فرارو- خیلیها فکر میکردند وعدههای انتخاباتی ترامپ به مرحله عمل نرسد؛ او اما چندروز پیش نشان داد که این تصوری غلط بودهاست. دستور اجراییِ اعمال محدودیت بر پناهجویان، ویزا و مهاجرت برای ایران، یمن، عراق، لیبی، سومالی، سودان و سوریه توسط ترامپ امضا شده و حالا همه ماندهاند تا عاقبت کار را ببینند.
به گزارش فرارو، در این چند روز خیلیها اعتراضاشان را به گوش ترامپ رساندند، مردم زیادی به خیابانها آمدند و مخالفان در شبکههای اجتماعی از نژادپرستی و مسلمانستیزی او نوشتند. خیلیها سعی کردند تا از مسلمانان حمایت کنند و ایرانیها هم خیلی اوقات اول لیست این حمایتها بودند.
مردم زیادی در فرودگاهها سرگردان شدند و به کشور مبدا برگشت داده شدند. اشکهای زیادی ریخته شد و نگرانیهای زیادی در مورد آینده مهاجرت به آمریکا شکل گرفت.
آیا تصمیم دانالد ترامپ، تصمیمی اسلامستیزانه است یا او خواسته بنابر وعدههایش مرزهای کشورش را امن کند؟ آینده آمریکا و جهان چیست؟ تظاهرات مردمی چقدر میتوانند بر این تصمیم اثر بگذارند؟ دهها سئوال دیگر این روزها مطرح شدند.
در مورد ترامپ، آینده آمریکا و تاثیر آن بر جهان و دیگر سئوالهایی که این روزها پرسیده میشود با دکتر ناصر فکوهی –انسانشناس حوزه سیاست و شهر، استاد دانشگاه تهران و مدیر انسانشناسی و فرهنگ- گفتگو کردیم.
گفتگوی فرارو با این استاد دانشگاه را در ادامه بخوانید:
فرمان ترامپ مبنی بر اعمال محدودیت برای ورود مهاجران و پناهجویان چه تاثیری بر هفت کشور داخل لیست و کل جهان میگذارد؟فرمان ترامپ را باید در چارچوب مجموعهای از دستورات او قرار داد و در همین چارچوب آن را تحلیل کرد. این دستورات شامل مواردی چون ساختن دیوار در مرز با مکزیک، دستور تعقیب آمریکاییهایی که سقط جنین میکنند ولو آنکه در کشوری دیگر و به صورت قانونی انجام بگیرد، دستور به مسئولان در محدود کردن شدید گفتگو با مطبوعات، برخی تصمیمهای اقتصادی و... .
بسیاری از مقامات بلند پایه وزارت امور خارجه آمریکا، در چند هفته اخیر استعفا دادهاند، کسانیکه بیش از سی سال در این وزارتخانه با هر دو حزب کار میکردند و اکنون این وزارتخانه و کاخ سفید و بسیاری دیگر از نهادها و ساختار دولتی آمریکا آکنده از روسای بنگاههای اقتصادی، میلیاردرها و افراد دیگر نزدیک به ترامپ هستند که مثل خود او کمترین تجربهای در زمینه مدیریت سیاسی ندارند و این امری بسیار نگرانکننده برای همه نخبگان آمریکایی سوای تعلق سیاسیشان به جمهوریخواهان و دموکراتها است.
بر این مسائل بیافزاییم که اظهار نظر شخصیتهایی مثل استیو بانن، مشاور ارشد و دست راستِ ترامپ در کاخ سفید که چند روز پیش در اظهار نظری حیرت آور و بی سابقه در تاریخ آمریکا در گفتگو با نیویورک تایمزاعلام کرده است: «رسانهها، باید خجالت بکشند، تحقیر شوند، دهانشان را ببندند و کمی گوش بدهند. رسانهها هیچ چیز از این کشور نمی فهمند. هنوز هم نفهمیده اند چرا دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا شده است». (نیویورک تایمز، 26 ژانویه 2017). این اظهارات سبب شد که مفهوم «فاشیسم آمریکایی» هر چه بیشتر و گستردهتر مطرح شود.
فرماندار واشنگتن جی اینسلی، فرمان ترامپ را غیر قانونی و ضد آمریکایی توصیف کرده و ترامپ را «دشمن ایالات متحده آمریکا» دانسته است. این ایالت علیه ترامپ و فرمانش شکایت کرده است. روز 30 ژانویه (دیروز) 12 دادستان کل در آمریکا، از جمله باب فرگوسن، دادستان کل واشنگتن اعلام کردهاند تصمیم ترامپ ضد قانونِ اساسی است و باید در دادگاه پاسخگو باشد. شهرداران شهرهای بزرگ آمریکا (نیویورک، لس آنجلس، ... ) اعلام کردهاند که اگر ترامپ آنطور که گفته، بخواهد دست به اخراج مهاجران بزند و بودجههای امنیتی شهرهای آنها را از ایشان بگیرد، او را به دادگاه خواهند کشید.
در یک کلام، آنچه در مجموع از حدود یک هفته ریاستجمهوری ترامپ حاصل شده، فرو رفتن آمریکا در موجی از اغتشاش و آشوب است که بسیاری از صاحب نظران دلیل آن را قرار گرفتن یک فرد با مغز یک کودک عقب مانده در راس بزرگترین و خطرناک ترین قدرت نظامی جهان میدانند؛ اینکه سرنوشت یک جنگ احتمالی هسته ای، زیر انگشت کسی باشد که حتی نمی تواند اثرات کوتاه مدت کارهایی بسیار سادهتر را نیز پیش بینی کند، کابوسی هولناک است.
آمریکا درون موجی از هرجومرجِ قانونی فرو میرود و بخشی از جهان را نیز به همراه خود میکشد: تظاهرات گسترده در اکثر شهرهای آمریکا، تظاهرات جهانی زنان علیه ترامپ، کارزار امضا برای درخواست استیضاح او که از حد میلیون در آمریکا گذشته است، اعتراض میلیونی شهروندان بریتانیایی در برابر احتمال سفر او به این کشور، عدم حمایت نظام قضاییه، رسانهها، نظام هنری و روشنفکران و دانشگاهیان و به هم ریختن همه آنها و حتی واکنش سخت سیا در برابر ترامپ که کار این سازمان را در حد افسران هیتلر اعلام کرد، برخی از نشانههای این وضعیت بحرانی است که امروز اکثریت قریب به اتفاق نخبگان و فعالان اجتماعی را در آمریکا برای برکناری هر چه سریعتر او به میدان کشیده است.
در این میان، فرمان نژادپرستانه ترامپ علیه هفت کشور اسلامی، هیچ گونه منطق و عقلانیتی در خود ندارد. فرید ذکریا، پژوهشگر و چهره شناختهشده رسانهای آمریکا، در برنامه پربیننده خود به مطالعهای دانشگاهی اشاره کرد که نشان میدهد شهروندان هیچ یک از این هفت کشور در فاصله 1965 تا 2014 ، حتی یک آمریکایی را نکشتهاند و این در حالی است که شهروندان سه کشور دیگر که شامل این تحریم نشدهاند یعنی عربستان سعودی، پاکستان و امارات عربی، در مورد اول (ماجرای یازدهم سپتامبر و سایر عملیات تروریستی) در بیش از سه هزار کشته دست داشتهاند و دو کشور دیگر در چند صد مورد، از جمله در کشتار سن برناردینو.
تقریبا تمام تحلیلگران و افراد با تجربه سیاسی از جمله جان مک کین (سناتور آریزونا از بیش از سی سال پیش تا کنون و نامزد جمهوریخواه پیشین برای ریاست جمهوری این کشور) اعلام کرده اند که این فرمان در واقع کمکی روشن به داعش و ضربهای سخت به تمام متحدان بالقوه آمریکا در منطقه علیه این گروه است.
شیوه صادر کردن این فرمان یعنی بدون اطلاع قبلی و با حکم اجرای آنی، خود خبر از بی تجربگی و بلاهت تیم ترامپ میدهد زیرا سبب شد که فرودگاههای آمریکا به اغتشاش کشیده شوند و کسانی که ویزای معتبر آمریکا را در دست دارند روانه بازداشتگاهها شوند (از جمله همکاران چند ده ساله آمریکا در منطقه).
همچنین مشخصه نژادی و دینیِ این فرمان، فاشیسم را در ذهن همه زنده کرد و بسیاری از یهودیان آمریکا در تظاهرات فرودگاهها در کنار آمریکاییهای مسلمان به اعتراض پرداختند. دستور ترامپ به ادامه این تحریم به رغم حکم یک قاضی ایالتی، نیز ضربه دیگری بود که در مجموع هم نظام سیاست خارجی این کشور را بی اعتبار میکند و هم دستگاه قضایی آن را.
به همین دلیل پس از روشنفکران و دانشگاهیان و هنرمندان و رسانهها، امروز قضات آمریکا نیز به موج طرفداران برکناری او پیوستهاند. برای آنکه همتای پیشین ترامپ، جرج دبلیو بوش به حد نفرت کنونی جهانی از ترامپ برسد، چندین سال زمان و دو جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق لازم بود، اما ترامپ در کمتر از ده روز به چنین بحرانی رسیده است.
بنابراین بهترین پیشبینی در مورد وضعیت کنونی، وقوع یک بحران قانون اساسی و یا یک دوره ریاست جمهوری پر تنش در داخل و خارج و غیر کارا شدن کامل ایالات متحده در طول این مدت است، و بدترین پیشبینی، حرکت به سوی دامن زدن به گرایشهای تجزیه طلبانه در خود آمریکا و یا وقوع جنگهای جدیدی در سطح جهان.
به نظر من اگر ریاستجمهوری ترامپ با فشار نیروهای داخل آمریکا سقوط نکند، باید در سطح بینالمللی در انتظار شدیدترین واکنشها و منفرد شدن بیسابقه آمریکا در همه عرصهها باشیم.
در حال حاضر کمتر تحلیلگری حتی در جبهه جمهوری خواه مییابیم که حتی کوچکترین نکته روشنی را در این ریاستجمهوری ببیند، زیرا تصور بر آن بود که ترامپ پس از رسیدن به قدرت در قالب یک رییسجمهور فرو خواهد رفت و دستگاه سیاسی و اقتصادی او را کنترل خواهد کرد.
درحالیکه در ده روز اخیر، این توهم فرو ریخته است و همه وارد یک موقعیت از وحشت شدهاند و اینکه چطور باید از بحرانی که در حال رسیدن به اوج خود است، مقابله کرد.
به باور من، و با تکیه بر نظر اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران علمی و سیاسی آمریکا و اروپا، این موقعیت در تاریخ آمریکا بیسابقه است و اگر به هر دلیل تداوم یابد (که بسیار تصورش سخت است) پیآمدهایی بسیار تیره و با تحولی پیشبینیناپذیر، هم برای این کشور و هم برای جهان خواهد داشت. و در این میان هر اندازه روابط کشورها با آمریکا کمتر باشد امکان ضربه خوردن کمتری خواهند داشت.
این فرمان چه تاثیری بر جامعه، اقتصاد و فرهنگ جامعه آمریکا دارد؟آمریکا امروز کاملا زیر شوک قرار دارد و دوپاره شده است؛ در یک سو، طرفداران ترامپ که البته اقلیتی از جامعه هستند شاید چیزی در حد 25 تا 30 درصد، از بیفرهنگترین، عقبافتادهترین و سطحیترین آمریکاییها ( و البته کسانیکه برای پول و سود خود از او حمایت میکنند) تشکیل شدهاند که به شدت زنستیز، نژادپرست، دارای تمایلات فاشیستی، ضدِخارجی و ضدِ مسلمان هستند و همینطور اغلب افرادی هستند فقیر و محروم که در مناطق آسیبخورده اقتصادی آمریکا زندگی میکنند و کاملا از جهان بیرونی بیخبرند و همین در آنها نوعی پارانویا ایجاد میکند که نسبت به همهچیز و همه کس مشکوکند. ترامپ نیز دقیقا از همین حالت ترس بیشترین استفاده را میکند که در این فرمان نیز بیشتر از آنکه ما تاثیری بر روند تروریسم ببینیم سوء استفاده از ترس و وحشت آمریکاییها از اسلام و تروریسم را میبینیم.
در این میان شاید بیش از 50 درصد جامعه آمریکا، متشکل از روشنفکران، دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان، اقلیتهای دینی و نژادی و قومی، هیسپانیکها (اسپانیایی تبارها)، عربها، مسلمانان و ... هستند که آمریکا همیشه برای آنها سرزمین مهاجرتهای پیدرپی بوده است و اصولا به وجود این موقعیت افتخار میکنند و از آن بینهایت بهره برده و میبرند چون توانستهاند مهاجران بیشماری را به آمریکا جذب کنند.
بسیاری از آمریکاییهایِ مسیحی معتقد، یهودیان آمریکا و اصولا دین داران پوریتن نیز به هیچعنوان این گونه روشهای اقتدارمدارانه را نمیپسندند. از این رو واکنش در این گروهها به شدت بالا بوده و هر روز در حال تشدید است.
سخنرانی مریل استریپ در مراسم گلدن گلاب، سخنرانیها و اظهار نظرهای همه تحلیلگران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و هنری (کورنل وست، نوام چامسکی، نوامی کلاین، مایکل مور، رابرت رایش، پل کروگمن، اوپرا، فرید ذکریا، کریستین امانپور... ) هر روز در همه کانالهای رادیو – تلویزیونی در حال افزایش است و مطبوعات و رسانهها نیز جنگ تمام عیاری را علیه ترامپ و یارانش آغاز کردهاند. این وضعیت در آمریکا قابل دوام نیست و هیچ پیشینهای ندارد، حتی در دوران دهه 1960 و مطالبات ضدِجنگ دانشجویان و آزادیخواهانه سیاهان.
بنابراین فکر میکنم قاعدتا باید به نتیجهای رسید که عاقلانهترین و کم هزینهترینش برای آمریکا و جهان، استیضاح ترامپ است. اما مشکل در آن است که گروه سفیدپوستان با سرمایه فرهنگی پایین چنین حرکتی را بر نخواهند تابید و احتمال شورشهای گسترده و آغاز تنشهای قومی و نژادپرستانه و برخورد جماعتها در آمریکا وجود دارد.
اما باز هم به نظر من، استیضاح ترامپ در اولین فرصت، کمهزینهترین و باقیماندن او حتی یک روز بیشتر در قدرت، پرهزینهترین، غیرِ قابل پیشبینیترین و خطرناکترین روندی است که میتوان پیشبینی کرد. تا جاییکه من رادیو تلویزیونها و مطبوعات و دانشگاهیان آمریکا را دنبال میکنم، این نظر اکثریت آنها است.
تحلیل شما از این فرمان چیست؟ اسلامستیزی یا حفظ امنیت؟هیچ کدام! روشن است که ترامپ شخصا فردی اسلامستیز است اما این فرمان هیچگونه کمکی به اسلامستیزی نمیکند و درست برعکس امروز مسلمانان در آمریکا به دلیل تبعیضی که این فرمان علیهشان ایجاد کرده و کاملا آنها را در موقعیت مورد ظلم قرار گرفتن قرار داده ، همان وضعیتی را پیدا کردهاند که یهودیان در آلمان هیتلری را در آمریکا مورد علاقه و همبستگی قرار میداد.
امروز آنها از بیشترین همدردی آمریکایی برخوردارند، مادلن آلبرایت سفیر پیشین آمریکا در سازمان ملل، چندروز پیش اعلام کرد که اگر قرار به ثبت ویژه مسلمانان آمریکا باشد (یکی از وعدههای ترامپ)، او خود را به عنوان یک مسلمان ثبت خواهد کرد و میتوانم کاملا اطمینان دهم اگر چنینچیزی اتفاق بیافتد که بسیار بعید است، واقعا تعداد زیادی از آمریکاییها چنین خواهند کرد.
امروز ضدیت با ترامپ در حال تبدیل شدن به یک مُد اجتماعی است، یعنی نوعی اعلان برائت از فاشیسم که هیچ کسی دوست ندارد مُهرش برپیشانیاش بخورد حتی شخصیتهایی مثل جرج دبلیو بوش و جان مک کین که مواضع راست گرایانه شان کاملا شناخته شده است.
در مورد تروریسم نیز توضیح دادم؛ تحریم مسافران این کشورها که هماکنون هم برای ورود به آمریکا باید از هفتخوان رستم بگذرند، هیچتاثیری بر مبارزه با تروریسم ندارد. حتی در مورد کشورهایی چون پاکستان و عربستان و امارات که منشاء اصلی تروریستها در سالهای اخیر بودهاند. چنین روندهایی از تنبیه گروهی افرادی که هیچربطی به آن حوزه ندارند کمترین تاثیری در مبارزه با تروریسم نداشته و نخواهد داشت بلکه صرفا برای سوء استفاده از ترس مردم است و برای باقیماندن در قدرت با روشهای پوپولیستی.
ریشه تروریسم در بیعدالتیهای گسترده جوامعغربی و به ویژه آمریکا نسبت به گروههای مهاجری است که خود برای بهرهبردن از آنها جذبشان کردهاند و امروز تنها مایل هستند از ابعاد موردپسند خود در آنها بهره بگیرند و شخصیتوفرهنگ و هویت آنها را نفی کنند. تروریسم نتیجه سیاستهای نابخردانه و نولیبرال دولتهای پیدرپی آمریکا از جمله دولت اوباما، در کمک به دیکتاتوریهای منطقه و تداوم فشار بر کشورهایی چون ایران است که در حال ساختن دموکراسی خود، هر چند با مشکلات بسیار، هستند؛ نتیجه ایجاد سازمانها و نهادهای مخوفی چون القاعده و داعش و دولتهای بی رحمی چون طالبان و عربستان.
آیا آمریکا بعد از این فرمان امنتر خواهد شد یا نه؟به هیچعنوان. آمریکا با این فرمان اگر تثبیت شود، دوستان خود در منطقه، کسانی را که توهم آن را داشته و دارند که رابطه بهتر با آمریکا به سود کشور یا خودشان است را نیز از دست خواهد داد.
نولیبرالهای ما، امروز باید پاسخی برای این وضعیت داشته باشند؛ کسانی که تمام فکر و ذکرشان پیادهکردن مدل آمریکایی در ایران است، باید بتوانند پاسخ دهند که آیا این چیزی است که میخواهند به آن برسند؟
از این رو از لحاظ بین المللی وضعیت آمریکا بسیار ناامنتر خواهد شد و موج خشونتهایی که به اینترتیب شکل خواهند گرفت دیر یا زود شاید حتی سالها پس از ترامپ، به این کشور خواهد رسید.
از سوی دیگر وضعیت داخلی آمریکا نیز به شدت نا امنتر میشود یعنی آرامش اجتماعی که آرزوی هر آمریکایی است. این روزها آمریکایی ها، فرودگاههای کشور خود را در موقعیتی میبینند که از جنگ جهانی دوم تا امروز سابقه نداشته است. حتی پروازهای داخلی در آمریکا به مشکلات فراوان برخورد کردهاند. مردم فرودگاهها را اشغال کردهاند.
فرمانداران و شهرداران در برابر دولت فدرال ایستادهاند. ادامه این وضعیت، اگر به هر دلیل و بدبختانه، سبب میشود تا اقلیتها و قومیتهای آمریکا در برابر یکدیگر قرار گیرند و با وقوع شورشهای شهری و تنشهای خیابانی ممکن است میلیاردها دلار زیان به این کشور وارد شود و شاید صدها تن جان خود را از دست بدهند و سیاست فاجعه بار ترامپ در سطح بینالمللی که در همین چندروز سطح روابط با کانادا و مکزیک را به شدت دچار آسیب کرده، در سطح کشورهای رقیب امکان دارد به فاجعه بکشد.
در منطقه خاور میانه، آمریکا سیاست به رسمیت شناختن دو گانه دولتهای فلسطین و اسرائیل را کنار گذاشته و در منطقه چین سیاست «چین واحد» را. اینها تنها دو نمونه از سیاستهای ابلهانه و کودکانه ترامپ است. اما اشتباه نکنیم مساله فرد ترامپ نیست و فروپاشی جامعه آمریکا در حوزه سیاسی است که امکان داده در راس بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان فردی با مغز یک کودک پنج شش ساله بنشیند و مثل چنین کودکی نیز رفتار کند.
ایران و شش کشور دیگر بهتر است چه واکنشی به این فرمان داشته باشند؟بهترین واکنش ایران سیاست «مقابلهبهمثل» بدون هرگونه تغییری در خونسردیِ دیپلماتیک یا شدت دادن به لحن خود و یا نشاندادن هیجان و عصبانیت است؛ یعنی یک برخورد جدی و مسئولانه و دیپلماتیک که از یک کشور مسئول انتظار میرود.
افزون براین به نظر من همه روشنفکران و دانشگاهیان و افرادی که توانایی آن را دارند باید در مبارزه بینالمللی با تیم ترامپ مشارکت کنند. مشکلات و اختلافات ما پیش از ترامپ هم وجود داشته و پس از آن نیز به احتمال قوی وجود خواهد داشت، این ربطی به موضوع کنونی ندارد، رووسای جمهوری آمریکا به قول چامسکی پس از روزولت همگی دست به بیرحمانهترین اقدامات در جهان زدهاند، ولی استقرار فاشیسم در آمریکا، ولو به شکل جزئی و مقطعی، امری از جنس دیگری است و موضوعی است که جهان را با خطر روبرو میکند.
این نکتهای است که همه روشنفکران اروپا و آمریکا بر آن تاکید دارند. من بسیار تعجب میکنم از برخی از افراد که ترامپ و اوباما را یکی میدانند و اصولا بحران آمریکا را به ما بیربط میدانند.
این رویکرد اگر صادقانه باشد و ناشی از نوعی شیطنت ضدایرانی نباشد، گویای عدم شناخت مسائل ژئوپلیتیک و سیاست جهانی است.
«برجام» یک پیروزی مهم برای ایران بود که برای آن بسیار هزینه داده شد بنابراین باید از این موافقتنامه همانطور که خواست اروپا هم هست دفاع کنیم.
افزون بر این همان طور که گفتم باز هم تاکید میکنم نظامیگری، سیاستهای ارتجاعی، یورشهای این کشور علیه خودمان را باید همواره در نظر داشته باشیم، اما ترامپ چیزی بیشتر از اینها است او یک فاجعه برای جهان است که باید در اولویت مبارزه همه کشورهای جهان قرار بگیرد.
این اتحاد در حال شکلگیری است: از چین تا فرانسه، از مکزیک تا کانادا، از آمریای لاتین تا استرالیا همه در حال بسیج شدن برای مبارزه با طاعونی به نام ترامپ هستند که حاصل فروپاشی سیستم سیاسی آمریکا و نولیبرالیسم است اما بههرحال آنچه برای ما اهمیت دارد نه سیستم آمریکا بلکه منافع خودمان است که باید برای دفاع از آن به شدت در این مبارزه شرکت کنیم. به باور من مبارزه ما با نولیبرالیسم که ترامپ حاصل نهایی آن است خود مبارزهای با این گرایش فاشیستی و خزرناک است.
اصولا چرا نام ایران در بین این هفت کشور وجود دارد؟به این دلیل ساده که برای همان گروه از آمریکاییهای بیفرهنگ که هیچچیز از ایران نمیدانند، مهمترین تصویر از کشور ما در دوره ریگان، بوش و امروز ترامپ از طریق رسانههایی که کاملا در خط نظامیگرایان هستند، داده شد (مثلا فاکسنیوز) از این رو آنها بدون اینکه کمترین شناختی از ایران داشته باشند آن را دشمن خود میپندارند و بههمیندلیل نیز ترامپ سعی کرده است از این نفرت و ترس استفاده کند.
دلیل دیگری وجود ندارد. مباحث حقوق بشر، در مورد کشورهایی چون پاکستان و عربستان سعودی، بسیاری از دیکتاتوریهای آفریقایی و عربی بسیار حادتر مطرح هستند. بحث البته بر سر اصرار و توانایی ایران برغم همه دشمنیها در حفظ ژئوپلیتیک خودش در سالهای پس از انقلاب نیز بوده است و این عمل نوعی اقدام ناشیانه و کودکانه مثل سایر اقدامات ترامپ برای انتقامجویی از کشور ما است.
آیا آنگونه که در این چند روز شاهد بودیم، ترامپ به بقیه وعدههای انتخاباتیاش نیز جامه عمل خواهد پوشاند؟ ودر این صورت چه آیندهای در انتظار این کشور است؟موردی هست که همه تحلیلگران بر آن تاکید داشتند: همانچیزی که در مورد هیتلر هم بود، اینکه ترامپ گفته بود چه خواهد کرد و در حال انجام همان کارها است؛ هیچ نکته حتی کوچکی نشانهای از آن ندارد که او عقبنشینی کند.
از این رو باید در انتظار حداقل تلاش او برای انجام سایر وعدههایش هم باشیم مگر آنکه نتیجه این بحرانها، نوعی خنثیشدن کاخ سفید و دستگاه سیاسی آمریکا در طول چهارسال آینده و انفراد جهانی آمریکا باشد که آن هم هزینههای سنگینی دارد. اما در این صورت شاهد معاملههایی سیاسی برای انجام برخی از وعدهها خواهیم بود. اما باید صبر کرد به نظرم سرعت قضایا در آمریکا به حدی است که گمان نمیرود این روند بتواند چندان طولانی باشد و فکر میکنم حداکثر در دو سه ماه آینده باید به وضعیتی بسیار قابل پیش بینیتر از امروز رسید.
واکنش مردم و اعتراضتشان را چطور ارزیابی میکنید؛ باتوجه به اینکه گفته شده 56 درصد مردم آمریکا با قانون ترامپ مشکلی ندارند؟آمار سیاسی در آمریکا کاملا غیر قابل اعتماد هستند، این نکتهای است که تحلیلگران سیاسی دائم بر آن پای میفشارند. حدود 50 در صد از آمریکاییها در انتخابات شرکت کردند که اکثریت آنها به ترامپ رای ندادند و رای کلینتون حدود 4 میلیون بیشتر بود اما سیستم عقبافتاده رایگیریِ الکترال باعث شد ترامپ رئیسجمهور شود.
نباید فراموش کرد که از این تعداد آرای ترامپ، بخش بزرگی به دلیل احساس دافعه علیه شخصیت هیلاری کلینتون بود که هیچچیز برای دفاع ندارد. بخشی هم بر اساس احساس نفرت از سیستم بانکی و سرمایهداری نولیبرالی که وضعیت مردم را به فلاکت رسانده است.
بنابراین بهتر است دیدگاههای جزمی نداشته باشیم امروز من میتوانم با صراحت بگویم که اکثریت آمریکاییها با این قوانین و اصولا شخصیت و رفتارهای بچگانه ترامپ موافقتی ندارد. در میان این مخالفان بسیاری اصولا به هیچ گروه سیاسی اعتقادی ندارند اما اگر امروز فعال شدهاند دلیلش این است که حاضر نیستند سرنوشت خود را به دست یک آدم نیمهدیوانه بدهند که عقلش در حد یک کودک چندساله و واکنشهایش اغلب عاطفی و خودشیفته است.
ما نیز باید مساله را به این شکل ببینیم و ابدا از این فرمان نتیجه نگیریم که مردم آمریکا در اکثریت بزرگ خود ضدِمسلمان یا ضدِخارجی هستند.
سیاستهای دولت آمریکا را نباید با مردم آمریکا یکی گرفت. دولتهای این کشور نماینده سرمایهداران و اغلب فاسد بوده و هستند. البته این گویای یک نظام اجتماعی بیمار است اما وجود نظام اجتماعی بیمار به معنای آن نیست که اکثریت مردم آمریکا را نژادپرست یا ضدمسلمان بدانیم که برداشتی بسیار سطحی و غیر علمی است.