صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۳۷۹۳۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۰۴ تير ۱۳۹۴
فریدون مجلسی، تحلیلگر سیاسی در روزنامه شرق نوشت:
وقتی وزیر نفت روز سه‌شنبه خبر گم‌شدن دکل نفتی وارداتی از ترکیه را تأیید کرد، بی‌اختیار به یاد ماجرایی از نوجوانی خودم در بیش از ٦٠ سال پیش افتادم؛ ٨، ٩ساله بودم و جمع عیدی‌هایی که از قوم و خویش‌ها گرفته بودم، به ٧٠،٦٠ تومان می‌رسید؛ اسکناس‌های «آهاردار» یک تومانی سرمه‌ای که آنها را بارها شمرده و در جیب کت نوی عید خودم گذاشته بودم. روزی برادر بزرگم که عمرش دراز باد، با لبخندی سراغم آمد و شروع کرد به تعریف از شتر. راستش چند سال پیش آخرین کاروان شترهایی را که بارهای سبک و پرحجم مانند کاه و پشم در توری‌های درشت‌باف حمل می‌کردند، در خیابان دیده بودم که برایم بسیار جالب بود.

وقتی خوب به هیجان آمدم، اخوی گفت با ٧٠،٦٠ تومان می‌توان یک شتر خوب خرید. آن زمان از کامپیوتر، و ‌ای‌پد و مانند اینها خبری نبود که پدر و مادرها با هر بار هنگ‌کردن یا برای رفع هر مشکلی سراغ بچه‌ها بروند تا آنها هم که حوصله توضیح ندارند، تندوتند شصتی‌هایی را فشار دهند و دستگاه را به اصطلاح ریسِت کنند. ما بچه چشم‌وگوش‌بسته و ساده‌دل و نادان، آن روز گول خوردیم و پول عیدی را به اخوی دادیم که برای‌مان یک شتر بخرد! دیگر فکر نکردیم شتر را در کجای حیاط پارک کنیم، گیرم کاه و یونجه و حتی آب نخواهد، چه کسی خس و خاشاکش را باید بدهد؟ این راز میان من و اخوی بود، تا اینکه پس از مدتی سراغ شتر را گرفتم، گفت سفارش داده و دارند پیدا می‌کنند. بعد، مدتی گذشت و خبری نشد.

اخوی گفت راستش شتر زیاد است، اما او برای من شتری سفید از عربستان سفارش داد که کم ‌گیر می‌آید. می‌دانید اگر شتر قهوه‌ای مانند پیکان باشد، می‌شود گفت شتر سفید در حد پورشه و لامبورگینی است. در عالم نوجوانی خودم را سوار شتر سفید در حال دوردورکردن کنار خاکی زمین فوتبال بچه‌های محل مجسم می‌کردم و شاد می‌شدم. باز هم زمان گذشت و من هم چند ماهی بزرگ‌تر و قدری مشکوک شده بودم. به‌طور جدی سراغ شتر را از اخوی گرفتم که یا شتر را بدهد یا پولم را. گفت براساس آخرین خبر، شتر را در عربستان سوار کشتی کرده‌اند و اکنون در راه ایران است؛ یعنی در همین خلیج فارس خودمان بود.

یکی، دو روز بعد اخوی پیش از آنکه من از او پرسشی کرده باشم، با شتاب و هراس سراغم آمد و گفت متأسفانه طبق آخرین خبر، کشتی در اثر توفان غرق شده و هزاران تومان از اموال مردم از بین رفته است؛ یعنی شتر ٦٠ تومان. تو در مقابل آن همه اصلا به حساب نمی‌آید! به‌این‌ترتیب هم خیال من راحت شد و هم خیال اخوی که گویا اصولا به این نتیجه رسیده بود که پول عیدی به چه درد منِ بچه می‌خورد، درحالی‌که به ظاهر برای او می‌توانست مفیدتر باشد؛ اما درسی به بهای ٦٠ تومان در آن سن گرفتم که دیگر دنبال شتر نسیه و تخیلی بدون پارکینگ نروم.

حالا با خواندن مصاحبه وزیر نفت و اینکه چگونه در زمان روستازادگان دانشمند در چند سال پیش به ترکیه، شتری - ببخشید دکلی- به مبلغ ٨٠ میلیون دلار سفارش داده و با پرداخت اقساط به خلیج فارس خودمان حمل کرده بوند که به‌ظاهر در سواحل مقابل ما قدری مفقود شده است، نمی‌دانم چرا این خبر مرا به یاد ماجرای شترخریدن خودم انداخت. می‌دانم در برابر صدها میلیارد دلار منفوله (لابد به معنی نفله‌شده) در دوران تورم و درآمد ٧٠٠میلیارد دلاری نفت و واردات ٧٢٠ میلیارد دلاری، این ٨٠ میلیون دلار ناقابل است!  باری در عالم خیال مطلبی بازسازی‌شده به ذهنم رسید که به‌دلیلی آن را به صاحب اصلی‌اش یعنی به ادیب و شاعر نامدار دکتر شفیعی‌کدکنی تقدیم می‌کنم:

طفلی به نام دَکَل، دیریست گُم شده ست
با پایه‌های آهنینِ فرورفته زیر آب
با برجکی بلند، ز فولاد، به بالای آسمان
هرکس از او نشانی دارد، ما را کند خبر

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
ناشناس
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
روستا زادگان دانشمند را خوب اومدی
خخخخخخخخخخخخخخخخ
محمدعلی
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
عالی بود
ناشناس
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
آی گل گفتی
دکل اون هم دکل
ناشناس
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
:(
رهام
۱۰:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
بسیار زیبا
فردنیا
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
هم خنده برای نثر وطنز زیبا
وهم تاسف برای ...!
ناشناس
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
جالبه...
ناشناس
۱۰:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
جالب بود
اذين
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
بسيار عالي بود ممنون
ناشناس
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
سياه نمائي مي كنيد ،،،،،،
ناشناس
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
گم نشده بلکه شتر با بارش خورده شده