bato-adv
مجتبی نادری سورکی

بدون تاریخ، بدون امضا، بدون ....

تاریخ انتشار: ۱۴:۱۹ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۶
مجتبی نادری سورکی؛ کمتر کسی بود که سه سال پیش از این، لب به تحسین وحید جلیلوند برای اولین فیلم بلندش "چهارشنبه 19 اردیبهشت" نگشاید. جلیلوند هر آنچه از حضور در رادیو، ساخت مستند و مجری‌گری برنامه‌های اجتماعی اندوخته بود را این بار بر پرده سینما و به بهترین شکل ممکن به منصه ظهور رسانده بود؛ جایی که جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره سی و سوم فجر و جایزه فیپرشی جشنواره فیلم ونیز خوش آمدگویی دلچسبی برای ورود وی به رقابت روی پرده نقره‌ای باشد.
 
جلیلوند در فیلم جدید خود باز هم فضای ریالیسم اجتماعی را که در سال‌های اخیر به سلیقه جدید مخاطبان سینمای ایران تبدیل شده‌است، با شباهت‌های معلوم با فیلم قبلی اما این بار با دغدغه‌ای متفاوت در پیش گرفته است.
 
بدون تاریخ بدون امضا داستان کاوه نریمان (با بازی امیر آقایی) پزشک ارشد پزشکی قانونی است که در محل کار خود با جسد پسر بچه‌ای مواجه می‌شود که بر حسب اتفاق شب پیش از آن، با خانواده چهار نفره سوار بر موتور قرضی او تصادف کرده‌است. علت مرگ، مسمومیت غذایی تشخیص داده شده‌است اما عذاب وجدان نریمان و احتمال تاثیر آن تصادف در مرگ پسر، خط اصلی داستان را تا انتها پیش می‌برد.
 
مفهوم عذاب وجدان دو خط داستانی را در دو بستر متفاوت و دو طبقه اجتماعی مختلف -که در همان دقایق اولیه فیلم به هم گره می‌خورند- شکل می‌دهد، عذاب وجدان کاوه که در یک لوپ ذهنی باطل علت واقعی مرگ پسر بچه را تصادف روز قبل و نه مسمومیت غذایی می‌داند و عذاب وجدان موسی (با بازی نوید محمدزاده) که با خرید مرغ‌های مردار ارزان قیمت، مسمومیت غذایی منجر به مرگ فرزندش را موجب شده است.
 
هر چند جلیلوند در فیلم تازه خود با اجرای مناسب و دقیق دکوپاژ، بیننده را با فضای حاکم بر داستان و احساسات شخصیت­‌ها به خوبی همراه می‌کند، اما مسیر حرکت و ارتباط خود شخصیت‌ها از میانه فیلم به طرز عجیبی از روند منطقی خارج شده و بیننده را در مسیری فرسایشی تنها می‌گذارد. موضوع فیلم بدون تاریخ، بدون امضا شباهت غیرقابل انکاری با اثر ماندگار اصغر فرهادی، جدایی نادر و سیمین دارد. تقابل دو طبقه مختلف جامعه، بگو مگوهای زن و شوهر اصلی فیلم، پنهان‌کاری شخصیت‌ها و حتی وجود پدر یا مادری مریض در منزل، بیننده را با ورژن دست‌دوم و ضعیف‌تری از فیلم فرهادی مواجه می‌کند.
 
فیلمنامه بدون تاریخ، بدون امضا به شدت از لحاظ ساختاری دچار مشکل بوده و حفره‌های غیر قابل‌توجیه دارد. داستان فرعی پیگیری کاوه در مورد شکایت زنی از ضرب و شتم شوهرش که به راحتی رها می‌شود، رابطه مبهم کاوه با همسرش سایه (با بازی هدیه تهرانی)، زن و شوهری که جدا از هم زندگی می‌کنند، اما سایه هر روز صبح لقمه صبحانه برای کاوه آماده می­کند(!) و در رویکردی ضد فیمینیستی می‌بایست تمام دستورات و خواسته های کاوه را بدون چون و چرا اجرا کند، مادر مریض کاوه که اتفاقا بر خلاف جدایی نادر از سیمین ربطی به داستان ندارد، کاوه ی مسئولیت‌پذیری که در اجرای مسئولیت حاضر به گردن گرفتن قتل کودک می شود اما در ابتدای فیلم بخاطر بیمه ماشین به راحتی از قانون فرار می‌کند و در انتهای فیلم هم با تقلب، به جای پزشک کشیک قرار می‌گیرد، موسی که مامور کشتارگاه را با فرض این‌که باعث مرگ فرزندش شده حتی به قتل می رساند اما وقتی علت مرگ را از کاوه می شنود با یک جمله "دیر آمدی" خون سرد از کنار آن می‌گذرد. اما ضربه فنی را اصرار مازوخیستی کاوه بر پیکر فیلم نامه وارد می‌کند، جایی که ظاهرا کاوه به تنهایی جسد را نبش قبر می‌کند تا مرگ کودک را گردن بگیرد. گویی که تمام داستان از ابتدای تصادف تا انتها، سناریویی است برای اینکه کاوه خود را مجازات کند اما به جرمی که نه برای بیننده معلوم است و نه حتی برای خود کاوه!
 
بازی امیر آقایی برای القای حس عذاب وجدان ناشی از مسولیت‌پذیری قابل ستودن است. درخشان‌ترین سکانس فیلم را اما نوید محمدزاده رقم می‌زند؛ جایی که مشغول در گیری با فردی است که در کشتارگاه به او مرغ فاسد فروخته است. سکانسی که محمدزاده استادانه در ایفای آن تخصص دارد، هر چند برگ جدیدی به دفتر بازیگری او نیافزوده است.
 
در مجموع، فیلم بدون تاریخ، بدون امضا (که معلوم نبود اگر خود جلیلوند توضیح نمی‌داد بیننده‌ای وجه تسمیه این نام با داستان فیلم را بفهمد) هر چند با موضوعی جذاب شروع می‌شود، اما در میانه راه سقوط آزاد می‌کند تا حوصله مخاطب را - که حداقل انتظار یک پایان باز فرهادی وار دارد - سر برده و بیننده را با چند سوال لاینحل از سالن سینما بدرقه کند.
bato-adv
مجله خواندنی ها