صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۴۲۰۱۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۰ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
ساعت شش بعدازظهر ٢١ تیر مأموران کلانتری تهرانسر از ماجرای قتل زنی ٣٩ساله به نام زهرا مطلع شدند و پس از حضور در محل جنایت که خانه مقتول بود، پی بردند این زن از گردن، پهلو و شکم مورد اصابت چاقو قرار گرفته و جان سپرده است. با شروع تحقیقات جنایی معلوم شد قتل توسط یکی از اقوام دور مقتول اتفاق افتاده است.

دختر و پسر خردسال مقتول که شاهد وقوع جنایت بودند قاتل را «عموسیاوش» معرفی کردند. در ادامه سیاوش که شوهرخواهر همسر مقتول است، دستگیر شد و به ارتکاب قتل اعتراف کرد. این متهم که ٣١ساله است خود را دیپلمه و جوشکار حرفه‌ای با سابقه ١٤سال معرفی می‌کند. او در گفت‌وگو با خبرنگار ما درباره زندگی شخصی و انگیزه‌اش از جنایت توضیح داده است:

‌ در اعترافاتت انگیزه قتل را سرقت عنوان کرده‌ای اما هیچ‌چیزی سرقت نکرده‌ای، چرا از دزدی منصرف شدی؟

چون ترسیده بودم. بیکار بودم و بچه‌هایم گرسنه بودند به همین دلیل به فکر افتادم پول قرض بگیرم یا دزدی کنم.

‌چطور با این همه سابقه بیکار مانده بودی؟
پنج ماهی بود که بیکار بودم. شرکت‌های خصوصی قراردادهای دو، سه ماهه و حتی در برخی موارد قرارداد ١٥روزه می‌بستند و وقتی کارشان راه می‌افتاد، من را بیرون می‌کردند و دوباره بیکار می‌شدم.

‌ اعتیاد داری؟
الان نه. چهار، پنج سالی می‌شود که اعتیاد را کنار گذاشته‌ام. به تریاک اعتیاد داشتم و حدود چهار یا پنج سال مصرف‌کننده بودم.

‌ چطور شد که به مواد معتاد شدی؟
سرباز نیروی انتظامی بودم و در یگان ویژه خدمت می‌کردم. در یک تعقیب‌وگریز مقدار زیادی مواد مخدر توقیف کردیم. آن موقع یک تکه از تریاک قاچاقچیان روی زمین افتاده بود. آن را پیدا کردم و خوردم. در آن موقع سه روز پشت‌سرهم تهوع داشتم، با این وجود حال خوبی داشتم. بعد از آن بود که به تریاک اعتیاد پیدا کردم.

‌ متأهلی؟
بله، دو بار ازدواج کرده‌ام و الان شش سال است که با همسر دومم زندگی خوبی دارم. از همسر اولم یک پسر دارم که چهارم ابتدایی است و از همسر دومم یک دختر پنج‌ساله و یک پسر یک‌سال‌‌ونیمه دارم.

‌ چرا از همسر اولت جدا شدی؟
بلندپرواز بود و من برایش کافی نبودم.

‌ چطور شد که فرزندتان با تو ماند؟
وقت طلاق، قاضی حق انتخاب را به خود بچه داد و او هم زندگی با من را انتخاب کرد.

‌ از ازدواج دومت راضی هستی؟
بسیار زندگی ایده‌آلی داریم، همسرم یک فرشته است. خدا او را برای من فرستاده. شش سال تمام است که با هم به خوبی زندگی می‌کنیم.

‌ با او چطور آشنا شدی؟
اعتیاد نقطه مشترک ما بود و هر دو با هم کنار گذاشتیم.

‌در مورد روز قتل توضیح بده.
یک هفته بود که در خانه نشسته و به فکر فرورفته بودم. دنبال کار می‌گشتم. چندجا برای کار سر زده بودم چون گواهی جوشکاری داشتم، گفته بودند با من تماس می‌گیرند اما هیچ‌کدام زنگ نزدند. این در حالی بود که من در این مدت هزینه‌های سنگینی به شرکت‌های کاریابی داده بودم اما نتیجه‌ای نداشت و همین ناامیدم کرد. خسته شده بودم. زندگی برایم کابوس شده بود، برنج و غذا در خانه نداشتیم، بچه‌ها دائم گریه می‌کردند و نمی‌توانستم در خانه بمانم. رفتم از زهرا پول قرض کنم که ماجرا به آنجا ختم شد. این اواخر که صاحبخانه‌مان دیده بود وضع ما چطور است، برایمان غذا می‌آورد.

‌ برای چه کاری می‌خواستی پول قرض کنی؟
اجاره‌خانه من ماهی ٤٠٠ تومان است؛ دو ماه بود که عقب افتاده بود. دو انگشتر داشتم که یکی را مادرخانمم به من داده بود و دیگری را همسرم از مشهد برایم آورده بود، چند روز قبل از آن انگشترهایم را حلقه‌ای ٣٥ تومان فروختم تا دست پر به خانه بروم.

‌ با ٧٠‌ هزار تومان چه چیزهایی خریدی؟
کمی غذا، چیپس، پفک، نوشابه و تنقلات برای بچه‌ها. تنقلات را به این دلیل خریدم که دوست ندارم نگاه بچه دنبال چیزی باشد.

‌ چرا از خانواده‌ خود یا همسرت کمک نگرفتی؟
مادر و پدر خودم که خانه داماد زندگی می‌کردند و چیزی نداشتند که به من بدهند. برادر و خواهرم هم وضع خوبی نداشتند. اما وضع‌ برادران همسرم خوب بود البته با آنها ارتباط نداشتیم، چون همه آنها معتاد بودند و شیشه و متادون مصرف می‌کردند. علاوه بر این پسر بزرگم مدتی قبل دچار ٨٠‌ درصد سوختگی شده و ٢٠‌ میلیون تومان هزینه درمان او کرده بودم، همه اینها با هم جمع شده و خسته‌ام کرده بود. به آخر خط رسیده بودم.

‌ چه شد که پسرت سوخت؟
کتری آب‌جوش روی صندلی و کیسه برنج کنار آن بود، بچه از کیسه برنج بالا رفت و صندلی را گرفت که ناگهان آب‌جوش رویش ریخت و سوخت.

‌ اما اقوامتان روایت دیگری از ماجرا دارند و می‌گویند با همسرت دعوا کردی و کتری آب‌جوش را به سمت او انداختی و آب‌جوش روی پسرتان ریخت.

دروغ می‌گویند، در آن لحظه من اصلا خانه نبودم و برای خرید نان بیرون رفته بودم. وقتی آمدم، دیدم چه شده است که بلافاصله بچه را بغل کردم و داخل استخر رفتم.

‌ تو از احترام به همسر و نگرانی‌ات برای بچه‌هایت صحبت می‌کنی، اما زنی را جلوی چشم بچه‌هایش کشته‌ای، اینها را چطور کنار هم می‌‌گذاری؟
من اصلا با قصد درگیری آنجا نرفته بودم. رفته بودم پول قرض کنم.

‌ مگر نمی‌گویی با خانواده همسرت ارتباط نداشتی، اصلا چرا از خود برادر همسرت پول قرض نکردی؟
چون با برادرخانمم ارتباط نداشتم و در این شش سالی که با آنها فامیل شده بودم، فقط یک‌بار وقتی پسرم در بیمارستان بستری بود در‌ خانه‌ آنها حمام رفته بودم.

‌ پس چطور تصمیم گرفتی از همسر او پول قرض کنی؟
چون شنیده بودم آدم دست به‌خیری است و به دیگران کمک می‌کند، رفتم از او کمک بگیرم.

‌ پس چرا او را کشتی؟
چون او شروع به دادوبیداد کرد. من هم هول شدم و با چاقویی که در کیفم داشتم اول خودم را زدم و بعد هم او را زدم.

‌ همیشه چاقو حمل می‌کنی؟
ابزار کارم است. چندسالی است که گاهی برای نصب ماهواره به خانه مردم می‌روم. عصر آن روز قرار بود برای نصب جایی بروم.

‌ چرا صبر نکردی برای آن نصب بروی و پولی دستت بیاید؟
چون برای هر جهت ماهواره ٥٠‌ هزار تومان می‌گرفتم، اما یک‌ میلیون تومان پول لازم داشتم.

‌ یک‌ میلیون تومان را برای چه کاری لازم داشتی؟
صبح آن روز دستمزد ١٥ روز کار را که ٧٠٠ ‌هزار تومان بود، از یکی از شرکت‌ها گرفته بودم و می‌خواستم یک‌ میلیون هم قرض کنم و دو ماه کرایه عقب افتاده را بدهم و کمی خرده‌ریز برای خانه بخرم. چون از بچه‌هایم خجالت می‌کشیدم و نمی‌دانستم تا کی بیکار خواهم بود.

‌ زمان قتل مواد مصرف کرده بودی؟
نه، چندسال است مواد را ترک کرده‌ام، گفتم که یک دفعه شد؛ شیطان گولم زد.

‌ الان پشیمان نیستی؟
چرا، خیلی پشیمانم، حتی سعی کردم خودم را در آگاهی‌ دار بزنم.

‌ به‌نظر می‌رسد زندگی پر اشتباهی داشته‌ای، بزرگ‌ترین اشتباهاتت چه بود؟
من در مدیریت زندگی اشتباه کردم. ازدواج اول، ازدواج دوم، بچه‌دارشدن و این آخری هم که قتل. اعتیاد هم یکی از اشتباهاتم بود.

‌ الان می‌خواهی چه کار کنی؟
اشتباهی کرده‌ام و باید چوبش را بخورم. اعدام می‌شوم.

‌ اگر اولیای دم رضایت بدهند چه می‌کنی؟
قبول نمی‌کنم؛ چون گناه کرده‌ام و باید چوبش را بخورم.

برچسب ها: آخر خط قتل پلیس
ارسال نظرات