به گزارش فرارو به نقل از امریکن پرپس، سالها پیش در مورد «سیلویو برلوسکونی» و زوال تمدن غرب نوشتم درباره آن که برلوسکونی نوعی از سیاست را ابداع کرده که از زمان ورودش به سیاست در دهه ۱۹۹۰ میلادی باعث فساد کشورهای سراسر جهان شده است. برلوسکونی از مالکیت رسانهای خود و سلبریتیهای اطرافاش برای تبلیغ حرفه سیاسی خود استفاده کرد و از منصب سیاسی خود به عنوان نخست وزیر ایتالیا برای محافظت از منافع تجاریاش استفاده کرده بود.
ارزش سیاسی مالکیت رسانهها توسط تعدادی از الیگارشها در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق که شروع به خرید رسانهها از مالکان خارجی مانند «اکسل اشپرینگر» (روزنامه نگار و ناشر آلمانی بود. او در سال ۱۹۴۶ میلادی به همراه پدرش شرکت رسانهای اکسل اشپرینگر را در هامبورگ تاسیس کرد. از مهمترین زیرمجموعههای این شرکت رسانهای میتوان به روزنامههای بیلد و دی ولت اشاره کرد) کرده بودند برسمیت شناخته شد.
در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی رسانههای قدیمی در تلاش بودند تا از این بخش خارج شوند، زیرا رسانههای قدیمی به دلیل ظهور اینترنت افول طولانی مدت خود را آغاز کرده بودند. برای این الیگارشها مهم نبود که روزنامهها و ایستگاههای تلویزیونی درآمدزا نبودند. آنان از رسانهها برای کمک به دوستان خود به منظور انتخاب شدن به عنوان سیاستمدار و باقی ماندن سیاستمداران در مدار خود استفاده میکردند و این موضوع برایشان ارزش غیر پولی داشت. یکی از مشکلات اصلی اوکراین پیش از حمله روسیه علیه آن کشور این واقعیت بود که هر یک از کانالهای تلویزیونی اصلی آن کشور متعلق به یک الیگارش بود که میتوانستند از شرکتهای خود به این روش محافظت کند.
ما امریکاییها اکنون الیگارش خود یعنی «ایلان ماسک» را داریم که به سمت ایفای نقشی مشابه در حال حرکت است. تصاحب توئیتر (دست کم از لحاظ نظری) به او اجازه میدهد تا از این پلتفرم برای محافظت از منافع تجاریاش در تسلا و اسپیس ایکس استفاده کند و هم چنین هر آن چه ترجیحات سیاسی او را شامل میشود تبلیغ نماید. در ماههای اخیر مشخص شده که او به جمهوری خواهان و محافظه کاران متمایل است و اظهار داشته که بدلیل پایبندی به آزادی بیان به «دونالد ترامپ» اجازه بازگشت به توئیتر را میدهد. او اخیرا وارد مسائل ژئوپولیتیک مانند حمله روسیه علیه اوکراین و روابط چین با تایوان شده و درباره آن تحولات اظهارنظر میکند.
نوع نفوذ سیاسی که یک پلتفرم بزرگ رسانه اجتماعی ارائه میکند متفاوت و ظریفتر از رسانههای قدیمی است. تعدیل محتوا تا حد زیادی نامرئی است. احتمالا از توئیتر برای انتشار سرمقالههای درخشان در تمجید از کسب و کارهای ماسک استفاده نمیشود و به شیوهای ظریف تلاش خواهد شد تا پیامهای منتشر شده به سمت نتایج مطلوب هدایت شوند و دیدگاههای منفی سرکوب خواهند شد. ردیابی حذف مطالب و پیامها در رسانههای اجتماعی بسیار دشوار است. همان گونه که بسیاری از کاربران اشاره کردهاند ماسک دارای منافع اقتصادی عظیمی در چین و سایر کشورهای اقتدارگرا است و ممکن است تحت فشار قابل توجهی از سوی آنان قرار گیرد تا پستها و نظرات انتقادی علیه چنین رژیمهایی را جدی نگیرد.
مشکل واقعی پلتفرمهای رسانههای اجتماعی بزرگ این نیست که پلتفرمها به خودی خود حامل اخبار جعلی و نظریههای توطئه هستند. ما باید از حق آزادی بیان محافظت کنیم حتی اگر آن بیان سخنرانیای نادرست یا سمی باشد. مشکل در مقیاس آن است. مشکل اصلی توانایی توئیتر، فیس بوک، گوگل و اکنون تیک تاک برای تقویت گسترده صداهای خاص و ساکت کردن صداهای دیگر است. من امیدوار بودم افرادی که پلتفرمهای بزرگ را اداره میکنند دست کم سعی نمایند مسئولیتپذیر باشند. با این وجود، اکنون هر فرد ثروتمندی میتواند بیاید و یک پلتفرم را تصاحب کرده و از آن به عنوان اسلحه استفاده کند. آن فرد ثروتمند اکنون ظاهر شده و اسلحه را در دستان خود نگه داشته است.
در این میان، کاربران توئیتر در پاسخ به تصاحب پلتفرم توئیتر توسط ماسک به یک پلتفرم جایگزین مانند Mastodon نقل مکان میکنند، اما این تصمیم کارساز نیست. تفنگ پر شده یعنی یک پلتفرم رسانه اجتماعی در مقیاس بزرگی، چون توئیتر در دستان ایلان ماسک است. هیچ رقیبی به اندازه توئیتر از راه دور به مخاطبان دسترسی پیدا نمیکند و احتمالا هیچ پلتفرمی در آینده قادر نیست با مقیاس وسیع توئیتر رقابت کند. واقعیت آن است که رسانههای اجتماعیای مانند تلگرام، پارلر، گاب و تروث سوشال در مجموع به هیچ نقطهای نزدیک به مقیاس جذب مخاطب توئیتر نرسیده اند. دونالد ترامپ ۸۵ میلیون دنبال کننده در توئیتر داشت. امروز او کمتر از ۵ میلیون دنبال کننده در تروث سوشال دارد. آن چه ما باید بخواهیم این است که فضای اطلاعات آنلاین پراکندهتر و رقابتیتر شود به گونهای که با پراکندگی دیدگاهها در کل جمعیت مطابقت داشته باشد. چنین وضعیتی باعث میشود قدرت از پلتفرمهای بزرگ گرفته شده و به صورت دموکراتیکتری توزیع شود.
با این وجود، تمام نگرانیهای فعلی ما در مورد تاثیر سیاسی تسلط ماسک بر توئیتر ممکن است کاملا آکادمیک باشند. چالشهایی که او برای انجام خریدهای بیش از حد ارزشگذاری شدهاش با آن مواجه است بسیار زیاد میباشند و حتی یک نابغه بزرگ تجاری ممکن است نتواند اعداد را با هم جمع کند. از زمانی که ماسک مدیرعامل توئیتر شد تبلیغ کنندگان و کاربران به دلیل نگرانی در مورد تاثیر ترجیحات او بر تعدیل محتوا از آن پلتفرم فرار کرده اند. به نظر میرسد ماسک در درک دشواریهای کاری که ادعا میکند میخواهد انجام دهد بینش عمیقی ندارد.
او ادعا میکند که میخواهد آزادی بیان را در توئیتر ترویج کند. با این وجود، چه اتفاقی خواهد افتاد زمانی که دولتهای مصر یا هند خواستار حذف برخی محتوای انتقادی از خود شوند؟ آیا ماسک از آزادی بیان دفاع خواهد کرد حتی اگر دفاع از آزادی بیان به معنای بیرون رانده شدن سرمایهاش از آن کشورها باشد؟ هر انتخابی که ماسک انجام دهد نه تنها بر سودآوری توئیتر بلکه بر سایر منافع تجاری بیشمار او تاثیر میگذارد. توئیتر در بخش اعظم یک دهه گذشته هر سال متحمل ضرر شده و اکنون در نتیجه تغییر مالکیت سالانه توئیتر یک میلیارد دلار بدهی پرداخت میکند. آیا ماسک مایل است مانند الیگارشهای اروپای شرقی از کسب و کارهای دیگر خود به توئیتر یارانه اختصاص دهد؟ یا از آن پلتفرم برای حمایت از نقش سیاسی آشکارتر خود استفاده خواهد کرد؟ واقعیت آن است که این سرگرمیای بسیار گران قیمت و پرهزینه برای او خواهد بود.
اوکراین در حال رفع مشکل الیگارشی خود از طریق وضع مقرراتی قانونی است که طریق آن الیگارشها را به دلیل امور تجاریشان تحت نظارت ویژهای قرار میدهند. این موضوع باعث شده تعدادی از آنان به دنبال واگذاری داراییهای رسانهای خود باشند.
به نظر من چنین اقداماتی قانونگذاریای معقول برای یک دموکراسی هستند که در آن از طریق قوانین ضد انحصارگرایی شرکتهای صنعتی از مالکیت داراییهای رسانهای بزرگ و اعطای یارانه متقابل به آن منع میشوند و یا روسای پلتفرمهای اینترنتی بزرگ را مجبور میسازد در مسیر خود باقی بمانند و به بخشهای دیگر انشعاب پیدا نکنند. الیگارشها از همان روزهای نخست تصاحب رسانههای توسط سیلویو برلوسکونی سمی بودنشان را برای سیاست دموکراتیک نشان داده اند.