bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۶۵۶۹۴

افشای راز قتل مهندس پولدار

تاریخ انتشار: ۰۱:۰۸ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۴
راز ناپدیدشدن معمایی مهندس معمار، پس از ٨روز در تحقیقات تیم جنایی پایتخت، فاش شد. جسد این مرد جوان که قربانی یک سرقت مرگبار شده و ازسوی سارق آشنا کشته شده بود، داخل صندوق عقب خودرواش دست و پا بسته پیدا شد.

سرنوشت نامعلوم مهندس معمار
روز ١٢ اسفند امسال مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و خبر از ناپدیدشدن برادر ٤٠ساله‌اش داد. وي زمانی که درمقابل قاضي سيفي بازپرس شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت، در شکایت خود گفت: «برادرم به نام مهیار، در خانه مجردی‌اش زندگی می‌کرد. او که مهندس معمار است، صبح دیروز از خانه‌اش به قصد رفتن به محل کارش خارج شد. آخرين‌بار وقتي با او تلفني صحبت كردم، مي‌گفت، كارش تمام شده و در راه بازگشت به خانه است اما دیشب وقتی با او تماس گرفتم، کسی پاسخگو نبود. نه موبایل و نه تلفن خانه‌اش را جواب نمی‌داد. هيچ‌وقت سابقه نداشت كه موبايلش را پاسخ ندهد. هرجا که تصور می‌کردم به آن‌جا رفته باشد، تماس گرفتم ولی نبود. کم‌کم نگران شدم چون مطمئن بودم برادرم هرجا باشد، شب به خانه برمي‌گردد. به هرحال صبح راهي خانه‌اش شدم. از آنجایی که كليد خانه‌اش را داشتم، وارد خانه شدم اما اثري از برادرم نبود، حتي پاركينگ خانه را هم نگاهي انداختم و خودرواش هم نبود. ديگر مطمئن شدم كه اتفاقي برايش رخ داده است.»

نخستین سرنخ
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و تيمي از كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي تهران به دستور قاضي جنايي تحقيقات خود را براي پيداكردن مهندس ناپديد شده آغاز كردند. نخستين مرحله از تجسس‌های ماموران، بررسي حساب‌هاي بانكي مرد ناپديد شده بود، چراكه به گفته برادرش، این مرد چندين كارت عابربانك پر از پول داشت. درست پس از بررسی‌های این کارت‌ها بود که مشخص شد پس از ناپديدشدن مهندس، ٢ميليون تومان از حساب وي برداشت شده است. ادامه تحقیقات حاکی از آن بود که فردي با كارت عابربانك از يك طلافروشي درپايتخت خريد كرده است. این نخستین سرنخ کارآگاهان بود که باعث شد كارآگاهان راهي طلافروشي شوند.

 تحقيقات نشان داد كه زن جوانی درست ٣روز پس از ناپديدشدن مهندس معمار، یعنی روز ١٥ اسفندماه به این طلافروشي رفته و حدود ٢ميليون تومان طلا خريده است. در ادامه دوربین مداربسته طلافروشی بررسی شد و ماموران با به دست آوردن تصوير این زن جوان و انجام رديابي‌ها، درنهایت توانستند ردي از این زن به دست آورند. بنابراین با اطلاعات به دست آمده، زن جوان دستگير شد و تحت بازجویی قرار گرفت. وی در تحقیقات به ماموران گفت: «كارت عابربانك را از پسرمورد علاقه‌ام به نام اكبر گرفتم. او این کارت را به من داد تا براي شب عيد برای خودم خريد كنم. من اصلا اطلاعي ندارم كه كارت را چگونه به دست آورده است.»

اعتراف به سرقت مرگبار
پس از صحبت‌های این زن جوان تحقیقات برای شناسایی اکبر آغاز شد و درنهایت با شناسایی این پسر ٣٠ساله، كارآگاهان چهارشنبه‌شب راهي مخفيگاه وی شدند و او را دستگير كردند. این پسر در بازجويي‌هاي نخست سعی کرد منکر هرگونه اطلاعی از سرنوشت مرد ناپدیدشده، بشود. او به ماموران گفت: «مهندس دوست من بود. چند روزي مي شد كه از او خبر نداشتم. نمی‌دانم الان کجاست و چه اتفاقی افتاده است. ناپدیدشدن او ربطی به من ندارد.»

با وجود انکار این پسرجوان، کارآگاهان تحقیقات خود را از او ادامه دادند و از آنجایی که مدارك و شواهد همگی بر علیه این پسر بود، درنهایت پس از ساعت‌ها بازجويي پسرجوان قفل سكوت را شكست و با اعتراف او به جنايت خاموش، راز سرنوشت تلخ مهندس جوان فاش شد. اكبر در بازجویی‌ها درباره جزییات جنایت گفت: «حدود دو سه‌ماه پيش با مهیار که مهندس معمار بود، در مترو آشنا شدم. ما آن روز سر صحبت را با هم باز کردیم و از آنجایی که چند وقتی می‌شد، بیکار شده بودم، بحث به مسائل کاری کشید. ما آن‌قدر با هم صحبت کردیم تا این‌که درنهایت آشنایی‌مان بیشتر شد و شماره موبایلش را گرفتم. از آنجايي كه بيكار بودم، با خودم گفتم شايد برايم كار مناسبي پيدا كند. براي همين با او تماس گرفتم و همدیگر را ملاقات کردیم. اما چون برایم کاری نکرد، وسوسه شدم كارت‌هاي عابربانكش را سرقت کنم. می‌دانستم وضع مالي خوبي دارد و در اين مدت متوجه شدم كه حساب‌هايش پر از پول است. براي همين نقشه سرقت كشيدم و شب حادثه مقابل خانه او كمين كردم تا به خانه‌اش برسد. چند ساعت قبل هم دو قرص خواب‌آور از داروخانه خريده و داخل آبميوه حل كرده بودم تا به مهندس بدهم. آن لحظه فقط قصد سرقت داشتم. تا این‌که او سوار خودروي اپتيماي خود مقابل آپارتمانش رسيد. مهیار ريموت پاركينگ را زد و وارد ساختمان شد. همان لحظه که در پارکینگ همچنان باز بود، من هم به دنبالش وارد آپارتمان شدم و زماني كه او قصد پارك كردن خودرواش را داشت، در را باز كردم و داخل خودرو نشستم. وقتي مرا ديد خيلي جا خورد. با چاقو تهديدش كردم كه رمز كارت‌هاي عابربانكش را بگويد. مهیار حسابي شوكه شده بود، درحالی‌ که وحشت کرده بود، از ترس جانش رمز كارت‌هايش را گفت. پس از آن چون می‌دانستم از من شکایت می‌کند، آبميوه مسمومي كه همراهم بود را به او خوراندم. این مرد پس از نوشيدن آن، بیهوش شد. من هم به سرعت دست و پاهايش را با بند پلاستيكي بستم و او را داخل صندوق عقب گذاشتم. درچنين شرايطي از پاركينگ خارج شدم و دو سه ساعتي درخيابان‌ها پرسه زدم. پس از آن خودرو را درخيابان پيامبرمركزي، كنار فروشگاه كوروش رها كردم. كارت‌هاي عابربانك‌هاي مهندس را برداشتم و يكي از آنها را دراختيار زن مورد علاقه‌ام قرار دادم تا خريد كند. قصد داشتم پس از چند روز زماني كه آب‌ها از آسياب افتاد، مقدار بیشتری پول از كارت ديگر مهندس برداشت كنم اما گيرافتادم.»

پس از اعترافات این پسر، ظهر پنجشنبه قاضي سيدسجاد منافي‌آذر، بازپرس شعبه سوم دادسرای جنايي تهران به همراه تيم تجسس آگاهي و متهم به قتل، راهي خيابان پيامبرمركزي شدند و خودروي اپتيماي مهندس را كشف کردند. تيم جنايي داخل صندوق عقب جسد قرباني را با دست و پاي بسته كشف كردند كه به گفته پزشكي قانوني، حدود ٨روز از مرگ وي مي‌گذشت. به دستور قاضي جنايي، جسد اين مرد به پزشكي قانوني انتقال يافت تا علت اصلي مرگ وي مشخص شود. ازسوي ديگر با حل معماي اين پرونده جنايي، متهم براي انجام تحقيقات تكميلي دراختيار ماموران اداره دهم پليس آگاهي پايتخت قرار گرفت.
bato-adv
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۴ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
با تاسف از جنایتی که اتفاق افتاده باید درس عبرتی برای همه ما باشد که با افراد غریبه زود خودمانی نشویم و اطلاعات زندگی مان را در اختیارشان نگذاریم.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
واي خدا كار مردم اين سرزمين چرا به اينجا رسيده؟؟؟
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۰ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
امنیت بیداد می کنه
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
پسر مورد علاقه ام!
دختر مورد علاقه ام!
ننگ بگیرن هرو تون رو.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
امنیت به باد رفته
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۶
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۲:۵۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
این قضیه مشکوکه و احتمال میرود که یکعده مهندسین دیگر برای او توطئه درست کردن و یکی را اجیر کردن که همچین حرکتی را انجام دهند چون احتمالا او مهندس با استعداد و زیرکی بود و انها چشم دیدن همچین ادمی را نداشتن و احتمالا از کسب و کار مهندس های دیگر بخاطر وجود او کم شده بود / وگرنه واسه پیدا کردن کار و وسوسه نبود اینها همه کشکه . این قضیه بو میدهد / پلیس های ایران هم که درک نیستن .
مجله فرارو