دانشگاه ایرانی چرا از مأموریت اصلیاش منحرف شده است؟
اصولا نظام آموزشی ایران، گویی مهمترین ماموریت خود را جدا و انقطاع از زمینهها و اشاعه تکلف میداند. یعنی تحصیلکردههای ایرانی نسبت به موضوع کار خود بیشتر تکلف دارند تا اینکه شناخت عمیقی نسبت به اوضاع سرزمین و زمینههای آن داشته باشند.
سید محمد بهشتی شیرازی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: توقعی که از دانشگاه در ایران میرود این است که ماموریت اصلیاش را بر پرورش شهروند خوب متمرکز کند و این شهروند خوب را هم به بهانه تولید علم پدید آورد. دانشگاه در ایران به دلایلی که نیاز به بحث دارد از یک چنین مداری خارج شده است. دانشگاههای ایران اما ماموریت خود را تولید شهروند خوب نمیدانند بلکه ماموریت خود را تولید علم معرفی کردهاند! آن هم تولید علمی که مستقل از زمینه است. یعنی اشاعه سواد مستأصل. سوادی که به ریشه وصل نیست. این واقعیتی است که رخ داده است. این شکل و شیوه البته پدیده جدیدی هم نیست.
اصولا نظام آموزشی ایران، گویی مهمترین ماموریت خود را جدا و انقطاع از زمینهها و اشاعه تکلف میداند. یعنی تحصیلکردههای ایرانی نسبت به موضوع کار خود بیشتر تکلف دارند تا اینکه شناخت عمیقی نسبت به اوضاع سرزمین و زمینههای آن داشته باشند. این وضعیت هم به این دلیل است که دچار امتناع از زمینه هستند. شرایطی که اتفاق افتاده این گونه است. تمام تحصیلکردههای ایرانی این بیت فردوسی را از بَرند که «توانا بود هرکه دانا بود/ زدانش دل پیر برنا بود» این دانایی، متاسفانه از ابتدای آموزش مدرن در ایران معادل سواد گرفته شده است. در صورتی که این دانایی در ذات خود معادل سواد نیست، چرا که فردوسی در مصرع دوم میگوید «زدانش دل پیر برنا بود...» از سواد دل پیرها، برنا نمیشود، بلکه از شعور است که دل پیران برنا میشود.
دانشگاههای ایران یک چنین ماموریتی را دنبال نمیکنند. به همین دلیل، رفته رفته صحنه تولید علم از دانشگاه فاصله گرفته است. هم تربیت شهروند خوب و هم تولید علم از دانشگاه فاصله میگیرد و بدنه جامعه خود فکری به حال خود میکند. این خبر خوشحالکنندهای برای فعالان حوزه دانشگاهی و آکادمیک در ایران نیست. در عین حال برخی میپرسند عملکرد دولت چهاردهم از ابتدای زعامت بر راس هرم اجرایی کشور در حوزه دانشگاهی چگونه بوده است؟ دولت پرونده دانشجویان ستارهدار را برچیده و زمینه فعالیت دوباره استادان اخراجی و... را نیز فراهم کرده است. این کارها کارهای خوبی است.
دولت زخمهایی که در دورههای قبل وارد شده را مرهم مینهد و پانسمان میکند. جلوی خونریزی را میگیرد و رسیدگیهای فوری را انجام میدهد. اما دانشگاههای ایران مشکلات بزرگتری دارند. حتی دانشجویان بیستاره و استادان بر سر کار ایرانی هم مشکلاتی دارند که باید به آنها توجه شود. البته اطلاع دارم که مسوولان وزارت علوم تلاش میکنند شرایط را تغییر بدهند اما زمینههای لازم فراهم نیست. اگر قرار باشد به دولت چهاردهم توصیهای داشته باشم، به نظرم میرسد لازم است رویای دانشگاه خوب را اشاعه بدهند. در این صورت است که میتوان فاصله کنونی با رویایی که از دانشگاه مطلوب شکل گرفته را تخمین زد. این رویا، خود یک تقاضای عمومی و سرمایه اجتماعی شکل میدهد و کمک میکند به اینکه دانشگاههای ایرانی حقیقتا دانشگاه شوند. اسمی با مسما که در خور ایرانیان است.