خود را نه «فرزند انقلاب» كه «مادر انقلاب» ميداند، صاحب انقلاب، نه تماشاچي انقلاب. وقتي هم از او سوال ميشود چرا مادر انقلاب، ميگويد: «چون همچون فرزندم انقلاب را دوست دارم.»
روحاني بلند قامت و چهارشانهيي كه همان نشانههاي فردي روزهاي ابتدايي انقلاب را دارد؛ گامهايش را بلند و سريع برميدارد. تن صدايش بلند است، جديت و شوخطبعياش را همچنان حفظ كرده و وقتي كسي با او سخن ميگويد هر آن بايد منتظر كنايهيي از سوي او باشد. اگرچه اين روزها ٦٥ سالگياش را پشت سر ميگذارد اما همچنان سرپا و سرحال است.
همچون بسياري ديگر از مبارزان عصر پهلوي دوم، نامش با تاريخ انقلاب گره خورده است. خودش هم ميگويد كه از السابقون انقلاب است و راست هم ميگويد. ساواك او را مايه دردسر ميدانست. از معتقدان به مبارزه مسلحانه با شاه بوده و ابايي هم از سر دادن شعار؛ «تنها ره رهايي، جنگ مسلحانه» نداشته است حتي اگر رفقايش به او تذكر ميدادند كه اين شعار، شعار مذهبيها نيست؛ روحاني مبارزي كه پس از انقلاب مبدل به روحاني كارگزار شد همچون ديگر فقها و علماي مبارز آن روزها. تنها تفاوتش با ديگران اين است كه از مصاديق عيني «تندروي» پيش از انقلاب و «تندروي» پس از انقلاب معرفي شده است.
ناراحت هم نميشود كه روزگاري چماقدار خوانده شده. دوستانش هم كه به مزاح تندرو خطابش ميكنند؛ لبخند ميزند. گويي خودش بهتر از هر كسي ميداند چه كرده است. اين لبخند اما نشانه پشيماني و تواب شدن او نيست. از گفتهها و كردههايش دفاع ميكند. خود را نه فرزند انقلاب كه مادر انقلاب ميداند، صاحب انقلاب، نه تماشاچي انقلاب.
سخن از «هادي غفاري» است؛ روحانياي كه هر چقدر دهه اول انقلاب، موثر و خبرساز بود اين سالها حاشيهنشين سياست است. به تعداد سه دورهيي كه نماينده مجلس بوده (دوره اول، دوم و سوم)، رد صلاحيت را در كارنامه سياسي خود دارد (چهارم، پنجم و هفتم). همين رد صلاحيتها باعث شد تا او تنها به نماز جماعت مسجد الهادي، مسجد و موسسهيي كه مدير آن است، كفايت كند. اما شايد نام هادي غفاري در دو مقطع زماني بيش از هر زمان ديگري نه تنها در محافل اهالي سياست كه در كوچه و بازار سر زبان مردم بود؛ اعدام امير عباس هويدا و درگيرياش در مجلس اول با هاشم صباغيان. او گرچه ميگويد اعدام هويدا كار او نبوده است اما نقل قولهايي كه درباره اين واقعه بر جاي مانده، كمتر جايي را براي تكذيب غفاري باقي گذاشته است.
چنين است كه وقتي او چندي پيش راهي دانشگاه شيراز شد با واكنش تند و تيز دانشجويي مواجه شد كه او را عامل اصلي اعدام هويدا ميدانست. غفاري گرچه در پاسخ به اين دانشجوي بسيجي گفت كه «هويدا را ترور نكرده و اين دروغ، اتهامي است كه عباس ميلاني مطرح كرده است»، اما در ادامه حرفهايي زد كه برايش دردسر ساز شد، دردسرهايي از قبيل شكسته شدن شيشه ماشينش هنگام خروج از دانشگاه شيراز و تشكيل پرونده از سوي دادسراي ويژه روحانيت. پروندهيي كه غلامحسين سبحانينيا، دادستان ويژه روحانيت حوزه قضايي فارس از تشكيل آن خبر داده بود.
البته غفاري روز گذشته در گفتوگويي با «آنا» از مختومه شدن پرونده سخنرانياش در دانشگاه شيراز خبر داده و گفته است كه «چيز خاصي نبود كه مخالفان ما جوسازي كردند. ما هيچگونه تعرضي به هيچ كس نداشتيم چراكه برخلاف هميشه من در روز ١٦ آذر بحث خداباوري را مطرح كردم.»
غفاري در ادامه گفته است: «دادستان دادگاه ويژه روحانيت با من صحبت كردند. برداشت اين بوده كه ما به سمت تضعيف نظام ميرويم و تشويش افكار عمومي مطرح شده بود كه من توضيح دادم كه به نظام و به دين و نيز به حقوق مردم معتقدم و همانگونه كه نماز صبح نخواندن را حرام ميدانم عبور از خطوط قرمز نظام را نيز حرام ميدانم. حتي به آن دوست روحاني بزرگوار گفتم كه از قبض جريمه نميترسم بلكه از خدا و مردم ميترسم. عبور از چراغ قرمز، به غير از تجاوز به حقوق مردم، تجاوز به حقوق خدا هم هست چراكه در انديشه ما به خصوص ما كه خود را اصلاحطلب ميدانيم مردم، عيالالله هستند.
هادي غفاري شايد تغيير نكرده باشد و همان روحاني جدي سالهاي ابتدايي انقلاب است اما روزگار تغيير كرده و اين را او بهتر از هر فرد ديگري درك ميكند؛ روحانياي كه خود روزگاري براي ضد انقلاب، پروندهسازي ميكرد حالا برايش پروندهسازي ميشود، اگرچه حتي پروندهاش مختومه شود.
منبع: روزنامه اعتماد