کد خبر: ۱۹۵۲۰۳

شريعتي و تفكر آينده ايرانی

ميراث شريعتي مي‌تواند براي همه روشنفكران دنيا و به ويژه مسلمانان منبع فكري بزرگي باشد. البته نبايد از شريعتي به عنوان يك رساله عمليه بهره گرفت، بلكه اصول و منطق نظري اوست كه اهميت دارد اين منطق كه اگر هر تحولي بخواهد در دنيا در هر جامعه‌يي پديد بيايد، نقطه عزيمت آن تحول در نظم فكري انسان‌ها و جوامع هست، امروز در جوامع فكري دنيا پشتيباني‌هاي بيشتري پيدا كرده است.

تاریخ انتشار: ۱۷:۵۳ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۳
ميراث شريعتي مي‌تواند براي همه روشنفكران دنيا و به ويژه مسلمانان منبع فكري بزرگي باشد. البته نبايد از شريعتي به عنوان يك رساله عمليه بهره گرفت، بلكه اصول و منطق نظري اوست كه اهميت دارد اين منطق كه اگر هر تحولي بخواهد در دنيا در هر جامعه‌يي پديد بيايد، نقطه عزيمت آن تحول در نظم فكري انسان‌ها و جوامع هست، امروز در جوامع فكري دنيا پشتيباني‌هاي بيشتري پيدا كرده است.

امسال در سي و هفتمين سالمرگ متفكري كه در 42سالگي در گذشت، تنها يك نشست در عصر چهارشنبه 28 خردادماه در انجمن جامعه‌شناسي ايران برگزار شد. نشستي كه قرار بود در آن يوسف اباذري و سارا شريعتي هم حضور داشته باشند اگرچه هيچ يك نيامدند. همچنين اين نشست قرار بود به بررسي نسبت شريعتي با انديشه اجتماعي هم اختصاص داشته باشد، در حالي كه عمدتا به بررسي نسبت او با امروز و آينده تفكر در ايران پرداخته شد.

اين مراسم پر‌ازدحام و شلوغ چنان كه انتظار مي‌رفت، با بحث و جدل ميان سخنراناني كه از شاگردان مستقيم شريعتي بودند و مخاطباني از نسلي پس از ايشان، به پايان رسيد و نشانه آن بود كه حتي ميان سخنران‌ها نيز درباره ميراث شريعتي و نسبت او با ايران امروز و تفكر آينده اتفاق‌نظر وجود ندارد، امري كه في حد نفسه نشانگر آن است كه مساله شريعتي همچنان پايان نيافته. در اين جلسه مومني و علي قلي، شريعتي را متفكر آينده ايران مي‌دانستند و بر توسعه گرا بودن او تاكيد داشتند در حالي كه تقي آزاد ارمكي او را متفكر ديروز مي‌خواند و معتقد بود كه انديشه‌هايش ربطي به توسعه ندارد.

هادي خانيكي اما رويكردي متعادل‌تر داشت، او از سه چهره شريعتي سخن مي‌گفت و معتقد بود كه مسائل او همچنان پيشروي ما است، به ويژه معضلاتي كه شريعتي روشنفكر با آنها درگير بود. با اين همه مخاطبان جوان حرفي ديگر داشتند، مي‌گفتند از خاطره‌گويي و روضه خواني درباره شريعتي خسته شده‌اند و مي‌خواهند كه مفاهيم و ايده‌هاي او به بوته نقد گذاشته شود. در اين جلسه همچنين قرار بود كه از دو كتاب بيژن عبدالكريمي با نام‌هاي «شريعتي و آينده تفكر ما» و «نوشته‌هاي اساسي شريعتي» رونمايي شود و به اين مناسبات غير از نويسنده اين آثار چهره‌هايي چون حسن محدثي، محمد‌علي مرادي، جواد ‌ميري و عباس منوچهري نيز حضور داشتند. حسين راغفر و امين قانعي راد از ديگر حاضران اين نشست بودند. آنچه در ادامه مي‌يابد، روايتي از پانل نخست نشست است.


شريعتي نمي‌تواند متفكرآينده ما باشد

دكتر تقي آزاد  ارمكي

براي پاسخ به اينكه آيا انديشه شريعتي با تفكر آينده ما ارتباطي دارد بايد بفهميم كه شريعتي چه تناسبي با ديروز ما داشته است؟ درباره تاثير شريعتي بر تفكر ديروز ما گروهي معتقدند كه او چندان تعيين‌كننده نبوده و عناصر اجتماعي، سياسي و اقتصادي ديگري در تحولات ايران در دهه 50 تاثيرگذار بوده‌اند حتي گروهي مي‌گويند شريعتي يك روشنفكر غرب‌زده بيگانه است و آمده فضاي فرهنگ اسلامي- ايراني را به هم بريزد.

در مقابل نگاه كاملا متضادي وجود دارد كه تمام حيات فرهنگي و اجتماعي ايران را متاثر از انديشه شريعتي مي‌داند اما واقعيت اجتماعي جامعه ايراني چيز ديگري مي‌گويد و معتقد است كه شريعتي در يك فرآيند افت‌و‌خيز انديشه‌يي ظهور مي‌كند و در آن فرآيند هم دچار يك افت و خيز ثانويه مي‌شود.

انديشه شريعتي در دهه 1340 در تعامل با انديشه‌هاي ديگر در ايران مطرح مي‌شود و خودش به عنوان راوي تحولات گذشته ايران و شيعه و فرهنگ اسلامي وارد عمل مي‌شود و در ساختن انقلاب اسلامي و تحولات امروز نقش‌آفرين بوده است. اين ساختار هم به لحاظ مفهومي و هم از نظر نيروي اجتماعي‌اي كه توليد مي‌كند و متاثر از فضاي شريعتي است، اهميت دارد. براي فهم ويژگي‌هاي اين ساختار بايد به محتوا و دال مركزي انديشه دكتر شريعتي توجه كرد.

شريعتي به عنوان يك كنشگر فعال و فرد، به عنوان يك متفكر و جريان فكري و به عنوان يك جريان اجتماعي در ايران ديروز تاثير داشته باشد. در روزهاي ابتداي انقلاب اسلامي شريعتي به هر سه عنوان در فضاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي ايران در مقابل آدم‌ها و جريان‌هاي فكري و جريان‌هاي اجتماعي ديگر حضور داشت حتي گفته‌اند كه شريعتي معلم انقلاب است يعني بيان‌كننده ايده‌هاي مركزي انقلاب است.

براي بازبيني رابطه شريعتي با تفكر فردا اما شرايط امروز تعيين‌كننده‌تر از شرايط ديروز است زيرا آن شرايط جنبه تاريخي يافته و كسي چندان تمايلي به بازخواني آن ندارد. امروز شريعتي كجاي جامعه ايراني است؟‌ به نظر من شريعتي امروز به عنوان نماد جريان روشنفكري ديني در بدو اين جريان قرار گرفته است. به همين دليل ارجاعات به او محدود، مشروط و منتقدانه و كمتر ايجابي است و بنابراين به عنوان يك متفكر حاشيه‌يي در ايران

امروز است. با اين توضيح براي بيان رابطه او با فردا بايد مختصات اجتماعي و فرهنگي مردم در فرداي جامعه ايران را ترسيم كرد و پرسيد كه آيا شريعتي امكان بازخواني و بازگشت به عنوان يك متفكر كانوني را دارد يا خير؟ با توجه به وضعيت آينده جامعه ايراني، به نظر من در اين آينده شريعتي عمدتا به عنوان يك متفكر تاريخي قلمداد خواهد شد تا يك جريان، كنشگر فعال و تاثيرگذار. آنچه از شريعتي روايت خواهد شد، به عنوان يك متن تاريخي براي طراحي جريان فكري و اجتماعي آن روزگار است زيرا شرايط فرداي ايران بسيار متفاوت از شرايط امروز و ديروز آن است. ما ايران كاملا متفاوتي از ايران در پيش خواهيم داشت و آينده ايران نيز از همه نظر متفاوت خواهد بود، به همين دليل شريعتي نمي‌تواند متفكر آينده ايران باشد.

در تاريخ متفكران ايران شريعتي منحصر به فرد است
علي   رضاقلي

علي رضا قلي، سخنران دوم اين نشست بود كه در ابتدا به خاطرات جواني خود اشاره كرد و گفت: در سال 1346 كه به دانشگاه تهران رفتم، در آن سال‌ها فضاي دانشگاه‌ها تحت سيطره جريان‌هاي چپ بود و ديگر جريان‌ها تقريبا حرفي براي گفتن نداشتند. نخستين آثار چهره‌هايي چون بازرگان، طالقاني، شريعتي و مطهري نيز در پاسخ به همين جريان‌ها بود. من در تمام سخنراني‌هاي دكتر شريعتي حضور مستقيم داشتم و در متن حسينيه ارشاد بودم. قبل از شريعتي سطح آگاهي افراد در بحث‌هاي ايدئولوژيكي در جامعه به خصوص در مباحثه با چپ‌ها بسيار كم بود اما با حضور ايشان در يك فاصله كوتاه دكتر شريعتي سطح فكري جامعه را به جايي رسانده بود كه فصل‌الخطاب شد.

تا جايي كه اسم «دكتر» به اسم علم تبديل شده بود. دبي ايدئولوژيكي كه شريعتي با اين سخنراني‌ها و خطابه‌ها به جامعه مي‌داد، تنها با دبي رود آمازون قابل مقايسه بود و ديگر جريان‌هاي فكري توان مقابله با او را نداشتند. در تاريخ ايران شريعتي منحصر به فرد است و نسخه دوم ندارد. كسي كه يك مبناي ايدئولوژيك تاسيس كند و با آن بتواند اينچنين در جامعه تاثير بگذارد كه در نهايت به سهم خودش به واژگون كردن رژيم منجر شود. وي دغدغه اصلي دكتر شريعتي را به بيان خودش توضيح عملكرد ضعيف اقتصادي و سياسي ايران در طول تاريخ و راهي براي برون شو از آن دانست و گفت: عملكرد اقتصادي ضعيف به اين معنا كه اين كشور به مسير توسعه وارد نشد و عملكرد ضعيف سياسي نيز به اين معنا كه حكومت در طول تاريخ نه با مردم كنار آمد و نه توانست روابط بين‌المللي قدرتمندي ايجاد كند.

شريعتي در پي پاسخ به اين عملكرد ضعيف و راه برون شو از آن بود و بر آن متمركز شد. او به اين فكر رسيد كه با بازسازي ديني و يك دين متحول پويا و يك ايدئولوژي توانمند پاسخگو مي‌تواند اين مساله را حل كند، در زمان خودش هم اين كار را كرد. از اين حيث قابل مقايسه با فردوسي و امام محمد غزالي است. نويسنده «جامعه‌شناسي نخبه‌كشي» در ادامه به اهميت تاريخ از ديد شريعتي پرداخت و گفت: شريعتي با بازخواني تاريخ به اين نتيجه رسيد كه ما مي‌توانيم حسيني شويم و هر كس نمي‌تواند اين كار را بكند، زينبي است و اگر اين دو كار را نكند، يزيدي است.

وي در پايان بر ضرورت تداوم پرسش بنيادي شريعتي تاكيد كرد و گفت: ما همچنان در آن سوال گرفتاريم و بايد راه برون شو از اين دو مشكل پيدا شود. اين مساله در دانشكده علوم اجتماعي كه در آن بحث نهادها به معنايي كه نهادگرايان مي‌گويند، مطرح مي‌شود، اهميت پيدا مي‌كند. زيرا اگر ما به نهادها (فرآيندهاي زمان خور كه جلوي تغيير اجتماعي را مي‌گيرند) توجه كنيم، بايد توضيحي عالمانه و روشمند از گذشته بيابيم تا راه برون شو را بيابيم. دكتر شريعتي ابعاد ايدئولوژيك مساله را گفت و مثلا بحث شيعه به عنوان حزب تمام را مطرح كرد اما شرايط اين حزب شدن را نگفت و توضيح نداد كه آيا حزب شدن به صورت صرف ايدئولوژيك ممكن است يا خير؟ اين مسير را بقيه بايد ادامه دهند.

شريعتي متفكر توسعه است
فرشاد مومني

فرشاد مومني نيز در ابتداي سخنراني به تاثير‌پذيري نسل خودش از شــريــعتي اشاره كرد و در ادامه به آغازگاه‌هاي پاي نهادن مساله توسعه در ايران اشاره كرد و گفت: برخي جنگ چالدران و گروهي جنگ‌هاي ايران و روس و عبارت‌پردازي تكان‌دهنده عباس ميرزا در گفت‌وگو با ديپلمات غربي را نخستين مواجهات جدي ايرانيان با تمدن جديد مي‌دانند و طرح مساله توسعه را به همان زمان مي‌دانند اما در زمان ما از دهه 1320 به اين‌سو كساني كه دغدغه دين داشتند، جداي از اين مواجهه با رقباي غربي، با رقباي بسيار مهمي به لحاظ فكري در داخل نيز مواجه شدند كه نظام باورهاي ايشان را به چالش مي‌كشاندند و مي‌كوشيدند به اين چالش‌ها پاسخ دهند. پرسش اصلي اين منتقدان آن بود كه چه نسبتي با نظام باورهاي ديني با كارنامه عملي ايران هست؟ از همين زمان اسلام‌شناسان بزرگ روي مفهوم علل انحطاط مسلمين تاكيد داشتند كه ما آن را توسعه‌نيافتگي مي‌خوانيم.

بحث‌هاي اصلي شهيد مطهري بر همين نكته تاكيد داشت. محور بحث‌هاي شهيد بهشتي نيز بحث توسعه‌نيافتگي است، ايشان با به كارگيري يك متدولوژي و ترمينولوژي متفاوت از شهيد مطهري، بيان ايشان را درباره عدالت تكميل مي‌كند.

مومني در ادامه شريعتي را در مقام مقايسه با ساير اين انديشمندان ديني موفق‌تر خواند و گفت: وقتي جلد چهارم از مجموعه آثار دكتر شريعتي كه بحث از بازگشت به خويشتن در آن مطرح مي‌شود را مي‌خوانيم و آن را با آثار كساني چون امه سزر، فرانتس فانون، عمار اوزگان و... مقايسه مي‌كنيم، در‌مي‌يابيم كه شريعتي از ايشان بحث‌هاي عميق‌تري را مطرح مي‌كند. اگر از اين زاويه به آثار شريعتي نگاه كنيم و وجوه آنتولوژيك و معرفت‌شناختي آنها را از بحث‌هاي متدولوژيك جدا كنيم، بسياري از سوءتفاهم‌هايي كه درباره او مطرح شده، از بين مي‌رود. البته شخصا نقدهاي متدولوژيك به شريعتي را مي‌پذيرم اما معتقدم كه در زمان او كه مباحثش را مطرح مي‌كرد، دو پارادايم نوسازي و

وابستگي وجود داشت. شريعتي برخوردي انتقادي به پارادايم نوسازي با توجه به خصلت‌هاي نژادپرستانه، فرافكنانه و مسووليت‌گريزانه اين پارادايم داشت و از اين حيث به پارادايم وابستگي تعلق‌خاطر داشت اما تحت تاثير آموزش‌هاي ديني به‌تدريج در دوره مياني تلاش‌هاي علمي‌اش، به اين وقوف روش‌شناختي رسيده بود كه اين هر دو پارادايم تحت تاثير آموزه نيوتني هستند، يعني مسائل را اين يا آن مي‌بينند. شريعتي از نيمه دوم آثارش به آموزه كوانتومي نزديك مي‌شود.

آنچه تحت عنوان سه شعار محوري شريعتي يعني عرفان، برابري و آزادي مطرح شده، از ديدگاه نيوتني فاصله مي‌گيرد و به سمت نگاه كوانتومي حركت مي‌كند. اين استاد اقتصاد در ادامه به نسبت شريعتي با آينده تفكر ايران پرداخت و گفت: بر اساس آنچه گفتم و با توجه به آنچه امروز در جهان رخ داده، معتقدم كه ميراث شريعتي مي‌تواند براي همه روشنفكران دنيا و به ويژه مسلمانان دنيا مي‌تواند منبع فكري بزرگ باشد. البته نبايد از شريعتي به عنوان يك رساله عمليه بهره گرفت، بلكه اصول و منطق نظري اوست كه اهميت دارد.

اين منطق كه اگر هر تحولي بخواهد در دنيا در هر جامعه‌يي پديد بيايد، نقطه عزيمت آن تحول در نظم فكري انسان‌ها و جوامع هست، امروز در جوامع فكري دنيا پشتيباني‌هاي بيشتري پيدا كرده است. اين هم كه شريعتي پالايش ديني و بستن راه فرصت‌طلبي از دين و جايگزين كردن راه مسوولانه به جاي آنها را در دستور كار خود قرار داده بود، در آينده اهميت مرتبا بيشتر خواهد شد.

مومني در پايان به طرحي كه از سوي كلوپ رم درباره تحولات آينده بشريت و جهان صورت گرفته اشاره كرد و گفت: در جهان آينده مطابق اين طرح كارهاي فكري گسترش خواهد يافت و رابطه اوقات كار و اوقات فراغت به سمت اوقات فراغت تغيير خواهد كرد. انقلاب دانايي با انقلاب بهره‌وري گره خورده و از يك سو رفاه و از سوي ديگر اوقات فراغت بشر بيشتر خواهد شد. در نتيجه قرن بيست و يكم، قرن مواجهه بي‌سابقه با دين و باورهاي ديني است. البته اين هم جنبه فرصت دارد و هم تهديد اما سه‌گانه عرفان، آزادي و برابري شريعتي را هيچ كوشش معطوف به توسعه‌يي نمي‌تواند ناديده بگيرد. يعني به اعتبار همين تحولات انقلاب دانايي اتفاقا پروبلماتيك علوم اجتماعي هم در حال تمركز تمام‌عيار روي مساله برابري است. به اين ترتيب هر سه مساله‌يي كه شريعتي مطرح مي‌‌‌‌‌‌كند همچنان مساله‌هاي اصلي سرنوشت‌ساز در زمينه توسعه هستند و بنابراين دكتر شريعتي همچنان براي آينده ايران مي‌تواند منبع الهام باشد.

ميراث شريعتي مي‌تواند براي همه روشنفكران دنيا و به ويژه مسلمانان منبع فكري بزرگي باشد. البته نبايد از شريعتي به عنوان يك رساله عمليه بهره گرفت، بلكه اصول و منطق نظري اوست كه اهميت دارد اين منطق كه اگر هر تحولي بخواهد در دنيا در هر جامعه‌يي پديد بيايد، نقطه عزيمت آن تحول در نظم فكري انسان‌ها و جوامع هست، امروز در جوامع فكري دنيا پشتيباني‌هاي بيشتري پيدا كرده است.

شريعتي روشنفكر به ما نزديك‌تر است

هادي خانيكي

هادي خانيكي ديگر سخنران نشست انجمن جامعه‌شناسي ايران بود كه سخنراني‌اش را بيان وامداري به دكتر شريعتي آغاز كرد و بر اين نكته تاكيد كرد كه بهتر است در نشست‌هاي نقد و بررسي شريعتي از نسل‌هاي جوان‌تر نيز حضور داشته باشند كه از زاويه جديدتري به او پرداخته‌اند. وي گفت: به نظر من در عالم تفكر، سياست و روشنفكري در ايران نام دكتر شريعتي را نمي‌توان ناديده گرفت. زماني گارودي درباره ماركس گفته بود كه ماركس از جمله كساني است كه هيچ كس نمي‌تواند در برابرش موضعي نداشته باشد. درباره شريعتي هم همين سخن را مي‌توان بيان كرد. زيرا سير تفكر چنين اقتضايي دارد.

وي در پاسخ به سوال نسبت شريعتي با تفكر آينده ما بر زيسته‌هاي خودش تاكيد كرد و گفت: از آنجا كه زيسته‌هاي خودم در سه حوزه سياست، فرهنگ و دانشگاه بوده است، مبناي فهم خودم درباره شريعتي را كه او نيز در اين سه حوزه فعاليت داشته، نسبت آنها با يكديگر قرار داده‌ام. بر اين مبنا سه شريعتي داريم: شريعتي آكادميسين، شريعتي روشنفكر و شريعتي انقلابي.

در هر سه حوزه نيز به او نقدهايي شده است. شريعتي از هر سه حوزه مهرباني نديده است. در دانشگاه گفته‌اند كه شريعتي استاد خوبي نبود زيرا مدارك علمي‌اش متناسب با مباحثي كه مطرح مي‌كرد، نبود، خوب حضور و غياب نمي‌كرد و كلاس‌هايش نامنظم بود؛ در حوزه روشنفكري نيز با شريعتي نامهربان بودند، او روشنفكري ديندار بود و روشنفكراني كه تعلقي به دين نداشتند، بعد از مرگش چند روز تامل كردند كه آيا در مرگ او بيانيه‌يي بدهند يا خير؟

شريعتي انقلابي نيز مورد نقد انقلابيون بود. روزي كه گفت آنها كه رفتند كاري حسيني كردند و آنها كه ماندند بايد كاري زينبي كنند و گرنه يزيدي‌اند. دختري چريك خطاب به او گفت: دكتر خودت يزيدي هستي يا حسيني هستي يا زينبي. يعني در آن زمان انتظار از شريعتي اين بود كه چريك شود و يك چريك خوب هم كسي بود كه خوب موتورسواري كند و خوب ضامن نارنجكش را بكشد.

خانيكي در ادامه به سه پارادوكسي كه شريعتي در آن فهميده مي‌شود، اشاره كرد و گفت: شريعتي تاثيرگذارترين جامعه‌شناس ايراني است كه كمتر از همه در گروه‌ها و مكان‌هاي جامعه شناختي ايران به او پرداخته شده است. بر سر نامگذاري يك سالن در دانشكده علوم اجتماعي به نام شريعتي بحث‌هاي فراواني بوده اما در الجزاير در همان اوايل كرسي شريعتي‌شناسي در گروه علوم اجتماعي تعيين شد و استاد شريعتي‌شناس داشتند.

اين پارادوكس را هم در شريعتي و هم در حوزه علوم اجتماعي ايران مي‌توان درك كرد كه دچار يك موضع بلاتصميمي است، يعني اين سوال كه آيا رويكرد انتقادي مساله‌يي جامعه‌شناختي است يا روشنفكري؟ در پذيرش اين مساله بحث‌هاي جدي در دانشگاه هست. شخصا همه جا چوب اين بلاتكليفي را مي‌خورم كه اگر بحث علمي هم مطرح مي‌كنم، چون آدمي سياسي هستم، اعتبار كار علمي‌ام زير سوال مي‌رود. اين مي‌تواند ضعف آكادمي هم باشد كه چرا در علوم اجتماعي دنبال كساني است كه دغدغه مساله اجتماعي ندارند.

آيا كلاس‌هاي اسلام‌شناسي شريعتي كه به جاي 30 دانشجو، 3000 مخاطب داشت، كلاس است يا خير؟ آيا انقلابي بودن فقط يك شكل دارد يا صورت‌هاي مختلف دارد؟ آيا در عالم روشنفكري اگر كسي مذهبي بود، از روشنفكري كلاسيك خارج مي‌شود. اينها پرسش‌هايي است كه همچنان وجود دارد و از اين حيث مي‌توان گفت كه مكان تاثيرگذاري شريعتي همه اين حوزه‌ها هست و هيچ يك به تنهايي نيست. به تعبير فوكويي، هتروپياي شريعتي نه دانشگاه است، نه كافه است و نه حزب و نه زندان، بلكه همه اينها هم هست. يعني افقي در تفكر و عملكرد شريعتي مي‌بينيم كه آن افق امكان گفت‌وگو ميان سه حوزه دانشگاه و سياست و روشنفكري را باز مي‌كند. اين گفت‌وگو مي‌تواند انتقادي نيز باشد.

اين گستره يا افق گفت‌وگويي هم حوزه تاثيرگذاري و هم تاثيرپذيري از شريعتي بود. به اين اعتبار مي‌توان گفت كه شريعتي اگرچه واژه‌هاي دموكراتيك را كم به كار برد يا با نقد به كار برد، اما از نظر من دموكرات‌ترين روشنفكري بود كه در سال‌هاي عمرم با او برخورد داشتم. اگرچه روشنفكران ديگري هم هستند كه اين واژه‌ها را بيشتر از او به كار بردند، اما از او كمتر دموكرات هستند. او اخلاقي‌ترين روشنفكر ايراني بود، اگرچه كمتر اين واژه‌ها را به كار برد. نوع برخورد او با منتقدانش شاهد اين مدعاست. او با منتقدانش به جاي ناليدن، نوعي برخورد كارناوالي و باختيني داشت و با ايشان شوخي مي‌كند و به نقدشان مي‌پردازد.

دكتر خانيكي در پايان به مساله اجتماعي شريعتي پرداخت و گفت: اين مساله گشوده كردن و گشودگي انديشه ديني و بازكردن يا بازشدن دايره ذهنيت تجربه ايراني در مواجهه با جهان مدرن و جهان دستخوش تغيير بود. او به مقوله‌هاي جامعه شناختي به جد اصرار داشت و آنها را مطرح مي‌كرد، اما زبانش جامعه شناختي نبود و تقيدي به قواعد آكادميك نداشت. او بر مقوله‌هاي جامعه شناختي مثل تفكيك ميان زمان جامعه شناختي و زمان اجتماعي و مساله ناهمزماني ميان اين دو در جامعه در حال توسعه و به‌طور خاص در ايران تاكيد دارد و به همين دليل به نقد روشنفكران، آكادميسين‌ها و سياست‌ورزان مي‌پردازد. همين طور جامعه در حال گذار بودن ايران را مطرح مي‌كند و عوامل مساعد و نامساعد آن را بيان مي‌كند.

او از آنجا كه روشنفكر اميدواري است، معتقد است كه ما بر سر پيچ هستيم. او مي‌كوشد مشخصه‌هاي اين پيچ را بيان كند كه ممكن است انحطاط‌آور باشد يا ارتقابخش. شريعتي به صورت‌هاي مختلف به تنگناهاي گفت‌وگويي بودن جامعه ايراني يا انسداد انديشه و تصلب‌هاي ساختاري و ناموزون بودن رفتار در جامعه ايراني - اسلامي مي‌پردازد. بنابراين بعضي از مشخصه‌ها را سريع مطرح مي‌كند. به همين خاطر است كه معتقدم از ميان سه چهره شريعتي، پس از سي و چند سال شريعتي روشنفكر از بقيه به شرايط ما نزديك‌تر است. او خودش را روشنفكر مذهبي مي‌نامد و برخي او را روشنفكر مولد يا منجي يا درمانگر (تعبير ويتگنشتايني) مي‌نامند.

او خودش به نقش روشنفكر كه هم با آكادمي كار دارد و هم با سياست، نزديك‌تر بود. البته معتقدم كه بايد او را در چارچوب گفتماني فهميد. او را بدون گفتمان مسلط زمان خودش نمي‌توان فهميد. برخي مي‌پرسند كه اگر شريعتي امروز زنده بود كجا بود؟ به عنوان يك روشنفكر متعهد سياسي آيا در مقام يك مشاور حكومت بود يا به دست‌گيرنده رسمي حكومت بود يا منتقد آن؟ آيا شريعتي امروز نصيحت‌الملوك خواجه نظام را مي‌نوشت يا راه سوم گيدنز را مطرح مي‌كرد يا مثل سارتر منتقد قدرت بود؟ يا مثل هاول و خاتمي به سياست وارد مي‌شد و به برنامه سوم توسعه فكر مي‌كرد؟ به نظر من اگر شريعتي بود در روند جريان‌هاي فكري كشور بي‌تاثير نبود. بنابراين نمي‌شود او را از آن زمان و مكان جدا كرد و به زمان و مكان ما آورد.

شريعتي در آينده تفكر ما نيز تاثيرگذار خواهد بود. اين تاثير به دليل آن است كه در هتروپيايي كه به وجود آورده بود، دايره تاثيرگذاري‌اش را هم در ايران و هم خارج از ايران خواهد گذاشت. حتي تاثيري كه بر خارج مي‌گذارد، بار ديگر بر ما تاثيرگذار خواهد شد. تحولات تركيه نشانه اين امر است. برخي منتقدان ترك نوشته بودند كه ما اگر به جاي منابع غربي، شريعتي را خوانده بوديم، بهتر مي‌توانستيم تاثيرگذار باشيم. در نشست تفكر اجتماعي در جهان اسلام نيز به ما نقد مي‌كردند كه چرا در ايران اينقدر زود بحث عبور از متفكران و روشنفكران مطرح مي‌شود؟ بنابراين به دليل حضور مساله مواجهه با سنت و مدرنيته از منظر يك جامعه ديني همچنان بازخواني و فهم نو از شريعتي وجود دارد. اين نه فقط به شريعتي كه در مورد بازرگان و نسل اول روشنفكري ديني هم مطرح شده است. بخشي از مساله آينده هم همين موضوع است.
پرطرفدارترین عناوین