صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۴۹۸۸
داستان تلخ عکاسی که از چنگال داعش رها شد
دانیل رایی عکاس دانمارکی در کتابی جدید از مصیبت‌های سیزده ما اسارت در سوریه می‌گوید.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۱ - ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
فرارو- دانیل رایی عکاس دانمارکی در کتابی جدید از مصیبت‌های سیزده ماه اسارت در سوریه می‌گوید.

به گزارش فرارو به نقل از یوروپ نیوزویک، دانیل رایی اتوسن به‌تازگی از شهر مالاوی در چیکواوا بازگشته. او یک هفته را در میان بوته‌ها با خانواده‌ای کوچک سپری کرده بود و چیزی جز نوعی خمیر بی‌مزه که محلی‌ها به آن  "nsima” می‌گویند نخورده. این رژیم غذایی سخت، عکاس بیست‌وهفت‌ساله دانمارکی را به یاد دوران سخت‌تری می‌اندازد.

او در مصاحبه‌ای تلفنی با نیوزویک از دفتر صلیب سرخ گفت: "دلم برای یک وعده غذایی مناسب و آب‌خنک لک‌زده. احساساتی که در دوران اسارت در سوریه داشتم را الآن دوباره حس می‌کنم."

گرسنگی اتوسن در سوریه به خاطر عکاسی از سوژه‌هایش در مناطق جنگ‌زده نبود، بلکه به دلیل خوردن گاه‌وبیگاه میزان ناچیزی از زیتون، تخم‌مرغ و نان در سیزده ماه اسارت مصیبت‌بار در دست داعش بود. این گروه تروریستی او را در هجده مه 2013 در پایان سفر سه‌روزه‌اش به سوریه ربود؛ بدین ترتیب گردشی سه‌روزه به‌سرعت به کابوسی سیزده‌ماهه تبدیل شد.

داستان اسارت اتوسن موضوع اصلی گزارش "پوک دامسگارد" خبرنگار مشهور خاورمیانه است: گروگان داعش؛ داستان مردی در سیزده ماه اسارت. داستانی جالب از روزهای سپری‌شده با داعش که تنها به‌عنوان یک گروگان مالی زنده نگه‌داشته شده بود، و داستانی غم‌انگیز از مذاکره برای آزادی و فداکاری خانواده. این تنها باری است که اتوسن داستانش را علناً و به‌طور کامل بیان کرده است. او با اعتماد به دامسگارد از تمام جزئیات سفرش که با تحقیر و توحش محض در دست تروریست ها همراه بوده، سخن می‌گوید. همچنین از روحیه رفاقت و یگانگی با دیگر زندانیان می‌گوید.


او که به‌وضوح از سوءاستفاده احساسیِ رسانه‌ها از شکنجه شدن خود و دوستانش آزرده است گفت: "من به این روش کل داستانم را بازگو کردم. تا افرادی که کنجکاوند بدانند چه حوادثی رخ داد، مجبور نباشند ده مقاله مختلف و پر از مزخرف را بخوانند. چرا به این سفر رفتم؟ برای افرادی که در دام این حوادث می‌افتند چه رخ می‌دهد؟"

چهار روز قبل از ربوده شدن، اتوسین از کپنهاگ به شهر "غازی عینتاب" ترکیه پرواز کرد و برای رفتن به سوریه و رسیدن به شهر اعزاز، به شهر مرزی کیلیس رفت. او قصد داشت از سوری‌هایی که سعی دارند در بحبوحه جنگ داخلیِ دوساله به بهترین نحو ممکن زندگی کنند، عکاسی کند.

آدم‌ربایی
در آخرین روز حضورش در شمال سوریه، اتوسن و یک دلال سعی کردند از "مقامات محلی" برای فیلم‌برداری از منطقه مجوز بگیرند. اما در جریان بازجویی او را بازداشت و متهم به جاسوسی کردند. مقامات محلی از نیروهای داعش بودند؛ گروهی که یک سال بعد با قدرت‌نمایی در عراق و سوریه به شهرت جهانی رسید.

اتوسن به‌عنوان زندانی داعش حدود هشت بار به مکان‌های مختلف منتقل شد. در ابتدا داعش این عکاس دانمارکی را در دو مکان در اعزاز نگه داشت و سپس به سه مکان دیگر در شمال شهر حلب منتقل کرد. اولین مکان مرکز شکنجه تحت نظارت نگهبان وحشی "ابوحوریه" و مقام ارشدش "ابو اثیر" بود. سپس به دو زندان شکنجه‌ی دیگر منتقل شد؛ یکی زیر یک بیمارستان کودکان و دیگری در منطقه شیخ نجار در شمال شرقی شهر.

سپس داعش اتوسن را به مکان نامعلوم دیگری منتقل کرد که زندانی‌ها به دلیل غذایی که در این زندان داده می‌شود به آن "هتل پنج ستاره" می‌گویند. او قبل از رسیدن به رقه یک‌بار دیگر جابه‌جا شد. آخرین مقصدش زندانی در جنوب پایتخت بالقوه داعش بود که به "شکار" شهرت داشت. او به همراه بیست‌وسه گروگان دیگر (پنج زن و هجده مرد)، به دیدار باند شکنجه‌گر و بدنام بریتانیایی رفت ( "بیتلز").

آخرین عکس دنیل از سایه اش قبل از اسارت به دست داعش

اتوسن که موهای بلوند و پوست رنگ‌پریده‌ای دارد، در این پیشامد دشوار با گروگان‌هایی از سیزده ملیت دیگر همراه بود و زمانی که باج‌های دولتی به داعش بسیاری از گروگان‌های اروپایی را آزاد کرد، داعش شش نفر از دوستانش در اسارت را به قتل رساند. جلاد داعش محمد اموازی که به "جان جهادی" شهرت دارد و عضوی از باند "بیتلزها" است، سر پنج نفر از هم‌سلولی‌های اتوسن را برای مقاصد تبلیغاتی جدا کرد- خبرنگاران آمریکایی جیمز فولی و استیون ساتلوف؛ امدادگر آمریکایی پیتر کسینگ؛ و امدادگر بریتانیایی آلن هنینگ و دیوید هینز. امدادگر آمریکایی کیلا مولر نیز در اسارت درگذشت.

خانواده

خانواده و دوستانش با سرمایه‌گذاری بر روی یک‌راه حل قانونی در دانمارک و با کمک یک مذاکره‌کننده مخفیِ گروگان‌ها معروف به "آرتور" که به اتوسن هشدار داده بود به سوریه سفر نکند، تلاش کردند فرزند، برادر و دوستشان را پیدا کنند. ملاقات آرتور با جهادیِ بلژیکی "Jejoen Bontinck” در زندان کلید دستیابی به این موفقیت بود. خانواده‌اش  برای آزاد کردن او اقدام به جمع‌آوری پانزده میلیون کرون دانمارک کردند که معادل با دو میلیون یورو و 2.23 میلیون دلار بود (مبلغی که تنها اندکی از 23.5 میلیون یورویی ( 2.8 میلیون دلار) که فرانسه برای گروگان‌هایش پرداخت، کمتر است). اتوسن در تاریخ بیست ژوئن 2014 دوباره به خاک دانمارک بازگشت.

او می‌گوید: " زمانی که آزاد شدم به‌هیچ‌عنوان قصد یا علاقه‌ای برای بیرون دادن کتاب نداشتم. اما زمانی که به خانه برگشتم کم‌کم متوجه شدم این موقعیت بسیار فراتر از یک تجربه شخصی است. حس کردم که خانواده و دوستانم حق‌دارند داستان کامل فردی که ناگهان تصمیم گرفتند به او کمک کنند را بدانند. این کتاب نوعی ادای احترام به آن‌هاست."

برخی از وسایلی که خانواده دنیل در هنگام آزادی برایش بردند

این اقدامی بود که خانواده‌های فولی، ساتلوف و کسینگ اجازه نداشتند انجام دهند زیرا قوانین آمریکا آن را منع کرده بود. پی از مرگ فولی، ساتلوف، کسینگ و مولر، رئیس‌جمهور اوباما در ماه ژوئن 2015 سیاست‌های آمریکا در برابر گروگان‌ها را بازنگری کرد تا خانواده‌ها بتوانند با افراط‌گرایان مذاکره کنند. پس از موفقیت خانواده اتوسن در آزاد کردنش، می‌گوید کار کردن بر روی گروگان‌گیری‌های داعش حکم یک مسهل را دارد که خانواده و عزیزانش از طریق آن توانستند بفهمند زمانی که در اسارت داعش بوده واقعاً بر او چه گذشته است.

او می‌گوید: "سخت است که بنشینیم و برای هم تعریف کنیم چه اتفاقی افتاده. برایم سخت است برای مادرم تعریف کنم چگونه مرا شکنجه می‌کردند. برای مادرم سخت است به من بگوید که چقدر اشک ریخته است." اتوسن می‌گوید باخبر شدن از درد و رنج و مصیبت‌های مادرش "سوزان" از همه‌چیز برایش سخت‌تر بود.

دو دوران اسارتِ پسرش هرروز به آهنگ "شوک‌های کوچک" از گروه دانمارکیِ Panamah را گوش می‌داد و تمام سه دقیقه و نیم آهنگ را گریه می‌کرد. آهنگ این‌گونه آغاز می‌شود: "آیا به خانه بازمی‌گردی؟"

اتوسن از خانواده قوی و متحدی است. او فرزند دوم خانواده است و یک خواهر بزرگ‌تر "آنیتا" و یک خواهر کوچک "کریستینا" دارد و زمانی که تنها سه سال داشت پدر خود را از دست داد. اما بازگشت به خانه در روستایی کوچک در منطقه "یولند" دانمارک برایش یک چالش است و تحت تأثیر مبلغ بالای پولی که برای نجاتش جمع شد قرارگرفته است. او اکنون در اودنسه سومین شهر بزرگ دانمارک زندگی می‌کند.

متن آهنگ "شوک های کوچک"

خود او پس از آزادی‌اش 130 هزار دلار بدهی داشت؛ زیرا خانواده‌اش برای جمع‌آوری این مبلغ علاوه بر کمک‌های مالی، از وام‌های بانکی نیز استفاده کردند. آزاد شدن گروگان دانمارکی داعش در اکتبر 2015، آن‌قدر توجه به خود جلب کرد که او توانست با سخنرانی درباره تجربیاتش، کل این بدهی را پرداخت کند. او می‌گوید برخی دیگر از افرادی که نجات یافتند نمی‌خواستند درباره آن‌ها کتابی نوشته شود. اما زمانی که دلایلش را توضیح داد (جبران عقب‌افتادگی‌های خانواده‌اش و پس دادن پول تمام اهداکنندگان) آن‌ها نیز انگیزه‌هایش را درک کردند.

او بدون شرمندگی می‌گوید: "یکی از اولین اولویت‌های من از زمانی که به خانه آمدم بازگشت به زندگی سابق بوده است. و برای اینکه بتوانم این کار را بکنم باید بدهی‌ام را پرداخت کنم." او اشاره می‌کند که پرداخت این بدهی به او انگیزه‌ای برای کنار آمدن بازندگی خارج از اسارت داده است.

"زمانی که به خانه برگشتم هدفم پرداخت کامل این پول بود. به یاد داشته باشید که من شش تا از دوستان بسیار خوبم را پشت سر رها کردم که برایشان کاری از دستم بر‌نمی‌آمد."

داعش از او خواسته بود نام تمام افراد این تصویر را بگوید. هم تیمی های ژیمناست دنیل در فینال رقابت های قهرمانی اروپا.

دوستانش در زندان به او هشدار داده بودند که پس از آزادی سعی کند به زندگی‌اش سروسامان دهد." به من گفتند: دنیل اگر به خانه برگردی و قدر زندگی را ندانی می‌آییم و حسابت را می‌رسیم."

اتوسن آخرین گروگان غربیِ آزادشده توسط داعش است. اما نه به خاطر دولت دانمارک. اتوسن می‌گوید از زمان آزادی برای او و خانواده‌اش هیچ کاری نکرده‌اند. او کپنهاگ را متهم می‌کند که به مبارزان خارجی دانمارک بیشتر از او کمک کرده.

شکنجه
برخی از سخت‌ترین لحظات کتاب زمانی است که اتوسن در اعزاز است؛ به‌خصوص در زندانِ زیر نظر ابوحوریه شکنجه‌گر خشن سوریه. این عکاس دانمارکی در اینجا تحت تکنیک شکنجه "تایر" قرار می‌گیرد. در این تکنیک تایری بزرگ بر روی پاهای قربانی قرار می‌گیرد تا نتواند آن‌ها را تکان دهد و کف پاهایش را بارها و بارها شلاق می‌زنند. ابوحوریه به او آب و غذا نمی‌داد و از مچ دست‌های زنجیرشده‌اش او را از سقف آویزان می‌کرد. آن‌قدر تحمل شرایط برایش سخت شد که درنهایت اقدام به خودکشی کرد. او حتی به این فکر افتاد به اسلام تغییر دین دهد؛ اما ترسید که نتواند قوانین آن‌ها را اجرا کند و به مجازات برسد.

"فکر می‌کنم شانس آوردم که بدترین چیزها را در همان آغاز تجربه کردم زیرا باعث شد سرسخت شوم. باعث شد بفهمم چه‌کارهایی از پس این تروریست‌ها برمی‌آید. اگر یک ماه پس از شکنجه آزاد می‌شدم، فکر نمی‌کنم می‌توانستم به زندگی عادی بازگردم. نمی‌توانستم مستقیماً از شکنجه به آزادی برسم."

زمانی که اتوسن به دیگر گروگان‌های غربی پیوست و یک گروگان دانمارکی دیگر هم به آن‌ها ملحق شد، زندگی برایش قابل‌تحمل‌تر شد. تجربیاتش مشترکشان باعث شد "کتی آهنی" در برابر ضرب و شتم داعش برای خود بسازند. او می‌گوید ابوحوریه تنها نقش بازجو را داشت درحالی‌که "بیتلزها" برای کوچک‌ترین دلیلی آن‌ها را کتک می‌زدند: "به آن‌ها دستور داده نمی‌شد که وارد سلول‌ها شوند و ما را کتک بزنند، این‌طور فکر نمی‌کنم. اما آن‌ها این کار را می‌کردند چون خودشان می‌خواستند و از این کار لذت می‌بردند."

 همچنین دائماً گروگان‌ها را تحقیر می‌کردند: آن‌ها را وادار می‌کردند با یکدیگر تانگو برقصند و درباره کنث بیگلی (گروگانی که در سال 2004 در عراق توسط القاعده سربریده شد) شعرهای توهین‌آمیز بخوانند و این کارها را برای فیلم‌های تبلیغاتی تکرار کنند.

در میان روایت‌های تیره‌وتار از بهداشت، ضرب و شتم و تلاش به خودکشی گروگان‌ها، سه کورسوی امید سبب می‌شد بر نفرت پیروز شوند. او می‌گوید اگر گروگان گیرها امروز روبروی او بودند، به آن‌ها صدمه نمی‌زد. بلکه با آن‌ها تعامل می‌کرد و می‌پرسید چرا چنین اعمال وحشیانه و خشنی را مرتکب می‌شدند؟ او آن‌ها را به چشم افرادی می‌بیند که به‌اندازه او خوش‌شانس نبودند و در شرایط مساعدی بزرگ نشدند.

"فکر نمی‌کنم هیچ‌یک از آن‌ها ذات پلیدی داشتند. یادم می‌آید زمانی که بچه بودم در حیاط مدرسه و از زمانی که استاد ژیمناستیک شدم، می‌دیدم که ضعیف‌ترین بچه‌ها کارهای شرورانه می‌کردند تا از خودشان دفاع و ضعف‌هایشان را پنهان کنند. عقیده دارم برخی افرادی که با ما خشن بودند از مشکلات روحی رنج می‌بردند. افراد این کارها را می‌کنند تا چیزی را به دیگران ثابت کنند. برایشان احساس تأسف می‌کنم."

رفاقت
گروگان‌گیری‌های داعش پیامی الهام‌بخش درباره واکنش انسان‌ها در مواجهه با وقایع و آسیب‌های وحشیانه دارد. معمولاً اختلافات اجتناب‌ناپذیری بر سر میزان غذا، فضا ( چه کسی نزدیک به سطل توالت باشد) و بهداشت (شپش) باآن‌همه آدم که در چند متر چپانده شده‌اند به وجود می‌آید.

دنیل و خواهرش کریستینا

اما گروگان‌های غربی پس از ضرب و شتم یکدیگر را آرام می‌کردند، بازی می‌ساختند و با اشتیاق غذایشان را باهم شریک می‌شدند و کلاس‌های ژیمناستیک و یوگا تحت نظر اتوسن و ساتلوف برگزار می‌کردند. تلاش روزانه برای کمک به یکدیگر آن‌قدر خاطرات خنده‌دار برای اتوسن ایجاد کرد که می‌تواند یک کتاب دیگر را هم پر کند. او یکی از بهترین خاطرات خود در اسارت را لحظه طنزی تلخ با فولی می‌داند که در کتاب ذکر نشده است.

"یک‌بار داشتم به او ژیمناستیک آموزش می‌دادم که گفت دیگر نمی‌تواند ادامه دهد چون خیلی خسته است و دیگر انرژی ندارد. گفت به پنج دقیقه استراحت نیاز دارد. رفت و یک تکه نان و پنج تا زیتون خورد. برگشت و گفت:  اوه.. الآن انرژی‌ام برگشت".

"شش ماه بعد، در آخرین جا که غذای بیشتری به ما می‌دادند درباره این وضعیت باهم صحبت می‌کردیم. به عقب نگاه می‌کردیم که چگونه آن دوران را سپری کردیم و حالمان چقدر بد بود و چقدر غذای کمی می‌خوردیم. به یاد آوردیم که چگونه ناگهان جیمز با نان و زیتون کلی انرژی به دست آورد و هر دو شروع به خندیدن کردیم. واقعاً به شرایط اسفناک خود خندیدم. خنده‌دار بود؛ اما همزمان روش ما برای کنار آمدن با آن خاطرات تلخ بود."

اتوسن می‌گوید برای عکاسی از داستان‌های مهم در سراسر دنیا از همیشه باانگیزه‌تر است. او از کتابی که دو سال پس از آزادی‌اش منتشرشده خوشحال است. بااینکه عقیده دارد باید همیشه با خاطره آن سیزده ماه دل‌خراش زندگی کند، اما فصل جدید و آگاه از گذشته‌ای در زندگی‌اش آغازشده است . " هرروز قدمی از آن فردی که بودم دورتر می‌شوم."

ارسال نظرات