سرویس بین الملل فرارو:
"آنتونی کوردزمن" از "مرکز مطالعات راهبردی و بین المللی" و مشاور امنیت ملی پیشین سناتور "جان مک کین" نامزد ریاست جمهوری آمریکا ، در تحلیلی ، گزینه های ارتش امریکا برای مقابله با ایران را مورد بررسی قرار داده است.
نوشته ی این تحلیل گر استراتژیست را که در پایگاه واشینگتن پریزم درج شده ، در زیر بخوانید:
رابطه ایران و آمریکا با توجه به اتهامات آمریکا در مورد کمک ایران به شورشیان در عراق، تشنج در آبهای خلیج فارس، احتمال توسعه موشک های نظامی و ادامه فعالیت های هسته ای ایران که بر اساس آخرین گزارش نزدیک به ٦ هزار سانتریفیوژ را در حال چرخش دارد (یعنی رقمی بیش از آنچه آژانس بین المللی انرژی هسته ای و ارزیابی اطلاعات ملی اطلاع داده بودند)، آشکارا رو به تنزل است.
نتیجه این روند، گرم شدن دوباره بازار بحث درباره نگرانی آمریکا در مورد اینکه باید نوعی برخورد نظامی با ایران داشته باشد، و داستان های مربوط به آمادگی نظامی و نقشه های جنگی این کشور است.
بر اهمیت این نکته باید تاکید کرد که برای آماده نگه داشتن نقشه های اضطراری در خلیج فارس چندین هفته، و برای اختیار کردن سناریو های مختلف در برنامه ریزی اضطراری در صورت درگیری نظامی با ایران هم، چندین ماه وقت لازم است.
این برنامه ریزی شامل مسائلی نظیر چگونگی انتقال نیروهای آمریکایی در حمایت از عملیات، شناسایی هدفهای موثر، گزینش برنامه های عملی و معتبر برای ترساندن و در عین حال بازداشتن رقیب از اقدامات مخرب و استفاده از نیروهای نظامی، می شود.
برای کسانی که با عملیات نظامی آشنایی ندارند و فکر می کنند در هر زمان و خود بخود می توان دست به عملیات نظامی موثر زد، درک پیچیدگی نقشه های اضطراری و اینکه چطور این نقشه ها و برنامه ها باید بطور مرتب عوض بشوند، امری بس مشکل است.
در دنیای کنونی هر نوع "نقشه جنگ" یا برنامه های مکمل و اضطراری آن، نیاز به عملیات پیچیده و چند جانبه از طرف نیروهای مختلف نظامی دارد. هماهنگی در این عملیات و آمادگی در رویارویی با دشمن چه در صورت عادی و پیش بینی شده، و چه در مقابله با دیگر عکس العمل های احتمالی و غیر قابل پیش بینی، لازمه موفقیت است.
برای ایران لزومی ندارد که در خلیج فارس با نیروهای دریایی آمریکا و بریتانیا مقابله کند. چرا که مثلا می تواند با استفاده از نیروی دریایی سپاه پاسداران، عبورومرور تانکرهای نفتی و تجاری خلیج فارس را مورد تهدید قرار دهد. این نوع برنامه ریزی و هماهنگی حتی در عملیات محدود و کوتاه مدت نیز ضرورت دارد.
آماده نمودن مداوم این گونه برنامه ها شامل عملی بودن در صحنه جنگ به معنای بازسازی عملیات نظارت و جمع آوری اطلاعات، کسب اطلاعات مقدماتی از اهداف و نشان های در حال تغییر و آمادگی برای تغییر همزمان در برنامه های حمله، برقراری و توسعه وضعیتی که بر اساس آن بتوان بطور زنده و مستقیم بر تغییرات و توانایی های دشمن نظارت کرد و همزمان ارزیابی دائم احتمال ضدحمله و ضربه های وارده از طرف دشمن، می باشد.
توانایی واقعی و عملی در جنگیدن ایجاب می کند که نیروهای مورد بحث در جمع آوری، پشتیبانی، اعزام، و به کارگیری و تقویت واحد های جنگی، در هماهنگی کامل بسر ببرند.
در مورد خلیج فارس این به معنای برنامه ریزی و مطابقت برنامه های اضطراری برای استفاده از جنگنده های هوایی و بالگردان ها، احتمال استفاده از نیروی زمینی، هواپیماهای حمل و نقل، جنگ افزار زمینی و پرتاب موشک، به اضافه برنامه ریزی برای مقابله با عملیات ضد موشک زمینی، دریایی و زمین به هوای دشمن است.
این نیروها می بایست برای مدتی طولانی و بدون تکیه بر ستاد مرکزی مستقر در خارج از صحنه جنگ، قادر به ادامه عملیات بوده، و آمادگی استفاده از برنامه های اضطراری در صورت تغییر روند عادی جنگ را در اسرع وقت داشته باشند. به همین سبب معمولاً اولین قربانی جنگ، نقشه آن است.
"منتفی نکردن گزینه جنگ" مستلزم آن است که برنامه ریزی و نقشه کشی جنگ بطور مرتب دستکاری بشود، و نقشه های متعددتر و جدیدتری توسعه یابد. مشکل دینامیزم جنگ را می توان در این مثال خلاصه کرد.
هدف قرار دادن یک واحد برای حمله زمینی یا هوایی، صرفاً در شناسایی کردن آن هدف خلاصه نمی شود. بلکه قدرت سنجش وضعیت و موقعیت آن هدف پس از حمله اول، تصمیم گیری در مورد نوع موشک یا سلاح مورد استفاده، توانایی سنجش مقدار تخریب، و تصمیم گیری در مورد آنکه آیا حملات دیگر بر آن هدف لازم است یا نه، از دیگر اجزای مهم به شمار می روند. این در حالی است، که تمامی این تصمیمات همزمان با درگیری با دشمن گرفته می شود.
به همین دلیل برنامه ریزی در نقشه های جنگی مرتباً درحال تکامل است، که البته مشکلی هم در بردارد. مشکل این است که اگر بخشی از این برنامه های در حال تکامل به سرویس های خبری رخنه کند، تبدیل به خبر روز و "تصمیم حمله" کشوری علیه کشور دیگر می شود.
البته گاه گداری نیز آمریکا از این مسئله حداکثر استفاده را می کند. یعنی مخصوصاً بخش هایی از این برنامه ها و نقشه ها را به نوعی به خورد رسانه ها می دهند، تا با درج آنها دشمن را بترسانند.
این نوعی استفاده دیپلماتیک از برنامه ریزی جنگی است. بنابراین هرچند پیشنهاد نمی کنم که در حال حاضر دولت آمریکا خبرهای جعلی ساخته و یا از خبرنگاران جعلی استفاده کند، اما ارزش چنین روشی را نباید دست کم گرفت. چرا که با زیر فشار قرار دادن دشمن، آنها را در حالت ک جدار و مریز نگه می دارد. اما اکثراً این "نقشه ها" در حال گذراندن روند طبیعی خود هستند، و دلیلی برای حمله امروز و فردا محسوب نمی شوند.
آمریکا در رابطه با ایران، با سه سناریو روبرو است، که باید امادگی مقابله با آنها را داشته باشد. نابودی برنامه هسته ای ایران مستلزم حملاتی عمیق از طرف نیروهای آمریکایی با ظرفیت حملات دوباره و موثر است. البته این سری عملیات بستگی به تصمیم ارتش آمریکا دارد، که آیا حملات فقط برای نابودی مراکز هسته ای است و یا شامل مجتمع های تولید اسلحه، ستاد های کنترل و فرمان دهی قوای ایران نیز خواهد بود.
همچنین این تصمیم ارتش نیز لازم است که آیا دریچه هوایی برای حملات مکرر خود در فضای ایران باز خواهد کرد یا نه؛ و این دریچه تا چه مدت زمانی باید باز بماند تا موفقیت تضمین شود؟
چنین گزینه ای با استفاده از نزدیک به یکهزار حمله هوایی که شامل استفاده از هواپیماهای بدون خلبان نیز می باشد، امکان پذیر است.
موشک ها کروز می توانند از ناوگان های مستقر در آبهای خلیج فارس به سمت ایران شلیک شوند، تا نیازی به میزبانی هیچیک از کشورهای حاشیه جنوبی این آبها نباشد. این حملات استفاده از بیش از یکهزار سلاح دقیق و موشک های دوربرد را در بر خواهد داشت.
بسیاری از اهداف توسط کشتی ها و ناوگان ها مورد اصابت قرار خواهند گرفت. اما بعضی از مراکز هم باید هدف هواپیماهای بمب افکن قرار گیرند. از نظر سیاسی چنین حملاتی برای امریکا دردسر ساز می شود. در عین حال برای این کشور مشکل خواهد بود که تا پیش از موفقیت، حملات خود را پایان دهد.
آمریکا برای حمله زمینی به ایران، نفرات لازم را ندارد. به همین دلیل باید آمادگی مقابله با مشکلات احتمالی در عراق، لبنان، افغانستان و دیگر گروه های تروریستی را داشته باشد.
بنابراین به احتمال زیاد نیاز خواهد داشت تا از پادگان های خود در قطر و کویت حداکثر استفاده را بکند. در عین حال استفاده از ستاد مستقر در عمان و کنترل دریای عمان در کنار کنترل خلیج فارس نیز، در دستور کار خواهد بود.
توجیه این حملات به جهانیان از نظر سیاسی بسیار مشکل خواهد بود. این مشکل به ویژه اینک یعنی پس از رسوایی های مربوط به اطلاعات در مورد سلاح های هسته ای عراق، تخمین اطلاعات ملی در مورد برنامه هسته ای ایران، و راکتور سوریه که سال گذشته مورد حمله قرار گرفت، بیشتر شده است.
مقابله با حمایت ایران از عناصر شورشی مانند "ارتش المهدی"، درگیری کاملاً متفاوتی است. زیرا از یک طرف جلوگیری از حمایت از عناصر مذکور با استفاده از تهدید حمله به ایران، عملیات نیروهای ائتلافی آمریکایی و عراقی علیه سپاه قدس در عراق، و عملیاتی مشابه علیه شبه نظامیان و شورشیان اهل تشیع، خطرپذیری (ریسک) کمی را در بر دارد. چرا که در حال حاضر نیروهای ائتلاف در بصره و شهرک صدر، ضربه های قابل توجهی را به این گروه ها زده اند.
اما از طرف دیگر اعتبار تهدیدهای آمریکا علیه ایران و گروه های وابسته به آن، لازمه موفقیت است. آمریکا باید نشان دهد که ترسی از بالا بردن حرارت درگیری با ایران ندارد، و هرنوع پاسخ پرحرارت تر از طرف ایران به ضرر خودش تمام خواهد شد. با این وجود چنین روشی تضمینی برا ی موفقیت کامل نیست. چرا که ایران نشان داده است که هرچند بی گدار به آب و آتش نمی زند، اما حاضر است بلوف آمریکا را بخواند و تهدیدات را نادیده بگیرد. بنابراین آمریکا باید برای چنین وضعیتی، برنامه داشته باشد.
اگر نیروهای آمریکایی تصمیم بگیرند با نیرو های سپاه قدس و دیگر عناصر عراقی وابسته به تهران درگیری نظامی داشته باشند، با چند مشکل مواجه خواهند شد. چراکه ستادها و مراکز وابسته به سپاه قدس از ارزش بسیار کمی برخوردارند. بنابراین به راحتی قادرند از یکدیگر مجزا شده، و در زمان و مکانی دیگر بازسازی شوند. ارتش آمریکا هم با وجود موفقیت در از هم پاشیدن این نوع مجتمع ها، چنین مشکلی را در رابطه با القاعده و طالبان تجربه کرده است.
قایق های کوچک سپاه پاسداران می توانند با دعوت به شهادت، مستقیماً به کشتی ها و ناوگان های آمریکا حمله کنند. درعین حال ایران می تواند ادعا کند، که این حملات باعث کشته شدن بسیاری از غیر نظامیان و مظلومین شده است. لذا قادر خواهد بود در خلال زمان اعتراض جهانیان به این کشتار، نیروهای خود را دوباره جمع آوری کند. اما چنین سناریویی حداقل نشان خواهد داد، که آمریکا توانایی حملات مخرب را دارد.
ایران دارای نقاط ضعف دیگری هم می باشد. زیرا آمریکا دلیلی ندارد که زمین های حاوی گاز طبیعی، پالایشگاه های گاز و مجتمع های تولید برق پالایشگاه های ایران را از بین نبرد. در عین حال گرچه ممکن است بعضی از مراکز برنامه هسته ای زیرزمینی باشند، اما راکتورهای آن در کنار مجتمع های تولید اسلحه قابل حمله و تخریب می باشند.
باید بر این نکته تاکید کرد که توانایی در "جنگ نابرابر" هم فقط مختص کشورهایی که از نظر نظامی ضعیف تر هستند نبوده، و کشورهای قوی نیز می توانند به خوبی آن را مورد اجرا قرار دهند.
در صورتی که این گزینه ها فقط به ایران محدود شود، می تواند دلیلی باشد که عراق و متحدان خلیج فارسمان با آنها بسازند، حتی اگر از این گزینه ها خوششان نیاید. شاید که بیش از یکصد موشک "کروز" برای عملیات مذکور کافی باشد. این موشک ها می توانند از ناوگان های مستقر در آبهای خلیج فارس شلیک شوند، تا نیازی به میزبانی هیچیک از کشورهای حاشیه جنوبی این آبها نباشد.
مشکل عمده آمریکا گزینه های متعدد ایران در خارج از مرزهایش می باشد. این کشور تاکنون در آبهای خلیج فارس یک درگیری دریایی در سطح پایین با نیروهای آمریکا و بریتانیا داشته است، که به "جنگ تانکرها" در سالهای ١٩۸٧ تا ١٩۸۸ (١٣٦٦ الی ١٣٦٧) معروف شد.
در عین حال ایران سعی خواهد کرد تا با ایستادگی در مقابل نیروی دریایی آمریکا افکار عمومی جهان و بخصوص مسلمانان را بطرف خود سوق بدهد، و در بین شهروندان ایرانی از آمریکا هیولایی شیطان صفت بسازد. ایران چنین کاری را حتما خواهد کرد، حتی اگر این ایستادگی با شکست در صحنه نبرد مواجه شود.
همچنین برای ایران این امکان وجود دارد تا در مقابله با آمریکا، از بخش عمده ای از نیروی دریایی فرسوده اش خلاص شود. زیرا قایق های کوچک و کشتی های موشکدار گشتی سپاه پاسداران می توانند با دعوت به "شهادت" مستقیماً به کشتی ها و ناوگان های آمریکا حمله کنند. در عین حال موشک های مستقر در جزایر و مناطق حومه تنگه هرمز نیز، قادر خواهند بود نیروی دریایی آمریکا و متحدانش را هدف قرار دهند.
ایران می تواند چنین محاسبه کند که با شکست در درگیری مستقیم، پیروز بیرون خواهد آمد. بنابراین می تواند بر اساس چنین سناریویی آنقدر حملات کوچک و همزمان را در دستور کار خود قرار دهد، تا آمریکا را وادار به عکس العملی کند که از دید جهانیان تهاجمی باشد و مورد محکومیت قرار گیرد. یا اینکه در طولانی مدت با عملیات غیر قابل پیش بینی کوچک اما مخرب و در مراحل متعدد، آمریکا را به عقب نشینی وادارد.
دیگر محاسبه ایران می تواند بر این اساس باشد که امریکا بدلیل قیمت گزاف سیاسی و اقتصادی واردات مواد غذایی و صادرات نفت، ایران را مورد حمله قرار نخواهد داد.
گزینه های دیگر ایران می تواند در طولانی مدت و در خفا پیاده شود. مثلا این کشور قادرست نشان دهد که ظاهراً از عراق عقب کشیده، و در عین حال حضوری پشت پرده تر و جدیدی را برنامه ریزی کند.
اگر نیروهای آمریکایی تصمیم بگیرند با نیرو های سپاه قدس و دیگر عناصر عراقی وابسته به تهران درگیری نظامی داشته باشند، با چند مشکل مواجه خواهند شد .
یا با صبر و حوصله به انتظار نتیجه درگیری نیروهای ائتلاف عراقی و آمریکایی با گروه وابسته به مقتدا صدر بنشیند، تا موقعیت حاصله و نتایج انتخابات محلی ماه اکتبر (مهر ماه) را بنفع خود رقم بزند. همچنین می تواند در انتظار نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بماند. در هر صورت ایران هم مرز عراق می باشد، و رابطه خود با سوریه را حفظ خواهد کرد.
ایران می تواند حمایت خود از عناصر شورشی در افغانستان و پاکستان را نیز افزایش دهد. فشار ایران در غرب مرزهایش با حمایت از اقلیت های شیعه در افغانستان، نیروهای طالبان در جنوب این کشور و منطقه بلوچ نشین پاکستان هم، می تواند دردسرساز باشد.
همچنین قادر است ارسال اسلحه برای حزب الله را بیشتر کند، حمایت علنی از جنبش حماس را افزایش دهد، و یا موشک های بیشتری برای استفاده علیه نیروهای غربی یا متحد با غرب به سوریه بفرستد.
برای ایران لزومی ندارد که در خلیج فارس با نیروهای دریایی آمریکا و بریتانیا مقابله کند. چرا که می تواند با استفاده از نیروی دریایی سپاه پاسداران، عبورومرور تانکرهای نفتی و تجاری خلیج فارس را مورد تهدید قرار دهد، آبهای جنوبی خلیج فارس را مین گذاری کند، و یا با استفاده از گروهک های حامی جنبش شیعیان در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دست به اقدامات خرابکارانه بزند.
همان طور که اشاره شد آمریکا توانایی مقابله با تمامی عملیات مذکور را دارد، و با افزایش حجم "جنگ نابرابر" یا "بی مقیاس" در حاشیه، ضربه مخرب تری به ایران خواهد زد. اما باید توجه داشت که این گزینه از خطرپذیری (ریسک) سیاسی افزونی برخوردار است، و نتیجه نهایی آن می تواند از ایران دشمن جدی تری بسازد. بنابراین دولت آمریکا می بایست برای چنین وضعیتی نیز، برنامه ای اضطراری برای پیاده کردن داشته باشد.
مسلماً هیچ نوع برنامه ریزی و در نظرگیری وقایع احتمالی، تضمینی برای موفقیت کامل نیست. چراکه استفاده از قوای ارتشی در عملیات نظامی خطرپذیری به همراه دارد، و قانون "نتایجی که بدون منظور حاصل می شود " در این مورد نیز صادق است.
اما آنچه در این خصوص حائز اهمیت است درک این مسئله می باشد که چرا آمریکا می بایست در قبال ایران گزینش نظامی داشته باشد، و خطرپذیری عملی کردن چنین گزینشی تا چه حدی بالا است؟