تلفن که زنگ می خورد، حاج خانم نراقی است. خوش خبر نیست. می گوید سقف خانه حسین آقا ریخته است و من درجا خشکم می زند.
حسین آقای نعمتی در " بنیاد شهید و امور ایثارگران" تنها یک شماره است. او سال هاست که با یک شماره چندرقمی تعریف می شود. شماره ای که نه خانه و ماشینی برایش داشته و نه حتا حقوقی که با آن گذران زندگی کند. زندگی او، لیلاخانم و رضا و محمد با پول یارانه می گذرد. و وقتی همین پول جزئی دیر و زود می شود، امان همیشگی شان بیشتر می برد.
حسین نعمتی با زن و بچه هایش جایی در ته دنیا زندگی می کند. خیابان کارخانه قند ورامین. جایی که خلاف کاران مولوی و ناصرخسرو، لنگ می اندازند و درس پس می دهند. لیلا و بچه ها هزار بار بیشتر مردهایی با شلوار کردی دیده اند، که زیر پیژامه هایشان و به قد پاهای بلندشان چاقو و قمه و تفنگ دارند. لیلا می ترسد. بیشتر برای رضای 17 ساله تا محمد 11 ساله . اما لیلا ناچار است برای یک لقمه نان در خانه های همین مردم کار کند. او صبح تا شب را جان می کند برای 10 تا 15 تومانی که کف دستش می گذارند. می گوید تهران بیشتر می دهند. ولی دور است. نمی شود بچه ها و حسین را تنها بگذارم و بروم.
همه این سختی ها به خاطر حسین آقاست. همه آنها تا رسیدن دستشان به دهانشان فقط 5درصد فاصله دارند . و حالا پس از گذشت این همه سال از جنگ می شود به ارزش درصدها پی برد!
برای حسین آقا کسی کارت دعوت نفرستاده بود. او داوطلب بود. هنوز هم با این اوضاع احوال نزاری که دارد، پشیمان نیست و با گریه می گوید اگر خدای ناکرده اتفاقی بیفتد، بازهم خواهد رفت.
حسین آقا قانون جنگ را نمی دانسته نمی دانسته وقتی که شیمیایی شده، وقتی که از شدت موج انفجار پرت شده، وقتی در 10 تا بیمارستان صحرایی و پشت جبهه و چه و چه بستری شده، باید مدرک جمع می کرده. باید یقه پرستار و بیمارستان را می گرفته که برای بستری بودنش رسید بدهند تا او درصد جمع کند؛ تا حالا که در 45 سالگی یک پیرمرد درست و حسابی شده با پول یارانه زندگی نکند.
قانون جنگ به هر رزمنده ای شش ماه تا دوسال وقت می دهد که ضایعه اش را اعلام کند. و در جنگ هزار تا بیشتر حسین آقا داشته ایم که دربند این حرف ها و جمع کردن سند و مدرک نبوده اند. سرشان را نجیبانه پایین انداخته و برگشته اند. چون هدفشان چیز دیگری بوده.
موج گرفتگی چیز ساده ای به نظر می رسیده. طرف راست راست راه می رفته و ظاهرش سالم بوده. اما حالا در پس این سال هاست که رزمنده موج گرفته، تعریف تکان دهنده دیگری پیدا کرده.
جانباز اعصاب و روان. جانباز اعصاب و روان یعنی خود بدبختی. ته درد. دربه دری از این بیمارستان به آن بیمارستان. مشت مشت قرص خوردن و از خود بی خود شدن های زود به زود.
جانباز اعصاب و روان یعنی 30 سال زندگی در میدان جنگ. یعنی زندگی در میان انبوهی از جسدهای بی دست و سر. یعنی محاصره بودن، یعنی ذره ذره مردن. یعنی ...
یعنی زندگی در ته ورامین، در خانه ای که امروز و فرداست که باید خالی اش کنی. در خانه ا ی که به دیوارهایش که دست می زنی، دستت فرو می رود ، از بس نم تمام خانه را گرفته.
جانباز اعصاب و روان یعنی زندگی در خانه ای که دیوارهایش با کاغذ کادو پوشانده شده. یعنی یخچالی که آنقدر خالی مانده که بیشتر یک کمد است تا یخچال . یعنی حسرت یک کیلو میوه. یک قابلمه زرشک پلو با مرغ. یک دست لباس درست و حسابی داشتن. یعنی اینکه سقف آشپزخانه ات هم بریزد و خوشبختی ات کامل بشود.
همه اینها به خاطر همان 5 درصد است. اگر حسین آقای نعمتی بهتر می جنگیده و حداقل 20 – 30 درصد بیشتر جانباز می شده، این اندازه خودش و دیگران را به زحمت نمی انداخته!!!
حسین آقا با تلخی گریه می کند. گریه او از شرمندگی همیشگی اش است. از این همه دردی که به خانواده اش نثار کرده. از این همه بی پولی. از این اندازه فقر. از...
حسین آقا روزی هزار بار آرزوی مرگ می کند. مرگ برای او عین خوشبختی است. او می داند طبق قانون بلافاصله پس از مرگ، 15 درصد جانبازی اش، تبدیل به 30 درصد می شود و آن وقت خوشبختی برای خانواده اش آغاز می شود. حداقلش آن است که ماه به ماه یک حقوق 300 – 400 تومانی دست لیلا و بچه ها را می گیرد. دیگر لیلا مجبور نمی شود برای چندرغاز در خانه های مردم چرخ بخورد و شیشه و زمین پاک کند. شاید حتا معجزه ای بشود و لیلا بتواند برای خانه فرش هم بخرد. یک فرش نو. قشنگ، با زمینه لاکی. نه مثل فرشی که احمد آقا میوه فروش محل به آنها داده. یک فرش کهنه که بچه اش روی آن جوهر آبی رنگ ریخته و پاک فرش را از بین برده.
حسین آقا با رویای مرگ زندگی می کند و به آدم هایی نگاه می کند که درست روبه روی خانه اش در دوشنبه بازار راه می روند و برای خود خرید می کنند. محله قیامت است. هندوانه محبوبی کیلو 100 تومان، انگور شاهرودی کیلویی 1000 تومان، موز 2000 تومان. حسین آقا آب دهانش را که معلوم نیست از بغض است یا چیز دیگر، قورت می دهد و با تشر به محمد می گوید بیاید تو و در خانه را ببندد. اینجا ایران است . شهر ورامین. خانه حسین آقای نعمتی.
اگر این آقا حتی موافق درج این مطالب بوده، جوگیر بوده و قطعاً پشیمان می شود!
شما که فرهنگی و فهمیده اید چرا اینگونه عزت نفس دیگران را پایمال می کنید؟
می شد نام را مستعار کرد
می شد تصاویر را شطرنجی کرد
اگر هر فردی از این ملت به دلیل نقص جسمانی قادر به تا مین معاش نباشد وظیفه دولت تامین زندگی او است. حتی در صورت درستی ادعای شما همین مطلب که افراد ناتوان برای تامین زندگی خود مجبورند برای خود سابقه جنگ درست کنند بی مسئولیتی و بی اخلاقی دولت را نشان می دهد .
یه لطف کن شماره حسابی چیزی بزارید تا مردم غیرتمند به این عزیز ملت کمک کنند چون اینطور که پیداست از مسولین و بالاخص دوستان بنیاد جانبازان و امور ایثارگران آبی برای این خانواده گرم نمیشه
سلام بر تمام رزمندگان اسلام
شايد بطور مطمئن بتوان گفت كه امروزه جانباز واقعي تحت پوشش قرار نگرفته باندازهء تعداد انگشتان دست وجود ندارد.بالاخره بايد شرايط و مقرراتي براي تشخيص جانبازي باشد.بنده مطمئن ميدانم كه بسيار بيشتر از جانباز واقعي تحت پوشش قرار نگرفته اشخاصي وجود دارند كه عليرغم نداشتن جانبازي با حقه خود را جانباز جا زده اند.
شما مطمئن باشيد كه ايشان حداقل وامي جهت مسكن يا اشتغال و...ميتوانسته اند بگيرند و حتما نيز در صورت جانباز موجي يا شيميائي بودن ميتوانسته اند تحت معاينه قرار گيرند و درصد بخورند.تازه اگر 25 سال تعلل كرده و مدارك و شهود و...از دست رفته تقصير خودش بوده است.مسي كه در بنياد نشسته از كدام دليل بفهمد اين آدم راست ميگويد؟
جانبازي كه خدمات مجموعهء جمهوري اسلامي در تمام زمينه ها را نفهمد ناشكر است. و اتفاقا جانبازي كه چشم در خدمات مادي نظام داشته باشد مفهوم جانبازي و رزمندگي را درك نكرده است!!!
متاسفانه برخي مواقع پشت سر اين گزارشات اغراض و امراضي وجود دارد كه...
اكثريت قاطع ملت شريف ايران فقط بقصد قربت آمادهء جانبازي بوده و هستند و اين افتخار با مباحث مادي قابل مقايسه و معامله نيست.
سلام و درود وافر الهي بر شهيدان و جانبازان و ملت فهيم باد.يا حق
اگر مردی و به حرفهات ایمان داری برو پیگیری کن
ولی فکر که میکنم میبینم جای حسین آقا بودن هم لیاقت می خواد که من و شما نداریم
شما بچسب به دولت عدالت محور و بنیاد تا یه نون پر چرب گیرت بیاد
بهتر است انرژی اتمی روسی نسل دو داشته باشیم تا پالایشگاه تهیه بنزین هواپیما و بهتر است پولمان را در حلق چینی ها و هندی ها و ژاپنی ها بریزیم و پول نفت خود را چند سال در آنجا سرمایه گذاری کنیم تا در کشور خودمان
واقعا اف لکم اف
جنگ که تمام شد یه عده ای دنبال در صد و امتیاز گرفتن رفتند یه عده ای هم بی ادعا رفتن پی زندگی شون بدون کمترین توقع وادعایی
یه عده ای عکسای یادگاریشون از جبهه رو کردن باتوم و توسر ملت زدن و به نان ونوایی رسیدند یه عده ای هم مثل این عزیز با درد خودشون تنها شدند
من خودم یه همچین خانواده ای رو از نزدیک میشناسم بنده خدا زمان جنگ سرباز بوده مجروح میشه اعصاب و روان ولی بهش گفتن چون سربازی هیچی بهت تعلق نمیگیره
الان نزدیک به 8 ماهه یخچال تو خونشون ندارند و بسیار مشکلات دیگه
آقیان مسولین مگه رسیدگی به این عزیزان چقدر هزینه داره؟؟؟؟
اینهمه ریخت وپاش و حیف ومیل پول ملتلا اقل به این عزیزان توجه کنید
یه کم کلاهتون رو هم بالا بزارید
این خبر قابل توجه مسئولینی که بسیار تاکید دارند به کشورهای دیگه کمک مالی کنند...
بترسید از "آه" مظلوم....
بترسید از "آه" مظلوم....
جنگ عجب کلمه نفرت انگیزی
البته یادم نبود تو این ایام خیلی با مردم کاری ندارند
مسئولین دنبال مدیریت جهانی اند تو مدیریت خودشون موندن بعد تو به ما وای وای می گی
خدایا شکرت
چانباز جلیل چراغی در شهر ایلام (جانباز 75%) بروید ببینید تا متوجه شوید!!
قابل توجه تمامی مسئولین مخصوصا مسئولین روزنامه وزین کیهان که اینقدر سنگ جانبازان رو به سینه میزنند و در عمل نتیجه میشود زندگی حسین آقای نعمتی
امثال حسین آقا علارقم اینکه میبینند امثال خاوری هر روز به تعدادشان بیشتر میشود بیشتر به راهی که رفته اند ایمان می آورند چون با خدا معامله کردند
متاسفانه سالهاست دولت به بهانه نداشتن بودجه از دادن حق قانونی عزیزان جانباز سر باز میزند و همه این عزیزانی که بعه دلیل اعلام شده از پیگیری جا مانده اند و الان که عوازض ترکش ها و مواد شیمیایی آزارشان میدهد در گلو گاهی به نام کمیسیون حق شان را حبس میکنند به امید اینکه این عزیزان از دنیا برونو و آنوقت چنذد روزی استفاده تبلیغاتی برای بنیاد شهید شهر آن جانباز غریب و شهید حاضر فراهم میشود
هی شماره شماره بدین
پس رئیس جمهور و مجلس برای عمه هامون درست کردیم اونا دارن چیکار می کنند ؟؟؟
مدیریت جهانی
پدر بنده با هجده ماه جبهه و درد کشیدن از عوارض شیمیایی (با تایید پزشکان) و چند سال پیگیری که حتی دستور از تهران برای بجنورد که به کمیسیون معرفی بشوند و هنوز بعد از چند سال از کمیسیون هم خبری نشد با شصت سال سن مجبوره با شکمی که نیم متر بخیه داره پشت وانت بشینه و مخارجش رو در بیاره و شب تا صبح از درد بناله! بدلیل اینکه اینها جز ضرر مالی الان فایده ای برای دولت عزیز ندارند
دقیقا همان حرفی است که از سر شکم سیری می زنیم. برو اونجا .... برو اینجا.... حالم بد میشه وقتی این توصیه های .... می بینم.
فرارو جان. عزیزم الزاما نباید جانباز باشد تا ما کمک کنیم. االبته ننگ بر ما اگر یادگاران دفاع از ما، این مشکلات را داشته باشن. بهر حال اگه شما تایید کنید و یه شماره حساب بدی ما دریغ نمی کنیم. 200 نفر، هر نفر 10000تومان بده ایشان تا یه مدت کم به آرامش می رسه. حالا هر چه بیشتر بهتر.
من برادرشهیدهستم
تاقبل ازاینکه خبرشهادت برادرم روبدهند 8سال تمام مفقودالاثر بودومادرم هرروزچشم به راه خبرازبرادرم بود.یک سالهم مفقودالجسدبود.یعنی ما چهارتامیلگرد رو به صورت نمادین تشییع کردیم.
ازهمه طرفدارای خاتمی واحمدی نژاد و..خواهش می کنم برای پیشبرد اهدافشان از اسم شهدااستفاده نکنند.
ازاین جانبازها وایثارگران توی ایران زیاده.اینقدرزیادندکه دیدنشان برای مناعادی شده. خواهش می کنم به دادشان برسید وازتنهائی درشان بیارید .بگذارید خاتمی واحمدی نژادبه گفتگوی تمدنها وحل مشکلات جهان برسند.