bato-adv
کد خبر: ۲۲۰۴۳

همسر شهید باكري: اگر شهید همت رییس‌جمهور بود، کردان وزیر نمی‌شد

تاریخ انتشار: ۱۸:۳۱ - ۱۰ فروردين ۱۳۸۸

نشریه دانشجویی داروگ در دانشگاه صنعتی سهند تبریز در شماره اخیر خود مصاحبه ای با همسر شهید حمید باکری انجام داده است.

به گزارش خبرنگار «آينده» خانم فاطمه امیرانی همسر شهید حمید باکری كه با لحن گفتاري تنظيم شده، مي‌گويد: خانواده شهید باکری از نظر تربیتی یه خانواده خوبی بودند و به نظرم روی بچه هاشون کار کرده بودند. حمید یک سال و نیمش بود که مادرش فوت می­کند. همه­ خانواده در جهت تربیت آنان تلاش می­کردند. پسر بزرگ علی باکری، بعد رضا، بعد دو تا خواهر و بعد مهدی و حمید. که البته بعد از چند سال آقای باکری ازدواج می­کنند که من خیلی خوشم می­اومد که اینها با بچه­هایی که از همسر دوم هم بودند، همین رابطه خوب رو داشتند.

یعنی حمید و مهدی فوق العاده برای نامادری­شان احترام قائل بودند. مثل یک مادر حس تعهد در مقابلش داشتند. هر کاری داشت برایش انجام میدادند. حمید بعد از اتمام دبیرستان به پیشنهاد مهدی به خدمت سربازی می­رود بعد ظاهراً برای ادامه تحصیل می‌ره آلمان. البته قبل از آلمان مدتی در ترکیه پیش یک خانواده مذهبی بوده. در آلمان در دانشگاه اسم نویسی می­کند در رشته­ عمران، از اونجا هم میره سوریه برای یه دوره آموزش نظامی. گویا با آقای مهندس غرضی ارتباط داشتند. در این مدت مرتب با مهدی در تماس بوده و با هجرت حضرت امام به پاریس، او در پاریس خدمت امام می‌رسد. حمید شدیداً تحت تاثیر شخصیت امام قرار می­گیرد و با اوج جریان اعتراضات مردم علیه شاه فکر می­کنند نیاز به اسلحه دارند و با یک خودرو بنز، اسلحه به ایران می­آورند.

بعد ازاینکه انقلاب می‌شه یک بار میاد دم مرز، گویا با آقا مهدی یه قرار داشتند. آقا مهدی نمیره، او نگران میشه، وارد ایران می­شود و موندنی میشه. یادمه بعد از ازدواج ما، تمام مدارک دانشجویی شو پاره کرد، گفت شیطون گولم نزنه برگردم برم دنبال درس.

سی ام دی ماه سال 58 ازدواج کردیم. اول در سپاه بود، سپس مسئول تشکیل بسیج شد که بعد با مشکلاتی که اون موقع با افرادی مثل آقای محصولی داشتن، اواخر سال 59 خیلی از بچه­ها مجبور شدن از سپاه بیرون بیاند. البته آقا مهدی و حمید با شروع جنگ تحمیلی به نوبت جبهه می رفتند. ایستگاه ایران گاز خط آنها بود. حمید بعد از این که از سپاه استعفا داد، یک مدتی در جهاد و شهرداری مشغول به کار شد تا اینکه بعد از شهادت مهدی امینی، مهدی به جای ایشان به سپاه رفت.

اما ظاهراً ایشان نتوانست آنها را تحمل کند. برای همیشه به همراه همسرش به اهواز و پیش احمد کاظمی در تیپ نجف اشرف رفت. اسفند 60 مهدی از حمید خواست او هم به اهواز برود که من و احسان(پسر شهيد حميد باكري) نیز همراه حمید رفتیم که اول عملیات فتح المبین و سپس فتح خرمشهر هر دو برادر با احمد کاظمی بودند. آقا مهدی که فرمانده تیپ عاشورا شد، همین آقایون اعتراض کردند که حمید سپاهی نیست. نباید بهش مسئولیت بدهند که در عملیات رمضان نگذاشتند او در عملیات باشد. بهانه آوردند که چون حمید عضو رسمی سپاه نیست، نمی تونه فرمانده گردان و فرمانده عملیات بشه. بعد مهدی هم گفت حمید برگرد یه کاری بکن دوباره برگردی سپاه. دیگه حمید اومد پیش این آقایون. با التماس به اینها که به قول خودشون حمید باکری پیش ما توبه کرد و یه چیزای دیگه ای که پیش خودشون داستان می بافند.

حمید هم به خاطر اینکه واقعاً برگرده بره اونجا، به نظر من هرکاری اینها می گفتند انجام می داد. و بالاخره وارد سپاه شد و بود تا اینکه شهید شد.

هم جواری با حمید باکری به من آموخت از انقلاب سهم نخواهم و بعد از شهادت حمید شاید یکی از بی دردسر ترین خانواده­های شهید برای نظام بودیم. سهم مادی ما فقط حقوقی بود که از بابت حقوق کارمندی حمید از بنیاد شهید گرفتیم. یادم هست یک دوره­ای حقوق ما را اضافه کردند قبل از اینکه حقوق بقیه خانواده­ها را تغییر دهند، من برای اعتراض خدمت برادر صفوی رفتم که حقوق ما را کم کنید. البته اثرش جوک شدنم در محافل بود. بعدشم که هیچی شدم معلم، سال 66 توی قم گفته بودن معلم زن می­خوایم برای دبیرستان های دخترونه. یکی از آشناها شنیده بود، به من گفت بیاین. منم رفتم. یکی دوسال زیست درس می دادم. بعد گفتم رشته من ریاضیه، بعد شدم معلم ریاضی. فکر کنم 7 سال قم درس دادم، بعدم 13 سال تهران. امسالم که بازنشست شدم.

من احساس کردم به همه بگم حمید مثل اینها نیست، مهدی باکری مثل اینها نبود، یعنی اونارو با اینا قاطی نکنن. مثلاً شعار که می دادند مهدی باکری، رجایی، من به خانم شهید رجایی هم زنگ زدم، گفتم خانم رجایی بگید کی شهید رجایی می­رفت پشت تریبون آبروی دیگران رو می برد. اصلاً حتی مستحق هم باشن. شما فکر می­کنید مهدی باکری می رفت بالا می گفت همه دزدن؟! نمی دونم چقدر شناخت از مهدی باکری دارین، فکر می­کنین می­گفت؟ نه می­گفت؟!

نه هرگز نمی­گفت. اینکه به راحتی میاد هر کسی رو که بعد از انقلاب بوده، همه رو زیر سوال می­بره. مهدی میومد اینجوری می­گفت؟!

آقای صادق محصولی، مهدی و حمید باکری رو هم قبول نداشت. همین چند وقت پیش آقای محصولی وقتی میره تبریز، وقتی جانبازی در جلسه­ای به ایشان اعتراض می کند، می­دونید بلافاصله چی به ذهنم رسید. جواب آقای محصولی رو با مهدی و حمید مقایسه کردم. دیدم اگر جانبازه بر می­گشت به مهدی می گفت تو توی جنگ کجا بودی؟، چیکار کردی؟، زخمی شدی؟! بر نمی­گشت بگه که آره من یه بار زخمی شدم، می­دونید مهدی چی می­گفت: من شرمنده، من لیاقتم مثل تو نبود. حاضرم قسم بخورم مهدی اینو می­گفت. بعد(محصولی) بر ­گشت بهش گفت این حرفایی که تو می­زنی بر ضد دولته و می­دونی مقام رهبری گفتند هر کسی دولت رو تضعیف کنه و نمی دونم چی. اینجوری می­گفت بینی و بین ا...؟!

اصلاً فکر کنید این جانباز بی خود داره فحش میده، اصلاً حق با آقای محصولیه، جالبه مشابه این رفتار، فکر کنید مهدی باکری میره تو ارومیه، این داستان رو همه بلدند، شهردار بوده. آقای عبدالعلی زاده حیّ و حاضر تعریف میکنه، میگه بعد از یک بارندگی شدید، شبی با مهدی به محله­ای که آب گرفته بود رفتیم کاری می­کردیم تا آب رو نذاریم بره خونه پیرزنی. او مرتب فحش به شهردار می داد، مگه مهدی برگشت گفت نه خانم! شهردارتون مرد مومنیه، الان داره به شما کمک می کند؟! گفت؟! در جواب او، گفت: راست میگی. هر چی تو میگی راسته. اونا خیلی فرق داشتن. معمولاً مردم تظاهر و اخلاص را خوب تشخیص می دهند.

مردم همه چیزو می فهمن. خب آدم دیگه حالش بهم می­خوره از این همه تظاهر! نه واقعاً از تظاهر حالم بد میشه. گفتم فقط بنویسید تورو به هفت جد طیبه و طاهره تون به شعور ما توهین نکنید. واقعاً یواش یواش احساس می­کنم که خیلی بهم توهین میشه. من و حمید باکری خیلی ساده زندگی کردیم و یقه هیچ کسم نگرفتیم که همه باید مثل ما زندگی کنن.

البته در قضیه آقای محصولی به یکی از مسئولین زنگ زدم، در اعتراض به بر خورد اخلاقی دو تا از نماینده های روحانی مجلس. می خواهند مرا رد کنن، گفته اند او ازدواج کرده. هنوز کلمه­ای نگفته با عصبانیت گفتند من با مسائل مالی ایشان مشکلی ندارم. گفتم آقا مگر من نماینده دیوان محاسبات هستم، فقط می­خواستم به روحانیان معظم تذکر بدهید که به احکام خدا هم اشکال نگیرند. به نظر من تا دیر نشده باید از کلیه همسران شهدا عذر خواهی کنند.همین مراسمی که دو روز پیش گرفتند برای شهید همت در تالار وزارت کشور. خانم همت میگفت: زنگ زدم به یکی از برادران مسئول برگزاری مراسم راجع به سخنران سوال کردم، گفتند احتمالاً آقای رئیس جمهور هستند. اعتراض کردم و گفتم من بین ایشان و شهید همت سنخیتی نمی بینم، آیا اگر شهید همت رئیس جمهور بود، کردان را وزیر کشور می­کرد؟ آیا محصولی را بعد از بحران کردان انتخاب می­کرد برای پست وزارت کشور؟ قصدم توهین به این آقایان نیست ولی نباید افرادی به این سمت انتخاب شوند که مردم شهید داده و جنگ دیده دچار شبهه شوند. آیا اگر همت رئیس جمهور بود مثل آقای احمدی نژاد راجع به یک میلیارد دلار بودجه سال 85 در پخش زنده تلویزیون اینگونه صحبت می­کرد؟ یا با تمام توان خود در جهت رفع شبهه برای ملت و ارائه مدرک سعی می­کرد به مردم توضیح دهد و یا جواب توهین آمیز آقای احمدی نژادکه گفتند: نامردی بلکه بی انصافی در حق دولت شده. آرمان همت حفظ آبروی انقلاب و احترام به افکار عمومی بود. در ضمن احمدی نژاد در کجای جبهه کنار شهیدان بوده که اکنون در مورد آنان سخن بگوید؟!
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین