با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، سیاست آمریکا در قبال ایران به دو روایت متضاد تقسیم شده است: جریانهای ضدایرانی بر شکست دیپلماسی و لزوم فشار حداکثری، از جمله تحریمها و اقدام نظامی تأکید دارند، در حالی که برخی تحلیلگران بر کارآمدی دیپلماسی و هزینههای بالای رویارویی نظامی هشدار میدهند. در این میان، ایران با تقویت بازدارندگی، توسعه دیپلماسی و بهرهگیری از اختلافات داخلی آمریکا تلاش میکند راهبردی متوازن برای مقابله با این چالشها را اتخاذ کند.
فرارو- با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، رویکرد واشنگتن در قبال ایران بار دیگر به محور منازعات داخلی و راهبردی ایالات متحده تبدیل شده است. در این میان، دو روایت اصلی در سیاست آمریکا در قبال ایران شکل گرفته است.
به گزارش فرارو، روایت نخست که مورد حمایت جریانهای ضدایرانی و نهادهای امنیتی آمریکاست، بر این ادعا استوار است که دیپلماسی با ایران شکست خورده و تهران از مذاکرات تنها بهعنوان ابزاری برای وقتکُشی و پیشبرد برنامههای هستهای خود استفاده میکند. در نتیجه، آمریکا باید سیاست فشار حداکثری را از سر گیرد و حتی گزینه نظامی را برای مهار برنامه هستهای ایران مدنظر داشته باشد. در مقابل، روایت دوم، که از سوی برخی تحلیلگران و مقامات واقعگرای آمریکایی مطرح میشود، بر این باور است که ایران همچنان از توان بازدارندگی بالایی برخوردار است و اقدام نظامی، نهتنها برنامه هستهای ایران را متوقف نخواهد کرد، بلکه تهران را به عبور از آستانه هستهای سوق خواهد داد. این دسته از تحلیلگران بر اهمیت دیپلماسی، هرچند همراه با فشارهای هوشمندانه تأکید دارند و معتقدند که مسیر تعامل و مذاکره همچنان بهترین راه برای کنترل برنامه هستهای ایران است.
در بحث روابط ایران و ایالات متحده، یکی از مهمترین مسائل، نگرش جریان و اندیشکدههای ضدایرانی و تلاش آنها برای شکلدهی به سیاستهای واشنگتن در قبال تهران است. این گروه که در میان جناحهای تندرو جمهوریخواه، نهادهای امنیتی و لابیهای ضدایرانی نفوذ گستردهای دارند، با هرگونه تعامل دیپلماتیک مخالفاند و هدف اصلی خود را جلوگیری از هرگونه نزدیکی میان تهران و واشنگتن قرار دادهاند. آنها با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای، نفوذ در کنگره و تأثیرگذاری بر دستگاه دیپلماسی، سعی دارند هرگونه تلاش برای کاهش تنش را بیثمر جلوه دهند و دولتها را به اتخاذ مواضع سختگیرانهتر سوق دهند.
جریانهای ضدایرانی در آمریکا، بهویژه پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، موج رسانهای گستردهای را برای تشدید فشار بر ایران و جلوگیری از هرگونه تعامل دیپلماتیک با تهران به راه انداختهاند. این جریانها با برجستهسازی برخی روایتهای خاص که در ذیل به آنها اشاره میکنیم، تلاش میکنند اجماع داخلی و بینالمللی علیه ایران را تقویت کنند و دولت ترامپ را به سمت سیاستهای سختگیرانهتر سوق دهد. روایتهایی که این جریانها آنها را برجسته میکنند، اینچنین است:
روایت نخست: دیپلماسی با ایران شکست خورده و ایران به دنبال وقت تلف کردن است: این روایت بر این ایده تأکید دارد که ایران از مذاکرات و توافقهای دیپلماتیک تنها برای کسب زمان و پیشبرد برنامههای خود استفاده میکند.
روایت دوم: افزایش قابلملاحظه توانمندی هستهای ایران و کاهش زمان گریز هستهای: یکی از محورهای کلیدی در تبلیغات ضدایرانی این است که توانمندی هستهای ایران بهطور چشمگیری افزایش یافته و زمان گریز هستهای به کمتر از ده روز رسیده است. این روایت بر این تأکید دارد که در دوران اجرای برجام، زمان گریز هستهای ایران نزدیک به یک سال بود، اما اکنون این بازه زمانی بهشدت کاهش یافته است. این مسئله بهعنوان دلیلی برای لزوم اتخاذ اقدامات قاطعتر، از جمله اعمال تحریمهای شدیدتر یا حتی اقدامات پیشگیرانه نظامی مطرح میشود.
روایت سوم: نزدیک شدن به پایان مکانیزم بازگشت تحریمهای سازمان ملل (اسنپبک): جریانهای ضدایرانی هشدار میدهند که با نزدیک شدن به انقضای برخی محدودیتهای کلیدی در برجام، فرصت استفاده از مکانیزمهای بینالمللی برای مهار ایران در حال از دست رفتن است.
روایت چهارم: کوچک نمایی توان تلافی جویی ایران: برای تسهیل گزینه نظامی، این جریانها بر این گزاره تأکید دارند که ایران در موقعیتی نیست که بتواند به حملات احتمالی پاسخ مؤثری دهد. آنها ادعا میکنند که پس از حمله اسرائیل به حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ایران در شرایط ضعف راهبردی قرار دارد و فاقد توانایی لازم برای واکنش جدی به اقدامات اسرائیل و آمریکا است.
جریانهای ضدایرانی در آمریکا، علاوه بر ترویج روایت شکست دیپلماسی، بر ضرورت همکاری عمیقتر با اسرائیل و ارائه تسلیحات پیشرفته به این رژیم تأکید دارند. این گروهها که نفوذ قابلتوجهی در کنگره و نهادهای امنیتی آمریکا دارند، معتقدند که هرگونه تعامل با ایران بینتیجه است و تنها راه مهار تهران، افزایش حمایت از تلآویو و تشدید اقدامات نظامی علیه ایران است. این جریانها واشنگتن را به ارسال تسلیحات پیشرفتهتر از جمله بمبهای سنگرشکن و سامانههای دفاعی پیچیدهتر به اسرائیل ترغیب میکنند. آنها همچنین خواستار افزایش تبادل اطلاعات امنیتی و توسعه همکاریهای عملیاتی برای مقابله با ایران هستند.
برخی از محافل رادیکالتر از جمله چهرههای وابسته به جناح راست جمهوریخواه، بر این باورند که آمریکا باید بهطور مستقیم در عملیاتهای نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران مشارکت کند. آنها استدلال میکنند که حملات اسرائیل بهتنهایی نمیتواند برنامه هستهای ایران را متوقف کند و تنها با ورود مستقیم آمریکا میتوان آسیب جدی به زیرساختهای هستهای ایران وارد کرد.
در برابر روایتهایی که ایران را در موضع ضعف و آسیبپذیری تصویر میکنند، یک بخشی از جریان فکری آمریکا معتقدند که جمهوری اسلامی همچنان از ظرفیتهای مهمی برخوردار است که میتواند بهعنوان ابزار بازدارندگی در برابر فشارهای خارجی مورد استفاده قرار گیرد. «نیسان رفعتی»، کارشناس ارشد گروه بین المللی بحران معتقد است: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ناوگان موشکی، پهپادها و حضور دریایی ایران در خلیج فارس همچنان برقرار است و نباید نادیده گرفته شود. این قدرتهای نظامی باعث میشوند که ایران توانایی بالقوهای برای دفاع از خود داشته باشد. اوایل ژانویه، ایران رزمایشهای نظامی گستردهای را برگزار کرد که نشاندهنده این بود که ایران هنوز میتواند قدرت خود را به رخ بکشد.»
«گریگوری برو» تحلیلگر ارشد نشریه آمریکایی «فارن پالیسی» معتقد است: «ایران بی قدرت نیست و همچنان در منطقه به خصوص در یمن و عراق حامیانی دارد. رزمایش ایران با هدف ارسال یک پیام واضح به دشمنان انجام شد ما یک نیروی نظامی بزرگ داریم. ما یک کشور بزرگ هستیم. شاید درخشانترین تجهیزات را نداشته باشیم، اما منابع گستردهای در اختیار داریم. نیروی انسانی زیادی داریم و رویکردی دفاعی اتخاذ کردهایم. ما موشکهایی در شهرهای زیرزمینی داریم که از بمبارانها در امان هستند. ما یک برنامه هستهای داریم که توسط سامانههای دفاع هوایی محافظت میشود. ما یک دژ مستحکم هستیم و اگر به ما حمله کنید، عواقب آن را خواهید دید.»
«گریگوری برو» در ادامه اظهاراتش تاکید کرد: «سرنگونی پهپادها و موشکها بسیار پرهزینه است و ایالات متحده و اسرائیل ذخیره بیپایانی از سامانههای دفاع هوایی، شامل سیستمهای ضدپهپاد و ضدموشک ندارند. اگر ایران بار دیگر یک حمله گسترده موشکی و پهپادی به اسرائیل انجام دهد، احتمالاً تعداد بیشتری از اهداف مورد اصابت قرار خواهند گرفت، زیرا ایالات متحده و اسرائیل توانایی رهگیری همه آنها را نخواهند داشت. بهسادگی، آنها منابع کافی در اختیار نخواهند داشت.» تحلیلگران این جریان معتقدند که حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران، اگرچه ممکن است برنامه تهران را برای مدتی به تأخیر بیندازد، اما پیامدهای ناخواستهای خواهد داشت. ایران در صورت هدف قرار گرفتن تأسیسات هستهای خود، ممکن است این حمله را دلیلی برای کنار گذاشتن سیاست «آستانه هستهای» و حرکت به سمت تسلیحات هستهای بداند.
از سوی دیگر، «دانیل د پتریس» تحلیلگر ارشد نشریه نیوزویک معتقد است: «مسئله دیگر کارایی حملات آمریکا به تاسیسات هستهای است. آیا توان هستهای ایران به طور کامل نابود خواهد شد؟ بعید به نظر میرسد. آیا چنین حملاتی میتواند ایران را به بازنگری در سیاستهای هستهایاش وادار کند؟ پاسخ باز هم احتمالا منفی خواهد بود. حملات نظامی ممکن است تأسیسات هستهای را ویران کند، اما دانش و تخصص بومی شده را نمیتواند از بین ببرد. تا زمانی که دانشمندان و مهندسان ایرانی در دسترس باشند، برنامه هستهای ایران میتواند دوباره احیا شود.»
«ریچارد نفیو»، کارشناس ارشد موسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک در ارتباط با رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران مینویسد: «دیپلماسی همچنان بهترین و پایدارترین راهحل برای جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای است. مذاکرات قبلی هرچند در نهایت شکست خوردند، اما توانستند پیشرفتهای هستهای ایران را کُند کنند و به اجماع بینالمللی علیه تهران کمک کنند.» به عقیده او، دولت ترامپ، به دلیل اینکه خودش برجام را لغو کرده در موقعیت مناسبی قرار دارد تا یک توافق جدید طراحی کند که از حمایت داخلی و بینالمللی برخوردار باشد. پیشرفتهای هستهای ایران، زمان را به یک عامل حیاتی تبدیل کرده و اگر آمریکا بخواهد راه دیپلماسی را دنبال کند، باید سریع و با رویکردی واقعگرایانه وارد عمل شود.
با این حال، او هشدار میدهد که اگر مذاکرات شکست بخورد، واشنگتن باید آماده اقدام نظامی باشد. هرگونه توافق باید جامع، قابل راستیآزمایی و قابل اجرا باشد و موضوعات منطقهای و امنیتی را نیز پوشش دهد. وی همچنین به خطرات ناشی از رویکرد فشار حداکثری اشاره میکند و معتقد است که این سیاست میتواند ایران را به سمت مخفیسازی مواد هستهای یا حتی تولید سلاح سوق دهد. در نهایت، او توصیه میکند که ایالات متحده بایستی بهطور همزمان مسیر دیپلماسی و آمادگی نظامی را دنبال کند تا تهران متوجه شود که تهدید به حمله، یک گزینه واقعی است.
«ریچارد هاس»، رئیس سابق شورای روابط خارجی آمریکا در ارتباط با این موضوع معتقد است: «دیپلماسی در کنار تهدید معتبر به استفاده از نیروی نظامی، بهترین رویکرد برای مهار ایران است. مذاکراتی که ایران را به پذیرش محدودیتهای گسترده و دائمی بر برنامه هستهای و فعالیتهای منطقهایاش متعهد کند، میتواند جایگزینی واقعبینانه برای درگیری نظامی باشد.» وی پیشنهاد میدهد که ایالات متحده باید تلاش کند با ترکیب دیپلماسی و فشار، ایران را به توافقی جدید و فراگیر سوق دهد؛ توافقی که علاوه بر مسائل هستهای، حمایت تهران از نیروهای نیابتیاش را نیز محدود کند. این رویکرد مشابه برجام نیست، بلکه باید دامنه گستردهتری داشته باشد.»
با این حال، «ریچارد هاس» هشدار میدهد که زمان برای دیپلماسی محدود است. با توجه به ضعف ایران در منطقه، تهران ممکن است به این نتیجه برسد که تنها راه بقای آن، دستیابی به سلاح هستهای است. به همین دلیل، واشنگتن باید از فرصت راهبردی که تحولات اخیر ایجاد کرده، استفاده کند و از طریق مذاکره، قبل از آنکه ایران به نقطهای غیرقابل بازگشت در برنامه هستهای خود برسد، به توافقی جامع دست یابد. او تأکید دارد که دیپلماسی، تنها در صورتی مؤثر خواهد بود که با تهدید واقعی به اقدام نظامی همراه باشد و نشان دهد که گزینه نظامی در صورت شکست مذاکرات، یک احتمال جدی است.
یکی از اصلیترین نقدها به روایت نخست، نبود مستندات مستقل و معتبر درباره ادعای حرکت ایران به سمت تسلیحات هستهای است. این گروه بدون ارائه مدارک قاطع، بر این فرض تأکید دارند که ایران در مسیر تسلیحاتی کردن برنامه هستهای خود قرار دارد. این در حالی است که گزارشهای جامعه اطلاعاتی آمریکا (NIE) به صراحت تأکید کردهاند که ایران تصمیمی برای ساخت سلاح هستهای نگرفته است. آخرین ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا که بهصورت دورهای منتشر میشوند، نشان میدهند که تهران ممکن است ظرفیتهای خود را توسعه دهد، اما شواهدی از قصد آن برای عبور از آستانه هستهای به سمت تسلیحات وجود ندارد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز با وجود نگرانیهایی درباره سطح غنیسازی، هیچ نشانهای از حرکت ایران به سمت تولید سلاح هستهای ارائه نکرده است.
برخی منتقدان معتقدند که سیاست فشار حداکثری بدون مسیر دیپلماتیک، ایران را به مذاکره سوق نمیدهد؛ بلکه باعث سرسختتر شدن مواضع تهران خواهد شد. تجربه دوره ترامپ نشان داد که خروج از برجام و اعمال فشار حداکثری نهتنها باعث کاهش برنامه هستهای ایران نشد، بلکه باعث افزایش سطح غنیسازی و کاهش تعهدات هستهای تهران شد.
یکی دیگر از انتقادات اساسی به این روایت، نادیده گرفتن تسلیحات هستهای اسرائیل و تمرکز یکجانبه بر برنامه هستهای ایران است. اسرائیل تنها قدرت هستهای اعلامنشده در خاورمیانه است و بر اساس گزارشهای مختلف، بین ۸۰ تا ۲۰۰ کلاهک هستهای در اختیار دارد. با اینحال، نهتنها هیچگونه فشاری از سوی آمریکا و متحدانش برای پذیرش نظارتهای بینالمللی بر برنامه هستهای اسرائیل وجود ندارد، بلکه سیاستهای تلآویو کاملاً از هرگونه کنترل یا الزام به شفافیت معاف شده است. در مقابل، ایران حتی در چارچوب معاهدات بینالمللی (NPT) باقی مانده و همچنان تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دارد. این در حالی است تمامی روایتها درباره تهدیدات هستهای، بدون ارائه شواهد قطعی، تنها متوجه ایران است.