کد خبر: ۲۳۷۱۲۲

ناگهان تصمیم گرفتم آدم بکشم

تاریخ انتشار: ۱۰:۵۱ - ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
 امین جوانی ٣٠ ساله است که بعد از آشنایی با مردی مسن او را به قتل رساند و ٣٠‌ هزار دلار از وی سرقت کرد. متهم در بازجویی‌های ابتدایی ادعا کرده بود زمانی که می‌خواست نحوه کار با سلاح را به مقتول آموزش دهد اتفاقی گلوله‌ای شلیک و باعث قتل شد اما سپس این ادعا را رد کرد و هنوز هم انگیزه اصلی‌اش را از قتل توضیح نداده است.

امین در گفت‌وگو با شرق جزئیاتی از قتل را شرح داده است:

‌ با مقتول چطور آشنا شدی؟
از مدتی قبل با همسرم اختلاف پیدا کرده بودم؛ برای همین تصمیم گرفتم مدتی جدا از او زندگی کنم. به همین منظور در آگهی یکی از روزنامه‌ها دنبال خانه گشتم و در نهایت به آگهی‌ای که مقتول داده بود برخوردم. آگهی داده بود دنبال هم‌خانه می‌گردد. به خانه‌اش رفتم و چون شرایط را مناسب دیدم و او هم از من خوشش آمد، قرار شد هم‌خانه شویم.

‌ شرایطی که می‌گویی برای تو مناسب بود، چگونه بود؟
او گفت ماهانه ٥٠٠‌ هزار تومان بابت اجاره باید بپردازم. خانه او در شهرک‌غرب و خانه خودم در سعادت‌آباد بود؛ این نزدیکی هم یکی دیگر از امتیازاتی بود که وجود داشت. او می‌خواست یک اتاق خواب خانه را در اختیار من بگذارد.

‌ آیا او تنها زندگی می‌کرد؟
خانه خودش بود و تنها زندگی می‌کرد؛ چون با همسر و پسرش مشکل داشت. آنها هر چندوقت یک‌ بار سراغش می‌آمدند و با هم درگیر می‌شدند. (این حرف صرفا ادعای متهم است.)

‌ شغل مقتول چه بود؟
بیکار بود. از پس‌اندازی که داشت استفاده می‌کرد؛ گاهی هم ماشین خریدوفروش می‌کرد.
‌ در آمد تو چقدر بود؟

من مهندس کامپیوتر هستم و درآمدم متغیر بود. چون پروژه‌ای کار می‌کردم بین سه تا پنج ‌میلیون تومان در ماه درآمد داشتم.

‌ تو که درآمد خوبی داشتی، چرا برای خودت خانه نگرفتی یا در یکی از پانسیون‌ها در مرکز شهر یا هرجای دیگر زندگی نمی‌کردی؟
چون معلوم نبود اختلاف با همسرم چقدر طول بکشد. از طرفی می‌خواستم نزدیک خانه خودم باشم و از آن مهم‌تر اینکه قرار بود هرکدام اگر از هم‌خانگی‌ راضی نبودیم، یک‌ ماه زودتر بگوییم تا ماجرا تمام شود؛ درحالی‌که اگر می‌خواستم خانه بگیرم، باید قرارداد یک‌ساله می‌بستم. از طرفی لازم نبود پول پیش بدهم. به‌هرحال راحت بودم.

‌ اسلحه را برای چه خریده بودی؟
مقتول از من خواست برایش اسلحه بخرم، چون می‌ترسید خانواده‌اش سراغش بیایند.

‌ پس او سابقه درگیری و دعوا داشت؟
آخرین‌بار کار به ١١٠ کشیده بود. یک‌ بار هم می‌خواستند به گاوصندوقش دستبرد بزنند برای همین دوربین مداربسته گرفته بود.

‌ چرا می‌خواست هم‌خانه بگیرد؟
از تنهایی می‌ترسید. پیش روا‌ن‌پزشک رفته بود و دارو مصرف می‌کرد.

‌ با همه این ماجراها باز هم می‌خواستی با او هم‌خانه شوی؟
بله، من فقط ماجراها را از زبان خودش شنیدم؛ چیزی با چشم خودم ندیدم.

‌ چطور در مدت کوتاهی که از آشنایی‌تان می‌گذشت، از تو خواست برایش سلاح بخری؟
وقتی نشستیم با هم صحبت کردیم از زندگی‌اش برایم گفت و اینکه امنیت جانی ندارد. گفت دنبال اسلحه است و من گفتم می‌توانم برایش تهیه کنم. آن موقع فقط چهار روز از آشنایی‌مان می‌گذشت. روز اول دو ساعتی آنجا بودم، روز بعد برای ناهار دعوتم کرد و روز سوم که رفتم شب مرا نگه داشت. روز بعد برایش سلاح خریدم.

‌اسلحه را از کجا به این راحتی تهیه کردی؟
یکی از دوستانم قبلا گفته بود فلانی می‌تواند اسلحه بیاورد؛ من هم به او گفتم اسلحه می‌خواهم و او همان لحظه سلاح را به من داد، البته او را معرفی کردم و او دستگیر شده است.

‌ آیا برای هرکس که می‌خواست، اسلحه تهیه می‌کردی؟
نه، این بار می‌خواستم خودی نشان دهم.

‌ درباره روز حادثه توضیح بده.
صبح رفتم اسلحه را گرفتم و به خانه بردم. تا خانه هم اسلحه را باز نکردم. وقتی اسلحه را به او دادم خوشحال شد و آن را کنار دست خودم روی میز گذاشت. بعد رفت برایم چای بریزد که من اسلحه را برداشتم و به او شلیک کردم.

‌ چرا او را کشتی؟
در کمتر از یک‌صدم ثانیه این کار را کردم. با انگیزه قبلی نبود، ناگهان اسلحه را برداشتم و شلیک کردم.

‌ تو که وضع مالی نسبتا خوبی داشتی، چرا از مقتول سرقت کردی؟
وقتی او را کشتم، ناگهان در زدند. وقتی در را باز کردم دیدم پیک‌موتوری است. ترسیده بودم. او را به داخل دعوت کردم و او دلارها را به من داد و دستگاه خودپرداز سیار را درآورد تا پول را به او پرداخت کنم. من هم عابربانک را به او دادم اما چون رمز را نمی‌دانستم یک عدد الکی به او گفتم و بعد او را به داخل دعوت کردم تا از خود مقتول شماره عابربانکش را بگیرد. در آن موقع بود که جنازه را دید و من با تهدید اسلحه دست و پای او را بستم و فرار کردم.

‌ بعد چه کردی؟
تمام روز سرگردان بودم، بعد به خانه خودم رفتم.

‌ تو چرا برای مدتی به خانه پدر و مادر یا اقوام یا حتی یکی از دوستانت نرفتی تا مشکلت با همسرت حل شود؟
قبلا این کار را کرده بودم و برایم سخت بود که بازهم این کار را بکنم. یک‌ سال بود که با همسرم اختلاف داشتم و نمی‌خواستم کسی بیشتر از این از ماجرا مطلع شود.

‌ چه مدت بود ازدواج کرده بودید و دلیل اختلاف‌تان چه بود؟
دوسال‌ونیم بود که ازدواج کرده بودیم. از همان اختلافاتی که همه زوج‌های جوان در آغاز زندگی دارند. همسرم از سفرهای مکرر من شاکی بود. چون من پروژه‌ای کار می‌کردم و پیش می‌آمد که یک هفته یا ١٠ روز در خانه نبودم.

‌ آیا برای حل اختلافات تلاش کردید؟
پدر و مادر من و پدر و مادر او چند بار پادرمیانی کردند و ماجرا به‌طور موقت حل می‌شد اما دوباره باز بالا می‌گرفت.

‌آیا به مشاور یا روان‌شناس هم مراجعه کردید؟
بله، چند جلسه رفتیم اما نتیجه نداد.

‌ چند خواهر و برادر‌ داری و آیا پدر و مادرت با هم اختلاف دارند؟
دو برادر و یک خواهر هستیم؛ من بچه وسطی هستم و پدر و مادرم هم با هم اختلافی ندارند.

‌ آیا از قتل پشیمان شدی؟
بله، همان لحظه اول پشیمان شدم؛ چند بار خواستم خودم را معرفی کنم.

‌ چه چیزی از رفتار مقتول به یادت مانده است؟
او خیلی‌راحت به خانواده‌اش توهین می‌کرد.

پرطرفدارترین عناوین