صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۹۸۸۳۸
دامادم چند روز پيش، دخترم را با چاقو زده بود. آن شب، در خانه كه صدا داد، پنجره را باز كردم، ديدم دوباره آمده با پسرم درباره همين موضوع حرف مي‌زند. لحظه‌اي پنجره را بستم، دلشوره بدي در دلم افتاد.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۹ - ۲۲ آذر ۱۳۹۵
«دامادم چند روز پيش، دخترم را با چاقو زده بود. آن شب، در خانه كه صدا داد، پنجره را باز كردم، ديدم دوباره آمده با پسرم درباره همين موضوع حرف مي‌زند. لحظه‌اي پنجره را بستم، دلشوره بدي در دلم افتاد. آنها چند ساعت پيش با هم دعوا كرده بودند. مي‌خواستم دامادم را صدا بزنم بيايد داخل حرف‌هاي‌شان را بزنند اما ناگهان نور تيزي از شيشه به خانه افتاد. پنجره را باز كردم. ديدم آتش دنيا را گرفته و بچه‌ام در حال سوختن است.»

اكرم پيش روي قاضي ايستاده. چادر مشكي‌اش را طوري دور خودش پيچيده كه فقط صورتش ديده مي‌شود. كمي چين روي پيشاني و گوشه چشم‌هايش افتاده. چشمانش نمناك است. دستمال كاغذي را روي مژه‌هايش مي‌كشد و با دست، متهم را نشان مي‌دهد.

او قبلا دامادش بود و با هم رفت و آمد خانوادگي داشتند اما حالا مردي است كه پسر او را با بنزين آتش زده و موجب مرگش شده است: «آتش دنيا را گرفته بود. بنزين تا درون حياط هم ريخته شده بود. پسر و دخترم پريدند در خيابان. پتويي دور پسرم انداختند تا آتش را خاموش كنند. وقتي خودم را رساندم، پسرم با بدن سوخته، روي زمين افتاده بود. فقط يك جمله گفت: حميد (متهم) رويم بنزين ريخت و آتشم زد.»

اكرم، تمام نفسش را در سينه حبس كرد و حرف آخرش را به قاضي زد «من قصاص مي‌خواهم.» درست مثل شوهرش كه چند دقيقه قبل از او پشت جايگاه شاكي ايستاد و از قصاص گفت. مرد مسن با موهاي فرفري مشكي، روي پاهايش بند نمي‌شد. مدام تكان مي‌خورد. صورت استخواني‌اش به زردي كشيده بود. كت و شلوار قهوه‌اي، كيپ تن لاغرش بود. سه انگشتر عقيقش، با برخورد به گوشه ميز، صدا مي‌كردند و خودشان را به رخ مي‌كشيدند. گفت: «دو، سه ساعت قبل از حادثه، داماد و پسرم با هم درگير شده بودند. اگر آنجا او را مي‌كشت يك لحظه هم ترديد نمي‌كردم و نمي‌گذاشتم زندان بيفتد اما او رفت خانه، دوش گرفت، گالن بنزين را برداشت و با نقشه آمد پسرم را آتش زد و كشت. خواسته من، قصاص است.»

٢٢ خرداد٩٠، وقوع اين آتش‌سوزي مرگبار به پليس پايتخت اطلاع داده شد. با حضور ماموران مشخص شد عامل آتش افروزي، داماد خانواده است كه پس از حادثه متواري شده و اثري از او نيست. تحقيقات با تشكيل پرونده قتل عمد ادامه پيدا كرد تا سرانجام پليس اينترپل، دو سال بعد، رد متهم را در يونان زد. او به شكل غيرقانوني قصد ورود به اين كشور را داشت اما با لو رفتن نقشه‌اش دستگير و به كشور برگردانده شد.

او در مراحل بازجويي با انكار قتل مدعي شده است كه مقتول خودش زير گالن بنزين زد و سيگاري كه او در دست داشت باعث سوختنش شد. اين در حالي است كه يكي از اهالي محل، حميد را هنگام درگيري با مقتول ديده و آخرين جمله را از زبان او شنيده بود. او به ماموران گفته بود: «داشتم با موتور از كوچه رد مي‌شدم كه ديدم متهم با دو دست، مقتول را هل داد. من آنجا سيگاري نديدم. وقتي خودم را رساندم، از دهان مقتول شنيدم كه گفت حميد (متهم) رويش بنزين ريخته و آتشش زده.»

با كسب اين مدارك بود كه پرونده براي رسيدگي به شعبه دوم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي زالي فرستاده شد. صبح ديروز، متهم، مرد ٤٠ ساله افغان با دستبند و پابند، پا در دادگاه گذاشت. در حالي كه هر از گاهي لبخندي به پهناي صورت گرد و سبزه‌اش مي‌زد. شلوار آبي زندان روي دمپايي‌هايش افتاده بود. سقف سرش مو نداشت و وقتي درخواست قصاص پدر زن و مادرزن سابقش را شنيد، تغييري در چهره‌اش ايجاد نشد. قاضي كه صدايش كرد، بار ديگر با كوله باري از انكار پشت جايگاه ايستاد و گفت: «قتل را قبول ندارم.

مدتي قبل با همسرم درگيري لفظي پيدا كرده بودم و او به خانه مادرش رفته بود. دو سه ساعت قبل از حادثه، مقتول كه هنوز نمي‌دانست من و خانمم آشتي كرده‌ايم، من را ديد و سه تا سيلي معمولي زير گوشم زد. من هيچ از او ناراحت نشدم چون مي‌دانستم كمي از نظر ذهني مشكل دارد. مي‌خواستم با موتورم دنبال خانمم بروم و او را برگردانم كه بنزين تمام كردم. موتور را سر كوچه گذاشتم و به خانه رفتم تا گالن بنزين را بردارم. دوش گرفتم، شام خوردم و يك ظرف ترشي از حياط برداشتم و به پمپ بنزين رفتم.

پرش كه كردم، به خانه مادرزنم رفتم. مقتول آمد دم در. يكهو با لگد زد زير دبه بنزين. از او فاصله گرفتم و يك نخ سيگار روي لبم گذاشتم. نمي‌دانستم لباس مقتول آغشته به بنزين است. من سيگار را اشتباهي، برعكس روشن كردم، همانموقع مقتول دستش را روي شانه‌ام گذاشت كه باعث شد آتش بگيرد. كاپشنم را رويش انداختم اما او خودش را به سمت گله آتش پرتاب كرد. بعد هم كه خانم و آن يكي برادرزنم آمدند و رويش پتو انداختند.»

دادگاه با انكارهاي پي در پي متهم و سوالات متعدد قاضي پايان يافت در حالي كه براساس كيفرخواست پرونده، مرد افغان، مقتول را به پاشيدن بنزين و آتش زدن تهديد كرده بود.
برچسب ها: قتل سیلی قصاص
ارسال نظرات