قاچاق موادمخدر و به طور خاص مخدر شيشه اين روزها جذابيت بسيار بالايي براي قاچاقچيان دارد به طوريكه بسياري از آنها راهاندازي لابراتوار و توليد اين ماده مخدر را در دستور كار قرار دادهاند؛ اقدامي كه به گفته يكي از توليدكنندگان اين ماده مخدر، سود پنجميليونتوماني در توليد هر كيلوگرم شيشه فعاليت در اين حوزه را به شكل غيرقابل باوري گسترش داده است.
وي سود كارگاه كوچك خود با توليد 14كيلوگرم ماده مخدر شيشه در هفته را بيش از 105ميليونتومان اعلام كرد و گفت: اين سود بسته به كيفيت جنس توليدشده متغير است. ساعتي گپ و گفت با اين توليدكننده ماده مخدر شيشه بهانهاي شد تا گزارشي از چگونگي ورود مواد اوليه مورد نياز و توليد آن تهيه كنيم. با ما همراه شويد تا براي تهيه اين گزارش سفري به يكي از شهرهاي مرزي غرب كشور داشته باشيم؛ جايي كيلومترها دورتر از پايتخت با ترافيك نفسگير و گرد و خاك موجود در هوايش. بانه، شهري در چند قدمي نقطه صفر مرزي كه نداي اقتصاد براي مردمش از آنسوي مرز ميآيد. شهري كه تاريخ دشوار و پررنجي داشته و چندين بار بر اثر طاعون، تخليه شده و در جايي دورتر بنا شده است.
جنگ جهاني اول و دوم با آتشسوزيهاي شديد و جنگ ايران و عراق با همه تلخيهايش بر مردم اين شهر گران نيامد. «بانه» شهري كوچك كه امروز حكايت غريبي به خود گرفته است؛ حكايتي كه از دل آن بخش اعظم واقعيتهاي اقتصاد ايران بيرون ميآيد؛ شهري كه در معادلات فرهنگي و اقتصادي جاي زيادي ندارد. بانه شهر زيبايياست كه در آيندهاي نهچندان دور كوچههاي در هم لوليده و خانههاي پهلو به پهلو و همقدش همراه با آن درهاي آبي كه دريايي از چوب را در كوچه جاري ساختهاند، زير بار پاساژها دفن خواهند شد و تمام زيبايياش در پسكوچهها به حاشيه خواهند رفت. شهري كه تا قبل از دهه 70، اثري از پاساژ يا بازار در آن نبود، امروز اما خيل عظيم مسافران براي خريد از پاساژهاي قد و نيمقدش راهي اين شهر ميشوند.
پاساژهايي كه ازدياد آنها دليلي جز قاچاق كالا و استقبال مردم از خريد كالاي قاچاق ندارد. واژه «قاچاق» براي من و تو كه در پايتخت نشستهايم، پليس، دادگاه و زندان را تداعي ميكند؛ در بانه اما اين واژه تداعيكننده درآمد و رونق اقتصادي شهر و مردمان آن است كه هيچگاه سهم قابل ملاحظهاي از سرمايههاي مولد اقتصادي كشور نداشتهاند. شهري توسعهنيافته كه در سرمايهگذاريها و برنامه توسعه اقتصادي كمتر ديده شده و همين سرمايهگذاري كم جوابي است كه در چرايي رونق قاچاق مطرح ميشود.
مردم اين شهر دليل عدم توجه و سرمايهگذاري را بومي نبودن مسوولان و مديران ميدانند. امنيت حاكم در منطقه نهتنها براي مردم و مسافران اطمينانبخش بوده بلكه براي واردكنندگان كالا نيز قوت قلب شده و با آرامشي مثالزدني، بدون استرس به كار خويش مشغولند. شبهنگام با يكي از اهالي براي اطلاع از چگونگي ورود كالا به داخل كشور به نقطه صفر مرزي رفتم؛ مكاني كه براي ورود كالا انتخاب شده بود.
اين امكان را به افراد ميداد تا بدون كوچكترين مشكلي وارد كشور عراق و ايران شوند. انتقال كالا توسط احشام و چگونگي ورود آن به بازارچه بانه را از زبان مسوولان و خبرنگاراني كه به منطقه سفر كردهاند، شنيدهايم اما نكتهاي كه هيچ گاه به آن پرداخته نشده امنيت بسيار بالاي واردكنندگان اجناس قاچاق است كه به واسطه اين امنيت با آرامش خاطر و بدون دغدغه اين كار را انجام ميدهند.
تهيه كالاي قاچاق در اين شهر به راحتي هرچه تمامتر صورت ميگيرد مخصوصا كه دنبال كالاي خاص و فرد خاصي باشي. «افدرين» كالاي موردنظر و علي فردي كه توليدكننده شيشه مخدر در تهران آن را معرفي كرده است. جستوجوي زيادي لازم نيست. با چند تماس تلفني، رستوراني در دامنه كوه براي ملاقات تعيين ميشود. پس از دادن نشانيهاي اعلامشده از طرف سعيد (توليدكننده ماده مخدر شيشه در تهران) با علي همراه ميشويم. علي يكي از توزيعكنندگان بزرگ افدرين در اين شهر است و تقريبا 90درصد «افدرين» واردشده را به تهران ارسال ميكند.
انباري در دل كوه با تدابير خاص امنيتي كه مملو بود از سطلهاي سفيدرنگ پر از افدرين با برند «ميلك» آلمان. سطلهاي 10 و 20كيليويي كه به گفته علي هر كيلوگرم از آن دوميليون و 500هزارتومان در بانه فاكتور ميشود. تاييد جنس و خريد در بانه يكي از گزينههاي شما است و در صورتي كه بخواهيد با پرداخت بيعانه، جنس در ازاي هر كيلوگرم 150هزارتومان و در نهايت به قيمت دوميليون و 650هزارتومان در تهران تحويل داده خواهد شد. ظاهرا معامله در اين صنف با ضمانت بيشتري همراه است چراكه علي ميگويد «الباقي پول جنس در تهران پس از تاييد خريدار دريافت ميشود و بيعانه دريافتشده تنها براي حسن انجام كار است.»
يك روز همراهي با بزرگترين توزيعكننده افدرين در بانه پرده از واقعيت تلخي برداشت و آن هم چيزي نبود جز فروش روزانه 200 كيلوگرم از ماده «افدرين» آن هم توسط يك توزيعكننده خردهپا و كسب روزانه حداقل 20ميليونتومان سود خالص؛ سودي كه تنها از فروش 200 كيلوگرم از اين ماده كسب ميشود و درآمد حاصل از ترانزيت آن به تهران و همچنين ترانزيت ماده مخدر شيشه به عراق در آنجايي ندارد. در اين نقطه از كشور ترس معنايي ندارد و در برخي از بوميها و البته غيربوميهاي مستقر در اين شهر بدون هيچ دغدغهاي به واردات غيررسمي مواد اوليه براي ساخت ماده مخدر شيشه و همچنين صادرات غير رسمي شيشه مخدر به عراق براي انتقال آن به كشورهاي آسياي شرقي و اروپا مشغولند.
برخلاف كسب حداقل 20ميليونتومان درآمد در روز، علي زندگي چندان مرفه و نشانداري ندارد و تمامي درآمد خود را صرف سرمايهگذاري در كردستان عراق كرده است تا روزگار بازنشستگي خود از اين حرفه را در آرامش آنسوي مرزها سپري كند. همراه ماشين حمل مواد كه نه، بلكه پشت سر آن از بانه تا تهران مسير را طي ميكنيم و با مسيرهاي ويژه تردد خودروهاي حاوي كالاي قاچاق آشنا ميشويم. برخلاف تصور خودروي حامل 20 كيلوگرم «افدرين» بدون هيچ مشكلي وارد تهران ميشود. در ورودي يكي از اتوبانهاي داخل شهر تهران تاكسي زردرنگي انتظار رسيدن محموله را ميكشد. تاكسياي كه پس از تحويل، در طول مسير جابهجايي مسافر را نيز فراموش نميكند. جايي در اطراف تهران در درون باغي كه سعيد آن را اجاره كرده است كارگاه نسبتا بزرگ و منظمي برپاست و با رسيدن خوراك يك هفته لابراتوار، جنب و جوش عجيبي راه ميافتد.
خودرو ديگري كارتنهاي كوچك بستهبندي شده با برچسب يكي از محصولات شناختهشده آرايشي بهداشتي را بارگيري كرده و مسير بانه را در پيش ميگيرد. جنسهاي رسيده پس از تست شدن وارد لابراتوار ميشوند و سعيد و دو دوست ديگرش آماده توليد شيشه مخدر.
سعيد با خنده، از ارسال محموله جديد به بانه براي عبور از مرز و تحويل در يكي از شهرهاي كردستان عراق ابراز رضايت ميكند. در اين كارگاه از هر كيلوگرم افدرين، 700 گرم شيشه توليد و 50درصد آن براي ارسال به اروپا آماده ميشود و 50درصد ديگر آن نيز براي عرضه در بازار داخل مهیا ميشود. قيمت هر گرم شيشه براساس كيفيت و منطقه توزيع تعيين ميشود و بين شش تا 14هزارتومان به فروش ميرسد.
به طور متوسط توليد شيشه مخدر در باغي كه به ماهانه دوميليونتومان اجاره شده است بيش از صدميليونتومان سود در هر هفته نصيب سعيد و دوستانش ميكند؛ سودي كه 70ميليونتومان آن از فروش هفت كيلوگرم از محصول نهايي به خريداري در عراق و 30ميليونتومان آن از فروش هفت كيلوگرم به يكي از توزيعكنندگان داخلي كسب ميشود. سعيد اما برخلاف علي درآمد ماهانه 400ميليونتوماني خود را در تهران هزينه ميكند و اين مهم را ميتوان از بنز اس500 وي و البته از ساعت رولكس و گردنبند طلای 150گرمي وي فهميد.
دركارگه شيشه گري رفتم دوش
ديدم همه مشغول خريدندوفروش
خوشحال كه اشتغال ايجاد شده است
نيروي جوان به شوق درجوش وخروش
جمعي زشعف به رقص وآوازوطرب
جمع دگري زشدت كار خموش
ازپنجره ها بخار مي زدبالا
مردان به تلاش همدل ودوشادوش
درچرخه سوخت دختران غرقه به دود
درهم زدن آش شلي درهم جوش
گفتم كه زفرط خودكفايي زده ايم
مشتي به دماغ كارتروپوزه بوش
حيف است كه وابسته به بيگانه شويم
درصنعت شيشه دانش مرزنگوش
امروزبه مرزهاي ماصف بستند
!ازحومه قندهار زنبيل به دوش
جوينده براي كاردركشورما
!امثال ولاسكواست وكارلوس كي روش
پرگشته صنايع جديدالتاسيس
!در خاك سفيدوقرچك وپونك وشوش
......................................
ناگاه زگوشه اي صدايي برخاست
خوابيد نواي شادي ونوشانوش
:شخصي به صداي نازكي نجواكرد
!شرباژرش تجشش نامحشوش
ديدم كه گروه ويژه اي پشت درند
باتوم گرفته دست وبي سيم به گوش
گفتم كه براي بازديد آمده اند
درصنعت شيشه برده ايم عقل ازهوش
اما همه ناگاه پريدندازجاي
بي شال وكلاه ودامن وبالاپوش
يك عده به تاخت سوي خرپشتك بام
!يك عده به سمت سردرلانه موش
قاطي شده بود سوت وآژير خطر
!آهنگ متال ودود وآواي وحوش
ديدم كه به جاي گردن آويزطلا
!بردندبه دست بند جمعي مدهوش
گفتند براي اين جوانان عزيز
!آشي بپزيم يك وجب روغن روش
......................................
يك هفته ي بعدبازمهتاب شبي
بگذشتم ازآن كوچه خيالم مغشوش
غمگين كه چرابه نام قانون زده اند
بردرب چنين صنايعي قفل چموش
نيروي جوان چرا فراري شده است
آن كارگه شيشه اي زيباكوش؟
ناگاه دوباره دوستان راديدم
!سوگندوجوادوگيو ومهتاب ومموش
ازشدت كار همه درحال كما
!دل داده به آواز شباهنگ گوگوش
درچرخه اقتصاد مي چرخيدند
!هم شيشه گر وشيشه خر وشيشه فروش
...........................................
" كيشو"
هاج و واج موندم