صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۱۶۷۳۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۹ - ۰۴ تير ۱۳۹۱
فرارو- قاسم توکلی؛ سال 1388، زمانی که متکی در دولت احمدی نژاد وزیرخارجه بود، وزیر اطلاعات عربستان سعودی در اظهاراتی تامل برانگیز ایران را «ببری کاغذی که فقط چنگالهای تیزی دارد» خطاب کرد. در همان زمان نمایندگان مجلس هشتم برخاستند و برآشفتند که دولت چرا برای دفاع از «حرمت و کیان کشور» هیچ نوع برخورد دیپلماتیکی با این توهینها انجام نمی دهد؟ البته از آن زمان تاکنون پرده های تحقیرآمیزتری از این نمایش ضددیپلماتیک در روابط دو کشور بالا رفته و متاسفانه هنوز هم دولت اقدام قاطعی برای دفاع از حرمت و کیان کشور انجام نداده است.

نمایش ضدبشری که این بار در روابط دو کشور رخ داده اعدام سئوال برانگیز تعدادی شهروند ایرانی در زندانهای عربستان است؛ بویژه که مطلع شدیم مقامات سعودی بدون برگزاری دادگاهی عادلانه، بدون اینکه اجازه دهند متهمان با خانواده هایشان یا سفارت کشور مطبوعشان دیدار داشته باشند و بدون اینکه برخوردار از داشتن حق وکیل یا حتی مترجم باشند به اعدام محکوم شده و متاسفانه در دو نوبت 18 تن از آنها در زندانی موسوم به «دمادم» به شیوه ای قرون وسطایی گردن زده شده اند.

سیاست بی تفاوتی
نکته جالب در این ماجرای دردناک انفعال مقامات وزارت خارجه است. بر اساس اخبار گویا  این اعدامها دو ماه پیش صورت گرفته و برخلاف قول مساعدتی که وزارت خارجه سعودی به آقای صالحی داده بازهم در خفا همه آنها اعدام شده اند و اکنون نیز سعودیها حاضر به تحویل اجساد قربانیان نیستند، و این اقدام ضدبشری حتی از سوی سازمان عفو بین الملل نیز مورد محکومیت جدی قرار گرفت.

البته بی تفاوتی سیاسی وزارت خارجه در برابر جان و مال و هویت اتباع ایرانی مسبوق به سابقه است و تکرار این بی تفاوتی نسبت به نقض حقوق شهروندان ایرانی در خارج از کشور به نحوی است که به نظر می رسد دولت و دستگاه دیپلماسی در این زمینه دچار نوعی «درماندگی پیش آموخته» شده اند.

«درماندگی پیش آموخته» یک وضعیت بغرنج روانی است که در آن فرد به دلیل تجربه شکست در موارد قبلی، تلاش برای مقابله با چالش پیش رو را بی فایده تلقی کرده و بدون مقاومت به آن تسلیم می شود و تکرار این تسلیم شدنها نوعی «پیش آموختگی» مضاعف را در فرد برای تسلیم شدن در بحرانهای بعدی فراهم می آورد.

وزارت خارجه ایران متاسفانه اکنون در زمینه دفاع از حقوق شهروندان ایرانی دچار «درماندگی پیش آموخته» شده است و مکانیزم آنها نیز برای سرپوش نهادن بر درماندگی خود در این زمینه تاکتیک سکوت و تکذیب است.

در همین مورد اخیر، پس از آنکه قربانیان بیش از 5 سال را، در سکوت وزارت خارجه ایران، در زندانهای آل سعود گذراندند و سرانجام اعدام شدند، متولیان دستگاه دیپلماسی ما ابتدا از در انکار و تکذیب برآمده و پس از چند گفتگوی تلفنی بی نتیجه با سعودیها، اکنون با درماندگی تسلیم اقدام ضد بشری آنها شده اند. حسن قشقاوی، معاون كنسولی، امور مجلس و ايرانيان خارج از كشور در واكنش به اين خبر گفت: «منابع رسمی يعنی سفارت ايران در عربستان و سفارت عربستان در ايران، خبری دال بر اين مسأله را تأييد نكرده‌اند و ما تابع نظريات رسمی و مبادی رسمی دو كشور هستيم كه
 چنين چيزی تاكنون به ما نرسيده است.»

«درماندگی پیش آموخته» وزارت خارجه ما تنها به انفعال در دفاع از حقوق اولیه شهروندان ایرانی خلاصه نمی شود بلکه روی دیگری هم دارد؛ و آن کوتاه آمدن در برابر زیاده خواهی های دولتهای بیگانه در خصوص شهروندان خاطی آنهاست. به عنوان مثال در ماجرای ملوانان انگلیسی و سه امریکایی که اتهامشان ورود غیرقانونی به خاک ایران و جاسوسی بود. دولت به راحتی در برابر فشار دولتهای بیگانه تسلیم شده و علیرغم محرز شدن اتهامات افراد خاطی و صدور حکم علیه آنها، در کمال تعجب پس از مدتی آزاد شدند.

یا ماجرای رکسانا صابری خانم آمریکایی ایرانی تبار که چند سال پیش توسط معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات دستگیر و با اعتراف به جاسوسی توسط قوه قضائیه به 8 سال زندان محکوم شد و دفتر رئیس‌جمهور با انتشار نامه ای ضمن اعلام نگرانی درباره وضعیت وی در نهایت ترتیباتی اتخاذ نمود که به آزادی وی منجر شد. وقتی این افراد دستگیر می شدند انواع موضعگيريها، رفت و آمدها، كمپينها و جوسازیهای رسانه ای در اين كشورها برای آزادی آنها به راه می افتاد كه در موارد زیادی هم مثمر ثمر واقع می شد.

اما در مقابل، بررسی كارنامه مسئولان وزارت خارجه درباره پرونده زندانيان ايرانی خارج از كشور نشان می دهد كه اين موضوع در سال های اخير چندان در اولويت برنامه های اين وزارتخانه نبوده است و با وجود پيگيریها و اعتراضات زياد خانواده های اين دسته از ايرانيان هنوز هم سرنوشت بسياری از آنها در هاله ای از ابهام است و وزارت امور خارجه تاكنون پاسخگوی افكارعمومی نبوده است.

بی تفاوت سازی سیاسی
«سیاست بی تفاوتی» دولت امر جدید و غریبی نیست و در رسانه های منتقد نیز بسیار بدان پرداخته شده است، آنچه اما تامل برانگیز است نه بی تفاوتی مسئولین کشور بلکه بی تفاوتی شهروندان، افکار عمومی و جامعه مدنی در ایران نسبت به چنین وقایعی است. جامعه ای که به نظر می رسد جز شنیدن این دست اخبار و آه و حسرت کار دیگری از دستش برنمی آید.

چرا جامعه ایران دچار چنین رخوتی شده است؟ گویا ما ایرانیها نیز در برابر چالشهای پیش رو، به تبعیت از وزارت خارجه مان، دچار «درماندگی پیش آموخته» در برابر نقض حقوق هموطنانمان شده ایم!؟

مگر نه اینکه پس از اعدام چند قاچاقچی مواد مخدر افغان در زندانهای ایران، که جرمشان نیز محرز بود، شهروندان افغانی در کابل و هرات به خیابانها ریختند و تظاهرات خشونت باری را در مقابل سفارتخانه و کنسولگری ایران در این دو شهر برگزار نموده و دولتمردانشان را در وزارت خارجه و پارلمان این کشور، وادار به اتخاذ تصمیمات سختی علیه ایران نمودند. افغانستان، به عنوان دولتی که میلیونها شهروند آن به صورت غیرقانونی در ایران ساکن اند و به لحاظ اقتصادی و ترانزیتی به شدت به ما نیازمند است به دلیل فشار افکار عمومی خود اکنون در صدور ویزا برای ایرانیها
 محدودیتهایی وضع نموده و کار را برای ایرانیهایی که سفرهای شغلی به این کشور دارند سخت تر کرده است.

واکنش خودجوش شهروندان امروزه ابزار سیاسی تاثیرگذاری در روابط کشورها محسوب می شود، ابزاری که در کشور ما به دلیل دولتی شدن تمام مراسم و راهپیماییها و اعتراضات سیاسی عملاً کارآیی خود را از دست داده و متاسفانه شاهدیم که نگاه امنیتی به اجتماعات خودجوش مردمی در ایران باعث نوعی «بی تفاوت سازی سیاسی» جامعه شده که در نتیجه آن جامعه ایران غیرت و تعصب لازم برای دفاع از حقوق شهروندی خود را در داخل و خارج از کشور از دست داده است.

وقتی مسئولین از مراسم ساده ای که برای دفاع از محیط زیست برگزار می شود (مثلا در دریاچه ارومیه)، یا اجتماعات تفریحی چون آب بازی و آب پاشی برداشتهای امنیتی-سیاسی می کنند چگونه می توان انتظار داشت شهروندان برای اعتراض در خصوص پایمال شدن حقوق ملی شان در موضوع دریای خزر، جزایر سه گانه، خلیج فارس، اعدام شهروندان ایرانی و ... به خیابانها آمده و اعتراض کنند؟

مسئله فقط واکنش به مسائل ملی نیست، متاسفانه نگاههای انحصارطلبانه و بسته باعث شده تا شهروندان ایرانی توان واکنش مناسب در خصوص مسائل بین المللی و حتی اسلامی را هم نداشته باشند. آیا تا بحال فکر کرده اید چرا مردم ایران دیرتر از سایر ملتهای منطقه نسبت به کاریکاتورهای موهن چند کاریکاتوریست در اروپا واکنش نشان دادند؟ یا چرا در زمان حمله اسرائیل به غزه، و مواردی اینچنین، اعتراضات مردم ایران نه به صورت سریع و خودجوش که معمولاً با تاخیر و آن هم به صورت سازماندهی شده و دولتی برگزار می شود؟

اگر همین مورد گردن زدن 18 ایرانی توسط عربستان، درباره اتباع کشوری مثل افغانستان یا آذربایجان یا ترکیه صورت می گرفت، افکار عمومی آن کشورها چه واکنشی نشان می دادند؟ اینکه نمایندگان مجلس صرفاً متولیان دستگاه دیپلماسی را به دلیل وقوع چنین فاجعه ای به مجلس فرابخوانند و اعتراض کنند، که تا بحال نیز بسیار چنین کرده اند، نتیجه ای دربر نخواهد داشت. اما اگر اجتماع خودجوشی از خانواده قربانیان و شهروندان همدرد در مقابل سفارت عربستان و وزارت خارجه تشکیل شود آنگاه وزارت خارجه خود را موظف به پاسخگویی نسبت به افکار عمومی می بیند و دولت عربستان هم می فهمد که طرف مقابلش فقط دولت ایران به عنوان «ببری کاغذی با چنگالهای تیز» نیست بلکه «افکار عمومی جامعه ایران» پای این قضیه ایستاده است.

سربریدن مشکوک و مبهم 18 شهروند ایرانی در کشوری که سالانه دهها هزار نفر از اتباع ما به آن سفر می کنند امنیت روانی را از همه مسافران و زائران می گیرد، بویژه که آنها می دانند نمی توانند روی حمایت عملی وزارت خارجه کشورشان حساب باز کنند!

مسائل و مشکلات داخلی و خارجی امروزه بسیار گسترده تر و مهمتر از آن است که تصمیبم گیری در خصوص آنها صرفاً به دولتها واگذار شود. دولتمردان ما باید بفهمند که عرصه دیپلماسی فقط مذاکرات طولانی در پشت درهای بسته نیست. عرصه «دیپلماسی عمومی» در عصر جهانی شدن، خیابانها و تک تک شهروندان مسئول را نیز در برمی گیرد. اجتماع مسالمت آمیز خودجوش و غیرسازماندهی شده شهروندان جزو بدیهی ترین حقوق آنهاست که حتی می تواند به دولتمردان در پیش برد خط مشی شان در عرصه سیاست خارجی کمک نموده و به اقدامات آنها مشروعیت بیشتری ببخشد و به همین دلیل نباید در نگاه مسئولین امر، «اجتماع شهروندان» و «امنیت نظام سیاسی» در تقابل با یکدیگر تعریف شوند، و با تنگ نظری و انحصارطلبی امکان عاملیت و کنش گری از شهروندان سلب شود.

ارسال نظرات
شاهپور
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۵
کسانی که با وجود این همه هموطن بدبخت و گرفتار نان شب که خیلی هایشان حاضرند کلیه خود را برای رفع پاره ای بدبختی خود بفروشند به حج می روند تا حاجی شان بنامند حقشان است که گردنشان را بزنند آیا این 18نفر هیچ آدم نیازمندی در همسایه ، فامیل و محل خود نداشته اند مگر علمای دین سفارش نداده اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است .