روزنامه کیهان نوشت: هنگامی که دبیر علمی جایزه کتاب جهانی کتاب سال- وزارت ارشاد- که
روزگاری تلاشهای اهل فضل و فرهنگ داخل کشور را قدر مینهاد- اعلام میکند:
«همه ایرانیان حتی فراری به خارج از کشور کتابهایشان مورد بررسی قرار
میگیرد و از احسان یار شاطر (بهایی مسلک) و سیدحسین نصر (رئیس محفل
ماسونها) و... یاد میکند طبیعی است که در هنگام سربالا رفتن آب و از ارزش
افتادن جایزهای که روزگاری نماد سپاس از اهل قلم تاب آورده در روزگار جنگ
تحمیلی بود، قورباغههای بنیاد پهلوی در مایههای ابوعطا آوازی بیگانهپسند
سر دهد.
حالا کار به جایی رسیده که «سیدعلی صالحی» نویسنده نشریه بنیاد
پهلوی و همکار ساواک منحله که روزگاری به زندگی مشترک و جایزه گرفتن از
شومن منحرفی همچون «فریدون فرخزاد» افتخار میکرد و مینوشت: «من و فریدون
در شب جایزه سر بر شانه هم نهادیم و هر دو گریستیم» (به نقل از نشریه بنیاد
فروردین 1357)، در حالیکه کتابش در شمار نام 16 کتاب اولیه برای جایزه
کتاب سال ارشاد قرار گرفته است، طی فراری به جلو، نامهای جنجالی که صدایش
از BBC بخش فارسی و بخش فارسی صدای آمریکاVOA شنیده میشود و «روزنامه
آسیا» اقدام به نشر آن میکند، از مسئولان میخواهد که کتابش را از فهرست
نامزدهای دریافت کتابهای سال حذف کنند در حالیکه بساط جایزه هنوز نه به
بار است و نه به دار.
متاسفانه دبیر جشنواره به جای پاسخگویی باز هم از
سر انفعال میگوید: «این انصراف به صورت رسمی به ما ابلاغ نشده است». تا
باز طفل شیرین فرخزاد فرصت جولان بیابد و اعلامیه صادر کند که من با پای
خودم به این مهمانی نرفتهام که حالا از خوردن شام انصراف بدهم.
«سید
علی صالحی» در سال 1356 از مسجدسلیمان به تهران آمد و پس از یک دوره زندگی
با فریدون فرخزاد، جایزه ادبی فروغ فرخزاد را به دست آورد آن هم زمانی که
عموم مراکز فرهنگی بخاطر این رسوایی هیچ سالنی را در اختیار فرخزاد قرار
ندادند.
وی در ادامه همکاری با ساواک به نشریه بنیاد پهلوی و جوانان
حزب رستاخیز راه یافت، پس از انقلاب اسلامی وی به دلیل عضویت در ساواک
جهنمی شاه از دانشگاه اخراج شد و به حزب توده و سپس تشکیلات چپهای تندرو
پیوست.
وی بعد از سالهای دفاع مقدس و ابراز ندامت، توسط «سهراب.ه » به
بنیاد 15 خرداد و دفتر حفظ و نشر آثار امام (ره) پیوست که اعتراضهای
فراوانی را در پی داشت.
حال در چنین شرایطی که نام کتاب وی در شمار 16
کتاب اولیه شعر وزارت ارشاد قرار داشته و گویا از جایزه خبری نبوده است، به
نظر میرسد این جناب روغن ریخته را نذر پدر خواندههای بیبیسینشین
کرده باشد تا شاید از این راه کتابش به جشنوارههای خارجی راه پیدا کند!
چگونه سخن می رانید جناب سردار قلم؟ البته حالا که می گوئید کمی هم از بنیاد فلسفه ای که فرح پهلوی بنیادش را گذاشت و کسانی که برای حضور در آن بنیاد تلاش کردند مدارکی منتشر کنید.
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بی چلچله
اینطور هم نمی ماند
که علف در دهان داس بمیرد
و باد برای خودش هی به هوچی و هلهله...
آقای نویسنده این متن کثیف! این جمله رو هم من خطاب به شما میگم:
آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد....
فرارو اینقدر ترسو نباش و منتشر کن... حرمت شکنی بزرگان از حد گذشته...