صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۶۱۴۰۴
جامعه‌ستیزی هم وجهی داخلی دارد و هم وجهی بین‌المللی. ترامپ طرفدارانی در جهان و از جمله در ایران داشت که اغلب از همین ویژگی جامعه‌ستیزی رنج می‌برند و رنج می‌دهند. آنانی که به دلیل ویژگی‌های روانی به سراغ ترامپ رفته‌اند، شایسته مطالعه‌اند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۵ - ۱۸ آبان ۱۳۹۹

کیومرث اشتریان . استاد دانشگاه تهران در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت:

بخشی از طرفداران ترامپ از مشکلات روانی رنج می‌برند؛ و البته نه همه آنان. یکی از ویژگی‌های دونالد ترامپ در دوران چهار سال ریاست‌جمهوری‌اش گرایش روانی او به افزایش منازعات داخلی و خارجی بود. چنین شخصیت‌هایی در گوشه و کنار ما، کم نیستند. در محیط‌های محدودتر، در قوم‌و‌خویشان، در اداره، در شهر و کشور کسانی هستند که با روش و منش و روحیات خاصی که دارند، به‌سرعت جمع را تحت تأثیر قرار می‌دهند، بلافاصله دوقطبی ایجاد می‌کنند و به‌اصطلاح «همه را به جان هم» می‌اندازند.

چنین شخصیت‌هایی، فتنه‌انگیز و در نهایت جامعه‌ستیزند؛ چون جامعه اساسا یعنی سازگاری و اینها ناسازگاری را در سویه‌های گوناگون دامن می‌زنند. هرچند ترامپ صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی بود اما گویی از حقارتی ذاتی رنج می‌برد. تلاش او همواره بر آن بود که در جامعه آمریکایی از خود یک «کارآفرین موفق» نشان دهد؛ چیزی که نبود. کارآفرینی او با تردید و تمسخر مواجه بود. مشهور است که در فرهنگ سیاسی آمریکا «مردانی که آمریکا را ساخته‌اند» کسانی بوده‌اند که با تلاش نوآورانه ثروتمند شده‌اند و نه از راه خرید و فروش املاک و مستغلات. شخصیت جاه‌طلبی نظیر ترامپ این رنج تحقیرآمیز را همواره بر دوش خود احساس می‌کرد. او نه راکفلر بود که از راه تصفیه نفت و خط لوله و خط آهن ثروتمند شده باشد، نه مورگانِ خطرپذیر در صنعت برق، نه فورد خودروساز و نه بیل گیتس و نه استیو جابز بود. او بسازبفروش بود.

تعریف‌هایی که گاه و بیگاه از خود می‌کند گونه‌ای از خودشیفتگی را به نمایش می‌گذارد که در واقع واکنشی به آن تحقیرهاست.‌در سطحی عمومی، در ادبیات نظریه انتقادی عبارت «طبقه فرودست» برای مردمی به‌کار می‌رود که به لحاظ اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی از سلسله‌مراتب قدرت طرد شده‌اند. به نظرم نام‌گذاری «طبقه فرودست» وجه محدود اقتصادی (طبقاتی) دارد و قابل مناقشه است و ویژگی‌های روانی و روان‌شناسی اجتماعی را پوشش نمی‌دهد. ترامپ ویژگی افراد «جامعه‌ستیز» را دارد که در زیر انبوهی از ثروت پنهان شده است.

جامعه‌ستیزی هم وجهی داخلی دارد و هم وجهی بین‌المللی. ترامپ طرفدارانی در جهان و از جمله در ایران داشت که اغلب از همین ویژگی جامعه‌ستیزی رنج می‌برند و رنج می‌دهند. آنانی که به دلیل ویژگی‌های روانی به سراغ ترامپ رفته‌اند، شایسته مطالعه‌اند. نمی‌دانیم از 70میلیونی که در آمریکا به او رأی داده‌اند و از نمونه‌های ایرانی‌شان چه تعداد ذیل این‌گونه نابسامانی‌های روانی جای می‌گیرند. آنچه اجمالا می‌دانیم این است که جامعه‌ستیزی، نوعی واکنش روانی در افرادی است که از ویژگی‌های مشابهی برخوردارند. شاید مهم‌ترین ویژگی ایشان این است که علیه هسته‌های مفهومی قدرتِ اجتماعی یا بین‌المللی عمل می‌کنند. مثلا با مفاهیم و موضوعاتی مانند تغییرات آب‌وهوایی، همکاری‌های بین‌المللی، گرایش‌ها و برداشت‌های علمی و عمومیِ معطوف به مبارزه با کرونا و... مخالفت می‌کنند. در این راه با هر کسی، از جمله با دشمنان خویش نیز ائتلاف می‌کنند؛ البته ائتلاف‌های ضداجتماعی. اغلب، اینها مطرود جریان‌های اصلی فکری و اجتماعی‌اند و توسط جریان‌های دامنه‌دار و ساخت‌یافته قدرت تاریخی-سیاسی که در گذر زمان جا افتاده‌اند، به بازی گرفته نمی‌شوند. از این رو راه میانبری که برایشان باقی می‌ماند، جامعه‌ستیزی است که بتوانند به‌سرعت بر این جریان‌های جاافتاده تاریخی فائق آیند. این راه میانبر برای اقشار محرومی که در آفریقا، آسیا، اروپا و... زندگی می‌کنند، ترور و کشتار است و برای جامعه‌ستیزانی که صاحبان ثروت‌اند، تخریب بنیان‌های اجتماعی سازگاری ملی و بین‌المللی. اگر بخواهم روشن‌تر سخن بگویم، نمونه‌ای از ایران را نشان می‌دهم. در ایران، دو جریان اصلی قدرت در طول تاریخ 40ساله شکل گرفته است: اصلاح‌طلبی و اصولگرایی. شماری از بازیگران خواهان قدرت نمی‌توانند جذب این دو جریان اصلی شوند؛ از این رو به کسانی روی می‌آورند که در پی شکستن این ساختار دوقطبی‌اند. از میان این شمار برخی دلایل اقتصادی دارند و برخی دلایل سیاسی یا فرهنگی. اما برخی ویژگی‌های خاص روانی دارند؛ جامعه‌ستیز و سامان‌گریزند.

محور اصلی این نوشتار معطوف به آنان است و لازم است دریچه‌های جدیدی در علوم سیاسی ایرانی برای مطالعه آنان باز شود. برخی از اینها توان جذب طیف‌های گوناگون مذهبی تا غیرمذهبی را دارند و دامن خود را از مفهومی گنگ به نام مُهر کوروش تا علاقه‌مندی به ترامپ گسترش می‌دهند. درباره طرفداران ایرانی ترامپ با این طیف به‌ظاهر نامتجانس روبه‌رو بودیم؛ از سلطنت‌طلبان تا نیروهایی کاملا متضاد در سوی دیگر طیف. بخش مهمی از نیروهای اصلی اینها به‌ دلایل جامعه‌ستیزی روانی با یکدیگر پیوند می‌خورند. به‌ نظر می‌رسد ویژگی‌های مشترک روانی اینان قابل توجه‌تر است تا ویژگی‌های اقتصادی، مذهبی، قومی یا ایدئولوژیک. افرادی سرخورده که با یکدیگر پیوندی روحی-روانی دارند. از این‌روست که نام «گروه» برای اینان شاید بهتر باشد تا اطلاق «طبقه» که مفهومی اقتصادی است.

نگارنده در مشاهدات خود پیوندهایی را در بین آنها دیده‌ام که در نگاه نخست برایم حیرت‌آور بوده است. مثلا افرادی کاملا غیرمذهبی از نامزدهایی در انتخابات‌های ایران دفاع می‌کرده‌اند که آشکارا نشان از گرایش‌های مذهبی و شبه‌افراطی داشته‌اند. پس از کنکاش و گفت‌وگوی فراوان، بیش از هر چیز سرخوردگی‌های روانی آنان در عرصه قدرت اجتماعی را مشاهده کرده‌ام. «سرخورده قدرت» و «دورافتاده جماعت»اند و این، نوعی حس تحقیرشدگی و ویژگی ضداجتماعی را در میانشان پدید می‌آورد. نتیجه آن، کنش‌های به‌شدت خودنمایانه، تبرج‌آمیز، «نامتعارف» و ساختارشکنی سیاسی در سطح ملی و بین‌المللی است.

ترامپ بهترین کاندیدایی است که می‌تواند فضای ملی و بین‌المللی را به سوی آشفتگی مورد نظر این «ساختارشکنان جامعه‌ستیز روانی» به پیش ببرد، از همین روست که حامیانی در داخل و خارج از آمریکا دارد. بخش مهمی از اینها «محرومان روانی»اند که در جای‌جای جهان پراکنده‌اند. هم از این‌روست که ساختارهای نهادی بین‌المللی، فرهنگ‌های جاافتاده در تاریخ بشری و تمدن‌های اصیل در معرض تخریب «ترامپیسم»اند. این نهادها ابزارهای اساسی جامعه‌پذیری سیاسی بین‌المللی است؛ چه با آنها موافق باشیم یا نباشیم. جامعه‌پذیری سیاسی یعنی پذیرش قدرتِ هنجارهای به‌ارث‌رسیده از تاریخ و دقیقا مخالفت با هنجار است که سرخورده‌های روانیِ از قدرتِ عرفی را به ترامپیسم پیوند زده است.‌

ممکن است یک استاد علوم سیاسی، یک فعال مدنی، یک رجال سیاسی، یک متفکر ، یک کارآفرین بزرگ اقتصادی در گذار زمان از گرایش‌های فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خویش ناامید شده و به روان‌پریشی، جامعه‌ستیزی و نظم‌گریزی گرفتار شود. بشر همواره در معرض فروافتادن در عقده‌های فروخورده روانی است. مهم آن است که نظام‌های سیاسی سازوکارهایی عقلانی داشته باشند که گرفتار چنین شخصیت‌هایی نشوند؛ همه نکته همین‌جاست.

ارسال نظرات