
سیاستهای ترامپ، اتحادهای سنتی آمریکا را تضعیف کرده و بیاعتمادی میان متحدانش را افزایش داده است. توقف حمایت از اوکراین، تردید درباره تعهدات دفاعی با ژاپن و فشار اقتصادی بر کانادا، نشاندهنده تغییر رویکرد واشنگتن است. این وضعیت، اروپا و آسیا را بهسوی ایجاد چارچوبهای امنیتی مستقل سوق داده است. در این میان، خطر اشاعه تسلیحات هستهای و نفوذ فزاینده چین، چشمانداز نظم جهانی را تغییر داده و آمریکا را در مسیر انزوای استراتژیک قرار داده است.
فرارو- در طی دهههای گذشته، ایالات متحده با حفظ اتحادهای قوی و ایستادگی در برابر دشمنان، نقش کلیدی در ثبات بینالمللی ایفا کرده است. اما در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، این پایداری بهطور چشمگیری تغییر کرده است. ترامپ به جای تقویت روابط با متحدان، فشار بر آنها را افزایش داده و به دنبال معامله با دشمنان سنتی آمریکا است. نمونهای از این تغییر رویکرد، توقف تمام کمکهای ایالات متحده به اوکراین در ۳ مارس است که تنها پس از موافقت اصولی اوکراین با یک آتشبس ۳۰ روزه دوباره از سر گرفته شد. با این حال، همچنان مشخص نیست که دولت ترامپ تا چه حد برای متقاعد کردن ولادیمیر پوتین به قبول این توافق تلاش خواهد کرد.
در همان روز، ترامپ بهطور موقت تعرفههای بیشتری علیه کانادا اعمال کرد، اقدامی که مارک کارنی، نخستوزیر جدید کانادا را به واکنش واداشت. کارنی هشدار داد که سیاستهای معامله گرایانه آمریکا میتواند باعث تصاحب منابع کانادا شود و منافع ملی این کشور را به خطر بیندازد. همچنین در آسیا، ترامپ اخیراً درباره ارزش پیمان دفاعی آمریکا و ژاپن که در دوران آیزنهاور در سال ۱۹۶۰ منعقد شد، تردیدهایی را مطرح کرده است. در سطح جهانی، نگرانیها درباره سیاست «اول آمریکا» در حال افزایش است. این وضعیت موجب شده است که دوستان قدیمی آمریکا احساس کنند در ردههای دوم، سوم یا حتی پایینتر قرار گرفتهاند.
ترامپ و طرفدارانش معتقدند که رویکرد تند و سریع او نهتنها بنبستها را میشکند، بلکه جایگاه جهانی ایالات متحده را تقویت میکند و متحدانی که به نظر میرسد به لطف قدرت واشنگتن به سستی افتادهاند را به تحرک وامیدارد. برای مثال، آتشبس پیشنهادی در اوکراین، به زعم آنها، شاهدی بر توانایی ترامپ در تغییر رفتار دولتهای خارجی است. اما این تغییرات با هزینههایی سنگین همراه است.
جنگ تجاری ترامپ، باعث آشفتگی در بازارهای مالی شده و نگرانیها در مورد ثبات اقتصادی جهانی را افزایش داده است. از سوی دیگر، حدود ۴۰ کشوری که از سال ۱۹۴۵ به ایالات متحده برای امنیت ملی خود اعتماد کردهاند، اکنون در اعتماد خود به رهبری آمریکا متزلزل شدهاند. آنها از سیاستهای ناپایدار و کوتاهمدت تیم ترامپ بیمناک هستند. حتی آتشبسهایی که به عنوان موفقیتهای دیپلماتیک مطرح میشوند، نظیر آنچه در غزه یا اوکراین پیشنهاد شده، ممکن است به سرعت از هم بپاشد.
در داخل ایالات متحده، ترامپ با کنترلها و توازنهایی مواجه است که قدرت او را محدود میکنند. اما در صحنه بینالمللی، چنین کنترلهایی کمتر وجود دارند. متحدان آمریکا اکنون با تردید به رهبری واشنگتن مینگرند و این سوال را مطرح میکنند که در بدترین شرایط، آیا ترامپ یا حتی رئیسجمهور بعدی مانند جیدی ونس، واقعاً در کنار آنها خواهند ایستاد؟ پاسخ، دستکم تا کنون این است که آنها به اندازه کافی اطمینان ندارند.
این کاهش اعتماد نشاندهنده یک برداشت تازه از رویکرد سیاست خارجی آمریکاست: وادار کردن متحدان به اطاعت، نتیجه اجتنابناپذیر سیاستی است که بر پایه «آمریکا را دوباره بزرگ کنید» بنا شده، اما فاقد ارزشهای واضح و پایدار است. درهمتنیدگی متقابل روابط میان آمریکا و متحدانش به این معناست که واشنگتن، برخلاف رقبایی مانند روسیه یا چین، اهرمهای بیشتری برای اعمال فشار بر دوستان دیرینه خود دارد. برای دههها، کانادا، اروپا و بخشهایی از آسیا به «انباشته ابرقدرتی» آمریکا؛ شامل پیمانهای دفاعی، توافقهای تجاری، تسلیحات هستهای و نظام بانکی دلاری اعتماد کردهاند، زیرا این تعاملات برای هر دو طرف منافع متقابلی ایجاد میکرد. با این حال، بهطرزی تراژیک، ترامپ این مجموعه پیچیده و سودمند را بهعنوان یک بدهی و نقطه ضعف میبیند.
به نظر میرسد ملیگرایی اقتصادی دولت آمریکا و انکار نقش تاریخی آن بهعنوان تأمینکننده امنیت جهانی، به سطوح جدیدی وارد شده است. شرکتهای خارجی برای انتقال سرمایه و ایجاد مشاغل به داخل آمریکا تحت فشار قرار گرفتهاند. برخی از مشاوران کاخ سفید ایده تعرفههای متقابل را مطرح کردهاند؛ نوعی حمایتگرایی افراطی که تاکنون کمتر سابقه داشته است. در همین حال، وال استریت شایعاتی از طرحهایی برای کاهش عمدی ارزش دلار منتشر میکند.
در سطح سیاسی، شخصیتهایی مانند ایلان ماسک از ایده خروج آمریکا از ناتو صحبت کردهاند. اگرچه ترامپ به این حد نرسیده، اما بهطور علنی هم چنین اظهاراتی را رد نکرده است. این عدم شفافیت، اروپاییها را واداشته است تا خطراتی را بررسی کنند که زمانی حتی قابل تصور نبودند: آیا ایالات متحده میتواند سیستمهای جنگندههای پیشرفته اف ۳۵ را به طور یکجانبه غیرفعال کند؟ آیا ممکن است واشنگتن از حمایت بازدارندگی هستهای بریتانیا عقبنشینی کند؟
متحدان آسیایی ایالات متحده بهطور فزایندهای نگراناند که اگر ترامپ در جهت تغییر روابط خود با چین پیش رود، ممکن است موقعیت آنها نیز تحت تأثیر قرار گیرد. کشورهایی مانند استرالیا، ژاپن و کره جنوبی امیدوارند که تقابل ترامپ با پکن آنقدر مهم باشد که آنها را در حاشیه قرار ندهد. با این حال، سابقه شکایات او درباره توافقات تجاری و پیمانهای دفاعی نشان داده است که این انتقادات صرفاً به مناطق خاصی محدود نیستند. نگرانی اصلی آنها این است که ترامپ، در تلاش برای جلوگیری از درگیری بزرگ با روسیه بر سر اوکراین، ممکن است تمایلی مشابه برای مصالحه در شرق آسیا نشان دهد. اگر مذاکرات با چین یا کره شمالی به ارائه امتیازات قابلتوجهی منجر شود، این امر میتواند باعث تضعیف متحدان سنتی آمریکا شود و حتی وضعیت تایوان را بیش از پیش آسیبپذیر کند.
اگر به شبکه اتحادهای آمریکا در اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام علاقهمند هستید، باید اعتراف کرد که تغییرات اخیر بسیار شدید و بیسابقه بودهاند. ممکن است وسوسه شوید تصور کنید که ترامپ در نهایت مجبور خواهد شد از برخی مواضع خود عقبنشینی کند. اما وقتی امنیت مردم شما در معرض خطر باشد، انکار واقعیتها نمیتواند راهحل باشد. متحدان آمریکا دارای اقتصادهایی با مجموع تولید ناخالص داخلی ۳۷ تریلیون دلار هستند، اما توانایی دفاعی و قدرت سختافزاری قابل توجهی ندارند. تاکنون، برخی از این کشورها با چاپلوسی در دفتر کاخ سفید و پیشنهاد خرید کالاهای آمریکایی تلاش کردهاند رضایت واشنگتن را جلب کنند. با این حال، ارائه امتیازات به واشنگتن تنها ممکن است عطش آن را برای درخواستهای بیشتر تحریک کند. همانطور که پاناما تجربه کرده، چنین رویکردی میتواند باعث شود خواستههای جدیدی مطرح شود. اگر این روند ادامه یابد و متحدان نتوانند بهطور مؤثری از خود دفاع کنند، برخی از آنها ممکن است به سمت سازش با رقبای آمریکا، نظیر چین یا روسیه، حرکت کنند.
متحدان ایالات متحده باید اکنون گامهایی بردارند تا از پیامدهای ناخواسته سیاستهای آمریکا جلوگیری کنند. یکی از راههای مقابله، ایجاد بازدارندگی در برابر آسیبهای متقابل است. این رویکرد مستلزم شناسایی اقدامات تلافیجویانهای است که در عین غیرمتعارف بودن، به گونهای تنظیم شوند که از افتادن به چرخهای نزولی مشابه دهه ۱۹۳۰ جلوگیری کنند.
برای نمونه، میتوانند همکاری در زمینههایی مانند تحریمهای فرامرزی و کنترلهای صادراتی را کندتر کنند. همچنین، متحدان میتوانند از موقعیتهای کلیدی خود در زنجیرههای عرضه جهانی استفاده کنند. تخمین زده میشود حدود ۲۷ درصد از واردات آمریکا شامل موارد حیاتی نظیر سوختهای هستهای، فلزات خاص و داروها از این «نقاط گلوگاهی» تأمین میشود. در زمینه نیمهرساناها، شرکتهایی مانند توکیو الکترون در ژاپن وای. اس.ام. ل در اروپا نقشهای حیاتی در تأمین تجهیزات مورد نیاز غولهای فناوری آمریکایی ایفا میکنند. تلافی هوشمندانه علیه تعرفههای بیپایه و اساس، در گذشته نیز برای اروپا کارآمد بوده است.
بهعنوان یک تضمین، متحدان ایالات متحده باید همزمان با انباشت ظرفیتهای آمریکا، زیرساختهای اقتصادی و نظامی خود را تقویت کنند. این نوع استراتژی یکشبه عملی نمیشود و نیازمند سالها تلاش است. در اروپا، یکی از گزینههای مطرح انتشار بدهیهای مشترک بیشتر برای تأمین مالی هزینههای دفاعی اضافی است. در عین حال، اروپاییها ممکن است بر حفظ تحریمهای خود علیه روسیه اصرار ورزند، حتی اگر ایالات متحده به رهبری ترامپ از این تحریمها صرفنظر کند. چنین اقداماتی میتواند به تدریج بازارهای مالی آمریکا و اروپا را از یکدیگر جدا کند و به تقویت نقش یورو بهعنوان یک ارز بینالمللی کمک کند.
در حوزه نظامی، اروپا بر تقویت نقاط ضعف در نیروهای مسلح خود متمرکز شده و بحثهایی درباره ایجاد یک بازدارندگی هستهای مشترک در جریان است که فرانسه و شاید بریتانیا را شامل شود. در آسیا، شرایط پیچیدهتر است. کره جنوبی و ژاپن ممکن است برای مقابله با تهدیدات چین و کره شمالی، به سمت توسعه توانمندیهای هستهای خود حرکت کنند.
متحدان باید آماده باشند تا در سال ۲۰۲۹، تحت ریاست جمهوری جدید، ایالات متحده را دوباره در نظم بینالمللی بپذیرند. اما باید این واقعیت را نیز بپذیرند که جهان دیگر همان نخواهد بود. احتمال دارد اشاعه تسلیحات هستهای شدت گرفته باشد، چین قدرت و نفوذ بیشتری کسب کرده باشد، و اعتبار ایالات متحده به طور جدی آسیب دیده باشد. در چنین شرایطی، برای متحدان آمریکا دیگر شکایت کردن از سیاستهای واشنگتن کافی نخواهد بود. آنها باید دست به اقدام عملی بزنند.