فرارو- حسین شریعتمداری و عباس عبدی دو روزنامه نگار برجسته اصولگرا و اصلاح طلب از یک منظر به بررسی پیشنهاد احمدی نژاد برای مذاکره با آمریکا پرداخته اند. حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان و عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد. این دو تحلیل گر سیاسی معتقدند که "بدون پشتوانه بودن پیشنهاد رییس جمهور" موجب شد که هم در داخل و هم در خارج جدی گرفته نشود.
یادداشت شریعتمداری به این شرح است:
بعد از آن كه آقاي دكتر احمدي نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگي و ابراز تمايل ايران براي برقراري رابطه با آمريكا خبر داد، انتظار آن بود كه اين پيشنهاد رئيس جمهور محترم كشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و ساير مقامات بلندپايه آمريكايي روبرو شود، چرا كه طي بيش از دو دهه گذشته، «مذاكره با ايران» يكي از اهداف راهبردي دولت آمريكا بوده است كه همواره نيز مخالفت شديد جمهوري اسلامي ايران را در پي داشته است.
بنابراين وقتي رئيس جمهور محترم كشورمان درباره «مذاكره مستقيم» و نهايتا برقراري رابطه با آمريكا ابراز تمايل مي كند، استقبال اوباما و ساير مقامات آمريكايي از اين پيشنهاد، طبيعي ترين واكنش مورد انتظار از سوي آنان است ولي نه فقط اوباما و ديگر مقامات آمريكايي از اين پيشنهاد آقاي دكتر احمدي نژاد كمترين استقبالي نكردند، بلكه با پيشنهاد ايشان برخوردي سرد و تقريبا بي تفاوت نيز داشتند و سؤال اين است كه چرا؟!
مگر نه اين كه مذاكره مستقيم با ايران، آرزوي چندين و چند ساله دولتمردان آمريكايي بوده و هست پس علت چه بود كه از ابراز تمايل رئيس جمهور كشورمان استقبال نكردند؟! پاسخ دشوار نيست و با پوزش از آقاي احمدي نژاد بايد گفت دولتمردان آمريكايي، پيشنهاد آقاي احمدي نژاد را بدون پشتوانه تلقي كرده اند.
چرا كه آنها نيز به خوبي مي دانند آقاي احمدي نژاد اگرچه رئيس جمهور و يكي از مسئولان بلندپايه جمهوري اسلامي ايران است ولي اتخاذ تصميم درباره مذاكره يا رابطه با آمريكا در حوزه مسئوليت و اختيارات قانوني ايشان نيست بلكه مطابق اصل يكصد و دهم قانون اساسي، تعيين سياست هاي كلان نظام برعهده رهبري است و رهبر معظم انقلاب نيز بارها به صراحت و با ارائه دلايل منطقي و مستندات خالي از ابهام، مخالفت خود را با مذاكره و رابطه ايران و آمريكا اعلام كرده اند. بنابراين علي رغم آن كه پيشنهاد آقاي احمدي نژاد براي دولتمردان آمريكايي يك «امتياز طلايي» تلقي شده و تحقق آرزوي سال ها بر زمين مانده آنان بود ولي مي دانستند اين پيشنهاد فاقد پشتوانه است و نهايتا مي تواند در حد و اندازه تمايل شخصي ايشان تلقي شود و نه تصميم برخاسته از خواست مردم و اراده نظام. دقيقا به همين علت است كه ابراز تمايل آقاي احمدي نژاد به مذاكره و برقراري رابطه با آمريكا از سوي دولتمردان آمريكايي «جدي» و «قابل اعتناء» ارزيابي نمي شود.
كاش رئيس جمهور محترم كشورمان به اين نكته بديهي توجه داشتند و بيرون از حوزه اختيارات قانوني خود، وعده اي نمي دادند كه خدشه اي ناخواسته بر جايگاه قابل احترام رياست جمهوري باشد و كاش در ميان يكصد و چند ده نفر از همراهان خود در سفر نيويورك، جايي نيز براي حضور چند تن از حقوقدانان و كارشناسان برجسته سياسي باز مي كردند تا در مصاحبه ها و اظهارنظرها به ايشان مشاوره بدهند. هرچند نام افرادي از اين دست در ميان هيئت همراه رئيس جمهور محترم ديده مي شود ولي معلوم نيست كه آيا از آنها درخواست مشاوره شده و آنان مشاوره غيركارشناسي داده اند؟ يا از آنها مشاوره اي خواسته نشده و يا اين كه جرات و جسارت لازم براي ارائه نظري متفاوت با رئيس جمهور محترم را نداشته اند؟!
دولتمردان و مراكز استراتژيك در آمريكا انكار نمي كنند كه مذاكره را فقط براي مذاكره مي خواهند و نه براي حل و فصل مسائل فيمابين، چرا كه آنها نيز به خوبي مي دانند، تقابل ايران و آمريكا ريشه در ماهيت طرفين درگير دارد و مادام كه ما در حاكميت بر اسلام ناب محمدي(ص) كه ظلم ستيز است تكيه داريم و آمريكا بر خوي استكباري خود اصرار مي ورزد، اين درگيري و تقابل ادامه خواهد داشت و پايان آن فقط هنگامي است كه ايران اسلامي- خداي نخواسته- از حضور نسخه اسلام در حاكميت چشم پوشي كند و يا آمريكا خوي استكباري خود را كنار گذاشته و به قول حضرت امام(ره) از خر شيطان پياده شود. اصرار آمريكا بر مذاكره به منظور فاكتور كردن آن براي نهضت ها و انقلاب هاي اسلامي و القاي اين توهم نااميدكننده است كه «اگر الگوي شما ايران اسلامي است، ايران نيز در نهايت چاره اي جز كنار آمدن با آمريكا نداشته است»! اين نكته، بديهي تر از آن است كه «تاب مستوري» داشته باشد و تاسف آور است كه چرا از نگاه تيزبين دوستان پنهان مانده است.
در اين اظهارنظر «جرج فريدمن»، مسئول پايگاه تصميم ساز استراتفور آمريكا دقت كنيد. اين مركز استراتژيك به باشگاه كهنه كاران سازمان «سيا» شهرت دارد. فريدمن اعتراف مي كند كه؛ «مشكل آمريكا با ايران، فعاليت هسته اي اين كشور نيست، ايران نشان داده است كه نه فقط بدون رابطه با آمريكا، بلكه در حال درگيري با آن مي توان قدرت برتر منطقه بود. نگراني ما- آمريكا- آن است كه ايران با اين خصوصيات به الگوي ساير ملت ها تبديل شده است» و...
آقاي احمدي نژاد و يا مشاوران ايشان بايد مي دانستند كه مخالفت جمهوري اسلامي ايران با مذاكره و رابطه با آمريكا، برخاسته از يك منطق قوي و مستحكم است و نه يك سليقه در ميان ساير سليقه ها. پيش از ايشان، دولت هاي سازندگي و اصلاحات نيز مانند آقاي احمدي نژاد و مشاورانش با ساده انديشي و يا به هر علت ديگري كه بحث جداگانه اي مي طلبد براي مذاكره و برقراري رابطه با آمريكا خيز برداشته بودند ولي منطق قوي رهبرمعظم انقلاب كه از پيوست قانوني روشن و پشتوانه عظيم مردمي نيز برخوردار بود، حركت آنان را ناتمام گذاشت.
اولين نمونه از اين دست، در سال 1369 اتفاق افتاد. آن روزها -30 فروردين/19 آوريل 1990- جيمز بيكر وزيرخارجه وقت آمريكا طي سخناني اعلام كرد كه آمريكا آماده مذاكره مستقيم با ايران است و 7 روز بعد - 6 ارديبهشت ماه 69- آقاي عطاءالله مهاجراني معاون پارلماني آقاي هاشمي رفسنجاني - كه امروزه به انگليس پناهنده شده و با آيپك (لابي صهيونيست ها) و MI6 (بخش اطلاعات خارجي دولت انگليس) همكاري آشكار دارد- طي مقاله اي با عنوان «مذاكره مستقيم» در روزنامه اطلاعات، ايستادگي در مقابل كاخ سفيد را «شعارگونه» ناميده و خواستار مذاكره مستقيم و سپس رابطه با آمريكا شد. همان روزها حضرت آقا در سخناني مستند و با ارائه دلايلي مستحكم به نقد اين ديدگاه پرداخته و فرمودند؛
«و اما مسئله اي كه اين روزها در سطح جمعي از اهل فكر و اهل نظر در جريان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است... من معتقدم، آن كساني كه فكر مي كنند ما بايد با راس استكبار-يعني آمريكا- مذاكره كنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بيش از اين كه نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلا استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. مذاكره، يعني چه؟ صرف اين كه شما برويد با آمريكا بنشينيد حرف بزنيد و مذاكره كنيد، مشكلات حل مي شود؟ اين طوري كه نيست. مذاكره در عرف سياسي، يعني معامله، مذاكره با آمريكا، يعني معامله با آمريكا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده تو از انقلاب اسلامي، به آمريكا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي كه شما مي خواهيد به آمريكا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به آمريكا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا مي دانيد كه او چه مي خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان يومنوا بالله العزيز الحميد». والله كه آمريكا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي(ص) ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟»
اين استدلال محكم و غيرقابل خدشه به وضوح نشان مي دهد كه مخالفت جمهوري اسلامي ايران با مذاكره ايران و آمريكا، برخاسته از يك نظام فكري مستدل و عالمانه است و نه يك سليقه سياسي.
اما رهبرمعظم انقلاب اين نگاه را در سال 1369 يعني 22 سال قبل مطرح فرموده اند. آن روزها كه نظام اسلامي ايران در بلنداي اقتدار اين روزها نبود و هنوز مانند امروز مجموعه اي از شكست ها و ناكامي هاي پي در پي در ويترين حريف به نمايش درنيامده بود. به بيان ديگر، امروزه از جايگاهي به مراتب مقتدرانه تر و برتر نسبت به آن روزها برخورداريم.
بنابراين، نه فقط بر پايه آموزه هاي مقاومت اسلامي كه تغييرناپذيرند، بلكه براساس عقل سياسي و نگاه برخاسته از فرمول هاي رايج استراتژيك نيز بايستي از موضعي بالاتر به ماجراي ياد شده نگاه كنيم. ولي متأسفانه جناب آقاي احمدي نژاد از كنار اين موقعيت برتر با كم توجهي عبور كرد و در حالي كه انتظار مي رفت با صلابت برگرفته از پشتوانه اقتدار بي بديل نظام، عليه آمريكا و متحدانش خروش بردارند، از موضعي كه با صلابت و جايگاه مثال زدني و الگو شده ايران اسلامي و ملت ايران فاصله داشت به آوردگاه نيويورك رفتند! بديهي است كه نگاه طرف مقابل همانگونه كه اشاره شد به ايران پرصلابت بود و پيشنهاد رئيس جمهور محترم كشورمان را براي مذاكره و رابطه جدي نگرفت ولي خدشه به جايگاه رياست جمهوري و مواضع مقتدرانه اي كه تاكنون آقاي احمدي نژاد از خود نشان داده بود نيز ناخوشايند و غيرقابل پذيرش است.
یادداشت عباس عبدی نیز به این شرح است:
سفر هيات ايراني به نيويورك براي شركت در مجمع عمومي سازمان ملل، از برخي حواشي برخوردار بود كه موجب پررنگتر شدن حاشيه نسبت به متن شد. در حالي كه در متن اين سفر و برخي اتفاقاتي كه افتاد، نكات بسيار مهمي است كه كمتر مورد توجه قرار گرفت. يكي از اين موارد اظهار آمادگي رييس دولت ايران براي مذاكره با ايالات متحده امريكا و بهبود روابط فيمابين بود. اين ديدگاه فقط از سوي برخي نمايندگان مجلس با اعتراض مواجه شد، ولي نكته مهم آن بود كه سياستمداران به ويژه در دولتهاي غربي و نيز وسايل ارتباط جمعي، اهميتي براي آن قائل نشدند.
در حالي كه انتظار ميرفت بيان اين موضوع همچون بمب خبري (البته نه از نوع بمب نتانياهو!) در جهان منفجر شود و به صدر اخبار جهاني برود. شايد كميته سياستگذاري و تبليغاتي دولت نيز منتظر چنين واكنشي بودند، در حالي كه هيچكس به آن اهميت چنداني نداد. دليل اين برخورد چه بود؟ شايد بتوان گفت كه دليل اصلي بيتوجهي به اين اظهارات، فاقد پشتوانه دانستن آن از سوي محافل سياسي بود. به عبارت ديگر منابع مطلع سياسي يا حتي غيرمطلعان به خوبي ميدانند كه رييس دولت ايران در موقعيت و مقامي نيست كه قادر به اتخاذ چنين تصميمي و انجام آن باشد. در واقع ما بهازاي قدرتي كه بايد اجراي اين سياست را تضمين كند نزد او وجود ندارد.
اتفاقا اعتراضي كه از سوي برخي نمايندگان مجلس ايران هم به اين موضعگيري رييس دولت وارد شد از همين زاويه تلقي ميشد. به عبارت ديگر اعتراض به بروز رفتار و بيان و گفتاري بود كه در حيطه صلاحيت و قدرت رييس دولت نبود. اين نكتهيي است كه مخاطبان غربي هم به خوبي آن را ميدانستند. مگر آنكه گمان ميكردند بيان اين موضع از سوي رييس دولت ايران به نمايندگي از كل حكومت بوده است. در اين صورت هم بايد در اظهار موضع، نكتهيي كه دال بر تاييد اين احتمال باشد بيان ميشد يا شواهد و قراين قبلي از سياست كلي حكومت كه همسو با اين موضع است ديده ميشد كه هيچ يك از اين دو مورد وجود نداشت.
سهل است كه شواهد و قراين قبلي برخلاف اين موضع بود. اظهار نظرات مقامات سياسي به طور معمول بايد واجد يك ويژگي مهم باشد. اين اظهارات بايد معطوف به قدرت آنان باشد. اعتبار آنان نيز به واسطه همين ويژگي است. وقتي كه در پشت اين اظهارات قدرتي ديده نشود، ميتوان آنها را با اظهارات افراد عادي مقايسه كرد. شايد به دليل بيتوجهي به همين نكته بود كه رييس دولت هنگام بازگشت ضمن انتقاد از بازداشت مشاور مطبوعاتي خود گفت كه اين خبر در صدر اخبار جهان قرار ميگيرد، ولي توجه نكرد كه اين خبر نشاندهنده همان برداشتي است كه در اين يادداشت درباره فقدان قدرت دولت نوشته شد و اصلا هم اين خبر به صدر و حتي وسط اخبار جهان نرفت كه در ذيل اخبار بازداشت اعضاي خانواده آقاي هاشمي قرار داشت.
مشكل دولت اين است كه از شيوهها و ابزاري كه براي بيان مطالب در داخل سود ميجويد، در روابط بينالمللي هم از همانها استفاده ميكند. ولي توجه چنداني نميشود كه اگر در داخل به هر دليلي نتوان بياعتباري اين شيوهها را نشان داد، در سطح بينالملل قضيه متفاوت خواهد بود. وقتي كه در يك گفتوگو وضع اقتصادي ايران را بهتر از اروپا و امريكا معرفي ميكنيم، مخاطب خارجي چگونه اين موضوع را تحليل ميكند. اگرچه ما و رسانههاي ايراني در داخل كشور به شنيدن اين نوع اظهارات عادت داريم و كار چنداني هم نميتوانيم درباره آنها انجام دهيم، ولي رسانههاي خارجي چنين نيستند.
ميتوانند همزمان وضعيت قيمت ارز و سياستهاي روز به روز و متغير پولي و ارزي؛ و آمار و ارقام فروش و توليد نفت و نيز شاخص قيمتها و تورم و بيكاري و اوضاع نامساعد توليد و واردات و نيز رشد اقتصادي را به همراه گزارشهاي اقتصادي از وضعيت مردم ضميمه مصاحبه كنند تا مخاطبان آنان بهتر متوجه شوند كه اين ادعاها تا چه حد از واقعيتهاي جاري دور و با آنها بيگانه است. وقتي كه چنين مقايسهيي را ميبينند، چارهيي ندارند جز آنكه اعتبار ساير ادعاها از جمله آمادگي براي گفتوگو و بهبود روابط با غرب و امريكا را نيز غيرجدي و در راستاي ديپلماسي عمومي قلمداد كنند. شايد بيان چنين اظهاراتي در عرصه سياست خارجي و امور فرهنگي غيرممكن نباشد، ولي هنگامي كه به حوزه اقتصادي وارد ميشويم، جايي كه با عدد و رقم سر و كار داريم، نميتوانيم با گفتن اينگونه مطالب خيال خود و مردم را راحت كنيم. دولت بايد به صورت شفاف و روشن اعلام كند كه ريشه مشكلات موجود در كجاست و آيا قادر به حل آنها هست يا نه؟ اگر ميتواند بر مشكلات فائق آيد، چگونه و اگر نميتواند، از خود سلب مسووليت كند و تبعات آن را هم بپذيرد.
بگذريم!!!!!!
طبیعی است که سیاستمداران آمریکایی هم لزومی ندارد در حالی که سیاستهایشان در حال بازدهی است به این پیشنهاد پاسخ مثبتی دهند .
علاج واقعه قبل از قوع باید کرد.
از طرفي، اين در سياست، متداوله كه براي طرح مساله ويژه و بزرگي، ابتدا زمينه سازي ميشود؛ و يكي از راههاي زمينه سازي اظهار نظرهاي محدود و به ظاهر شخصي هست. با اين كار هم عكس العمل رقبا و رفقا رو ميشه ديد. اگر واكنشها مناسب نبود، همين كه در بالا گفتيد، گفته ميشود، يعني آقاي فلاني، از طرف خودش اين حرف را زده. اما اگر شرايط مناسب بود، نفر دوم و نفر سوم هم پيدا ميشوند كه همان مساله را تكرار ميكنند.
اينجاست که فرقها به وضوح نمايان مي شوند!!!