فرارو- نسیم کلانی؛ با نگاهی به تاریخ اندیشه ها و تفکرات فلسفی می توانیم سیر تغییر و تحول جوامع بشری از دوران باستان تا به امروز را دریافته و مورد سنجش قرار دهیم. در جوامعی که روشن اندیشان و فیلسوفان از جایگاه مناسبی برخوردار باشند و مورد حمایت مردم و حکمرانان قرار گیرند، آن جامعه در دیگر ابعاد زندگی نظیر فرهنگ، هویت و تمدن نیز به پیشرفت و پیروزی نائل خواهد آمد.
اما جوامعی که در آن خرد و خردمندان ارج نهاده نشوند از سیر تکامل باز می مانند و "انسان از آنچنان که هست" به "انسان آنچنان که باید" تغییر نمی یابد. اندیشه، خرد و دانش رنگ می بازد و آدمی در فضایی از توهم، خرافه و تعصب هویت اصلی خود را از دست می دهد.
خرد در تاریخ جوامع موفق از جایگاه ویژه ای برخوردار است و نقش بسزایی در به سامان نمودن حیات سیاسی و اجتماعی مردم بر عهده داشته و دارد. حکیم توس «ابوالقاسم فردوسی» که از پرچمدار تفکر خردگرایی در ایران سده چهارم است قرنها پیش از عصر روشن گری و خردگرایی در سده های هفدهم و هجدهم و سالها قبل از آنکه فیلسوفانی هچون ولتر، روسو و دکارت منادی جنبش خردگرایی در اروپایی دوران رنسانس گردند، سردمدار تفکر خردگرایی در ایران جنگ زده و غارت شده از فرهنگ و هویت، هنر و سیاست بود.
بار دیگر روز بزرگداشت و تجلیل از شاهنامه و حکیم سراینده آن فرارسیده، مردی که او را مشهورترین شاعر حماسه سرای و فاخرترین چهره ادبی ایران و ناجی زبان پارسی می دانند، خردمندی که شاهکار ادبی اش، شاهنامه، در طی یک هزاره پر افتخارترین اثر ملی و معتبرترین سند تاریخی-حماسی ایرانیان محسوب می گردد.
ایرانیان در طول تاریخ فردوسی را به چهره های مختلفی شناخته اند. فضای غالب و حاکم بر افکار عمومی او را به عنوان نگهبان و احیاگر زبان پارسی می شناسد، همچنین در طول تاریخ وجه حماسی شاهنامه همواره مورد عنایت پهلوانان و سلحشورانی بوده که علیه ظلم و بیداد و سلطه بیگانگان به پا خواسته اند و البته عده ای نیز شاعر جنگ اش خوانده اند!
آنچه اما در این میان مغفول باقی مانده جهان بینی خردگرایانه این حکیم فرزانه است که به دلیل گسترش خرافه و جهل و تعصب در میان عوام، در طی قرنها همچنان مورد بی مهری ایرانیان قرار گرفته است و نقش وی به عنوان منادی و سردمدارخردگرایی، همچنان در تاریخ اندیشه و فلسفه ایران جایگاه مناسبی خود را بازنیافته است.
توجه به خرد در نزد فردوسی آنچنان جایگاه والایی دارد که وی بی درنگ در پی ستایش پروردگار، شاهنامه را با ستایش خرد آغاز می کند:
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد...
در بسیاری از جریان های فکری و مذهبی قبل و بعد از فردوسی از جمله در اسلام "انسان" را به مثابه اشرف مخلوقات مورد ستایش قرار داده اند. اما ستایش انسان یا به قول شاهنامه "مردم" در تفکر فردوسی خاص خود اوست، چرا که به زعم فردوسی انسان قابل ستایش "انسان خردمند" است. انسانی که برای رسیدن به جهان بینی عقلانی و نه خرافی باید در ابتدا خود را بشناسند. از دیدگاه فردوسی "برترین انسان" انسان پذیرنده خرد است که مهمترین ویژگی آن خود شناسی و تفکر عقلانی است:
چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهی هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی که مردم به معنی چه باشد یکی
مگر مردمی خیره خوانی همی جز این را نشانی ندانی همی
ترا از دو گیتی برآوردهاند به چندین میانچی بپروردهاند
نخستینِ فطرت پسینِ شمار تویی خویشتن را به بازی مدار!
عصر فردوسی عصر هجوم اعراب و ترکان و افول حکومت سامانیان، به عنوان احیاگران هویت از دست رفته ایرانی، از پس سقوط امپراتوری ساسانی است. دورانی که با لشگر کشی و هجوم اقوام بدوی و خشونت های نظامی- اجتماعی بیگانگان، هویت، زبان و فرهنگ چند هزار ساله ایرانیان به محاق می رود.
صاحبان خرد و فیلسوفان و برخی روشن اندیشان در معرض تهدید و تهمت از سوی حاکمان غیر ایرانی، یا فراری می شدند (همچون ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی) و یا با فتوای فقها به حکم الحاد سر به نیست می شدند (همچون سهروردی) و برخی نیز به دلایل سیاسی قرمطی خوانده شده و به دستور خلیفه به اعدام محکوم می شدند (همچون حسنک وزیر - وزیر سلطان محمود غزنوی) خلاصه آنکه شاهان بیگانه با تمسک به هر شیوه ای آنان را تسلیم امر خود می ساختند.
فردوسی در چنین زمانه خرد ستیزی که نبرد عقاید و آراء به اوج خود رسیده است و ایرانیان نهضت های فکری و مذهبی پنهانی بوجود آورده اند و دانشمندان و علما به مخالفت با الهیات سلطنتی و حاکمان مدعی دینداری قد علم کرده اند، علیه مذهب حاکم قد برافراشت و در زمانه ای که شیعیان را قرمطی و رافضی می پنداشتند در همان آغاز شاهنامه خود را از یاران علی (ع) نامید:
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است چنین است و این دین و راه من است
برین ز آدم هم برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم
فردوسی در زمانه ای که اندیشیدن و خرد ورزیدن مهجور و منسوخ بیگانگان بود و فهم و شعور انسانی جایگاه خود را به جبر و مقدرات آسمانی تسلیم کرده بود، با زبان شعر به توصیف منطقی و عقلانی وقایع و حوادث تاریخی و اسطوره ای و به تصویر کشاندن آداب و رسوم زندگی اصیل ایرانیان باستان پرداخت، حکیم توس "غم و شادی" و "سرنوشت" انسان را در گرو خرد و بی خردی خود او می داند و خطاب به مردم ستم دیده، آنان را به خرد و خردورزی دعوت می کند:
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
خرد جسم و جانست چون بنگری تو بی جسم شادان جهان نسپری
ازو شادمانی و زویت غمی است وزویت فزونی و زویت کمی است
از اویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند
فردوسی به ویژه در مورد شاهان و نظام حکومتی، خرد را همواره داور قرار می دهد و نظام خردمندانه را حمایت می کند و بر علیه نظام نابخردانه طغیان می کند. بهترین صفت شاهان و پهلوانان را خردمندی و دادگری می داند و بدترین صفات آنان را دیوانگی و بیداد. او در داستان جمشید شورش مردم علیه او را چنین روایت می کند:
بر او تیره شد فرّه ایزدی به کژی گرایید و نابخردی
جهان بینی عقل گرایانه ای که فردوسی در تبیین و توصیف حوادث تاریخی و وقایع اسطوره ای و شخصیت های داستانی به کار می بندد خاص خود اوست، در آثار همتراز شاهنامه مانند ایلیاد و ادیسه هومر و ادیپوس سوفوکل و دیگر روایات اساطیری ماوراءطبیعه نقشی به مراتب بیشتراز شاهنامه ایفا می کند.
در این حماسه ها نظام جهانی بر پایه نظام علت و معلول استوار نیست و عقلانیت به عنوان راه و شیوه رسیدن به سر منزل مقصود از جایگاه خاصی برخوردار نمی باشد اما فردوسی چنان خود را متعهد به عقلانی بودن روایات اساطیری شاهنامه می داند که در تبیین این داستانها، که در نگاه نخست با عقل متعارف بشر سر ناسازگاری دارد، می گوید:
تو این را دروغ و فسانه مخوان به یک سان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز و معنا برد
فردوسی سخن سرایی حکیم است که نه تنها احیا کننده هویت، تاریخ و زبان پارسی، به عنوان مهمترین عامل فرهنگی پاسدارنده ملیت ماست، بلکه به عنوان یکی از سردمداران جهان بینی خردگرایانه در تفسیر تاریخ، از جایگاه ویژه ای در سرگذشت اندیشه ها در میان اندیشمندان ایران و جهان برخوردار است. اما بی خردی و ناآگاهی از وجود چنین اندیشمندانی، برای قرنها ایرانیان را از داشتن یک نظام معرفتی- فلسفی عمیق و تحول آفرین محروم ساخته است. شاید نمود این تنهایی فردوسی را بتوان در این سروده او به خوبی دریافت:
حکیما چو کس نیست، گفتن چه سود از این پس بگو کافرینش چه بود
در زمانه ای که دکان خردورزی تعطیل گشته و خرافه پرستی رواج یافته، در زمانه ای که ناآگاهی تاریخی و هویتی از نسل ما انسانهایی معلق ساخته و در زمانه ای که اخلاق انسانی و همبستگی اجتماعی ما به شدت تهدید و در حال فراموشی است و آسیبهای ناشی از آن روان جامعه را هر روز فرسوده تر می سازد، رجعت به فرهنگ خردگرایانه ضرورتی بسیار حیاتی است. بویژه که این فرهنگ عقلانی اصیل و بومی بوده و انگ عاریتی بودن را هم یدک نمی کشد.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد