صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۴۱۸۱۷
روایت اقوام و نزدیکان از سوختن دختر هجده‌ساله در رشت
آن‌طور که ‏نزدیکان این خانواده می‌گویند، اعتیاد پدر و اختلاف شدید امیر با او باعث ‏بروز این حادثه و کشته شدن فرشته شده است. این پسر بیست‌ویک ساله حالا چند روزی است که در ‏بازداشت پلیس است. پدر و مادرش علیه او شکایت کرده‌اند و قصاص می‌خواهند‎.
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۹ - ۱۱ خرداد ۱۳۹۹

در میانه هیاهوی حادثه وحشتناک تالش، خبرتکان‌دهنده دیگری از رشت مخابره شد. این بار آتش‌سوزی عمدی، فرشته هجده‌ساله را به کام مرگ کشاند. دختری که در خانه پدرش ‏به دست برادر طعمه حریق شد و با وجود انتقال به بیمارستان، چند روز بعد به دلیل شدت ‏سوختگی جانش را از دست داد. همان موقع اعلام شد، دلیل این جنایت هم ناموسی بوده و ‏‏امیر برادر مقتول، به دلیل مخالفت با ازدواج خواهرش دست به چنین اقدامی زده ‏است. ‏

به گزارش شهروند، به گفته مسئولان انتظامی گیلان، این پسر جوان به دلیل اختلاف سنی دوازده‌ساله فرشته با ‏خواستگارش خانه پدری را به آتش کشید و هر دو را روانه بیمارستان کرد. حالا، اما با گذشت ‏چند روز، اقوام این خانواده روایت دیگری را از حادثه مطرح می‌کنند. به گفته آن‌ها ‏دلیل این کار نه فرشته بوده و نه قصد او برای ازدواج با مرد مورد علاقه‌اش.

آن‌طور که ‏نزدیکان این خانواده می‌گویند، اعتیاد پدر و اختلاف شدید امیر با او باعث ‏بروز این حادثه و کشته شدن فرشته شده است. این پسر بیست‌ویک ساله حالا چند روزی است که در ‏بازداشت پلیس است. پدر و مادرش علیه او شکایت کرده‌اند و قصاص می‌خواهند‎.

آخرین چهارشنبه ماه رمضان بود. امیر سراسیمه به خانه آمد و با حالت عصبی نگاهی به پدر ‏انداخت و درحالی‌که زیرلب غرولند می‌کرد، به طرف آشپزخانه رفت. پدر او سال‌ها بود که ‏اعتیاد داشت تا حدی که یک دندان سالم هم در دهانش نمانده بود. پدر امیر سال‌های قبل وقتی که ‏هنوز تا خرخره گرفتار گرد و افیون نشده بود، کسب و کار خوبی داشت. او چند‌سال برای کار ‏به کیش رفت و وقتی به رشت برگشت توانست خانه و زمینی در اطراف رشت بخرد. اما ‏سیاهی روز‌های خانواده از همان موقع شروع شد. پدر خانواده به خیال اینکه دیگر ‏برای زندگی و عهد و عیالش اندوخته خوبی جمع کرده، شروع به خوشگذرانی کرد. کم‌کم هم ‏از میان همان میهمانی‌های مردانه بوی افیون و زغال بلند شد و زن و بچه‌اش تا آمدند بفهمند چه سرنوشت شومی در انتظارشان است، پدر را دیدند که با حقه وافور سرگرم است. ‏

مصرف روز به روز بالاتر رفت. او دیگر «خاکسترنشین» منقل بود و هر روز هم چند نفری ‏هم‌بساطش می‌شدند. رفت‌وآمد به خانه آن‌ها هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. امیر قد کشیده بود ‏و دیگر بد و خوب را می‌فهمید. فرشته که سه سالی از برادرش کوچک‌تر بود، درست نمی‌‏فهمید که در خانه آن‌ها چه خبر است، فرزانه دختر کوچک خانواده هم آن زمانی که امیر ‏برای تأمین مخارج زندگی مجبور شد درسش را نصف و نیمه رها کند، پنج‌سال بیشتر نداشت. ‏او تا کلاس هشتم بیشتر درس نخواند و بعد هم کتاب و مدرسه را رها کرد. اما فوتبال را دوست ‏داشت. خوش استعداد بود. آن‌طور که فرید خوش روش مربی فوتبال او می‌‏گوید امیر از ١٠سالگی راهی کوچه و خیابان شد تا کار کند و خرج خواهر، مادر و پدر ‏معتادش را بدهد. سرهرچهارراه و چراغ قرمز دستمال کاغذی می‌فروخت. بعضی روز‌ها هم ‏که پولی برای خرید نداشت، شیشه‌های ماشین‌ها را پاک می‌کرد. پول زیادی نبود و، اما ‏زندگی‌شان با همین می‌گذشت. امیر رسما کودک کار شده بود. اما چون فوتبالش خوب بود، در ‏تیم کودکان کار عضو شد. خوش روش می‌گوید آن‌قدر پا به توپش خوب بود که در تیم ملوان و ‏داماش تست داد و قبول هم شد. اما چون پولی نداشت، مجبور شد این علاقه‌اش را هم رها ‏کند: «آن روزی که به او گفتم در تست قبول شدی، اول خیلی ذوق کرد و خندید، اما بعد انگار ‏که فهمیده باشد راهی برای او نیست، بغضش گرفت و صورتش سرد و بی‌روح شد‎.»

امیر بعد از آن دیگر حوصله فوتبال هم نداشت. با بچه‌ها کمتر حرف می‌زد. حتی تلفن‌های ‏مربی‌اش را هم یکی درمیان پاسخ می‌داد. کم‌کم ارتباطش قطع شد. درگیر خرج زندگی بود. ‏پدرش دیگر از کار افتاده شده بود. بی‌رمق از شیره و تریاک فقط از صبح تا شب مشغول ‏خودش بود. امیر با وانتی که داشت، ضایعات جمع می‌کرد، اما درآمدش کفاف خرج خانه را ‏نمی‌داد. دختر‌ها بزرگ شده بودند، فرشته دیگر برای خودش دختر کاملی بود. دختری خوش‌‏چهره که خواستگار‌های زیادی هم داشت. فرزانه هم دبیرستانی بود. اما امیر با ازدواج ‏خواهرش میانه خوبی نداشت.

آن‌طور که یکی از اقوام نزدیک این خانواده به شهروند ‏می‌گوید، امیر دوست نداشت در این شرایط خواهرانش به خانه بخت بروند. اما مشکل اصلی ‏او این‌ها نبود: «امیر با پدرش مشکل داشت، چند وقتی بود که از او پول می‌خواست. از رفت‌‏‌وآمد دوستان پدرش هم به خانه حسابی کلافه بود.»

امیر می‌دانست که پدرش سال‌ها قبل ‏خانه و زمینی خریده، اما آن اموال تأثیری در وضع زندگی آن‌ها ندارد. همین هم بهانه درگیری‌‏های او با خانواده شد. این فرد نزدیک به این خانواده درباره اتفاقات آن روز و آتش گرفتن ‏فرشته می‌گوید: «آن روز ظهر امیر با پدرش دعوا می‌کند، بعد مادر وساطت می‌کند که امیر ‏از شدت عصبانیت مادر را هم به باد کتک می‌گیرد، بعد فرشته وارد معرکه می‌شود و ‏درگیری بالا می‌گیرد.»

امیر بعد از این درگیری کوتاه، از خانه خارج می‌شود و بعد از ‏دقایقی با دبه سفید به خانه می‌آید. همه فکر می‌کنند که امیر بلوف می‌زند. پدر و مادر و ‏خواهر‌ها به تصور اینکه مایع درون دبه آب است، موضوع را جدی نمی‌گیرند. او هم دبه را ‏خالی می‌کند، اما کبریت نمی‌زند، ظاهرا یکی از همکاران امیر هم که در جمع‌آوری ضایعات ‏شریک بوده، همان زمان در خانه آن‌ها حضور داشته. اما تلاشش برای متقاعد کردن او به ‏نتیجه نمی‌رسد. در همین حین شعله آتش از شیشه شکسته بخاری به بیرون سرایت می‌کند و ‏خانه آتش می‌گیرد. همه فرار می‌کنند، اما فرشته وقتی می‌خواسته از اتاق خارج شود، لباسش ‏گر می‌گیرد. همسایه‌ها فرشته را درون پتو پیچیدند و به بیمارستان بردند. امیر و شریکش هم ‏پایشان سوخته بود. چند روز بعد فرشته روی تخت بیمارستان فوت می‌کند و امیر هم به جرم ‏قتل خواهرش بازداشت می‌شود‎.

ارسال نظرات
ناشناس
۱۵:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
چرا برای این مورد خاص که عصبانیت و عدم رضایت یک برادر برای ازداج خواهرش با یم پیر پسر بوده عبارت "جنایت ناموسی" را به کار می بردید. تا قبل از آتش زدن آن مظلوم اتفاقی که شما بتوانید قضیه ناموسی به آن اطلاق کنید وجود نداشته است. لطفا با استفاده نابجا از این کلمه تحریک کننده، جامعه را به آشوب نکشید.
امین میرزائی
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
برادر آتش فشان ! سلام.

آقا جان ! یک جای دیگر هم گفتم . این سانسورچی محبوبِ فرارو بود که سانسورش کرد. وقتی آتشِ عشق یا شهوت یا هوس را (هر چه اسمش را بگذارید) خاموش می کنید ، از بیل و پتو و آب و دی اکسید کربن استفاده کنید . یعنی چه آتش بر می دارید روی آتش می ریزید !؟ به خودتان رحم نمی کنید ، به جنگلهایِ گیلان رحم کنید !
ناشناس
۱۲:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
از ثمرات حکومت ملعون آمریکا!
ناشناس
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
با توجه به گسترش جدال و نزاع اجتماعی و و اشفتگیهای روانی و روابط نامشروع و خیانت و جنایت و تجاوز و طلاق و کلا همه آسیب‌های اجتماعی پیشنهاد میکنم یک وزارتخانه جدید ولی کوچک و چابک با نام وزارت
« خانواده و جوانان و مقابله با آسیب های اجتماعی »
تاسیس شود این وزارت خانه کوچک ولی پویا می تواند متشکل از مرکز زنان و خانواده ریاست جمهوری و سازمان ملی جوانان که پس از ادغام با وزارت ورزش عملا از بین رفت و سازمان بهزیستی و اگر رهبری موافقت کند کمیته امداد باشد. سرجمع بودجه و پرسنل این نهادها کافی است و نیازی به بودجه و پرسنل جدید نیست مهم وجود یک ستاد و صف و اتاق فکر مستقل برای سامان دادن به آسیب‌های روزافزون اجتماعی است .
ناشناس
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
خدا چنین پدری رو لعنت کنه.