فرارو- گروهی از پزشکان بلژیکی که عمل مرگ ترحمی (اوتانازی) را انجام میدهند، به تازگی از اردوگاه آشویتز بازدید کردهاند تا چیزهای بیشتری دربارۀ مرگ و انسانیت بیاموزند. این سفر همانقدر که برای این پزشکان تامل برانگیز بود، جنجالی هم بود.
به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل، ویم دیستلمانز مسئول مرگ صدها انسان است. او مردی است که عمیقاً در زمینۀ کاری اش مطالعه میکند. او در لندن از اولین آسایشگاه جهان بازدید کرد و به اولین آسایشگاه بیماران در شرف مرگ در اسکاتلند سر زده است. او حتی به مسکو هم رفته تا درک بهتری از واکنش انسانها به مرگ و مردن به دست آورد. حال تور مطالعاتیش او را به لهستان کشانده است. دیستلمانز یک پزشک "تسکیندهندۀ" ساکن بروکسل است. پزشکان تسکین دهنده به مردم کمک میکنند تا بمیرند. او مضطرب است. خوب نخوابیده و صبح زود هم از خواب بیدار شده است. تصور بازدید از آشوویتز او را آشفته کرده است.
در این صبحگاه در ماه اکتبر، دیستلمانز 62 ساله در ورودی فرودگاه بروکسل ایستاده است. چشمان او آبی رنگ است و موهایش جوگندمی. دیسمانتلز یک کت قهوهای روی تیشرت پوشیده و شلوار پیاده روی به پا دارد. او از اطرافیانش قد بلندتر است و البته ساکتتر. چند ساعت قبل، ساعت پنج صبح، تلفنش زنگ خورد و آنسوی خط یکی از دوستانش که از بازماندگان اردوگاههای مرگ است، و قرار بود گروه را در بازدید از آشوویتز همراهی و راهنمایی کند، به علت سرماخوردگی سفرش را کنسل میکند.
دیستلمانز نگاهی به اطرافیان میاندازد و میگوید: "صبح به خیر، همگی خوب هستید؟" و با برخی خوش و بش میکند. او میگوید که به نظرش دلیل نیامدن راهنمایشان، بیارتباط به مقصد سفر پنج روزۀشان نیست.
نزدیک به هفتاد نفر به تدریج گرد دیستلمانز جمع میشوند. این گروه متشکل از پزشکان، روانشناسان و پرستاران بلژیکی است که اکثرشان در حوزۀ مرگ ترحمی (اوتانازی) فعال هستند. یکی از افراد این گروه اریک واندولده است. او در طول دوران کاریش به بیست نفر به درخواست خودشان کمک کرده تا بمیرند. در عین حال کار اصلی او به دنیا آوردن نوزادان است. همسرش، کولت، او را در این سفر همراهی میکند. کولت در قانونی شدن مرگ ترحمی که دوازده سال پیش در بلژیک اتفاق افتاد سهم به سزایی داشت. مانو کیرس، روانشناس، نیز در این سفر حضور دارد. او نویسندۀ 35 کتاب است که قریب به اتفاقشان در موضوع سوگواری نوشته شدهاند. بی وربیک، روانپزشکی که در حال حاضر مشغول بررسی پروندۀ مردی که به افسردگی مانیک (manic) مبتلاست و در مواقع حملههای مانیکی هزاران یورو در قمار میبازد، نیز همسفر دیگر آنها است. دیستلمانز به عنوان رییس کمیسیون مرگ ترحمیِ دولت بلژیک است، از همۀ آنها برای سفر لهستان دعوت کرده است.
مرگ آبرومندانه (Death with Dignity)
دیستلمانز و همسفرانش قصد دارند تا در سفر به آشوویتر در معنای "مرگ آبرومندانه" تامل کنند. عنوان این برنامه نیز همین است و روی کتابچۀ آن چاپ شده است. این برنامه بناست به سراغ سوالات وجودی برود: حق تعیین سرنوشت، ترس و آزادی و اینکه هر یک از اینها امروزه برای ما چه معنایی دارند. دیدگاه ما راجع به این سوالات نظر ما را دربارۀ اینکه تا کجا پیش میرویم، تا کجا باید برویم، و تاکجا باید اجازۀ رفتن داشتن باشیم را شکل میدهند.
اما این گروه مسافران محدود به متخصصان مرگ ترحمی نیست. یک خبرنگار بلژیکی هم حضور دارد. او میگوید: "من تا بیرکناو خواهم رفت و وقتی به اندازۀ کافی مطلب جمعآوری کنم به خانه بازخواهم گشت." یک مسئول تور نیز که در کنار گروه حضور دارد میگوید: "من معمولاً کارم راهنمایی تورهای تماشاگران مسابقات فوتبال است." یک متخصص هومیوپاتی هم همراه گروه است که میگوید: "شخصی که تناسب روحی داشته باشد نیازی به مرگ ترحمی ندارد. برخی از متخصصان پزشکی همسرانشان را نیز با خود آوردهاند که بیشتر برای دیدن جلوههای شهر قرونوسطایی "کراکو" لحظهشماری میکنند. یک عکاس یهودی به نام گای کلاینبلات نیز همراه گروه است. اعضای خانوادهاش در آشوویتز کشته شدند و او برای اولین بار است که بناست از آنجا بازدید کند. نقطۀ اشتراک همۀ این افراد حمایتشان از مرگ ترحمی و جامعهای لیبرال است.
آنها میگویند که به این خاطر با دیستلمانز همراه شدهاند که تا یاد بگیرند برای همنوعان خود احترام بیشتری قائل باشند. آنها میخواهند در آشوویتز دریابند که چرا حق تصمیمگیری فرد در مورد زندگی خود غیر قابل سلب کردن است و چرا مردم باید در تصمیمگیری در این موضوع مطلقاً آزاد باشند. آنها میگویند که آشوویتز نقطۀ مقابل هر آن چیزی است که آنها امیدوار به دست آوردنش هستند، و میخواهند در آشوویتز درک کنند که کشتن از سر عشق و سرسپاری به چه معنی است.
اعتراض به "دکتر مرگ"
پیش از این سفر، اعتراضاتی نسبت به آن صورت گرفت. نشریۀ انگلیسی دیلی میل به دیسمانتلز لقب "دکتر مرگ" داد و سفر او را به آشوویتز بیربط دانست. در همین حال اهالی رسانه در بلژیکی نیز با ترجمۀ این لقب به بلژیکی همین بحث را در دست گرفتهاند. در شهر انتورپ در شمال بلژیک، یهودیان افراطی در تظاهراتهایی به اینکه دیسمانتلز آشوویتز را "الهام بخش" توصیف کرده بود اعتراض کرده بودند. آنها به او لقب "آدمکش حرفهای" دادهاند. دیسمانتلز ایمیلی از یک پژوهشگر آلمانیزبان دریافت کرده که در آن تنها یک کلمه آمده بود: "قاتل". پس از پایان سفر، معاون یادبود آشوویتز ایمیلی در پاسخ به اعتراضات نوشت که در آن آمده بود: "ما احساس میکنیم که ارتباط دادن تاریخ آشوویتز با بحث جاری دربارۀ مرگ ترحمی نامتناسب است."
وقتی مسافران در فرودگاه کراکو از هواپیما پیاده میشوند در آسمان یک تکه ابر هم نیست. یک اتوبوس دو طبقه منتظرشان است. دیستلمانز چمدانش را پشت خود میکشد و از فرودگاه خارح میشود. او آرام سوار بر اتوبوس میشود و کنار نامزدش، سونیا اسناکن که جرمشناسی است که در مورد تحقیر افراد در بند تحقیق میکند، مینشیند. دیستلمانز از پنجره بیرون را نگاه میکند. سونیا لحظهای دست نامزدش را میگیرد.
اتوبوس از مقابل ساختمانهای خاکستری و کوتاه مرتبه، یک ساندویچ فروشی سیار، رود ویستولا، قلعهای روی تپه، دستۀ کبوتران زیر درخت و چندین و چند کلیسا میگذرد. کراکو شهری است که هر ساله میلیونها گردشگر را به خود میکشاند. گردشگران در خودروهای برقی کوچک و بدون سقف در شهر گردانده میشوند. وقتی که آلمان ها در خلال جنگ جهانی دوم کراکو را اشغال کردند، در ابتدا یهودیان را در گوشه ای از شهر اسکان دادند و ورودیهای آن بخش را با سیم خاردار محصور کردند. راهنمای تور به بلژیکی ها خوش آمد میگوید و از آنها دعوت میکند تا وارد رستوران اسکاندال رویال شوند.
رستورانی مجلل که دیوارهایش آیینهکاری شدهاند. پیشخدمتها سوپ ماهی را سرو میکند. دیستلمانز مینشیند بیآنکه به میهمانها خوش آمد بگوید یا اینکه برایشان سخنرانی کند. زنی از جمع گروه میگوید: "لهستان کشوری با جمعیت کاتولیک متعصب است. شاید از ما خوششان نیاید." او به بغل دستیش نگاهی میاندازد و شاید از خود میپرسد که آیا در روزهای آینده شاهد اعتراضات بیشتری هم خواهند بود؟ دیستلمانز غذایش را میخورد.
دیستلمانز با اتهاماتی که به او میزند غریبه نیست و بیاعتمادیای که پس از اعلام سفرش به آشوویتز حول وی شکل گرفته است را احساس میکند. جهان از انگیزۀ از حضور در اینجا میپرسد. آیا باید به پزشکی که مرگ ترحمی انجام میدهد اجازۀ حضور در اینجا را داد؟ آیا باید به او اجازه داد تا به قلب تاریکی زل بزند تا قلب خودش را از اخلاقی بودن کارش راضی کند؟ آیا بررسی رنج کشیدن فردی برای کاهش رنجهای فردی دیگر امکانپذیر است؟ آیا این کار توهین آمیز نیست؟ بیمعنی نیست؟ آیا مثل این نیست که برای آموختن راجع به گرما به قطب جنوب برویم؟ یا به اینکه به رنگ سیاه نقاشی زل بزنیم تا بوم سفیدش را بشناسیم نمیماند؟
دو هفته قبل، دیستلمانز اطراف مرکز همیاری در مرگ که خود مدیریت آن را بر عهده دارد در نزدیکی بروکسل در حال قدم زدن بود. این مرکز از جمله جاهایی است که افراد برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ مرگ ترحمی میتوانند به آن مراجعه کنند. بیماران در آنجا وقت میگذرانند، ورق بازی میکنند یا فقط ساعتها روی صندلی بیآنکه انتظار چیزی را بکشند مینشینند. اگر کسی از میانشان بگوید که به زودی خواهد مرد و تاریخ و ساعتش را بداند، دیگران با نوشیدنی و موزیک مورد علاقهاش برایش جشن راه میاندازند.
مرگ ترحمی در بلژیک
دیستلمانز در آن روز در بروکسل آرام بود و به کارش افتخار میکرد. او دربارۀ فیلم مورد علاقهاش از کارگردان آلمانی به نام ویم وندرز با ما صحبت کرد و سگش را به معرفی کرد. سپس چند واقعیت از کشورش را به ما متذکر شد: از سال 2002 کشتن مبتلایان بیماریهای علاجناپذیر و کشندهای که خواهان مرگ هستند، توسط پزشکان قانونی بوده است. سال گذشته 1807 نفر به روش مرگ ترحمی به زندگی خود خاتمه دادند، که 2 درصد کل مرگومیرهای کشور را شامل میشود. در چند ماه گذشته به کودکان مبتلا به بیماریهای علاجناپذیر و کشنده نیز، فارغ از سن ایشان، امکان اقدام برای مرگ ترحمی داده شده است. هرکس که به بیماری علاجناپذیر و کشنده مبتلا باشد و رنجهای بیماری برایش غیرقابل تحمل شده باشد، میتواند برای مرگ کمک بگیرد. اما تعریف "غیرقابل تحمل" چیست؟ دیستلمانز پاسخ میدهد: "این موضوع به خود بیمار بازمیگردد". او از آلمان میگوید، و میگوید که برای بیماران علاج ناپذیر آلمانیای که به خاطر نداشتن پول امکان رفتن به سوییس برای انجام مرگ ترحمی را نداشتهاند احساس تاسف میکند. خودکشی همکاریشده در سوییس قانونی است. او میگوید که با همۀ آنهایی که مجبورند در تنهایی و درد بمیرند ابراز همدردی میکند.
در بلژیک، شخصی که بخواهد با کمک فرد دیگری بمیرد، میبایست در سلامت عقل باشد. او میبایست خواستهاش را بنویسد و چند مرتبه آن را اظهار کند. سپس یک پزشک باید مشخص کند که آیا بیماری فرد علاج ناپذیر است و سپس به او توضیح دهد که چه درمانهایی همچنان قابل امتحان کردن هستند. قانون تصریح کرده که پزشک و بیمار بایستی هر دو به این نتیجه برسند که هیچ روش دیگری وجود ندارد. اگر زمان مرگ بیمار بدون دخالت دیگران نزدیک باشد (مثلاً موردی که بیمار به خودی خود تنها چند ماه با مرگ فاصله دارد) تنها تایید دو پزشک کافی است. اگر امکان تخمین مدت زمان باقی مانده تا مرگ وی وجود نداشته باشد، سه پزشک باید نظر بدهند.
... ادامه دارد
با اشتیاق منتظر ادامه مطلب هستم