. در حوزههاي نانو و بيوتكنولوژي و همچنين در صنايع نظامي هم ميتوان سرمايهگذاري كرد. همچنين در حوزههايي كه امكان توليد بيشتر داريم يعني حوزههايی كه در آن ميزان توليد بيش از نياز داخلي است.
كارها و طرحهايي مطرح ميشود يا بحثهاي در كميسيونهايي مثل كميسيون توليد ملي يا كميسيون صنايع و برنامه بودجه داريم و سعي بر اين است كه از ظرفيتهایي كه فراهم شده استفاده كنيم تا حداقل صنايع صادراتي بتوانند از اين فضاي فراهم شده بيشترين استفاده را ببرند.
نمونههایی از کشورهایی که جمعیت زیاد دارند و همچنان با بحث فقر درگیر هستند در کشورهای همسایه بسیار دیده میشود. از جمله پاکستان که جمعیتی در حدود 180 میلیون نفری دارد و بخش عمدهای از این جمعیت هم فقیر هستند. فقر یکی از دلایل فروپاشی جامعه است . بنابراین نکته مهمی که در این زمینه میتوان به آن توجه کرد کیفیت زندگی و جمعیت و رشد آن است که چه کسانی قرار است به این مشوقها پاسخ دهند.
به نظر میرسد برخی از حساسیتهای مسئولان در این زمینه قابل تفکیک نیست و ممکن است از اقوام مختلف و از گروههای فقیر متعلق به درآمد پایین به این مشوقها گرایش یابند و در نتیجه اهداف سیاستگذاران تحقق نیابد و نتیجه معکوس بدهد.
به همین علت باید مطالعه دقیقتری در این طرح داشت و به نظر میرسد در این زمان که اقتصاد در رکود به سر میبرد و شاهد رکود تورمی هستیم اجرای چنین مشوقهایی که میتواند پرهزینه باشند.ظرفیتهای اجرایی چنین مشوقهایی در یک بسته اقتصادی شکوفا و پررونق امکانپذیر است نه بسته اقتصادی که با رکود و تورم مواجه است.
این تحولات در حوزه تجارت خارجی به دلیل فضای رقابتی با شدت بیشتری وجود دارد. در حوزه تجارت بینالملل به علت حضور کشورها و عرضهکنندگان مختلف با اهداف مختلف تلاش برای به دست آوردن بازارهای صادراتی قابل توجه است. نظریه تجارت بینالملل به عنوان یکی از شاخههای علم اقتصاد که قدمتی به اندازه این علم دارد، متناسب با تحولات اقتصادی و شرایط تجاری تغییر یافته است؛ چرا که این نظریه ضمن تبیین اثر تجارت بینالملل بر روی رفاه کشورها، در عین حال الگوی تجاری بین کشورها را توضیح میدهد.
تم اصلی این نظریه همان نظریه معروف دیوید ریکاردو مبتنی بر مزیت نسبی در تجارت است. به اعتقاد ریکاردو کشوری در تجارت موفق خواهد شد که در تولید آن کالا یا خدمات دارای مزیت نسبی باشد. اما این پایان داستان نیست، در شرایط امروز اقتصاد بینالملل که کشورها در پی دستیابی به رشد اقتصادی پایدار و گسترش تولید و اشتغال هستند، روی آوردن به بازارهای صادراتی و تجارت بینالملل اجتنابناپذیر خواهد بود.
بنابراین در این زمینه کشوری موفق خواهد بود که علاوه بر اینکه مزیتهای نسبی تجاری خود را تقویت میکند سعی در ایجاد مزیتهای نسبی جدید داشته باشد؛ چرا که عوامل مختلفی شرایط مزیت نسبی را دچار تغییر میکنند و اقتصادهایی میتوانند مزیت نسبی خود را حفظ کنند که این شرایط را مورد نظر قرار دهند و سیاستهای لازم را اتخاذ کنند. تولید فرش در این زمینه یک مثال جالب توجه است. تولید فرش در ایران به قطع دارای مزیت نسبی است.
در یک دوره ایران مسلط بر بازار جهانی فرش بود؛ اما رفتهرفته کشورهای دیگر همچون چین و هندوستان با ایجاد مزیت نسبی در این صنعت توانستهاند به رقیب جدی برای فرشهای ایرانی تبدیل شوند، به طوری که بیشتر سهم بازار را در اختیار خود بگیرند؛ هر چند نباید غفلت خود را در تقویت مزیت نسبی و جذب و توسعه بازارهای صادراتی نادیده بگیریم. ایجاد و توسعه مزیت نسبی در کشور از یک طرف بسیار ضروری و از طرف دیگر به نسبت سهلتر است؛ چرا که ایران با داشتن درآمدهای سرشار نفت و منابع طبیعی میتواند از این منابع در جهت ایجاد و تقویت مزیتهای نسبی استفاده كند.
همچنین فاکتور دیگری که در شرایط فعلی اقتصاد بینالملل اثر تعیینکنندهای دارد، کیفیت نیروی انسانی و سرمایه انسانی است. بنابراین میتوان گفت سرمایهگذاری در سرمایه انسانی نقش تعیینکنندهای را در جایگاه کشور در اقتصاد بینالملل خواهد داشت.
اهمیت توجه به تجارت خارجی به طور کلی و به طور ویژه با همسایگان از چند جهت است؛ اولا در ساختار تولید در شرایط فعلی جذب بازارهای صادراتی اهمیت مضاعفی مییابد. چرا که افزایش صادرات صرف نظر از اینکه درآمدهای ارزی را نصیب اقتصاد میکند، در بهبود شرایط اشتغال و حتی کسب تکنولوژی جدید در فرآیند رقابت بینالمللی اهمیت مییابد. ثانیا کسب بازارهای صادراتی نیازمند وارد شدن به فرآیند به نسبت رقابتی است که این رقابت به نوبه خود خدمات شایانی را به کل اقتصاد میرساند.
بیان این نکته ضروری است که کشورهایی میتوانند رشد مداوم داشته باشند که به بخش تولیدی اقتصاد خود اهمیت دهند و سیاستهایشان را در راستای تقویت بخش تولیدی خود انتخاب کنند. یکی از این سیاستها توجه به بازارهای بالقوه برای تولیدات خود است. حال اگر این بازار بینالمللی باشد دارای اهمیت مضاعف است. چرا که هم به رشد ساختار تولید و اشتغال داخلی کمک میکند و هم ارزآوری آن مورد توجه قرار میگیرد. البته تقویت وجه بینالمللی یک کشور از این لحاظ نیز قابل چشمپوشی نیست.
تجارت با همسایگان علاوه بر اینکه تمامی این مزیتها را دارا است موجب تقویت روابط و همکاری منطقهای و گسترش منافع مشترک نیز میشود.در این زمینه مطرح کردن تجارت جمهوری اسلامی ایران و عراق قابل توجه است.
بعد از فروپاشی رژیم صدام حسین در عراق و بر سر کار آمدن سیستم سیاسی جدید، این کشور شاهد تغییر و تحولات فراوانی بود. جنگهای متعددی که رژیم سابق علیه همسایگان و نیز مردم خود به راه انداخت، خسارت جدی بر زیرساختهای اقتصادی آن وارد کرد. این روند به جایی رسید که اقتصاد این کشور از لحاظ توان تولیدی به پایینترین حد ممکن تنزل یافت و نیازمند واردات گستردهای شد. این مساله در ارتباط با ایران از اهمیت مضاعفی برخوردار شد.
اولا به دلیل نزدیکی ساختار سیاسی جدید عراق و جمهوری اسلامی ایران و اشتراکات فراوان مردم عراق و ایران ضروری بود که ایران در فرآیند بازسازی عراق نقش ویژهای داشته باشد.
ثانیا از آنجا که روند بازسازی نیازمند به انجام واردات فراوانی بود این فرصت برای تولیدکنندگان ایرانی فراهم شد که بتوانند تولیدات خود را در این بازار عرضه کنند. البته در این زمینه رقبای جدی نیز وجود داشتند که مهمترین آنها ترکیه بود. ایران در اوایل شریک تجاری اصلی عراق بود، اما در سالهای اخیر کشور ترکیه توانسته است، در این زمینه از ایران پیشی بگیرد و به شریک تجاری اصلی عراق تبدیل شود.
یکی از مناطق عراق که از لحاظ اقتصادی از وضعیت بهتری برخوردار است منطقه اقلیم کردستان است. این منطقه نیز همچون سایر مناطق عراق در روند بازسازی خود نیازمند واردات و سرمایهگذاری فراوانی بود. این شرایط مورد توجه تولیدکنندگان و تجار ایرانی قرار گرفت. در ابتدا تولیدکنندگان ایرانی سهم غالب بازار این منطقه را در اختیار داشتند، اما با ورود رقبای جدید این سهم کاهش یافت.
از سال 2000 تا 2004 تعداد شرکتهای ایرانی از 400 شرکت به 190 شرکت در این منطقه کاهش یافت، در حالی که شرکتهای ترک در همین فاصله زمانی از 80 شرکت به 800 شرکت افزایش یافت. تجارت ایران با اقلیم کردستان اخیرا به حدود 4 میلیارد دلار رسیده که این رقم برای ترکیه حدود 6 میلیارد دلار است. این اطلاعات اولیه در مورد یک مصداق خاص از تجارت با همسایگان از آن رو ارائه شد که ضرورت بازبینی این حوزه مهم را به سیاستگذاران یادآوری کنیم.
اقتصاد در یک نگاه ساده، سیستمیبا مجموعه پارامترهای مختلف است که برای تقویت و استحکام آن در برابر هرگونه فشار و محدودیت و مقابله با ایجاد اخلال در اقتصاد کشور، باید اجزای سیستم را به خوبی شناسایی و مورد بررسی قرار دهیم. اقتصاد مقاومتی همانگونه که از نامش پیداست، اقتصادی است که قدرت مقاومت داشته باشد و با ویژگیهای خاصی که دارد، باید در شرایطی مثل امروز بتواند بهطور مداوم با حرکت رو به جلو و پیشرفت، نوآوری و شکوفایی مسیر خود را طی کند.
طی سالهای گذشته، اقتصاد متکی به سرمایههای زیرزمینی بوده است، درواقع با فروش و برداشت بعضی از منابع خود، در بازارهای جهانی و بهدنبال آن ارزآوری برای کشور، میتوانستیم یک اقتصاد توسعهای داشته باشیم اما در شرایط کنونی نمیتوانیم با همان شرایط گذشته، به بسیاری از اهداف برنامههای توسعهای و چشمانداز ۲۰ ساله کشور دست یابیم. اقتصاد مقاومتی در اصل باید متکی به ظرفیتهای نیروی انسانی، تولید، نوآوری و ابداع تواناییهای تمام آحاد یک کشور باشد.
باید بر این نکته تاکید کرد که در چنین اقتصادی مردم حرف اول را میزنند و پایه اول اقتصاد مقاومتی را مردم و اقتصاد مردمیتشکیل میدهند. اگر این موضوع را قبول کنیم که اقتصاد مقاومتی بر پایه مردم و اداره مردم میچرخد و محور اصلی این امر است، بهطور قطع تمام عناصر محقق شدن اقتصاد مقاومتی فراهم میشود.
وقتی میگوییم مردم محور و زیربنای این اقتصاد هستند، یعنی هر تولید و فعالیت اقتصادی باید با نگاه به نیازهای مردم انجام شود، ضمن اینکه هرگونه مصرف و هزینهای هم باید با نگاه به مردم و همراهی آنها صورت پذیرد. در سالهای گذشته از تمام منابع موجود در کشور آنطور که باید و شاید استفاده نکردیم و بهرهوری بالایی نداشتیم، چراکه اقتصاد متکی به مردم نبود.
این در حالی است که برای داشتن اقتصادی محکم و قوی در برابر هرگونه محدودیت و فشار باید از نوآوری و ابداعات مردمیاستفاده کنیم و به سمت ابداعات و نوآوری در تولید برویم و ظرفیتهای علمیرا به ظرفیت عملی تبدیل کنیم. از سویی دیگر، برای تحقق اقتصاد مقاومتی در کشور به عنوان اقتصاد جاری باید از تمام عواملی که در تولید نقش دارند و زیربنای اقتصاد هستند، حداکثر استفاده را کنیم.
همچنین صرفهجویی، بهرهوری در مصرف، اصلاح الگوی مصرف نیز ازجمله عوامل موثر در تحقق اقتصاد مقاومتی است که باید با اتکا به مردم در کشور جاری شود. در این صورت در هر شرایطی اعم از فشار بیرونی و مشکلات داخلی مقاوم خواهیم شد، چراکه از درون اقتصاد را اصلاح کردیم و مولفههای اقتصادی را در مردم خلاصه کردیم.