bato-adv
کد خبر: ۲۶۷۳۰۶

روایت صالحی از مذاکرات محرمانه با آمریکا

تاریخ انتشار: ۱۲:۱۲ - ۱۱ فروردين ۱۳۹۵
علی اکبر صالحی در گفتگویی مفصل با «خبرآنلاین» می گوید با اینکه پیشنهاد وزارت خارجه در دولت احمدی نژاد را نپذیرفته بوده، پیامکی متوجه شده او را به این سمت منصوب کرده اند!

مشروح این گفت و گو به این شرح است:

از مذاکرات آلماتی به عنوان یکی از بهترین دوره های مذاکراتی تیم سابق یاد می شود و حتی بعد از تفاهم لوزان، تیم آقای جلیلی اظهار می داشتند آنچه آنها در آلماتی به دست آورده بودند بیشتر از دست آوردهایی بوده که ظریف در مذاکرات لوزان به دست آورده است. شما در آن زمان وزیر امور خارجه بودید و از نزدیک در جریان امور قرار داشتید، آیا واقعا ادعای تیم آقای جلیلی صحیح است؟

والا ما که چیزی ندیدیم. اگر قرار بود دست آوردی داشته باشد باید مطرح میشد. اینکه محرمانه نیست. باید میگفتند مثلا ما غنی سازی شما را به رسمیت می شناسیم. صرف ادعا که نمی تواند قابل اعتنا باشد. اما من روایت تاریخی که خودم در آن حضور داشتم را برای شما نقل می کنم. پیش از مذاکرات آلماتی ۱، مذاکرات محرمانه با آمریکا شروع شده بود و این از سال ۹۰ مقدمه چینی شده بود. در سال ۹۱ عملا مذاکرات دوجانبه در عمان شروع شد، در آن زمان وزارت خارجه مسئول مذاکرات دوجانبه بود و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مسئول مذاکرات ۵+۱. ولی باید این دو با هم هماهنگ عمل می کردند. اما چون دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی خیلی مشوق مذاکره با آمریکا نبود سعی نمی کرد راهگشایی کند. ما هم باید این هماهنگی ها را انجام می دادیم و سرخود نمی توانستیم پیش رویم. به همین دلیل کار خیلی پیچیده شده بود. هر نهاد و شخصی سلیقه خود را داشت، دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی یک روش را می پسندید، شخص رئیس جمهور مدل دیگری و همینطور وزارت خارجه هم سلیقه دیگری داشت و این شیوه ها با هم هم راستا و هم جهت نشدند.

شیوه ای که شما در وزارت خارجه پیشنهاد کردید چه بود؟

شیوه ما این بود که ما باید مسیر دوم را باز کنیم که مسیر ۵+۱ را هموار کند. وزن آمریکا قابل توجه بود و می توانست روی اروپایی ها اثرگذاری داشته باشد. اگر اروپا و آمریکا همه با هم به یک توافقی می رسیدند چین و روسیه هم مخالفتی نداشتند. ضمن اینکه آن زمان دوره آقای مدودوف بود و روابط روسیه و آمریکا هم خوب بود. ما وقتی که می خواستیم این مسیر دوم را پیشنهاد دهیم باید با دبیرخانه هماهنگ می کردیم، دبیرخانه خیلی راغب نبود و به ما گفتند اگر آمریکایی ها راست می گویند در آلماتی انعطافی نشان دهند. من به دبیرخانه گفتم اگر آمریکایی ها در آلماتی انعطاف نشان دهند، شما با ما همراهی می کنید؟ گفتند بله. اگر آمریکایی ها در آلماتی انعطاف نشان دهند نشانه خوب و مثبتی خواهد بود. در نتیجه در مذاکرات آلماتی اتفاقا آمریکایی ها انعطافی نشان دهند.

مذاکراتی هم که ما با آمریکایی ها داشتیم دو نوع بود. یکی مذاکرات حضوری که افراد ما با نفرات آنها در مسقط به گفتگو می نشستند و معاون وزیر در گفتگوها حضور داشت. یا مذاکره از طریق واسطه عمانی به صورت مکتوب و یا شفاهی انجام می شد. ما این را به صورت شفاهی از طریق واسطه عمانی به آمریکایی ها اعلام کردیم که اگر می شود شما به نماینده تان، خانم شرمن بگویید انعطافی نشان دهد. من آن زمان برای نشستی در وین حضور داشتم و در آنجا بودم که خبر رسید مذاکرات آلماتی مثبت بوده و هم خانم اشتون و هم آقای جلیلی هر دو مثبت صحبت کردند و نسبت به آینده گفتگوها ابراز امیدواری کردند. اما در حالیکه دبیرخانه قول داده بود در صورتی که این پالس مثبت را در آلماتی دریافت کرد با ما همراه باشد، چنین نکرد و استدلال می کردند که منطق آنها (تیم مذاکره کننده قبلی) آمریکایی ها را وادار کرد که خواسته های ایران را بپذیرند. در نتیجه در جلسات بعدی با همین منطق مسئله را حل می کنند و نیازی نیست وزارت خارجه مسیر دوم و گفتگو با آمریکا را پیش ببرد.

در نتیجه من احساس کردم هیچ همراهی از سوی دبیرخانه صورت نمی گیرد و من همه مسئولیت را باید خود می پذیرفتم و کسی پشت سرم نیست. من فقط اجازه مقام رهبری را داشتم، ولی دیگر نمی شد برای تک تک مراحل از ایشان اجازه بخواهم یا بگویم همراهی نمی شود. در نتیجه در آلماتی ۲ طرفین متوجه شدند گشایشی ایجاد نشده است و همه چیز به حالت قبل برگشت. حالا سوال من این است اگر در آلماتی شرایط خیلی خوب بود چرا ادامه پیدا نکرد؟ بالاخره بعد از آنهم مذاکرات انجام شد که روند منفی و منفی تر شد.

ولی شما با این وجود مسیر دوم را رها نکردید

بله ما با مشکلات فراوان آن مسیر دوم را ادامه دادیم. آخرین جلسه ای که ما با آمریکایی ها گذاشتیم و من نتوانستم هماهنگی لازم را آن مقدار که نیاز بود انجام دهم، خودم مسئولیت امر را به عهده گرفتم و به دیپلمات هایمان گفتم با مسئولیت من به بروید و مذاکره کنید. همان زمان هم بسیار مورد اعتراض واقع شدم، اما من پاسخم این بود که نمی شود قولی دادیم و جلسه هم گذاشتیم، این همه هم مکاتبه داشتیم بعد یکباره رها کنیم. این جمهوری اسلامی است که قول داده، شخص که نیست. برای اعتبار ایران خوب نیست. اتفاقا چقدر هم خوب شد که این مسیر را پی گرفتیم. درست است که بعد از اینکه ما مذاکره آخر را انجام دادیم من بسیار مورد سوال قرار گرفتم، ولی نتیجه اش آنقدر خوشایند بود که به همه آن فشارها می ارزید. نهایت امر این بود که من را برکنار می کردند، ولی حداقل در تاریخ می ماند که صالحی چنین قدمی برداشته است.

چه نتیجه ای به دست آمد که خوشایند بود؟

ما یک نامه رسمی از سلطان عمان گرفتیم و آقای ویلیام برنز در حضور سلطان اعلام کرد که ما غنی سازی ایران را به رسمیت می شناسیم و سلطان هم عین همین مطلب را برای آقای احمدی نژاد به صورت مکتوب نوشت، یک نسخه هم برای آقای اوباما فرستاد. وقتی این نامه آمد بحث اصل شناسایی غنی سازی حل شد چون تا پیش از آن آمریکایی ها رسما می گفتند شما نباید غنی سازی داشته باشید.

واکنش ها در دبیرخانه نسبت به این نامه چه بود؟

دوستان که قبول نمی کردند. می گفتند اتفاق خاصی نیفتاده است و می توانند بزنند زیرش. من گفتم خب این که مسلم است هرچیزی را می توانند زیرش بزنند اما تا به حال چنین نامه ای نداشتیم. اما همان نامه را هم به تسمخر گرفتند.

این نامه چه زمانی نوشته شد؟

در اواخر سال ۹۱ نوشته شد و قرار بود بقیه کارها بعد از این نامه پی گرفته شود و چارچوب توافق نوشته شود که آقای حجازی از دفتر رهبری به من گفتند که ایشان خواسته اند دست نگه داشته شود و ادامه وضعیت به بعد از انتخابات و دولت بعدی سپرده شود.

یکی از سوالاتی که همیشه در افکار عمومی پیش آمده چرایی حضور شما در کابینه آقای احمدی نژاد است. در میان اطرافیان ایشان و وزرا و مدیران دولت های نهم و دهم، کمتر شخصیت نخبه ای دیده می شد و رئیس دولت بیشتر ترجیح می داد با افراد خاصی کار کند. اما علی اکبر صالحی در این میان یک استثنا بود. اصلا چه شد که شما وزیر خارجه شدید؟

بیشتر تقدیر است. من که قبلا هم گفتم در هیچ جبهه سیاسی نیستم و به خاطر همین هم برخی ها می گویند چرا صالحی در همه دولت ها بوده. من هم یکبار به شوخی در مجلس گفتم فامیل کسی نبودیم، نه داماد کسی هستم، ضمنا گفتم عروس کسی هم نبودم (با خنده) در نتیجه من هیچ مسئولیتی را راغبا نگرفتم. این را فقط خدا می داند و احتمالا مردم می گویند از این حرف ها زیاد شنیده ایم ولی خدا شاهد است که رغبتی نداشتم برای پذیرش مسئولیت ولی به هر حال خداوند توفیق داد.

با آقای احمدی نژاد من از قبل هیچ آشنایی یا دوستی نداشتم، اولین بار که ایشان انتخاب شد در سال ۸۴ من جده و در سازمان کنفرانس اسلامی بودم. آن زمان از من خواستند به ایران بیایم و بنده را برای وزارت علوم و خارجه در نظر داشتند. حالا چرا را باید از خودشان بپرسید. من بی تقصیرم. به هر حال من جلسه ای با ایشان داشتم و درخواست کردم اجازه دهند در همان کنفرانس اسلامی بمانم. چون هم از وضعیت کاری ام راضی بودم و هم آمادگی جابه جایی نداشتم.

نخستین جلسه شما کی برگزار شد؟

پیش از اینکه ایشان تنفیذ شوند. دو سه جلسه ای خدمت ایشان رسیدم و این اولین باری بود که با آقای احمدی نژاد به صورت مفصل صحبت کردم. دو سه نفری هم برای انجام مصاحبه با من تعیین شده بودند. آقای هاشمی ثمره، دکتر شیخ الاسلامی و اگر اشتباه نکنم آقای پور محمدی بودند.

آقای مشایی نبودند؟

خیر ایشان حضور نداشتند. این دوستان با من مصاحبه می کردند که من همانجا هم گفتم که آمادگی این کار را دارم نه برای وزارت خارجه و نه وزارت علوم و برای هر دوی این وزارتخانه های افراد زیادی هستند. من از کار فعلی ام راضی هستم. الحمدالله آن ابر تیره از سر ما گذشت و بعدها که آقای احمدی نژاد به جده آمدند تا در جلسات سازمان کنفرانس اسلامی حضور یابند، چون من معاون دبیر کل بودم و ایشان را هم زیاد می دیدم، ایشان به من گفتند چه شانسی آوردی که مسئول نشدی وگرنه در همان یکی دو هفته اول قلم پایت را می شکستند.

منظور آقای احمدی نژاد چه کسانی بود؟ چه کسانی قلم پای شما را می شکستند؟

به من نگفتند چه کسانی ولی برداشت این بود که عده ای می خواستند رئیس جمهور شوند و نشده بودند. آن اوایل هم هر کسی یک سهمی می خواست و می گفت مثلا وزارت الف برای من، وزارت ب برای دیگری و … از جمله وزارت خارجه سهمی برای عزیز مورد نظری بوده که آقای احمدی نژاد به آن اشاره کردند. ظاهرا آقای احمدی نژاد گفتند می خواهم صالحی بیاید ولی آنها هم گفتند اگر صالحی بیاید ما همان هفته های اول او را با خاک یکسان خواهیم کرد. آقای احمدی نژاد هم دلش می سوزد و فرد دیگری را معرفی می کند. این روایتی است که آقای احمدی نژاد نقل کرده بود.

به سال ۸۸ برویم. بعد از انتخابات ۸۸ آقای احمدی نژاد دوباره به شما پیشنهاد وزارت دادند؟

این بار به من گفتند که به سازمان انرژ‌ی اتمی بروم که من گفتم من دیگر اصلا آمادگی ندارم و ۳۳ سال است که از فعالیتم می گذرد و ترجیح می دهم بقیه عمر اداری ام را در دانشگاه تمام کنم و بازنشسته شوم. ایشان خیلی اصرار کردند و به من گفتند: خداوند به شما یک فرصت خدمت را پیش آورده ولی شما ناشکری می کنید. من گفتم پس بگذارید من یک استخاره کنم، ایشان گفتند من استخاره کردم. اینطور شد که من پذیرفتم به سازمان انرژی اتمی بروم.

بحث ها بر سر رفتن شما به وزارت خارجه از کجا آغاز شد؟

حدود یک سال و نیم از حضور من در سازمان انرژی اتمی می گذشت که ایشان زمزمه های رفتن به وزارت خارجه را با من شروع کرد. از ایشان اصرار و از من انکار.

شما هم متوجه اختلاف نظر بین آقای متکی و احمدی نژاد شده بودید؟

من نپرسیدم ولی احساس می کردم روابط صمیمانه ای بین دو طرف برقرار نیست. خلاصه شش ماهی از ایشان اصرار و از من انکار بود. مثلا یکبار می گفتند و من می گفتم نه، دوباره بعد از چند هفته که من فکر می کردم ماجرا تمام شده دوباره صحبتش مطرح می شد. تا اینکه من یکبار برای مراسم بزرگداشت شهید شهریاری در دانشگاه شریف رفته بودم که سخنرانی کنم، در سالن نشسته بودم که یکی از دوستان پیامکی به من نشان داد که علی اکبر صالحی به عنوان سرپرست وزارت امور خارجه منصوب شده است.

یعنی شما هنوز موافقیت نکرده بودید؟

خیر. یکی دو بار آخر آقای مشایی با من صحبت کردند و گفتند خوب نیست شما حرف رئیس جمهور را نمی پذیرید و ایشان ناراحت می شوند. اما من پاسخ مثبت نداده بودم و آخرین جوابی که من داده بودم این بود که بگذارید کمی روی این مسئله فکر کنیم. ولی در جواب های قبلی کاملا رد می می کردم.

bato-adv
مجله خواندنی ها