غلامرضا ظریفیان در روزنامه اعتماد نوشت: یک تعبیر عربی است که میگوید «من جرب المجرب حلت به ندامه» یعنی افرادی که از تجربهها درس نمیگیرند طبیعتا دچار ندامت میشوند. در مورد مساله برخورد با بدحجابی با توجه به تجارب گذشته در مسائل فرهنگی نباید راه گذشته و منسوخ شده در پیش بگیریم.
مساله رعایت حریم عفاف و حجاب، اصول اخلاقی و زیست اجتماعی از ابتدای انقلاب تا به الان مطرح بوده و به اشکال مختلف دستگاههای حاکمیتی، نظارتی و جاری آن را تجربه کردند و از رویههای مختلف هم استفاده کردند.
باید توجه داشت که ما هم با تحولات زیست فرهنگی روبهرو هستیم و هم با گستره تعاملات و ارتباطات رسانهای بسیار گسترده روبهرو هستیم. همچنین نحوه ارتباط ما با نسل جوان در رویههای ارتباطی و انتقال تجارب با گذشته به شدت تغییر کرده. اما متاسفانه شیوهها و رویههایی که ما در برخورد با مسائل اجتماعی و فرهنگی در پیش میگیریم هیچ تغییری نکردهاند.
درواقع ما همان رویههای پند و بند را دنبال میکنیم. یعنی با یکسری ادبیات از موضع بالا پند میدهیم. وقتی این پند علیرغم نارساییها و متناسب با فهم و درک و نیاز مخاطب مواجه میشود و تاثیرگذار نیست و با آن مقابله میشود ما به سراغ برخوردهای فیزیکی میرویم. حاصل این دوره باطل پند و بند آنچه که از ابتدای انقلاب تا الان در برخورد با برخی مسائل فرهنگی رخ داده است.
نتایج کار خودمان را ارزیابی نمیکنیم و به جای گفتگو با روانشناسان، جامعهشناسان و کسانی که در تعلیم و تربیت نوین نقش دارند درست نقطه مقابل آن را انتخاب میکنیم؛ شیوههایی منسوخ شده که حاصل آن شکاف و تقابل با جامعه است. یعنی از پندهای خشن و بندهای غیرموثر که بیشتر منجر به آسیب بیشتر و لجبازی و کینه میشود استفاده میکنیم.
در همین مساله حجاب و عفاف پافشاری بر استفاده از شیوههای منسوخ شده و خشن باعث ایجاد فاصله جامعه و به خصوص نسل جوان و خشم روزافزون آنها میشود. حتی اگر هم موفق شویم در یک بازه زمانی کوتاه پیامهای فرهنگ رسمی را به حداقل میرسانیم و از آنسو فرهنگ غیررسمی را بهشدت گسترش میدهیم. درنهایت نتیجه آن این خواهد بود که جامعه، چون احساس میکند که با یک مجموعه هوشمند در ارایه تولیدات فرهنگی و ارتباطات انسان روبهرو نیست خودش را تجهیز میکند که چگونه بتواند با این شرایطی که او نمیپسندند به اشکال مختلف مقابله کند.
باید توجه داشته باشیم که ادامه این روندهای خشن و چکشی در وهله نخست فاصله گرفتن بخشی از جامعه با آموزههای اخلاقی و دینی، آموزههای زیست اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی خواهد بود. از سوی دیگر نوعی احساس مرزبندی شدید بین مجریان و جامعه ایجاد میشود که حتی اگر حرفهای درستی هم برخی از این مجریان داشته باشند به دلیل این دیوار بتنی که بین مخاطب و مجریان این سیاست ایجاد شده دیگر شنیده نشود. در واقع این سیاست اساسا سیاست شکست خوردهای است و به جز تشدید وضعیت موجود نتیجهای نخواهد داشت.
همانگونه که ما در گذشته مسائل اینچنینی مانند تجربه شکست خورده استفاده از ماهواره، را داریم. استمرار چنین برخوردهایی باعث نوعی احساس دوری و انفجار و عبرت در درون جامعه و البته ایجاد فرصت برای کسانی که اساسا به فرهنگ و ویژگیهای اخلاقی جامعه ما اعتقادی ندارند و زمینه برای جولان دادن آنها فراهم میشود. این شیوههای منسوخ شده و نسنجیده که متناسب با تجارب گذشته ساماندهی نشدهاند ممکن است حتی در یک عرصههایی بخشی از جامعه را در برابر و مقابل بخش دیگری قرار دهد.
شرایط کشور به لحاظ وضعیت معیشت مردم، اعتماد اجتماعی به شدت آسیب دیده است این نوع شیوهها با تجربههای بسیار شکست خورده گذشته روبهرو است. باید دقت داشته باشیم که هم محیط تغییر کرده و هم انسانی که ما میخواهیم با آن مواجه شویم و البته نوع پیامها و خطابهها و همچنین ابزاری که میخواهیم با جامعه ارتباط بگیریم عوض شده ولی روشها و رویههای ما همچنان تغییر نکرده است. یعنی ما به پرسشهای جدید پاسخهای قدیمی بدهیم و این معادله نتیجهاش کاملا مشخص است.
دور شدن جامعه، افزایش نابهنجاریها، بستن گوشها برای شنیدن پیامها و کمحاصلی بندها و پندهای تجربه شده در برابر جامعهای که سیال است و نیازمند پیامهای فاخر و ارتباطات متناسب با شرایط موجود خودش است. متاسفانه به جای اینکه گامی برای شرایط موجود کشور برداریم قطعا آن را به سمت پیچیدهتر شدن و بغرنجتر شدن سوق میدهیم. این دوقطبیسازی دو اتفاق مهم را در پی دارد؛ یکی اینکه کالاهای نامناسب خارج از فرهنگ ما بیشتر رواج پیدا خواهد کرد.
صدای دشمنان در نتیجه این برخوردهای غلط بیشتر شنیده میشود. دوم؛ به دلیل برخوردهای غلطی که میکنیم موجب میشود بخشی از ریشه هویتی جامعه آسیب ببیند و اتفاقا جامعه را به سمت نوعی ولنگاری و رهاشدگی سوق میدهیم و در عین حال این شیوهها میدان عمل افراد یا جریانهای خشونتطلب و رادیکال را در کشور فراختر خواهد کرد.