ترامپ خطرناکتر است یا چین و روسیه؟
در حالی که فضای سیاسی در هر دو سطح بینالملل و داخلی در شوک ظهور چهرهای به نام ترامپ در مسند ریاستجمهوری آمریکاست، بزرگترین دغدغه اصلاحطلبان و اصولگرایان (حتی آنهایی که با برجام مخالف هستند) نحوه مواجهه آمریکای جدید با هستهای ایران و قدرتهای جهانی است. با این حال نگارندگان این سطور با نگاهی به بستر تاریخی رفتارهای بازیگران داخلي و منطقه معتقد هستند که بزرگترین تهدید ایران نه ترامپ و نظرات افراطی وی بلکه دو ظاهرا دوست ایران یعنی روسیه پوتینی و چین کمونیستی-سرمایهداری و همچین ذهنیت و عملکرد دو جریان اصلی داخلی کشور است؛ شايد سناریویی که در زیر تصویر میشود، بدبینانهترین بنمايد، اما مرور همین تاریخ معاصر کافی است تا به ما نشان بدهد که زمینههای وقوع این بدبینیها به چشمبهمزدنی مهیا شده و به طرز غافگیرکنندهای اتفاق میافتد.
پوتین خطرناکتر از ترامپ
تقریبا شکی وجود ندارد که ترامپ خیلی از وعدههای را که در دوران انتخابات مطرح کردهاست، عملی نمیکند و در همین مسیر احتمالا برجام را به یک باره پاره نمیکند. اما با توجه به تاکیدات قبلیش روی ادعای حمایت ایران از تروریسم و وجود مشاوران دست راستی افراطی مثل باب كروكر، رودي جولیاني، وليد فارس، جان بولتون، نيوت گینگریج و جان پنس کم کم با اظهارات تنشزا و اقدامات تحریمی در سایر حوزهها مثلا تحریمهای حقوق بشری و موشکی مختلف دالان کوچکی را که در دوره اوباما بین تهران و واشنگتن باز شده بود٬ تاریک و تنگتر و در نهایت خواهد بست. وجود این دالان امید چندانی برای عادی سازی روابط تهران و واشنگتن در کوتاه مدت یا حتی میان مدت به وجود نمیآورد، اما سازوکاری ضروری برای رایزنیها مورد نیاز اجرای برجام به شمار میآمد؛ برجامی که به واسطه پیچیدگی های به شدت فنی و سیاسی آن نیاز به تعامل مداوم دارد. بنابراین حتی در صورتی که این برجام کمجان پاره نشود یا به آتش کشیده نشود، در نهایت به واسطه تضعیف این سازوکار تعاملی زیر بار افزایش مشکلات ناشی از آن پیچیدگیهای از نفس و رمق افتاده و به انجماد کامل میرسد.
فروش ایران روی میز پوتین
اما حتی اگر فرض کنیم که ترامپ چنان که در اولین سخنرانی بعد از صحبت از تلاش برای گسترش صلح و دنبال نکردن افزایش تنش کرد، برجام را به همین شکلی که هست اجرا کند و مشاوران ایران ستیز او به یکبار با استقرار در واشنگتن به تعدیل اساسی مواضع خود دست بزنند، روسها و چینیها این اجازه را به وی نخواهند داد. روسها تحت شرایط تحریمهای اقتصادی اروپا و امریکا ناشی از جنگ در اوکراین و اشغال شبه جزیره کریمه و الحاق آن به خاک خود تحت فشار هستند و همزمان با جابجایی نیروها در مرزهای خود با اروپای شرقی برای ناتو چنگ و دندان نشان میدهند. آنها همچنین با ورود به صحنه سوریه و انتقال تعداد زیادی از ناوگان دریایی و هوایی خود نفوذ نظامی خود به مدیترانه را افزایش دادهاند که البته این خرج زیادی را بر گرده آنها تحمیل کرده است و طبعا به دنبال کاهش این هزینه و فشار هستند.
آنها نمیخواهند شدت رویارویی خود با ناتو چنان افزایش یابد که جنگ سرد در همه ابعاد آن دوباره باز توليد شود. در این شرایط روسها منتظر معامله با ترامپ هستند و تاریخ به ما نشان داده است که به احتمال بسیار زیاد روسها-مثل هر وقتی که روابطشان با امریکاییها گرم میشود، ایران را دستمایه امتیازگیری از آمریکا میکنند- پروژه فروش ایران را روی میز پوتین کرملین گذاشته خواهد شد. شاید پوتین کمی متفاوت عمل کند و مثلا این بار در قبال امتیازاتی در اوکراین و سوریه هیچ قرارداد نظامی یا اتمی با ما را لغو نکنند، اما با همان ژستهایی که در صحنه هستهای گرفتند و به قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران رای دادند، این نگرانی از قدرت موشکی ایران را بهانه کنند و به اروپا و آمریکا چراغ سبز تصویب چند قطعنامه ضد ایرانی در شورای امنیت بدهند. البته این برای فراری دادن سرمایهگذاران خارجی و بانکداران بینالمللی که هم اکنون نیز در مورد حضور در ایران مردد هستند، کافی است.
کمونیستهای تاجر مزورتر از روسها
اما قدرت جهانی دیگری که ظاهرا از دوستان ایران بوده و البته مزورانهتر از روسها عمل کرده، چین است. چین در چند سال اخیر با وجود تمام تقلای خود برای رشد بی سروصدا نظامی خود، در مرکز توجهات دولت اوباما قرار گرفت و واشنگتن با استراتژی چرخش به آسیا پروژه مهار نظامی و سیاسی پكن را در صدر اولويتهاي نظامي خود قرار داد. دراین شرایط، به ناگاه سطح تنشها در منطقه شرق دور بالا رفت و كره شمالي هم با آزمايشهاي اتمي و موشكي بر شدت مناقشات ارضي ميان چين و همسايگانش افزود تا آمريكا براي حضور بيشتر در اين منطقه شك نكند. در این وضعیت طبیعی است که کمونیستهای سرمایهدار چینی از فرصت روی کار آمدن ترامپ تاجر استفاده کنند تا ضمن کاهش تنشهای فزاینده فعلی در شرق دور، ترامپ را از رویکردهای اقتصادی ضد چینی منصرف کند. علقههای اقتصادی تجاری اعضای حزب جمهوریخواه در این میان به شدت به کار خواهد آمد و بعید نیست که به زودی ترامپ را در چین ببینیم. بنابراین این عضو دیگر شورای امنیت هم دوباره همچون آنچه كه در دوره زماني سال 2006 به بعد تا سال 2012 به قطعنامههای تحریمی ایران رای داد، دوباره انگیزه های قوی برای رای دادن به تحریمهای بیشتر علیه توانایی موشکی ایران خواهد داشت.
هم آخور و هم توبره
اگر شما یک استراتژیست در دالان های کرملین در مسکو یا ساختمان دفتر مرکزی حزب کمونیست چین باشید، ارزیابی شما از شرابط و عواقب فروختن ایران به آمریکا و واکنش تهران به این موضوع چنین خواهد بود: با امتیازی که از آمریکا میگیریم و علیه ایران رای میدهیم، دوباره آمریکا را به ورطه رویارویی شدیدتر با ایران میکشانیم و امکان هر گونه کاهش تنش میان تهران و واشنگتن را بر باد میدهیم. همزمان در خلوت جلوی دیپلماتهای ایران مظلومنمایی میکنیم که شدیدا تحت فشار امریکا و اعراب و اسرائیل بودهایم و تازه منتی میگذاریم که چقدر متن قطعنامه و محتوای تحریمها را تعدیل و آن را چکشکاری کردهایم.
در نهایت ایرانیها هم که چون دوباره امکان سرمایهگذاری و شراکت با اروپاییها را از دست داده است، چارهای جز این ندارند که دوباره برای اجرای پروژههای روی زمین مانده نفتی و غیره دست به دامن روسها و چینیها خواهند شد. در بدترین شرایط اگر این را بفهمد که ما در قبال چند امتیاز آنها را فروختهایم اتفاق خاصی نمیافتد، زیرا تهران به علت ضعفهای متعدد فعلا قابلیت پیگیری منافعش را ندارد، چه برسد به اینکه علیه ما دست به اقدامی تلافی جویانه بزند. بماند که حتی با وجود بارها بازی خوردن آشکار از سوی ما، ایران باز هم به ناچار در آغوش ما غلتیده است و اینبار هم چون چیزی عوض نشده یا اگر شده فقط شرایط را برای ایرانی های سختتر کرده، آنها دوباره سرانجام به دامن ما خواهند غلتید. به اين ترتيب، ما هم از آخور آمريكاييها و هم توبره ايرانيان منتفع ميشويم.
نیاز به بیشفعالی در دیپلماسی
ترامپ یک تاجر است و کمتر از اوباما ایدئولوژیک میاندیشد و شخصیتی عملگراست. دستگاه دیپلماسی باید فعالتر از سابق وارد مذاکره با آمریکای ترامپ شود و در اين راستا، به هیچ وجه نباید پشت صف چینیها و روسها، اسرائیلیها و اعرابی باشد که هریک عقدههای خاص خود را پیگیری میکنند. بايد كاري كرد كه هرگونه هزينه قطع رابطه فعلي برجامي به عهده آمريكاي ترامپ باشد. وجود افرادی مانند ظریف در دیپلماسی چنین ظرفیتی را به ما میدهد. با اين كه ظرفیتهای دستگاه سیاست خارجی هر کشور مشخصا از فضای داخلی آن کشور متاثر است اما دیپلماتهای بزرگ و تاریخساز در بزنگاههای تاریخی به فریاد ملت خود رسیدهاند و در زمانه ضعف حتی شکستهای بزرگ در صحنه دیگر توانستهاند، تاریخ را به نفع مردم خود برگردانند.
خطر ترامپیزه شدن داخلی
متاسفانه بسیاری از تصمیمسازان و عمده مسولان کشور عمدتا افرادی ایزوله هستند، و مبادی درک آنها از شرایط مردم از مجاری رسمی میگذرد که واقعیتهای زشت را طبیعیسازی میکنند. بدتر اینکه بسیاری از سیاستمداران و مدعیان از هر دو طیف از سطح بسیار پایین سواد تاریخی و سیاسی برخوردار هستند، اگرچه توانستهاند برای خود دکترایی دست و پا کنند. از منظر عمومی کشور همچنان از شکافهای ترمیم نشده سیاسی منتج از حوادث ۸۸ رنج میکشد، و ساختار سیاسی از سویی با فاش شدن فساد گسترده مقامات دولتی در شرایط رقت انگیزی از اعتبار به سر میبرد و از سویی لفاظیهای بیپایان میان اصولگرایان و اصلاح طلبان هیچ افق روشنی در پهنه سیاست ایران تصویر نمیکند.
این ساختار سیاسی به یک وضعیت رقتبار اقتصادی گره خورده است: در حالیکه بسیاری از جوانان گرفتار بیکاری هستند یا کاری دارند که دستمزدهای حداقلی آن کفاف زندگیشان نمیدهد و جوانان تحصیل کرده دست کم یکبار به خارج رفتن فکر کردهاند و سالانه هزاران نفر از نخبگان کشور خارج میشوند، نوکیسگان ناشی از اقتصاد رانتی در فضای نبود سندیکاهای کارگری مستقل به شکلی مهار نشده بارها طبقه متوسط و متوسط به پایین را غارت کردهاند و عملا بازهم آماده ادامه این رویه هستند.
بنابراین به رفتار بازار داخلی هم در چنین شرایطی هیچ اعتمادی وجود ندارد. بدبختانه دولت در این شرایط برنامهای جز امید بستن به تلاش اروپاییها برای راضی کردن آمریکا برای صدور مجوز معاملات بزرگ دلاری نداشته است و مخالفان اصولگرای دولت هم صرفا در حال فحاشی به دولت هستند و از دولت بیبرنامه ترند و نهايتا روياي بازگرداندن صنعت هستهاي به توليد اروانيوم غني شده 20 درصدي ميانديشند؛ به واسطه نبود احزاب واقعی و سازمانهای مردم نهاد مستقل و قدرتمند، میزان نظارت مردمی بر هر سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه قابل توجه نیست و بنابراین پاسخگوی به مطالبات مردمی یا ناچیز است یا سویه سیاسی-جناحی صرف دارد.
نخبگان فکری که توان پیشبینی اوضاع خطرناک را دارند، صرفا به ناامیدسازی و سیاهنمایی متهم شده و با خطر مواجهه نیروهای امنیتی روبرو میشوند؛ نیروهایی که به رغم پیشرفتهایی که داشتهاند، طبعا بنا به ماهیت کاری خود امنیت را عمدتا فیزیکی برقرار میکنند؛ چرا که وظیفه آنها عموما ایجاد امنیت از نوع سخت آن تعریف شده است.
البته خود این نیروها به نوعی قربانی این شرایط هستند. در واقع، وقتی که نخبگان سیاسی در نهادها و سازمانهای دولتی و حکومتی وقتی با انتقاد پژوهشگران مستقل، نخبگان دانشگاهی یا روزنامه نگاران روبرو میشوند، به سرعت متوسل به قوه قضاییه و نیروهای امنیتی میشوند و ظاهرا قضیه با دستگیری این افراد فیصله ميیابد اما در واقع مشکل درونیتر شده كه می تواند زمینه بحرانهای عميق داخلی همچون شورشهاي خياباني شود.
نکته مهم این است که تمام مسوولیت برخورد با این چالشها بر گردن نیروهای امنیتی میافتد در صورتي که هیچ نقشی در ایجاد آن نداشته اند و باید در واقع به عنوان لایه آخر امنیتی كشور عمل میکردند، اما به واسطه کمکاری و مسوولیتناپذیری و نظارتناپذیری بسیاری از مسوولان به ناچار زودتر و بیش از حد به صحنه ورود کرده و چنانکه گفته شد، طبعا و بدون اینکه خود بخواهند به تعمیق مشکل میپردازند.
اما ای کاش این ورود بیش از اندازه به صحنه سیاسی فقط نخبهپرانی میکرد. بدبختانه در شرایط نبود سندیکاهای واقعی کارگرکشی هم اتفاق ميافتد. در شرايط ركود اعتصابات و اعتراضات کارگری باز هم به سبب ضعف مسوولان به سرعت به نیروهای امنیتی ارجاع داده میشود و نتیجه شلاق خوردن کارگر میشود. به این ترتیب سرمایه اجتماعی کشور رو به تحلیل مینهد. در نهایت باید گفت با این ساختار سیاسی -اقتصادی داخلی، حتی اگر کلینتون هم بر سرکار میآمد، در خوشبینانه ترین حالت در همین شرایط درجا میزدیم. اما همه اينها گفته شد تا خطير بودن يادآوري و البته موضوع مهمتري گوشزد شود: شرايط بد اقتصادي و سياسي، آبستن ظهور پوپوليستهاست. شرايط كشور در این شرایط، گروهی از اصولگرایان به دنبال رو کردن یک نامزد پوپولیست تلاش خواهند کرد فضای سیاسی کشور را به دست بگیرند.
عمده اصولگرایان به اصطلاح عقلگرا هم يا افرادی فرتوت هستند يا آنقدر با همديگر زوايه و مساله دارند که جز در مجالش ختم دور هم جمع نميشوند. آنها در كادرسازي و تربيت نيروهاي جوان كمكاري كردهاند و عدهای كه دور آنها هستند، عمدتا نوچهوار گرد آنها میگردند که در برابر لفاظیها جناح پوپولیست اصولگرایان جوانتر، به سادگي قافيه ميبازند.
اصلاحطلبان هم که فعلا در بازسازی اعتماد میان خود و لایههای بالایی نظام هستند و راهی بلند در این مسیر در پیش دارند. بنابراين يك نامزد پوپوليست ميتواند جايگاه روحاني را تهديد كند. در این شرایط، مسوولیت دولت آقای روحانی بسیار سنگینتر از گذشته است. دولت باید نقش فعالتری در پیوند نیروهای عقلگرای هر دو جناح داشته باشد تا کشور در اثر واکنش احساسی به دست اصولگرایان پوپولیست درنغلتد و حالا که دنیا ترامپیزه شده است، لااقل در داخل ترامپیزه نشویم.