صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۰۴۲۰۱
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۴ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۰

فرارو- پوتین مرده است و خود خبر ندارد؛ اعتراضاتی که طی ماه های اخیر در مسکو اتفاق می افتد نشانه ای از پایان عصر مرد قدرتمند روسیه است اما مطالبه واقعی زمانی اتفاق می افتد که میلیون ها نفر فریاد دموکراسی خواهی سر دهند.

به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از فارين پالسی، با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری چهارم مارس، جنبش اعتراضی روسیه رو به گسترش است و سوال کلیدی این است که آیا ولادیمیر پوتین –و پوتینیسم- از این ورطه نجات می یابد یا خیر. جواب واضح است: خیر. روسیه جدا از سیستم سیاسی به شدت ناکارآمد، این روزها با مشکلات پیچیده عظیم – اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی، قومی- روبرو است که امکان حل کردنشان با توجه به محدودیت های سخت نواقتدارگرایی «دموکراسی حاکمیتی» وجود ندارد (به عقیده برخی کارشناسان روسی نسبت «دموکراسی حاکمیتی» با «دموکراسی» مشابه نسبت «صندلی الکتریکی» به «صندلی» است). فساد که به شکل جدایی ناپذیری به پوتینیسم گره خورده و در طول تاریخ روسیه به بدترین حد خود رسیده، در حال رسیدن به مرحله فلج کردن نهادهای مهم اقتصادی و اجتماعی است.

البته در این شرایط نوعی از ناگزیری تاریخی هم وجود دارد. در واقع نیرو محرکه دستیابی موفقیت آمیز روسیه به دموکراتیزه کردن حکومت پس از دوره استبدادی بسیار شبیه به نیرو محرکه ای است که باعث حرکت اروپای جنوبی (یونان، پرتغال و اسپانیا) در دهه هفتاد میلادی و ببرهای آسیا (کره جنوبی، تایوان) در دهه هشتاد میلادی شد. پس از یک دوره عملکرد رکوردشکن اقتصادی، طبقه متوسطی که در سطح جهانی به شدت گسترش یافته بود دیگر به لذت بردن از آزادی شخصی و رفاه بی سابقه قانع نبود و خواستار آزادی سیاسی و به عبارتی اداره کشور خود بود. روسیه امروز درست در همین نقطه قرار گرفته است.

گفتگو با مردم از شهرهای ولادیوستوک تا کالینینگراد، ایرکوتسک، مسکو و سن پترزبورگ و همچنین مصاحبه با رهبران جنبش ها و سازمان های جامعه مدنی بیانگر نارضایتی واقعی و عمیق آنها از زندگی سیاسی و اجتماعی در روسیه امروز است.

با این حال جدا از تمام نقص ها و معایب رو به رشدی که در دوره پوتین سر بر آوردند، کمبود مرگبار حکومت وی، اخلاقی و حتی وجودی است. برای نسل اینترنت روسیه که اعتراضات را رهبری می کنند، نسلی که در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی کودکان جوان یا در آستانه نوجوانی بودند، برای این کشور پهناور و مغرور اروپایی، بر سر قدرت بودن یک شخص – هر کسی که باشد- برای 24 سال (دوره ای که بسیاری معتقدند با روی کار آمدن پوتین و انتخاب وی برای دو دوره شش ساله دیگر تداوم خواهد داشت) یک هیولای وجودی باورنکردنی است. این دوره، شش سال بیشتر از سال های حکومت برژنف و تنها چند سال کمتر از استالین است. عبارتی چون «شوخی می کنی» و «برو بابا مگه میشه» در علم سیاست جایی ندارد اما بازنمایی منصفانه ای از احساساتی است که این روزها در میان وبلاگ ها و فیس بوک روسی ها بسیار دیده می شود.

دموکراسی حاکمیتی برای این مردان و زنان و جوانان که «هرج و مرج دهه نود» برایشان ضرب المثلی است که فاصله ای بس طولانی با آن دارند، یک اهانت هر روزه است. آنها خود را با پدربزرگان و مادربزرگان خود در دوره شوروی و حتی پدران و مادران خود در دوره پس از شوروی مقایسه نمی کنند، بلکه به معاصران هم دوره خود در کشورهای دموکراتیک اروپایی و آمریکا چشم دارند. کلیدی ترین فاکتور مشروعیت پوتینیسم که «شرایط ما به مراتب بهتر از دهه نود است» رو به فرسایش است.

نظرسنجی های عمومی کاملاً گویا هستند: پوتین مسکو را از دست داده، و طبقه روشنفکر را هم همینطور. و این بدان معنا است که وی کشور را از دست داده است: هیچ حکومت روسی در طول تاریخ این کشور از چنین شکست هایی نجات نیافته است، هرچند برخی از آنها توانستند سال های بیشتری را در رنج به قدرت آویزان باشند. گرچه با توجه به اعتراضات اجتناب ناپذیر ملی در زمانیکه پوتین طی ماه مارس انتخاب می شود، ممکن است وی را در بهار یا تابستان به پایان دوره حکومتی خود برساند اما می توان اطمینان داشت که اگر این اتفاق هم نیافتد، پوتین پایان دوره نخست ریاست جمهوری خود (که تا سال 2018 ادامه دارد) را نخواهد دید و بی شک دور دومی در کار نخواهد بود.

پس سوال مهمی که مطرح می شود، اتفاقاتی است که پس از سرنگونی پوتینیسم روی خواهد داد. از چندی پیش مشخص بود که نخبگان در حال از دست دادن جایگاه خود هستند. جولای گذشته بود که ایگور یورگنز، یکی از مشاوران دیمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه و مدیر انيستیتو توسعه معاصر در گفتگو با مجله سیاسی و اقتصادی پروفایل تصریح کرد که نخبگان- هم دولتی و هم اپوزیسیون- به پایان راه خود نزدیک می شوند. یورگنز تاکید کرد: «کنترل شرایط از دستان آنها خارج شده است.» جولای گذشته، این اظهارات در شرایطی که لیبرال ها به دنبال استقلال مدودف بودند، چندان مورد توجه قرار نگرفت اما امروز این بیانات به نظر کاملاٌ واقع گرایانه می رسند- دستکم پس از تنفر شدید اخلاقی ناشی از تقلب در انتخابات چهارم دسامبر و بیانات پوتین در ماه سپتامبر که جابجایی قدرت با مدودف را برنامه ای خواند که چهار سال پیش طراحی شده بود.

شرایط امروز روسیه، سنت سیاسی ملی این کشور را دستکم در دو مورد کلیدی نقض می کند. نخست مردان و زنان امروز شاید نسل اول رهبران مدنی در تاریخ روسیه باشند که خود را با توجه به موقعیت خود روبروی دولت تعریف نمی کنند. در عوض، دولت را شریکی می دانند با موقعیتی برابر که هیچ ترس، وفاداری بدون شرط یا تنفری از آن ندارند. دوم، مشکل اصلی آنها دولت نیست بلکه جامعه مدنی است که توانایی یا تمایلی به کنترل قوه مجریه ندارد. عدم بلوغ کامل، خودآگاهی و اعتماد به نفس شهروندان است که مسئول موقعیت کنونی روسیه است. به این ترتیب، شکل گیری چنین شهروندانی و نه تغییر دوباره رژیم، هدف فراگیر امروز است.

بسیاری از مردم روسیه آگاهی چندانی در مورد رهبران جنبش های اعتراضی ندارند و اکثر کسانی که خارج از مسکو و سن پترزبورگ زندگی می کنند، اغلب در درگیری های مستقیم با حکومت قرار ندارند و نکته اصلی این است که همین جمعیت هزاران نفری هستند که تاریخ روسیه را می سازند. تمام آنچه مخالفان حکومت می خواهند این است که دولت را مجبور به شنیدن حرف هایشان کنند؛ آنها دلایل کوتاه مدت متفاوتی دارند اما هدف فراگیرشان برابری در مقابل قانون و کنترل دولت است.

پس از گذشت 20 سال از مرگ اتحاد جماهیر شوروی خشم سیاسی و اخلاقی بار دیگر به خیابان ها کشیده شده است و خشم اخلاقی تبدیل به سیاسی شده، درست مانند دوره پایانی شوروی و همانطور که همیشه در آغاز یک انقلاب مدرن بزرگ اتفاق می افتد.
ارسال نظرات