صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۲۲۴۲۲
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۹ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۱
زیاد شنیده‌ایم که در جهان دست‌نوشته‌ای از شاعر یا نویسنده‌ای در حراج با قیمت بالایی به فروش رفته یا اینکه خانهٔ فلان شاعر و نویسنده موزه شده است. اما این اتفاق‌ها برای نویسندگان و شاعران ما نمی‌افتد و در عوض، به میراث آن‌ها چوب حراج هم می‌زنیم.
 
شاید گذشته از اثر مکتوب هر شاعر و نویسنده، باارزش‌ترین چیز ملموسی که از او به یادگار می‌ماند، خانه‌ای است که در آن زیسته و لوازم و وسایل شخصی‌اش که برای مخاطبان و علاقه‌مندان مورد توجه است. اما کم شده است که ما جز آرامگاه یک نویسنده، خانه‌اش را هم مورد توجه قرار دهیم؛ مگر در موارد اندکی.
 
اگر راه دور نرویم، همین تهران، خانهٔ بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح ادبیات معاصر کشورمان را در خودش جای داده‌ است.
 
 

خانهٔ «نیما یوشیج»
 
نیما یوشیج بنیانگذار شعر نو فارسی است. برای دیدن خانۀ‌ نیما در تهران که با همسرش عالیه ‌خانم، و پسرش شراگیم، در آن زندگی می‌کرده است، راهی تجریش می‌شویم، و کوچهٔ رهبری، کوچه‌ای که نزدیک خانهٔ سیمین دانشور و جلال آل‌احمد است و زیاد شنیده‌ایم از ماجراهای این همسایگی. خانه نبش کوچه است و شناختن آن در میان آپارتمان‌های بلند دوروبرش دشوار نیست. خانمی میان‌سال در را باز می‌کند و می‌گوید، همسرش صاحب این خانه است و ما اجازه نداریم وارد خانه شویم و عکس بگیریم. می‌گوید اینجا ملک شخصی‌ است و قرار بود بکوبیمش که یک‌دفعه همه باخبر شدند و گفتند، اینجا بنای ملی است و دیگر حتی اجازهٔ تغییر آجری از آن را هم ندارید.
 
می‌گوید، این خانه موروثی است و صاحبان آن همسرش و سه برادر و خواهرش هستند. می‌گویم چرا خانه را نمی‌دهید میراث فرهنگی تا به موزه تبدیل شود. می‌گوید، ما مایلیم خانه را بفروشیم؛ اما میراث آن را به قیمت واقعی‌اش نمی‌خرد. سرانجام ما را به خانه راه می‌دهد، به شرط آنکه عکس نگیریم.
 
خانهٔ نیما، هنوز نمای قدیمی‌اش را حفظ کرده و به نظر می‌رسد تغییرات زیادی در آن انجام نشده است. ایوانی دایره‌ای‌شکل دارد با چهار ستون بلند و سقفی شیروانی که ستون‌ها را آبی کرده‌اند. خانه یک اتاق جدا دارد ـ که اتاق شخصی نیما بوده ـ و چهار اتاق تودرتو و یک حیاط پردرخت بزرگ که اکنون منزل مسکونی مالکش محسوب می‌شود.
 
 
 
خانهٔ «جلال آل‌احمد» و «سیمین دانشور»
 
جلال‌آل احمد، داستان‌نویس و روشنفکر معاصر است. سیمین دانشور، همسرش نیز دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت و نخستین زنی بود که به صورت جدی به داستان‌نویسی روی آورد.
 
دو کوچه پایین‌تر از خانهٔ نیما، در بن‌بست ارض، خانه‌ای با دیوارهای آجری و دری سبزرنگ قرار دارد که روی زنگ آن نوشته دکتر سیمین دانشور. در که می‌زنم، مردی مسن در را باز می‌کند. سراغ خواهر سیمین ـ ویکتوریا دانشور ـ را می‌گیریم. می‌آید دم در. شبیه سیمین است، به گمانم کمی ریزنقش‌تر، لهجهٔ شیرین شیرازی دارد و می‌گوید نمی‌تواند اجازه بدهد وارد شویم، می‌گوید خانه نیاز به تعمیرات دارد و بعدا سر بزنید. می‌گوید، به ما گفته‌اند با کسی مصاحبه نکنیم.
 
این خانه در بیست‌وچهارم اسفند سال ۱۳۸۳ در زمان حیات سیمین دانشور با شماره ۱۱۴۶۶ در فهرست آثار ملی ثبت شده است. لیلی ریاحی ـ فرزندخوانده و دختر خواهر سیمین دانشور ـ دربارۀ وضعیت کنونی این خانه می‌گوید: خانم دانشور در زمان حیاتش این خانه را ثبت ملی کرد. اما الآن خواهر ایشان که وارثشان هستند، رفته‌اند و در این خانه زندگی می‌کنند. مشخص نیست که سرنوشت خانه چطور بشود.
 
علی خلاقی ـ همسر لیلی ریاحی ـ نیز می‌گوید: اصولا همهٔ وارثان نمی‌خواهند خانه‌شان را به میراث فرهنگی بدهند. همسر من وارث یک‌سوم اموال خانم دانشور است؛ ولی ما دنبال پول نیستیم و دوست داریم همان‌طور که سیمین خانم می‌خواستند، این خانه موزه بشود. او می‌گوید، سیمین خانم حتی دربارهٔ خانهٔ نیما هم نگران بود و زمانی که می‌خواستند این خانه را بکوبند، او خبر داد و از این کار جلوگیری کرد. خانهٔ خودش را هم ثبت کرد تا این اتفاق برایش نیفتد.
 
 
 
خانهٔ «پروین اعتصامی»
 
خانهٔ پدری پروین اعتصامی در خیابان مصطفی خمینی بعد از چهارراه سرچشمه، کوچهٔ شهید کمیلی قرار داد. این خانه تا قبل از انقلاب، دارای متراژی وسیع و شاه‌نشین و عمارت بوده؛ اما با ساخت دو دیوار در حیاط آن، اکنون به سه خانهٔ کوچکتر تبدیل شده و شامل سه بخش است. شهرداری بخش شرقی آن را تملک، تخریب و دوباره بازسازی کرد و اکنون در اختیار کمیتهٔ ملی موزه‌ها (ایکوم) قرار دارد. خانهٔ وسط در مالکیت خانوادهٔ آداب است که به دلیل خرابی خانه اکنون در حال بازسازی آن هستند. بخش دیگری از این خانه در اختیار مالک دیگری است که اجازهٔ بازدید خانه را نمی‌دهد؛ اما گفته می‌شود که این خانه کارگاه نجاری است. این خانه از مدتی پیش با درخواست یکی از مالکان و با رأی دیوان عدالت اداری، از فهرست آثار ملی خارج شد.
 
 
 
خانهٔ «صادق هدایت»
 
یکی دیگر از خانه‌های نویسنده‌ها در تهران، خانهٔ پدری صادق هدایت است، نویسنده‌ای که از پیشگامان داستان‌نویسی مدرن ایران است.
 
برای دیدن خانهٔ پدری صادق هدایت به خیابان سعدی، خیابان شهید سروش تقوی، کنار بیمارستان امیراعلم می‌رویم. خانهٔ صادق هدایت دیوار به دیوار خانهٔ سفیر اتریش و بیمارستان امیراعلم است. در ورودی خانه بسته است و به نظر متروک می‌رسد. روی دیوارهای خانه، عروسک‌های کارتونی نقاشی شده‌اند که روی دیوار مهدکودک‌ها نقاشی می‌شوند. گویا «خانهٔ هدایت» در تملک بیمارستان امیراعلم است و برای وارد شدن به آن بعد از دو بار رفتن به بیمارستان و سازمان روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران و بردن معرفی‌نامه از خبرگزاری، اجازهٔ ورود داده می‌شود.
 
همراه با مأمور حراست بیمارستان، حیاط اصلی بیمارستان را رد می‌کنیم و ته حیاط، کنار تانکر آب و محل بی‌خطرسازی مواد عفونی، در کوچکی قرار دارد. میان‌بری است که به حیاط خانهٔ هدایت باز شده است. مسؤول حراست بیمارستان می‌گوید: خانهٔ هدایت الآن کتابخانه بیمارستان امیراعلم است. پیش‌تر این‌جا مهدکودک بچه‌های پرسنل بیمارستان بود و بعد به کتابخانه تغییر کاربری داد.
 
وارد خانه که می‌شویم، در واقع وارد حیاط جنوبی شده‌ایم؛ حیاط بزرگی که درخت‌های بسیار دارد. برای کتابخانه بیمارستان، تنها از شاه‌نشین خانه و اتاق شخصی صادق هدایت استفاده می‌شود. آن هم برای نگهداری چند قفسه کتاب که اندازهٔ یک کتابخانهٔ شخصی بزرگ هستند. یکی از اتاق‌ها سالن مطالعه است که تنها یک ‌نفر در آنجا مشغول خواندن جزوهٔ درسی است. سایر قسمت‌های خانه هم بی‌استفاده و درهای آن بسته است. بر ورودی دو اتاق دیگر تابلو بسیج بیمارستان خورده است؛ اما اتاق‌ها خالی‌اند و در‌هایشان بسته.
 
حیاط خانهٔ هدایت، مانند حیاط پشتی بیمارستان امیراعلم است و کولر‌ها و دستگاه‌های تهویهٔ بیمارستان اینجا نصب شده است. چندین پنجره‌ هم بر دیوار حیاط که دیوار به دیوار بیمارستان است، درآورده‌اند. در این خانهٔ قاجاری هر گونه تغییری هم که لازم بوده، ایجاد شده و به نظر می‌رسد هیچ‌گونه تلاشی برای حفظ ظاهر خانه انجام نمی‌شود؛ چون همۀ دیوار‌ها پر از ترک است.
 
هیچ نشانی هم از صادق هدایت در این خانه نیست. تنها روی برگه‌ای کاغذی که در کنج دیوار یکی از اتاق‌های خانه که می‌گویند، اتاق شخصی صادق هدایت است، مطالبی درباره‌ زندگی هدایت و کتاب‌های او نوشته شده است.
 
بر در حیاط شمالی خانه ‌هم که دیوارهایی با طرح عروسک‌های کارتونی دارد، شهرداری تهران به مناسبت صدسالگی بلدیه تهران، تابلویی را نصب کرده و این خانه را خانه صادق هدایت معرفی کرده است.
 
جهانگیر هدایت ـ پسرعموی صادق هدایت ـ دربارهٔ ماجرای رسیدن خانه هدایت به بیمارستان امیراعلم می‌گوید: این خانه مال پدر هدایت بود. ‌ در سال ۱۳۲۳ پدر هدایت این خانه را فروخت؛ اما تا سال ۱۳۵۳ این خانه خالی ماند. بعد خریده و قرار شد به موزهٔ هدایت تبدیل شود. اما در سال‌های بعد، لوازم این خانه از موزهٔ رضا عباسی سر درآورد و این خانه هم به بیمارستان امیراعلم داده شد و بعد به مهد کودک صادقیه تبدیل شد که با واکنش‌هایی روبه‌رو شد؛ بنابراین آن را به کتابخانه تبدیل کردند. اما در واقع، این خانه حیاط خلوت بیمارستان است و دارد رو به خرابی می‌رود. این درحالی است که خانه ثبت ملی شده و جزو آثار ملی است و بیمارستان حق تصرف خانه را نداشته است.
 
او دربارهٔ وسایل هدایت که در موزهٔ عباسی ا‌ست، می‌گوید: این وسایل شامل نقاشی‌ها‌، تابلو‌ها، ‌ کتاب‌ها، قلم‌ها و خود‌نویس‌ها و‌ لوازم شخصی او می‌شود که ۲۵ سال است در انبار است؛ در حالی‌که یک موزه وظیفه دارد این لوازم را در معرض دید قرار دهد.
برچسب ها: هدایت نیما ادیب
ارسال نظرات