صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۳۲۱۰۰
روایتی از زندگی و مرگ یک چریک
او نوشیدنی زیادی خورده بود، البته نه برای آنکه جرات پیدا کند، بلکه احتمالاً به خاطر جشن پیروزی. روز قبل، ارتش بولیوی جنگ سختی را با شبه‌نظامیان کمونیست که در یک راه‌آّب کوهستانی به تله افتاده بودند، به انجام رسانده بود. دشمن به عقب رانده شده و چند نفری اسیر شده بوده بودند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۱ - ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴
او نوشیدنی زیادی خورده بود، البته نه برای آنکه جرات پیدا کند، بلکه احتمالاً به خاطر جشن پیروزی. روز قبل، ارتش بولیوی جنگ سختی را با شبه‌نظامیان کمونیست که در یک راه‌آّب کوهستانی به تله افتاده بودند، به انجام رسانده بود. دشمن به عقب رانده شده و چند نفری اسیر شده بوده بودند.

هر دو طرف کشته داده بودند، در نتیجه وقتی که یک افسر به دنبال داوطلبی برای اجرای اعدام آمد، گروهبان ماریو تران با کمال میل حاضر بود تا انتقام خون برادران بولیویایی کشته شدۀ خود را بگیرد. نوشیدنی تاثیری روی نشانه‌گیریش نداشت.
 
به گزارش فرادید، تران وارد کلاس مدرسه‌ای شد که از آن به عنوان سلول زندانی اصلی استفاده می‌شد. اسیر، کثیف بود و موهایش ژولیده، با لباسهایی پاره و مندرس. به جای چکمه، تکه‌های چرم را به پایش گره زده بود. او روی زمین خاکی دراز کشیده بود و از زخم گلوله‌ای که به پایش خورده بود، خون می‌چکید. او به راستی "یک حیوان زخم خورده" بود. تران، تفنگ نیمه اتوماتیکش را روی او نشانه گرفت.
 
در افسانه‌ها آمده که زندانی گفته بود: "می‌دانم که آمده‌ای من را بکشی! شلیک کن بزدل، فقط قرار است یک مرد را بکشی!" تران شلیک کرد. بنا بود که جلوه داده شود که این شبه نظامی در جریان درگیری کشته شده است، و به همین خاطر تران اول به دستها و پاهای او شلیک کرد. در حالی که مرد از درد روی زمین به خود می‌پیچید، تران دوباره شلیک کرد و این بار گلوله را به سینۀ او زد و او را کشت. اسمِ زندانی، "چه گوارا" بود. ترسناکترین انقلابی مارکسیست جهان، مرده بود.
 
سی‌ونه سال قبل، در سال 1928، "ارنستو چه گوارا دلا سرنا" در روزاریویِ آرژانتین به دنیا آمد و طولی نکشید که برای اولین بار با مرگ رویارو شد. دشواری‌های شدیدی که در تنفس داشت، آسم تشخیص داده شد، و حمله‌های آسمیش گهگاه چنان شدید بود که جانش را به خطر می‌انداخت. ارنستوی جوان که اغلب اسیر تختش بود، وقت داشت تا به بیماریش فکر کند و بفهمد که نفس بعدیش، می‌توانست آخرین نفسش باشد. او خیلی زود به فانی بودنش پی برد. او که با مرگ چهره به چهره شده بود و از آن نترسیده بود، اجازه نداد بیماری اسیرش کند. دیدگاه در لحظه زندگی کردن، با او ماند. سالها بعد، نهراسیدنش از مرگ، باعث شد فیدل کاسترو تعجبش را از اینکه چه گوارا از انقلاب کوبا جان سالم به در برد را بروز دهد.
 
خانوادۀ گوارا در سالهای کودکی ارنستو، اغلب در حال جا به جایی بود و همیشه در آرژانتین به دنبال جایی بودند که آب و هوایش به بهبود سلامتی ارنستو کمک کند. در نهایت، آنها سر از آلتا گراسیا در آوردند. شهر کوچکی در کوهپایۀ سیراس چیکاس، در استان کوردوبا. جایی که هوای خشک کوهستانیش باعث می‌شد، کودک اولشان راحتتر نفس بکشد. در آنجا، با تولد خواهر و بردارهای ارنستو و بزرگتر شدن خانواده، آنها به خانه عوض کردن ادامه دادند. مفهوم یک جا نشینی، و ریشه دواندن، چیزی بود که ارنستو عملاً هرگز لمسش نکرد.
 
پدر و مادرش، هر دو تحصیکرده بودند، و از خانواده‌هایی می‌آمدند که اگرچه ثروتمند نبودند، اما ابداً فقیر هم نبودند. تحصیل ارنستو در ابتدا تق و لق بود و بیشتر شامل درسهایی بود که مادرش در خانه با او کار می‌کرد. بعدتر، زمانی که وضعیت آسم او بهتر شد، حضور او نیز در مدرسه بیشتر شد. او دانش‌آموزی توانا و باهوش محسوب می‌شد، هر چند که خیلی با برنامۀ درسی مدرسه میانۀ خوبی نداشت. شاید به این دلیل که در سالهای نوجوانی، مطالعات زیاد و متنوعی داشت: از آثار سیاسی گرفته تا آثار نویسندگان کلاسیک فرانسوی نظیر دوما و زولا و نویسندگان آمریکایی‌ای همچون اشتاین بک. او همچنین شیفتۀ شطرنج بود و با وجود بیماری و جثۀ نحیفش، راگبی‌باز مشتاق و قهاری بود و حتی یک نفر را مامور کرده بودند تا در کنار خط زمین با اسپری آسمش بدود تا اگر نیاز شد، اسپری را به او برساند.
 
در سال 1947، ارنستو مشمول خدمت وظیفه می‌شد، اما به خاطر آسم معاف شد. این اولین بار بود که او به خاطر شش‌های ضعیفش خوشحال بود، چرا که این امکان را فراهم آورده بودند تا به تحصیلش ادامه دهد. او در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه بوینس آیرس ثبت نام کرد و قصد داشت دکتر شود. جالب است که با وجود علاقه‌اش به پزشک شدن، خودش چندان به رعایت بهداشت فردی روی خوش نشان نمی‌داد. او از اینکه به خاطر بوی بد بدنش به او لقب "ال چانچو" (خوک) را داده بودند راضی بود. او همچنین از اینکه لباسهای قدیمی، از مد افتاده و شلخته بپوشد هم لذت می‌برد، مخصوصاً که دوست داشت با این کار دیگران را بهت زده کند.



این خصیصه‌های ذاتی، دست و پای کسی را که عاشق سفر بود را نمی‌بست. ارنستو شیفتۀ آن بود که در تعطیلات دانشگاهی به سفر برود. او اولین بار به تنهایی با دوچرخه‌ای که رویش یک موتور کوچک سوار شده بود، در سال 1950 به سفر رفت. این سفر به نوعی آزمونی بود تا قدرت اراده‌اش را در کنترل بیماریش بسنجد. او با دوچرخه و با تمام سختی‌ها حدود 4500 کیلومتر را پیمود و تا شمال آرژانتین رفت. او خاطرات ماجراجویی‌هایش را یادداشت می‌کرد. او عادت خاطره‌نویسیش را در سفری که با دوستش، آلبرتو گرانادو، انجام داد نیز ادامه داد. این سفر در ژانویۀ 1952، سوار بر موتوری که نامش را "ظفرمند" گذاشته بود، شروع شد. البته این موتور چندین بار در طور سفر خراب شد و دست آخر آن را رها کردند. این دو در این سفر از شیلی، پرو، کلمبیا و ونزوئلا گذر کردند و سپس ارنستو از آنجا به تنهایی به میامی در ایالات متحده رفت و در سپتامبر 1952 دوباره به آرژانتین بازگشت.
 
خاطراتی که او از این سفر نوشته، به خوبی نشان می‌دهند که چگونه فقر و محرومیت‌هایی که ارنستو در جریان این سفرها شاهد بود، نگاه او را به جهان شکل داد. قبل از سفرهایش، اگرچه مطالعات فراوانی در مورد نظریه‌های سیاسی انجام داده بود، اما هرگز خود را رسماً حامی یک دکترین سیاسی خاص معرفی نکرده بود. با این وجود، پس از مشاهدۀ فقر و درماندگی جمعیت‌های بومی آمریکای لاتین و استثماری که اغلب از سوی شرکتهای آمریکایی نسبت به آنها روا داشته می‌شد، او عمیقاٌ تحت تاثیر قرار گرفت.


 
در ماه اکتبر آن سال، ارنستو دوباره در بوینس آیرس در حال تحصیل بود و داشت خود را برای امتحانهایی که برای دریافت مدرک پزشکی لازم بود، آماده می‌کرد. شش ماه بعد، او با خانه تماس گرفت، و به شوخی گفت دکتر گوارا دلا سرنا صحبت میکند. تقریباً بلافاصله پس از تایید صلاحیت پزشکیش، ارنستو برنامۀ سفری دیگر را چید، این بار با دوستی به نام کالیکا فرر. آنها در 7 جولای 1953، رهسپار کاراکاس در ونزوئلا شدند. جایی که آلبرتو (گرانادو) مشغول به کار بود.
 
در طول سفر، ارنستو و کالیکا دریافتند که تغییرات انقلابی‌ای در گواتمالا در حال رخ دادن است. ارنستو هیجان زده بود. وقتی که در اکوادور بودند، به کالیکا پیشنهاد شد تا تیم فوتبالی را در کوییتو مربیگری کند. ارنستو نیز دعوت شده بود، اما او می‌خواست که سفرش را به سمت شمال ادامه دهد و بدین ترتیب آن دو از هم جدا شدند. آنها دیگر هرگز همدیگر را ندیدند.
 
در راه سفر به گواتمالا، ارنستو در کاستاریکا توقف کرد و در آنجا با متفکرین سیاسی متنفذی همچون خوان بوش، که بعداً رییس جمهور جمهوری دومنیکن شد و رومولو بتانکورت، که بعداً رییس جمهور ونزوئلا شد، آشنا گشت. آگاهی سیاسی ارنستو روز به روز بیشتر می‌شد.
 
این موضوع در گواتمالا به اوج رسید. او ابتدا با هیلدا گادیا، یک تبعیدی چپگرای پرویی، آشنا شد. ارنستو مردی فوق‌العاده جذاب بود، و با وجود لباسهای شلخته و عادت نداشتن به رعایت بهداشت، عاشقان پرتعدادی داشت. هیلدا، اگرچه چندان جذاب نبود، به اندازۀ ارنستو پرمطالعه بود، آن دو رابطه‌ای عمیق با هم پیدا کردند. حلقۀ اجتماعی هیلدا، شامل تبعیدی‌های سایر کشورهای آمریکای لاتین که حکومتهای دیکتاتوری نظامی راستگرا داشتند، می‌شد. در میان کسانی که از این جمع، ارنستو با ایشان آشنا شد، چندین کوبایی بودند که پس حمله‌ای ناموفق به سربازخانه‌ها، از این کشور گریخته بودند. رهبرشان که همچنان در کوبا زندانی بود، فیدل کاسترو نام داشت.
 
گواتمالا به هشت تبعیدی‌های سیاسی بدل شده بود، چرا که دولت آن به ریاست جمهوری جاکوبو آربنز، در حال انجام اصلاحات اجتماعی بزرگی از جمله در زمینۀ حق رای، حق زمین و حق تحصیل بود.
 
در بهار 1954، شایعات قوی‌ای وجود داشت مبنی بر این که شورشیان با پشتیبانی سیا، در حال برنامه‌ریزی برای ساقط کردن رییس جمهور هستند. وقتی که در تابستان، بمباران هواپیماها آغاز شد، این شایعات هم مهر تایید خورد.
 
ارنستو در نامه‌ای که به خانه نوشت، و اعتراف کرد که بمبارانها هراس انگیز است، نوشت که "حس جادویی آسیب‌پذیر بودن" را احساس می‌کند.


چه و هیلدا
 
با شدت گرفتن درگیری‌ها، او به عضویت یک واحد پزشکی در آمد تا کمک کند و به همه می‌گفت که آربنز باید به مردم سلاح بدهد تا از انقلابشان دفاع کنند. آنچه رخ داد این بود که آربنز، شاید برای جلوگیری از خون و خونریزی و شاید تحت فشار ارتشش، استعفا داد و شورشیان امکان یافتند تا قدرت را در دست بگیرند. خیلی زود هر کس که ظن ارتباطش با رژیم سابق می‌رفت یا اینکه تمایلات کمونیستی داشت، دستگیر شد. هیلدا نیز بازداشت شد. ارنستو به سفارت آرژانتین پناهنده شد.
 
او یک ماهی را در سفارت گذراند، تا اینکه به او اجازه دادند به مکزیک برود. هیلدا نیز چند روز بعد از زندان آزاد شد و به بعداً در مکزیک به او ملحق شد. در این زمان، عقاید سیاسی ارنستو در حال شفاف شدن بودند. او به منطقۀ آمریکای جنوبی به دیدِ یک کل نگاه می‌کرد، و باور داشت که جمعیت‌های بومی متنوع آن مورد استثمار شرکتهای استعمارگری که عمدتاً آمریکایی بودند، قرار گرفته و توسط این شرکتها فقیر نگاه داشته شده‌اند. این جوامع می‌بایست ابتدا استعمارگرانی را که از شمال قاره آمده بودند بیرون می‌ریختند و سپس حتی اگر لازم بود با خشونت، از آزادی بدست آمده دفاع می‌کردند. با این وجود، او همچنان مطمئن نبود که باید خودش را وقف هدفی خاص کند یا که سفرش را به اروپا ادامه دهد. تا اینکه در تابستان 1955 با فیدل کاسترو آشنا شد.
 
چندین تبعیدی کوبایی‌ای که ارنستو و هیلدا در گواتمالا با ایشان آشنا شده بودند، نیز به مکزیک آمده بودند. فیدل و برادرش، رائول، در کوبا مورد عفو قرار گرفته بودند. وقتی که آنها به سایر تبعیدی‌ها در مکزیک پیوستند، راه برادران کاسترو با ارنستو یکی شد. فیدل برنامه‌ای مفصل ریخته بود تا یک نیروی چریکی کوچک را با قایق به کوبا برساند و یک انقلاب را در آنجا آغاز کند. ارنستو، تحت تاثیر رهبر کاریزماتیکی که تفکر مشابهی با خودش داشت، پذیرفت که به حملۀ شورشیان بپیوندد.
 
اندک زمانی بعد، هیلدا باردار شد و ارنستو و هیلدا با هم ازدواج کردند، هر چند که از تعهد هیچ یک نسبت به نهضت کاسته نشد. "چه" که کلمه‌ای آرژانتینی به معنی "داداش" یا "رفیق" بود، کلمه‌ای بود که چه گوارا زیاد به کار می‌برد، و همرزمان کوبایی‌اش به همین خاطر به او لقب "چه" دادند. شوهر هیلدا، اصولاً پزشک گروه محسوب می‌شد. با این وجود، چه در همۀ برنامه‌های تمرین نظامی شرکت می‌کرد، و مشتاق بود تا خودش را اثبات کند. آلبرتو بایو، از کهنه سربازان جنگ داخلی اسپانیا که مربی این گروه بود، چه را "بهترین چریک" خوانده بود.
 
نیرویی متشکل از 82 مرد سوار بر یک لنج موتوری، مکزیک را در 25 نوامبر 1956 ترک کردند. لنج قراضه‌ای بود. سفر هفت روز طول کشید. قایق در نزدیکی ساحل به گل نشست. افراد مجبور بودند تا هر آنچه را می‌توانستند با خود به ساحل حمل کنند و برای اینکار باید از میان مانگروهای انبوه و بوته‌های خاردار گذر می‌کردند. چه بعداً دربارۀ آن ماجرا نوشته بود: "در واقع قایق پهلو نگرفته و در اصل به گل نشسته بود." گروه خیلی زود توسط ارتش کوبا مورد حمله قرار گرفت.


 
چه در یکی دیگر از مبارزاتش با مرگ، از ناحیۀ گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و خون زیادی از دست داد. او فکر می‌کرد که خواهد مرد، اما سایر مبارزان او را به مکانی نسبتاً امن رساندند. در درگیری‌ها، بسیاری از افراد گروه کشته شدند و سایرین دستگیر و اعدام شدند. آنها که زنده ماندند، در آن ناحیه پراکنده شدند.
 
چریکهایی که جان سالم به در برده بودند، به تدریج یکدیگر را پیدا کردند و در کوههای سیرا مائسترا پنهان شدند. تعداد دقیقشان مشخص نیست، اما کمتر از 25 نفر بودند. کم کم، و با کمک بومی‌های منطقه و سایر کوبایی‌هایی که مشتاق پایان دادن به رژیم منفور باتیستا بودند، شورشیان موفق به عضوگیری و بدست آوردن اسلحه شدند. چه در ترتیب دادن حملات برق‌آسا به ارتش مهارت داشت، و به ارتش خسارت وارد می‌کرد و سپس پیش از آنکه پاتکی شکل بگیرد به مناطق روستایی فرار می‌کردند. فیدل کاسترو از مهارت ارنستو خشنود بود و فرماندهی یک نیروی دیگر را هم به او سپرد.
 
چه، مردانش را سازماندهی کرد تا به محلی‌ها خواندن و نوشتن بیاموزند و خود کارهای درمانی برای بومیان انجام می‌داد. او در مورد انضباط شدیداً سختگیر بود، ولی در عین حال یک استراتژیست عالی هم بود که همواره خودش در صف اول قرار می‌گرفت و از همین روحیۀ گروههای تحت امرش همیشه بالا بود. مردان او همیشه آماده بودند تا جانشان را برای رهبرشان و هدفشان فدا کنند.
 
پس از یک حملۀ ناموفق از سوی ارتش باتیستا، چریک‌ها حمله‌ای سراسری ترتیب دادند. نیروهای فیدل شروع به پیشروی به سوی سانتیاگو، دومین شهر بزرگ کوبا کردند و نیروهای چه نیز به سمت سانتا کلارا پیش رفتند. نبرد برای سانتا کلارا تعیین کننده بود. تنها ساعاتی پس از آنکه شهر به دست شورشیان افتاد، باتیستا از کشور گریخت. مردان چه رو به سوی هاوانا گرفتند و بدون مانع این شهر را اشغال نمودند. کمی بیش از دو سال طول کشید تا گروهی از چریکها که کمتر از بیست نفر بودند، کشور را تحت اختیار بگیرند.


 
حال وقتش بود که آن را نگاه دارند. مسئولیت زندان لا کابانا به چه سپرده شد و وی در آنچه عدالت انقلابی را به سرعت به شکنجه‌گران باتیستا، جنایتکاران جنگی، خائنین، و دشمنان انقلاب نشان داد. متهمان حق استفاده از وکیل و شهود را داشتند، اما خبری از هیئت منصفه نبود. "چه" قضات را انتخاب می‌کرد و پرونده‌ها را با آنها بررسی می‌کرد، هر چند که به عنوان دادستان ارشد، حرف آخر را خودش می‌زد. صدها نفر به دستور او به جوخه‌های تیر سپرده شدند. او بنا نداشت، ملایمتی را که از نزدیک در گواتمالا شاهد بود را تکرار کند.
 
او در زندگی شخصیش نیز، اصلاً اهل سازش نبود. وقتی که هیلدا با دختر سه سالۀشان به کوبا آمد، چه با بی‌تفاوتی به او اطلاع داد که عاشق همرزمش، آلیدا مارچ شده است. چه و هیلدا خیلی زود طلاق گرفتند. او و آلیدا ازدواج کردند و صاحب چهار بچه شدند.
 
با این وجود، نه زن و بچه‌هایش، و نه کوبا که به او و خانواده‌اش شهروندی اعطا کرده بود، نمی‌توانستند قلب او را تسخیر کنند. تعهد اصلی چه، انقلاب بود.
 
چه پس از آنکه برای چندین سال، مناصب دولتی گوناگونی را در دست داشت، نهایتاً یک "نامۀ خداحافظی" نوشت که فیدل کاسترو در اکتبر 1965 آن را به مردم کوبا عرضه کرد. چه در آن نامه از هدفش برای ترک کشور به منظور جنگیدن برای نهضت انقلاب در خارج گفته بود. زمانی که مردم از نامه مطلع شدند، او در آفریقا بود و در کنار مبارزان زبدۀ کوبایی به شورشیان مارکسیست در کنگو آموزش می‌داد.
 
تصور می‌شد که تاکتیک‌های چریکی‌ای که در کوبا جواب داده بودند را می‌توان برای برپا کردن حکومتی کمونیستی در مرکز آفریقا به کار بست. با این وجود، چه دریافت که شورشیان کنگوی انضباط ضعیفی دارند و رهبری مناسبی هم ندارند. آنها همچنین با مزدوران آفریقای جنوبی که برای جنگیدن با شورشیان به کنگو فرستاده شده بودند نیز رو به رو بودند. چه که از وضعیت وخیم بهداشتی کنگو و حملات آسم رنج می‌برد، ناگزیر مجبور به ترک ماموریت شد.
 
او دوران نقاهتش را به صورت ناشناس در دارالسلام و پراگ گذارند. او مخفیانه، برای آخرین بار به کوبا رفت و به فیدل و خانواده‌اش سر زد. سپس، ریش و بیشتر موهایش را تراشید و در پوشش یک تاجر بی‌اهمیت اروگوئه‌ای، وارد بولیوی شد.
 
در مناطق روستایی جنوب شرق کشور، او با گروهی حدوداً پنجاه نفری از شورشیان آشنا شد. آنها در چند تبادل تیر ابتدایی با ارتش بولیوی موفق شده بودند. با این وجود، محلی‌ها قویاً حاضر نبودند قیام کنند و به آنها در انقلاب ملحق شوند، ضمن اینکه دشمنانشان از سوی سیا و نیروهای ویژۀ ایالات متحده حمایت می‌شدند. چریکها خیلی سریع به دام دشمن افتادند، و شمارشان روز به روز کمتر و حلقۀ محاصره به دورشان لحظه به لحظه تنگتر می‌شد.
 
در اکتبر 1967، روحیۀ چریکها پایین بود و مردان چه خسته بودند. گروه چه در نزدکی روستای لا هیگوئرا بود. ارتش بولیوی آنها را در درۀ تنگ به دام انداخت و تیراندازی‌ای که به دستگیری چه منجر شد، آغاز شد. این آخرین جدال چه با مرگ بود.

منبع: All About History; Issue 25
ارسال نظرات
شهریار آزادی
۲۳:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۷
چگوارا جنایتکاری پلید و بیرحم بود که پروپاگاندای جهانی سوسیالیسم و امپریالیسم دست در دست برای تحمیق و استعمار نوین ملل جهان، با هم بر روی بولد کردن او توافق دارند.
بلشویک
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۵
ای مزدوران جهل و سرمایه از مٌرده چه گوارا هم میترسید !!!
چگوارا
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
سلامتی مردای بی ادعا

من بی گنام

شاید تا پای دار برم ولی بالای دار نمیرم.

ازادی خواه
چگوارا
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
سلامتی مردای بی ادعا

من بی گنام

شاید تا پای دار برم ولی بالای دار نمیرم.

ازادی خواه
ناشناس
۰۰:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۰۸
من به کمونیست و ......اینا کاری ندارم،ولی هرکسی که به خاطر عقیده ش زندگی خودش رو فدا کنه انسان والاییه.
آزادی خواه
۰۰:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۱/۰۵
چه هی کمونیست کمونیست میکنید...من خودم مسلمانم ولی کارایی که مسلمونا میکنند هیچ ملتی چنین جنایاتی رو نمیکنه. چگوارا نمونه یک انسان واقعی بود کسی که برای انسانیت جنگید وهمه ی دنیا تصدیق کرده وهيچ احتیاجی به نظر شما نداره...اعصابم بهم میخورد وقتی میبینم کسی چیزی نمیدونه وبیخورد نظر میده
علی ظفر
۲۳:۵۰ - ۱۳۹۴/۱۰/۲۹
چه گووارایگانه شخصی هست که روحیه ای آزادیخواهی رهبری ملت های محروم به ارمغان اورد
lol
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
اسکولا l
سروش
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۳
چه گوارا برای منافع خودش آدم نکشت و چیزی که اینو ثابت میکنه , مرگش در بولیویه. چگوارا اگر مثل فیدل کاسترو و استالین و ,,,, دنبال منافع و دیکتاتوری بود , به بولیوی نمیرفت تا با پنجاه تا سرباز اون کشور رو کمونیستی کنه , چگوارا مبارز و انقلابیه بزرگی بوده که نمیشه انکارش کرد
ناشناس
۰۰:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۹
هرکی بوده نمیتونم بگم کار خوبی کرده خدا جون داده خودشم جون میگیره قرار نبود چه گوارا خودشو بزاره جای خدا بره جون اونو بگیره
حالا جوونا اونو برا خودشون الگو میدونند طرف بخاطر اینکه به زنش مزاحم شدن گفته چه گوارا گفته شک کردی بکش رفته کشته حالا زنه با ی بچش مونده تو خونه ینی چی مثلا حالا اون ی کاری کرده اسمشم گذاشته عدالت خواهی
ناشناس
۰۵:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۵
با عقاید ش کاری نداریم که چه عقیده وچه اندیشه داشته است مافقد یک آدم ، مبارز ،باعدالت ،بافکر مبارزه ش بردعله خاین استعمار گر
بیرانوند
۲۳:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
اگر از دید اسلام هم نگاه کنید روایاتی داریم که می کوید علاوه بر ظالم ، شخص مظلوم هم که با پذیرش ظلم موجب گشترش آن می شود گناهکار است به اندازه همان ظالم.اگر امپریالیسم با کودتا و ترور و توطئه و تحریم ، دشمنانش را نابود می کند ، نرمش و اعتصاب غذا و... برای مقابله با آن ، مسخره است.مشت ظالم را باید با پتک جواب داد و سیلی او را با گلوله. در چنین شرایطی کسی جرأت ستمگری نخواهد داشت.زنده باد آزادگان جهان.جوانمردانی که از راحتی دنیا گذشتند.
El che
۰۶:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۵
چه مرد بزرگی بود درود بر تو ای مرد الگوی منه
ناشناس
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۰
کارهاش چه نتیجه ای داشت؟
ali
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۶
فرا رو واقعا خسته نباشی با این بررسی کردنت.
73 نظر در حال بررسی داری.اونوقت کی اینها بررسی می شن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۲۲:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
خوش تیپیه و هزار دردسر
ناشناس
۲۲:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
سگ زرد برادر شغاله
ناشناس
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
ای خدا فقط مونده بود بیاید در مورد چه گوارا نظر بدید قول میدم خیلیا با خوندن این متن با چه گوارا تازه آشنا شدن. ملت همیشه نظر بده
ناشناس
۱۵:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
فیدل کاسترو ملت کوبا را بیچاره کرد همین الان هم این ملت در رنج هستند انقلاب نمی کردند پیشرفته تر بودند .بروید کشورهای همسایه کوبا را ببینید بعد قضاوت کنید
ناشناس
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چه گوارا ست مرگي كه در راه ميهن باشد.
ناشناس
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چگوارا اسطوره است
اسطوره طبقه کارگر در مبارزه تاریخی علیه سرمایه داری
به گفته سارتر چگوارا کامل ترین انسان تاریخه
سینا
۱۴:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
قاتل بی رحمی بود که از قتلهایش هیچ چیزی اینجا نیاورده اید

همه قتلها مرببوط به فراریان از گروهش بوده است

او فساد اخلاقی شدید هم داشته است
ناشناس
۱۴:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
کی هس؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
من چیزی راجع به این آقا نمیدونم
ناشناس
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
خیلی شهدا و قهرمانان قبل از مردنشان دشمنانشان را کشته اند . مهم این است که در چه راهی و با چه هدفی بوده است
ناشناس
۱۳:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
هيچ با خودتون فكر كرديد اين پزشك خوش تيپ و با استعداد شهرت و پست و مقام بالا و مهمتر از همه زندگي راحت و اشرافي را رها كرد و رنج و سختي كه آخرش به مرگ منتج شد را برگزيد ؟ اظهار نظر در مورد چه گوارا راحت نيست...
ناشناس
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
بخاطر مقام این کار رو کرد ، چون پزشک بودن راضیش نمیکرد
ناشناس
۲۳:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
داعشی مارکسیست !
ناشناس
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
نوشیدنی؟! خوب میگفتی عرق بیدمشک!
ناشناس
۱۲:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
الان فرق ایشون با عبدالمالک ریگی چیه؟
آرش
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
زمین تا آسمان
ناشناس
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
اینکه برای اهداف اساسا متفاوتی با شیوه های اساسا متفاوتی جنگیدند.
h
۰۲:۲۸ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۷
من شناخت انچنانی از ایشون ندارم، ولی درود بر کسی که برای ملت و مردم خودش جان میده
جیگرم جیگر
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
همیشه انسان ها و گروه هائی هستند که برای پیشبرد عقایدشون دیگران را تحت تاثیر خود و افکارشون قرار میدهند و ایکاش همه آدمها افکاری سالم و به فکر آسایش و آرامش همه بنده های خدا باشند تا بر روی زمین خدا در این چند صباحی که همه مهمان نعمات بیشمار خدا هستیم کسی به خاطر خواست دیگران نمیرد و بدانند که جا و غذا برای همه ابنا بشر وجود دارد ،هرس نزنید
علی
۱۴:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
هرس؟ یعنی شاخ و برگ درختان را نزنیم؟
یا حرص؟
ناشناس
۱۱:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
عجب سوال احمقانه ای؟ این بابا اصلاً به خدا اعتقاد نداشته. حالا چجوری میشه بهش گفت شهید؟!
ناشناس
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
زمانی که تیغ تقدیس رو تیز کنیم این قاتلان برای بعضی اسطوره میشن و زمانی که تقدس رو از دور این افراد پاک کنیم بجز جنایاتی دهشتناک با توجیهات ایدئولوژیک دیده نخواهد شد.
ناشناس
۱۳:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
دمت گرم ، خدایی بی نهایت لایک داری
محمد
۱۰:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
بهترین انسان ها اگر با آمریکا (ی جنایتکار) دشمنی کنند از دید فرارو و دوستانش جنایتکار و عامل بدبختی مردم هستند.
سارا
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
احسنت محمد
سیدمحمد
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چه خوب شد زندگی نامه این فرد بی خدا را گذاشتی فرارو
راستش من این فرد را اصلا" قبول نداشتم.نه خودش و نه ایده اش را ،چون یکی از عوامل بدبختی مردم کشورهایی مثل کوبا و بولیوی و ونزوئلا قطعا" او و تفکراتش است، ولی فکر هم نمی کردم اینقدر آدم مزخرف و پوچی بوده باشد.فردی که چند ملت را برای چند نسل پیاپی به گند کشید و رفت.
ناشناس
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
سلام سید جدت چه بلایی سر بشریت آورده بهش فکر کن چند نفر رو به کشتن داده و چندتا زن داشته؟
سیدمحمد
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
"او در زندگی شخصیش نیز، اصلاً اهل سازش نبود. وقتی که هیلدا با دختر سه سالۀشان به کوبا آمد، چه با بی‌تفاوتی به او اطلاع داد که عاشق همرزمش، آلیدا مارچ شده است. چه و هیلدا خیلی زود طلاق گرفتند. او و آلیدا ازدواج کردند و صاحب چهار بچه شدند. "

اهل سازش نبوده!!!
اهل خیانت به زن و خانواده اش بوده!!! البته برای کمونیستها چیزی به اسم تعهد معنایی ندارد و همواره هدف وسیله را توجیه می کند.
آرش
۱۴:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
مسائل خانوادگی و شخصی دیگران به ما ربطی نداره.چون ما در اون شرایط نیستیم که بگیم درست یا غلط بوده.
سیدمحمد
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
" "چه" قضات را انتخاب می‌کرد و پرونده‌ها را با آنها بررسی می‌کرد، هر چند که به عنوان دادستان ارشد، حرف آخر را خودش می‌زد. صدها نفر به دستور او به جوخه‌های تیر سپرده شدند. "
همین چند جمله برای معرفی چه گوارا کافی است.منتها من در عجبم که برخی ابلهان با وجود روشن بودن سیرت اهریمنی این فرد چگونه باز هم هوادار او هستند!!!
سیدمحمد
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
" "چه" قضات را انتخاب می‌کرد و پرونده‌ها را با آنها بررسی می‌کرد، هر چند که به عنوان دادستان ارشد، حرف آخر را خودش می‌زد. صدها نفر به دستور او به جوخه‌های تیر سپرده شدند. "
همین چند جمله برای معرفی چه گوارا کافی است.منتها من در عجبم که برخی ابلهان با وجود روشن بودن سیرت اهریمنی این فرد چگونه باز هم هوادار او هستند!!!
حامد
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چگوارا، فردی بود که با دام های متعدد سیا می جنگید همچون یک چریک قهرمان. او هم رزم فیدل کاسترو بود که همین فرد تحت تاثیر انقلاب ایران و رهبری امام قرار گرفت. چگوارا فردی بود که برای عقیده اش می جنگید و توانست با باتیستای خائن آپارتایدی ، مبارزه کرده و حتی با وجود گروه کوچکش اسمش را از دیدگاه من به نیکی ثبت کند.
مهیار
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
وسواس چگوارا برای کنترل جمعی او را به همکاری برای تشکیل دستگاه امنیتی کوبا سوق داد. دستگاهی که برای منکوب کردن شش و نیم میلیون کوبایی ساخته شده بود.
در دوره‌ای که گوارا تقریبا اداره کل اقتصاد کوبا را برعهده داشت، تولید شکر تقریبا از هم پاشید، صنعتی سازی شکست خورد و جیره بندی آغاز گشت. تمام این‌ها در کشوری اتفاق افتاد که از دوران پیش از باتیستا تا آن زمان چهارمین کشور موفق اقتصادی در آمریکای لاتین بود.

فلیکس رودریگز، مامور سازمان سیا که عضو گروه دستگیر کننده گوارا در بولیوی بود به من گفت که پس از دستگیری چه از او درباره بیش از دو هزار نفری که در طول زندگی اش مسوولیت اعدامشان را برگردن داشت پرسیدم: “او گفت همه آنها مزدوران سازمان سیا بوده‌اند ولی رقم را زیر سوال نبرد.” ارقام بالاتر از این احتمالا مربوط به دوران پس از خاتمه ریاست چه بر زندان هستند.
سیدمحمد
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
از کمونیستها متنفرم.مطمئنا" جهان بدون کمونیسم جهان معنوی تر و آزادتری خواهد بود.
ناشناس
۱۴:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
کمونیسم تا قرن نوزدهم وجود نداشت. آیا تا قبل از آن تاریخ جهان معنوی تر و آزادتر بود؟
اکنون نیز در خیلی از کشورهایی که فاشیستها و راست افراطی حاکم هستند کمونیستها سرکوب و قتل عام شده اند. آیا آن کشورها بدین سان معنوی تر و آزادتر شده اند؟
مهیار
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
“نفرت بعنوان عنصر مبارزه؛ نفرت بی تساهل نسبت به دشمن، می‌تواند انسان را فراتر از محدودیت‌های انسانی سوق دهد، و اینگونه او را به یک ماشین کشتار موثر، خشن، گروهی و خونسرد تبدیل ‌می‌کند.”
گوارا در دوران مبارزات مسلحانه علیه باتیستا و پس از پیروزی و ورود با افتخار به هاوانا، صدها نفر از دشمنان قطعی، افراد مشکوک به دشمنی، و کسانی که بطور اتفاقی در زمان و مکان اشتباهی قرار داشتند را یا شخصا و یا تحت نظارت در دادگاه‌های جمعی به قتل رساند.والیسوسا که در دادگاه نظامی زندان مشغول به کار بوده به من گفت که از ژانویه تا ژوئن ۱۹۵۹ (که چه گوارا مسوول زندان بود) چهارصد نفر اعدام شدند.
مهیار
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
وسواس چه برای کنترل جمعی او را به همکاری برای تشکیل دستگاه امنیتی کوبا سوق داد. دستگاهی که برای منکوب کردن شش و نیم میلیون کوبایی ساخته شده بود.
در دوره‌ای که گوارا تقریبا اداره کل اقتصاد کوبا را برعهده داشت، تولید شکر تقریبا از هم پاشید، صنعتی سازی شکست خورد و جیره بندی آغاز گشت. تمام این‌ها در کشوری اتفاق افتاد که از دوران پیش از باتیستا تا آن زمان چهارمین کشور موفق اقتصادی در آمریکای لاتین بود.

فلیکس رودریگز، مامور سازمان سیا که عضو گروه دستگیر کننده گوارا در بولیوی بود به من گفت که پس از دستگیری چه از او درباره بیش از دو هزار نفری که در طول زندگی اش مسوولیت اعدامشان را برگردن داشت پرسیدم: “او گفت همه آنها مزدوران سازمان سیا بوده‌اند ولی رقم را زیر سوال نبرد.” ارقام بالاتر از این احتمالا مربوط به دوران پس از خاتمه ریاست چه بر زندان هستند.
علی
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چگونه یک پسر خوش تیپ که به تازگی با دختری جوان آشنا شده ابتدا محبوب قلب او و سپس پس از آشنایی بیشتر با شخصیت و سرگذشت این پسر به منفور ترین شخص در زندگی این دختر تبدیل می شود ؟! چگونه یک جنایتکار جنگی کمونیست ممکن است محبوب جوانانی بشود که طرفدار صلح و ازادی های غربی هستند؟! چگونه یک ماشین "شوروی سازی " ، کسی که تمام عمرش با غرب و ارزش های آن جنگید ممکن است محبوب کسانی بشود که عاشق فرهنگ غرب و موسیقی راک هستند ؟! چرا اغلب مردم کشورهای جهان سوم، انقلابی کشور خود را جنایتکار و انقلابی کشور دیگر را منجی و سوپر استار می پندارند؟! چگونه ماندلا و سارتر( که خود شیفته انقلاب و مارکسیسم بود) لب به ستایش از این ماشین کشتار مخفوف باز کردند؟! چگونه کسی که به همراه فیدل و رائول کاسترو در سر لیست کسانی است که کوبا را نابود کردند محبوب ازادی خواهان تین ایجر جهان سوم شده است؟! چگونه صاحب جمله خوفناک " اگر شک کردی بکش " ، کسی که هزاران خانواده کوبایی را با همدستی کاسترو برای توهمات مرگبار انقلابی ضد امپریالیستی خود به خاک و خون کشید محبوب کسانی می شود که طالب صلح و دوستی و اقامت در امریکا هستند ؟! تمام این سوالات فقط یک جواب دارد : جهالت، نا آگاهی و نادانی به اعمال و رفتار و پرونده مخوف این شخص که از دید بسیاری از مردم مخفی مانده است. در این جهان هزاران میلیون انسانی زندگی کرده اند و می کنند که حقیقتا از سرگذشت واقعی کسی که برای او تقدس قایل هستند اطلاع درستی و دقیقی ندارند.مطلبی را می خوانیم درباره زندگی و جنایت های تاریخی ارنستو چگوارا یکی از کسانی که ظاهرا در دوره کمبود قهرمان برای بدبخت بیچاره ها و کمبود نماد متفاوت بودن برای شکم سیرها نقش مهمی را بازی می کند. اما نگارنده این سطور قویا معتقد است اگر آن یک عکس مشهور انقلابی ریشوی خوش تیپ که آلبرت کوردا از چگوارا گرفت وجود نداشت و چگوارا مثلا قیافه ای مثل پاتریس لومومبا داشت و مثلا شخصی کچل و بی ریش و سبیل بود اکنون نه تنها یک نماد پولساز برای بازار نبود بلکه برای ما همانقدر گمنام بود که پاتریس لومومبا.
ناشناس
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
جواب این سوال را آقای دکتر سابق بدن رفیق مفیق های ایشونند
ناشناس
۰۹:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
مگر مسلتان بود که شهید حساب بشه طرف کمونیست عرق خور مست دایم بود که هیج نظری به جز نظر مارکسیستی را قبول نداشت و بقیه را یا اعدام میکرد و یا ترور حالا یک عده کمونیست میخوان اسطوره سازی کنند
ناشناس
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
آدميه كه ميشه به معناي واقعي بهش حسادت كرد.يك انسان استثنايي كه با همه تفاوت داشت
ناشناس
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
ریاست محترم فرارو
با سلام
من نمی دانم شما و سایر سایت ها دست از عقاید چپ خود بر نمی دارید؟ حالا چه وقت پرداختن به شخصیت چه گوارا بود؟ همان کوبا با غرب در حال مصالحه است. تمام شد دوست عزیز کابوس حکومت کمونیستی تمام شده است!
فرهاد
۰۹:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
او نوشیدنی زیادی خورده بود، البته نه برای آنکه جرات پیدا کند، بلکه احتمالاً به خاطر جشن پیروزی !!!!!! میگم دوغ خورده بود یا نوشابه!؟؟
ناشناس
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
کلا پی شر می گشته !
ناشناس
۰۸:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
قاتل
ناشناس
۰۷:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
همونقدر چه گوارا شهید است که مائو قهرمان! جناینکاری که 60 میلیون چینی رو برای انقلاب فرهنگی و پایه گذاری کمونیسم قتل عام کرد.
AMIR
۰۷:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
سلام،

خيلي متشكر از متن زياي شما...

اما شخصا حداقل 20 - 30 نفر رو كاملا به نام ميشناسم كه اگر از ايشان در مورد مانيفست حزب كمونيسم يا اصول اوليه سوسياليزم و يا...

اصلا شما از اين جماعت بخواهيد 10 دقيقه در مورد سياست ...جنگ سرد...

كلمه اي قادر به حرف زدن نيستند ولي چون

.."گوارا ".. چهره فتو ژنيك داشته شدن طرفدارش عكسشم زدن رو تي شرتشون يا شيشه عقب اتوبوسشون....

دريغ از كمي "تحقيق"و "تفكر" و..مطالعه"
ناشناس
۱۵:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چه همه سانسور!
مهدي آرام نژاد
۰۶:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
... يه آدم معمولي بود . كه عاشق ميشد متور سوار بود و درس مسخواند و استعداد بدي هم نداشت. . زورگوئيها و تجاوزات امريكا باعث شد كه به عرصه سياست پا بگذاره و يواش يواش يه چريك بشه و اثرات شگرفي در امريكاي جنوبي بگذاره. شايد ماركسيسم به آخر خط رسيد اما امپرياليسم هنوز دست از رفتارش نكشيد و ميخواد به دنبال كمونيسم صداي شكستن استخوونهاشو بشنوه!
ناشناس
۰۲:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
میگن بچه تهرون بوده
ناشناس
۰۱:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
قاتل چپگرا
ali
۰۰:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
هراس من مردن در سرزمینی است که مزد قبر کن از بهای ازادی بیشتر است.چگوارا
زنده باد سوسیالیسم
ناشناس
۱۱:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۰
زنده باد
ناشناس
۰۰:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
برای مسخ شدگان امریکا باز خودت رو شهید کن با -------- شما باید کوبای قبل از تسلط کمونیستارو بخونید وقتی که زنان کوبایی در اختیار ثروتمندای امریکایی بودن و امریکایی ها مثل حیوون با کوبایی ها برخورد میکردن
هموطن
۰۰:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
کمونیست ها و بلشویک ها سیاهترین و جنایتکارترین رژیم ها هستندو اعمال وحشتناکی را نه تنها در حق مردم دیگر نقاط دنیا بلکه در حق مردم خود نیز مرتکب شدند کافیست فقط جنایات انها در حق مردم المان قبل و بعد از جنگ جهانی دوم را دریابید و در راس انها رژیم کثیف استالین بود که تا همین اواخر اردوگاه های مرگ از جمله اردوگاه گولاگ را اداره می کردند و چه بسیار المانی های غیر نظامی اعم از زن و مرد و کودک که با بی رحمی تمام به دست این حیوانات سلاخی نشدند کافیست کتاب سقوط برلین را بخوانید
ناشناس
۲۳:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
پسره قاتل چگوارا خودش گفت پدرم یک افسانه راکشت ان جمله هم که چگوارا به قاتلش گفته بود افسانه نبود از زبان قاتل پشیمان شده چگوارا بود بکش بزدل بکش توداری یک مرد را میکشی واین جله هم از چگواراست که گاهی بی هیچ بهانه باید سرمایه داران را گوشمالی داد تا گستاخ نشوند
محمد
۲۲:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
معنای حقیقی جملهی اگر دین ندارید آزاده باشید رو میشه در چه گوارار دید
ناشناس
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
میدونی این آقای چه، چه جنایت ها که نکرده؟ چه نسل ها که در کوبا بخاطر حماقت او و کاسترو ود دوستانشون نابود نشده؟
به کوبای فعلی بنگر، آیا جز خرابه ای با میراثی از دوران سرمایه داری چیزی میبینی؟
Asad
۲۲:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
سلام ایشان پبارزی بووه که بعد به دیکتاتور پرولتادیا تل یل شده ولی شهید نیست چون انکه در راه خدا جان دهد شهید و زنده است قران کریم
ناشناس
۲۲:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
قاتل بالفطره کثیف عقده ای!
ناشناس
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
مرد زندانی می خندید.. شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما... راستی زندان کدام سوی میله هاست؟؟؟

چگوارا
ناشناس
۲۲:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
"اندک زمانی بعد، هیلدا باردار شد و ارنستو و هیلدا با هم ازدواج کردند"
ناشناس
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .

- ارنستو چگوارا
ناشناس
۲۱:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
ما را چه به " چه "
ناشناس
۲۱:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
تو قرن بیستم افراد زیادی داشتیم که بزرگ بودند از دانشمند گرفته تا انقلابی ولی انصافا چگوارا خیلی مشهوره دلیلشم به خاطر چهرهی کاریزمایی که داره وگرنه فیدل هم خیلی جذابه اما هیچوقت چه نمیشه .
ناشناس
۲۱:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
قاتل چپگرا
مجید
۱۹:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
با توجه به زندگینامه اش آدم مزخرفی بوده
ناشناس
۰۹:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
الحق و الانصاف که جهان سومی هستیم.دهها کتاب درباره او نوشته شده ولی ما ایرانی ها با خواندن چهارتا خط توی سایت فرارو ،که احتمالا از فیسبوک یک نفر کپی کرده به این نتیجه می رسیم که آدم مزخرفی بوده است.ما جهان سومی ها مصداق عینی ضرب المثل انگلیسی Jack of All Trade and master of none هستیم.
مریم
۱۹:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چگوارا بهترین انسان دوران ماست.
سارتر
محسن از بوشهر
۲۳:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
بهترین انسان های دوران ما ماندلا و گاندی هستند.
علی
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
موضوع اینجاست که سارتر حتی به کوبا هم رفت ولی با توجه به ساتسور شدید خبری و عدم وجود رسانه ها خبری از جنایت های هولناک ایشون نداشت.در ضمن سارتر خودش در دوره بره کشان انقلاب ها ناجی انقلاب الجزایر بود و اصلا اسم انقلابی او را خوشحال می کرد.
ناشناس
۱۹:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
تردیدی نیست که او یک قاتل بود و هزاران کوبایی بدبخت را فقط به خاطر مخالفت با کمونیسم از دم تیغ گذراند
ناشناس
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
آیا می توانید یک نفر کوبایی بدبخت را نام ببرید که هیچ گناهی نداشته باشد و فقط به خاطر مخالفت با فلان ایسمی که چه گوارا بدان اعتقاد داشته از دم تیغ گذشته باشد؟
سهراب
۱۱:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۰
کار خوبی کرده چون برای رسیدن به یک هدف بزرگ باید از قربانی های کوچک گذشت چون مبارز مبارز میموند
ناشناس
۱۹:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
نابود باد فاشیسم و غارت سرمایه
ناشناس
۱۹:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
قاتل كاريزماتيك
ناشناس
۱۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
لعنت بر روسیه خیانت کار
ناشناس
۲۲:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چه ربطی داشت؟ با نظرات ایشون اصلا آشنایی داری؟
آرش
۱۴:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
دقیقا درست گفته. اگر شما با سیاست های روسیه آشنا باشی و متوجه بشی که روسیه چگونه چه گوارا رو یاری نکرد،متوجه منظور ناشناس 18:58 میشی.
بهرام
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
محبت ودشمني بدون آگاهي وشناخت به پشيزي نميارزد ولي متاسفانه بسيار رايج است مثلا خيلي ها تيشرت هايي باعكس چگوارا ميپوشند ولي اگر بگي كمي در مورد او به من اطلاعات بده نميتوانند پس لابد عاشق تيپ واسم ومبارزه مسلحانه اوو...هستند كه كودكانه است .
ناشناس
۲۱:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
برای عدالت جنگیدن کودکانه نیست.
ناشناس
۲۲:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
تو از چگوارا چه میدونی؟!
از نظر شما حتما میرزا کوچک و رئیسعلی دلواری هم جنایتکار هستن چون دست به اسلحه بردن!!
فرشاد
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
آره تا چشمت در بیاد اتفاقا پوسترش رو دیوار اتاق منم هست.
آرش
۱۳:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چرا نوشته ی بهرام رو درست نمی خونید. کاملا درست نوشته. بهرام راجع به خوبی یا بدی چه گوارا چیزی ننوشته. سخن بهرام این است که شما اگر شخصی رو دوست دارید باید در مورد او اطلاعات داشته باشید و هدف و اندیشه ی او را بشناسید.
محمدرضا
۱۸:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
هر ايدئولوژى كه خواست بهـشت رو به زمين بياره آخرش به فى خالدون جهـنم ختم شد …
ايدئولوژى معروف چگوارا هـم از اين قاعده مستثنى نيست
امروز ملت هـايى كه آرامش دارن به خودشون افتخار مى كنن كه اين تابو هـا رو كنار گذاشتن
و ملت هـايى كه تو بدبختي و فلاكت دست و پا مى زنن يا قربانى ايدئولوژى هـا هـستند يا همچنان پيرو تعصبات مسخره …
البته سعادت و بدبختى مردم به آدم هـاى اون جامعه ام هم خيلى ربط داره !
يغما
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
دستاوردش هـر چى كه بوده ؛ كشتار و اعدام ... يا بقول خودش آزادى و برابرى و عدالت براى يه سرى محترمه براى يه سرى نه !
چيزى كه مشخصه توى دنيا امروز تاثير چگوارا به واسطه ى چهره ى فوق العاده اش بيشتر روى تيشرت و تاپ و كفش و ليوان و فندك و .... اثر گذاشته ، نه مردم ..
افكار كمونيستى يا هـر ايدئولوژى ديگه اى با دنياى امروز ما هـمخونى نداره ، چرا ؟ چون ساز و كار دنيا عوض شده ، ايدئولوژى هـا كمرنگ شده ، جنگ جنگ تا پيروزى بى معنى شده
البته مطمئنا هـستند افراد و كشور هـايى كه هنوز مى خوان خلاف جريان دنياى امروز شنا كنند ، كه البته وضعشون مشخصه و حالشون پيدا !!!
چه گوارا چه يه ضد كاپيتاليست شهيد باشه و چه يه كمونيست قاتل براى عده اى محترمه و براى يه سرى نيست ولى چيزى كه ميشه بهـش مطمئن بود رد افكار چگوارا براى دنيا امروزه …
محك و تحليل چگوارا با افكار امروز ما اشتباه است
محسن
۱۵:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
آفرین به تحلیلت...
ناشناس
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
بلایی که امثال چگوآرا سرِ جنبش آزادیخواهی جهان از جمله ایران آوردن تا ابد لکّه ی ننگی بر پیشانی تاریخ خواهد ماند
ناشناس
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
افرین بهترین کامنت
ناشناس
۱۷:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چگوارا ادم خوش شانسی بود که قبل از رسیدن به قدرت مرد و قهرمان شد اگر می ماند کسی می شد مثل کاسترو
ناشناس
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
او قبل از رسیدن به قدرت نمرد. او به قدرت هم رسید ولی مثل کاسترو نشد.
ناشناس
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
شرمنده ولی در کوبا به قدرت رسید ولی ولش کرد کاری که اگه شما بودی نمی کردی!
ناشناس
۱۵:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
قبل از رسیدن به قدرت خودش کوبا رو ول کرد با اینکه نفر دوم کوبا بود کدوم قدرت خواهی چگوارا شوروی رو هم امپریالیسم میدونست
یاسر
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۷/۰۶
مرد حسابی چرا حرف الکی میزنی متن گفت سربازی که داوطلب شده بکشتش نوشیدنی خورده. اصلا بیسواد مگه مجبوری کامنت بذاری مجبورت که نکردن
ناشناس
۱۷:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
او نوشیدنی زیادی خورده بود،
با این حساب هرچه شده شهید نشده
آرش
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
شما اصلا موضوع رو متوجه نشدی. نویسنده ابتدا راجع به قاتل چه گوارا نوشته است.یعنی قاتل چه گوارا نوشیدنی زیاد خورده بود. نه چه گوارا.
ناشناس
۱۴:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
حداقل متنو بخون بعد نظر بده! این جمله توصیف کسیه که داره میره چه گوارا رو به قتل برسونه! نه خود چه گوارا!
ناشناس
۱۷:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
قاتلی که به قتل رسیده
ناشناس
۱۷:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
هر کس با هر فکر واعتقادی کسی را بکشد قاتل است هیچ بهانه ای توجیه کننده برای گرفتن جان انسانی نیست
قاتل است قاتل
Naser
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
اين تيپ ادم ها هزاران نفر را به كشتن دادند و امنيت را نيز از ملت هاي مظلوم گرفتند خدا لعنتشان كند
ناشناس
۱۵:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
یعنی کوبای زمان باتیستا جای خیلی امنی بود و هیچ کس در آن کشته نمی شد؟
ناشناس
۱۷:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
این سوالو میشه درمورد هرکسی پرسید
ناشناس
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
قاتل
احمد
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
بستگی داره اگه در جهت منافع باشد شهید اگر در جهت منافع نباشد قاتل است
ناشناس
۱۵:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
کلا مغز پوسیده ای داشت این رفیق گوارا
ناشناس
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
بنظر من او هم مثل کارلوس یک تروریست بین المللی بوده.
ناشناس
۱۷:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
تاریخ را فاتحان می نویسند وتاریخ پر از دروغ است
ناشناس
۱۷:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چه تضمینی هست که اگر او شهید نمی‌شد و در آرژانتین سرزمین مادری ‌اش به قدرت می‌رسید، مانند کاسترو، کیم‌ ایل سونگ، قذافی ، مائو و بسیاری از دیگران که در ابتدا قهرمان ملی‌ کشورشان بودند، تبدیل به دیکتاتور ۵۰ ساله نمی‌شد که حتی بعد از مرگ نیز حکومت را برای پسر و نوه خود نمی‌خواست؟!!!...تا ما دیدیم همینجور بوده، چه تضمینی هست که چه گورا متفاوت باشد!!!!
آرش
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چه گوارا زمانی کوبا را ترک کرد که دارای مناصب دولتی بود.مانند رئیس کل بانک مرکزی کوبا. ولی این انسان بزرگ همه ی مناصب را کنار گذاشت و حتی از تابعیت کوبایی انصراف داد تا هیچ گزندی از سوی او به کوبا نرسد.
چه گوارا مانند موج دریا بود. در راه هدف بی قرار بود. روحش شاد.
ناشناس
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
انسان را با اعمالش قضاوت میکنند نه یا گمان و برداشت های خودمان
اتفاقا کار شما دیکتاتوریه
ناشناس
۱۵:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
این تضمین که او واقعا به قدرت رسید ولی فاسد نشد و راهش را ادامه داد.
ناشناس
۱۵:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
این فرد به زن و بچه اش بخاطر شهوت در زمانی که قدرت نداشت رحم نکرد، مردم که جای خودشو دارن.
ناشناس
۱۷:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
حرکات و نظریات این تروریستهای کمونیست سرمشق بسیاری از انقلابیون شد و انقلابهایی خونینی را در سرتاسر دنیا پدید آورد که منجر به استبدادهای سیاه تر شد انقلابهایی که هیچ لزومی به انجام آنها نبود و با مذاکره با دیکتاتورهای سابق و محدودیت آنها مردم مرفه تر می شدند
ناشناس
۱۶:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
لعنت به کومو نیسم
ناشناس
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
انگار دلت خیلی ......
عاشق امپریالیسم
سیدمحمد
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
لعنت هم به کمونیسم و هم به عاشقان کمونیسم.خصوصا" عاشقان داخلی که با علاقه نشان دادن به این ایده اهریمنی رسما" به مذهب و خدای خود هم پشت می کنند.
ناشناس
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
چرا اصرار دارید در مورد چیزی که حتی طرز نوشتنش را هم نمی دانید نظر دهید؟
رهگذر
۱۶:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
یادش گرامی
ناشناس
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
درود بر چگوارا
انگار ولرم ها و معتدل ها دل خوشی از فرمانده ندارن شما همون بهتر برید به .........بچسبید
فرارو منتشر کن
ناشناس
۱۶:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چه اسمش قاتل باشه چه شهید باشه جدای از عقاید مارکسیستیش، چگوارا یک چریک دوست داشتنی بود و هست و خواهد بود
ناشناس
۱۷:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
چه تضمینی هست که اگر او شهید نمی‌شد و در آرژانتین سرزمین مادری ‌اش به قدرت می‌رسید، مانند کاسترو، کیم‌ ایل سونگ، قذافی ، مائو و بسیاری از دیگران که در ابتدا قهرمان ملی‌ کشورشان بودند، تبدیل به دیکتاتور ۵۰ ساله نمی‌شد که حتی بعد از مرگ نیز حکومت را برای پسر و نوه خود نمی‌خواست؟!!!...تا ما دیدیم همینجور بوده، چه تضمینی هست که چه گورا متفاوت باشد!!!!
ناشناس
۲۰:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
بیشتر بنده معتقدم یک ادمکش بود با عقاید مسخره مارکسیستی
ناشناس
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۳
حتی مرگم را

شکست به حساب نمی آورم ،

به جای آن،

تنها حسرت ترانه ای ناتمام را

با خود به گور خواهم برد...



ارنستو چگوارا
مهیار
۱۱:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
ارنستو چگوارا معروق به دکتر قاتل
جمله مشهور: اگر شک کردی بکش
ناشناس
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
علت کمونیسم حسادت است. به خاطر حسادت کشتن و کشته شدن انسانی نیست.
عباس
۱۴:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۴
دستاورداو ورفیقش کاستروچه بود؟بعدازنیم قرن حکومت برکوباکشوری فقیروعقب افتاده تحویل داده است.اگراودربولیوی-آرژانتین-وپیرواوآلنده درشیلی موفق به تشکیل حکومت می شدندچه ارمغانی برای بشریت داشتند؟دردهه50شمسی انقلابیون ایران مرادشان چه گوارابود.ماچقدربدبخت بودیم که یک آدمکش وکمونیست الگوی ماقرارگرفته بود؟درمحافل روشنفکری آنموقع نامش راباافتخاروسربلندی ویک نوع احساس شعف وغرورمیبردیم؟