مجتبی نادری سورکی؛ هومن سیدی در فیلم جدید خود "مغزهای کوچک زنگ شده" گامی به مراتب بلند تر در مسیر پیشرفت فیلمسازی خود بر داشته و هر چند مشابه با فیلم "خشم و هیاهو" این بار نیز در خلق فیلمنامه به وضوح وامدار دیگران است، اما در روایت یک داستان در فضایی پخته و با شخصیت پردازیهای چشمگیر، به شدت موفق عمل کرده است.
فیلم مغزهای کوچک زنگزده روایت یک خانواده حاشیه شهری در حلبی آبادی است که در آن شکور برادر بزرگ خانواده (با بازی فرهاد اصلانی) تشکیلات مافیایی تولید شیشه دارد و کودکان بیسرپرست را به همین منظور زیر پر و بال خود میگیرد. شاهین (با بازی نوید محمدزاده) برادر کوچک تر، ترسو و خل وضعی است که همیشه از اینکه جایی در تشکیلات ندارد، به شکور شکایت می کند. داستان با محوریت اتهام ناموسی به خواهر خانواده شهره (با بازی مرجان اتفاقیان) و در نهایت به زندان افتادن شکور به پیش میرود.
این بار پیمان شادمانفر فیلمبردار موفق فیلم خشم و هیایو هوشمندانه به کمک سید آمده تا با تصویرسازی دقیق از میزانسن و دکوپاژ فوقالعاده سیدی، فضای سرد و خشن و تلخ فیلم را به بیننده القا کند. فضایی که با انتخاب رنگهای تیره و حرکت سریع دوربین تیرگی و بدبختی را به خوبی القا میکند. حتی ملودیهای فولک و موسیقی امریکای لاتینی نیز به کمک فضاسازی آمده تا با افزایش ضرب آهنگ فیلم، سرعت روایت را بالا ببرد.
هر چند شخصیتهای فیلم تیپهایی مشخص و آشنا برای بیننده ایرانی دارند و سیدی نیز تا حدی در شخصیتپردازی موفق عمل کرده به طوری که هر یک به تنهایی قادر به جلب توجه بیننده تا انتهای فیلم را دارند، اما مشکلات ساختاری فیلم نامه اینبار نیز گریبان فیلم را گرفته است. فیلم، وام دار ایدههای فیلم "شهر خدای" برزیلی و بدبختیهای جذاب فیلم "ابد و یک روز" سعید روستایی است. حتی شاهین (نوید محمد زاده) نیز یک کپی هوشمندانه از سید (بهروز وثوقی) گوزن ها و غلامرضا (اکبر عبدی) فیلم مادر است.
هرچند نحوه روایت فیلم تا یک سوم ابتدایی بیننده را گیج می کند و معلوم نیست داستان حول کدم شخصیت قرار است به پیش برود، اما در ادامه جذابیت داستان شدت میگیرد. نحوه پرداخت دیالوگها مخصوصاً در ابتدای فیلم خیلی سریع و به صورت پینگپنگی و بیوقفه ادا میشود. شاهین، اول یک دیالوگ سریع با شکور دارد، بعد یک گفتگوی پینگپنگی با مادرش و بعد روی پشت بام با خواهرش بگو مگو می کند.
دیالوگهایی که هیچ کمکی به شناخت بیننده از شخصیتها نمیکند. سیدی میبایست در روایت داستان تامل بیشتری میکرد چرا که این سرعت زیاد در اتفاقات، عملا روایت داستان را باور پذیر نمیکند هر چند باز هم این بیننده است که یک قدم در پیش بینی اتفاقات از فیلم جلوتر است و هیچ وقت در طول فیلم غافلگیر نمیشود. انتهای فیلم اما به خوبی پایانبندی شده است. جایی که سیدی مونولوگ ابتدایی فیلم را اثبات میکند: “میگن اگه چوپان نباشه (شکور که دیگر نیست) گوسفندا تلف میشن، یا گم میشن (شهره) یا گرگ بهشون میزنه (شاهین) یا از گرسنگی میمیرن (بچه بی سرپرست)!
بازیها همگی نمره قبولی میگیرند و این قطعا به سطح توقع بالای کارگردان بر میگردد. فیلمنامه اما میبایست با دقت بیشتری پرداخته میشد: چرا شکور که هیچگاه کوچکترین اعتمادی به شاهین نداشت، در زمان ملاقات در زندان محل پول ها را به شاهین میگوید آن هم در حالی که میدانست برادر کوچکتر و مورد اعتمادش شهروز به زودی از زندان آزاد میشود؟! چرا مادر خانواده در برابر قتل تنها دخترش سکوت میکند؟ آیا صرف گفتن اینکه "میدانم بیناموسی یعنی چه" واکنشی مورد انتظار است؟ نقش پدر خانواده دقیقا چیست؟ چرا که با حذف این نقش کوچکرین خللی به داستان وارد نمیشود.
در مجموع، سیدی در ترسیم فضایی تاریک از طیف وسیعی از ناهنجاریهای اجتماعی طبقه پایین جامعه بسیار موفق عمل کرده، با مغزهای کوچک زنگ زده به بلوغ رسیده و میتوان انتظاری خوشبینانه از دیگر آثار وی در آیندهای نزدیک داشت.