صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۹۲۸۷۹
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۸ - ۱۴ اسفند ۱۳۹۷

پسر شهرستانی که در سودای پولدار شدن راهی تهران شده بود در دام یک باند هرمی گرفتار و مجبور به پذیرفتن شروط عجیب آنها شد.

به گزارش «ایران»، چند روز قبل مرد میانسالی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از ربوده شدن پسرش خبر داد. او گفت: پسرم 22 سال دارد. دو سالی از پایان سربازی‌اش می‌گذرد اما همچنان بیکار است. من ساکن یکی از شهرستان‌های اطراف تهران هستم و پسرم هم برای یافتن کار به تهران آمد. از رفتنش یک هفته‌ای نگذشته بود که با من تماس گرفت و گفت برای استخدام در شرکتی معتبر و دولتی نیاز به 16 میلیون تومان پول دارد. اما من با این درخواستش مخالفت کردم. چندباری با من تماس گرفت و زمانی که دید من به خواسته‌اش تن نمی‌دهم واقعیت ماجرا را برایم بیان کرد. پسرم گفت که توسط افرادی ناشناس ربوده شده است و گروگانگیران برای آزادی‌اش 16 میلیون تومان خواسته‌اند. پسرم اصرار کرد که موضوع ربوده شدنش را به پلیس نگویم چرا که تهدیدش کرده‌اند در صورت ورود پلیس به ماجرا پسرم را بکشند. من هم برای نجات جان پسرم پول را به حساب آنها ریختم اما گروگانگیران رهایش نکردند. می‌ترسم که آنها بلایی سرش بیاورند و ازشما می‌خواهم که او را نجات دهید.

مخفیگاه اعضای شرکت
با شکایت مرد تاجر تحقیقات به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، برای آزادی کوروش و دستگیری آدم ربایان آغاز شد. در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد که آدم ربایی در کار نبوده و کوروش در دام یک شرکت هرمی گرفتار شده است.بدین ترتیب کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پس از شناسایی مخفیگاه اعضای این شرکت راهی محلی در جنوب تهران شده و ضمن هماهنگی با بازپرس سهرابی وارد مخفیگاه آنها شده و کوروش و 8 نفر دیگر را دستگیر کردند.باتوجه به این‌که رسیدگی به جرایم شرکت‌های هرمی در صلاحیت دادسرای جرایم رایانه‌ای است، پرونده با قرار عدم صلاحیت به این دادسرا فرستاده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه خواهد یافت.

گفت‌و‌گو با متهم
22 سال دارد و 3 ماه قبل در سودای پولدار شدن و یافتن شغل خوب قدم در خانه‌ای گذاشت که دفتر یک شرکت هرمی بود. پسر جوان در رابطه با ماجرایی که برایش اتفاق افتاده بود به سؤالات خبرنگار ما چنین پاسخ داد.

چه شد که راهی تهران شدی؟زمانی که سرباز بودم با پسر جوانی به نام هوشنگ آشنا شدم. چند ماه قبل هوشنگ به من زنگ زد و از شرایط زندگی‌ام پرسید. به او گفتم که بیکار هستم و هوشنگ هم گفت می‌تواند در شرکت پتروشیمی برایم کاری خوب با درآمد بالا پیدا کند. او از من خواست برای مصاحبه و کار به تهران بیایم.

تو هم بدون هیچ تحقیقی به تهران آمدی؟بله و به آدرسی رفتم که ابتدا تصور می‌کردم خانه هوشنگ است. در آنجا دختر و پسرهای زیادی بودند و فردی که بعداً متوجه شدم سرشاخه شرکت هرمی است از همان روز اول شروع به صحبت با من کرد. او گفت که کار در شرکت پتروشیمی آینده عالی دارد و حقوق و مزایایش خیلی بالاست. اما شرط کار در این شرکت پرداخت 16 میلیون تومان بود. به سرشاخه شرکت هرمی گفتم که چنین هزینه‌ای برای پرداخت ندارم و او هم پیشنهاد داد که از پدر پولدارم بگیرم. اما پدرم راضی به پرداخت این پول نشد و او اینبار پیشنهاد داد که وانمود کنم مرا ربوده‌اند. پدرم هم که می‌ترسید بلایی سر من بیاید 16 میلیون را پرداخت کرد.

چرا از شرکت بیرون نیامدی؟ چون شرط کار در شرکت فقط این نبود. البته سرشاخه شرکت هرمی به سراغم آمد و پیشنهاد دیگری داد. او گفت به جای کار در پتروشیمی، بهتر است که برای شرکت خودشان فعالیت و عضو‌گیری کنم. او می‌گفت اگر کارم را خوب بلد باشم می‌توانم ماهانه بیش از 100 میلیون تومان پول به جیب بزنم. شرط دوم این بود که دو نفر را به او معرفی کنم. دو نفری که آنها هم 16 میلیون تومان به حساب شرکت واریز کنند. من هم شروع به تماس با دوستان و آشنایانم کردم تا آنها را به راهی که رفته بودم بکشانم.

در سه ماهی که در شرکت بودی چکار می‌کردی؟آنها به ما آموزش‌های منفی می‌دادند. از طرفی به من می‌گفتند که اگر کارم را خوب یاد بگیرم و دوره‌های آموزشی را در ایران با نمره بالا بگذرانم مرا به شرکت هایشان در چین و تایلند و امریکا معرفی می‌کنند و می‌توانم در این کشورها با حقوق عالی مشغول به کار شوم.وعده ‌و وعیدهای آنها به قدری وسوسه کننده بود که اصلاً فرصت فکر کردن در مورد درست و غلط بودن را به من نمی‌داد. هر روز کلاس‌های آموزشی منفی داشتیم حتی یکی از اعضایی که به شرکت آمده بودند را مجبور کردند از همسرش جدا شود و با یکی از سرشاخه‌ها ازدواج کند. اما این ازدواج دو ماه بیشتر طول نکشید. باورتان نمی‌شود در این شرکت‌ها طوری شست و شوی مغزی می‌دهند و از پولدار شدن و زندگی در شرایط ایده آل می‌گویند که ناخواسته همراه آنها می‌شوی.

ارسال نظرات