وقتی انگشت جوهرآلودش بالا رفت و برگه رأیی که روی آن نوشته شده بود: «محمود احمدینژاد» توسط دوربین عکاسان ثبت شد؛ سوم تیر ١٣٨٤ بود. تابستان ١٠ سال پیش، مردی ایستاده در صف، تکیهزده به دیوار مسجد جامع نارمک، با کاپشنی خاکیرنگ و لبخندی بر لب و حلقه دوستانی که در کنارش ایستاده و در روزهای داغ تابستان در انتظار شنیدن اخباری دلگرمکننده برای سرنوشت سیاسیشان بودند.
چون اگه جسارت احمدی نژاد، فهم و ادب و رابطه متین خاتمی و همچنین سیاست اقتصادی و ... هاشمی رو با هم ترکیب کنیم میشه یه قدرت عالی و تقریبن تمام عیار
ولی حیف.........!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دل بعضيا رو بسوز بيارش
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
ما که دو تابعیتی هستیم، خواستیم میمونیم نخواستیم میریم.
شما باش با دکترت حال کن.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
اگر یادتان باشد ایشان در تبلیغات تلویزیونی در حال برداشت سبزی از باغچه بود ! لباس زیر به تن داشت ! و با نشان دادن ساده زیستی غیرواقعی ! از دید مردم تبدیل به یک ناجی که از قشر پایین جامعه به اینجا رسیده ، به نظر می امد . متاسفم برای ۸۰ میلیون ایرانی .
ای کاش لاقل تر و خشک به پای هم نمی سوختند
شتر در خواب بیند پنبه دانه
اگه کمی دقت میداشتند ملت میشناختنش
حمایت های بعضی از آقایان هم از یادمان نمیرود
در تریبون های مختلف از خوابهائی که افراد در تائید احمدی نژاد میدیدند میگفتند...خنده دار بود ولی فاجعه ای را 8سال به ما تحمیل کرد
و البته بعید نیست دوباره به همین دلیل که گفتید روی کار بیاد