December 03 2024 - سهشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳
- RSS
- |
- قیمت خودرو
- |
- عضویت در خبرنامه
- |
- پیوندها و آگهی ها
- |
- آرشیو
- |
- تماس با ما
- |
- درباره ما
- |
- تبلیغات
- |
- استخدام
در مورد مکان غار اصحاب کهف، نظریههای مختلفی وجود دارد و مکانهای متعددی به عنوان غار اصحاب کهف معرفی شدهاند.
اصحاب کهف یکی از ماجراهای پندآموز قرآنی است. یک سوال رایج درباره اصحاب کهف این است که اکنون غار اصحاب کهف در کدام کشور است؟
به گزارش تابناک جوان، ماجرای اصحاب کهف مربوط به سرگذشت تاریخی است که قرآن کریم به آن اشاره میکند. درباره اصحاب کهف سریالی به نام «مردان آنجلس» در ایران ساخته شد که اگر آن را تماشا کرده باشید، با جزییات آن آشنا هستید. شاید بپرسید قبر اصحاب کهف در کدام کشور است؟ وعکس واقعی غار اصحاب کهف چگونه است؟ کارشناسان چند مکان را برای این غار احتمال میدهند. غار اصحاب کهف در جدول «إفِسوس» نام دارد. غار اصحاب کهف میتواند مقصد گردشگری برای علاقمندان باشد. اگر میخواهید بدانید کوه آنجلس اصحاب کهف کجاست؟ همراه ما باشید.
«اصحاب کهف» عنوانی است که قرآن کریم در آیات ۹ـ۲۶ سوره کهف برای گروهی از جوانان مؤمن و یکتاپرست به کار برده است که از آیین بتپرستى دوران خویش بیزارى جستند و به غاری (کهف) پناه بردند. خداوند نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابى عمیق فرو برد و جایگاه امنى برایشان فراهم ساخت. قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملى رستاخیز انسانها دانسته است.
ویکی اهل البیت نوشت: طبق نقل تاریخ این حادثه مربوط به قرون بعد از ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) است. این جریان مربوط به زمان «دکیوس» (که معرب آن دقیانوس است) مى باشد که در عصر او مسیحیان تحت شکنجه سختى قرار داشتند و به گفته مورخان اروپائى این حادثه میان سالهاى ۴۹ تا ۲۵۱ میلادى روى داده است. گفته شده، داستان اصحاب کهف براى نخستین بار در قرن پنجم میلادى توسط یکى از دانشمندان مسیحى به نام «ژاک» که خلیفه کلیساى سوریه بود در رساله اى که به زبان سریانى نوشته است تشریح گردید و این خود مى رساند که این حادثه یکى دو قرن پیش از ظهور اسلام در میان مسیحیان شهرت داشته، اما پاره اى از مشخصات آن از جمله مقدار و مدت خواب آنها، با آنچه در منابع اسلامى آمده تفاوت دارد، زیرا قرآن صریحاً مدت خواب آنها را ۳۰۹ سال ذکر کرده است.
ساختار داستان در منابع مسیحى همگونى خاصى با نقلهاى اسلامى دارد و به «هفت خفتگان» یا «هفتخفتگان شهر اِفِسوس» معروف است.
جایگاه داستان اصحاب کهف نزد مسلمانان و وجود این باور که هنوز مىتوان نشانى از غار اصحاب کهف را بازجست، موجب آن شده تا در طول تاریخ کاوشهایی برای دستیابی به غاری که اصحاف کهف در آن به خواب رفتند انجام شده و مکانهایی نیز در پی این کاوشها و یا بطور تصادفی مشخص و معرفی شده اند... به طبع شهرت اینکه اصحاب کهف در بلاد روم سکنى داشتهاند، انگیزهای بوده است تا این جویندگان، در پى یافتن اطلاعاتى جدید و موثق درباره اصحاب کهف بیشتر به جانب روم توجه کنند.
در مورد مکان غار اصحاب کهف نظریههای مختلفی وجود دارد و مکانهای متعددی به عنوان غار اصحاب کهف معرفی شدهاند.
در تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی، جلد ۱۲، صفحه ۴۳۸ درمورد غار اصحاب کهف آمده است: اینکه اصحاب کهف در کدام منطقه از روى زمین زندگى مى کردند و این غار در کجا قرار داشته، در میان دانشمندان و مفسران گفتگو بسیار است.
احتمال اول: کشور ترکیه
نخست اینکه این حادثه در شهر «افسوس» واقع شده و این غار در نزدیکى آن قرار داشته است.
ویرانههاى این شهر، هم اکنون در نزدیکى «ازمیر» در «ترکیه» به چشم مى خورد، و در کنار قریه «ایاصولوک» در کوه «ینایرداغ» هم اکنون غارى دیده مى شود که فاصله چندانى از «افسوس» ندارد. این غار، غار وسیعى است که مى گویند آثار صدها قبر در آن به چشم مى خورد و به عقیده بسیارى غار «اصحاب کهف» همین است.
به طورى که ارباب اطلاع نقل کرده اند، دهانه این غار به سوى شمال شرقى است و همین سبب شده که بعضى مفسران بزرگ در اصالت آن تردید کنند، در حالى که این وضع مؤید اصالت آن است، زیرا قرار گرفتن آفتاب به هنگام طلوع در سمت راست غار و در هنگام غروب در سمت چپ، مفهومش آن است که دهانه غار به سوى شمال و یا اندکى متمایل به شمال شرقى باشد.
عدم وجود مسجد و معبدى در حال حاضر در کنار آن، دلیلى بر نفى اصالت آن نیز نخواهد بود، چه اینکه ممکن است با گذشتن حدود ۱۷ قرن آثار آن معبد از بین رفته باشد.
احتمال دوم: غار اصحاب کهف در اردن
دومین غار، غارى است که در نزدیکى پایتخت «اردن» یعنى شهر «امان» واقع شده است، در نزدیکى روستایى به نام «رجیب». در بالاى این غار، آثار صومعه اى دیده مى شود که طبق پاره اى قرائن، مربوط به قرن پنجم میلادى است که بعد از غلبه مسلمین بر آنجا تبدیل به مسجد شده و محراب و مأذنه دارد.
احتمال سوم: دیگر غارها
در برخى روایات آمده که در قریهای به نام لوشه در غرناطه، غاری دیده شده است که اجسادی با سگشان در آن وجود دارند و مردم آنان را اصحاب کهف مىپندارند. در کنار آن غار مسجدی است و در نزدیکى مسجد، قصری بهنام رقیم و در قسمت شمالى غرناطه شهری قدیمی به نام دقیوس وجود دارد.
در ایالت نخجوان آذربایجان نیز غاری به عنوان غار اصحاب کهف معرفی شده است.
در کتب مختلف و تفسیرهاى گوناگون از شهرهاى دیگرى به نامهاى مختلف از جمله «فیلادرفیا» و کوه «آنجلس» سخن به میان آمده است.
داستان اصحاب کهف دلالت بر معاد دارد. این داستان از قولهای مشهور بین اقوام و ملل زمانهای مختلف مطرح است و قرآن کریم شرحی از آن را به قدری که شاهد برای مسئله معاد است بیان کرده است.
خداوند اصحاب کهف را برای مدت طولانی به خواب برد و بعد بیدار کرد تا به منکرین معاد برساند که مردن و زنده شدن مانند اصحاب کهف و سپس تنبه و بیداری آنهاست. داستان اصحاب کهف در زمانی به وقوع پیوست که تنازعی شدید در امر معاد و بعثت مردگان بین موحدین و مشرکین در گرفته بود، وقوع این قضیه و حدوث این حادثه که از هر جهت مشابه با مردن و زنده شدن جمیع خلائق است، شک و تردیدی برای منکرین باقی نمیگذارد.
درسهای ماجرای اصحاف کهف بسیارند که ده تای آن را ایکنا به نقل از تفسیر آیت الله مکارم شیرازی آورده است:
الف: نخستین درس این داستان، همان شکستن سدّ تقلید، و جدا شدن از هم رنگى با محیط فاسد است، جوانمردان اصحاب کهف همان گونه که دیدیم استقلال فکرى خود را در برابر اکثریت گمراه محیط، از دست ندادند، و همین امر، سبب نجات و رستگاریشان شد.
اصولاً، انسان باید «سازنده محیط» باشد، نه «سازش کار با محیط» و به عکسِ آنچه سست عنصرانِ فاقد شخصیت، مىگویند که: «خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو»، افراد با ایمان، و صاحبان افکار مستقل، مىگویند: «هم رنگ جماعت شدنت رسوایى است»!
ب: «هجرت» از محیطهاى آلوده، درس دیگرى از این ماجراى عبرت انگیز است، آنها خانههاى شاهانه، مرفه و مملوّ از نعمتهاى مادى را رها کردند و به انواع محرومیتها در غارى که فاقد همه چیز بود، تن در دادند، تا ایمان خود را حفظ کنند، و تقویت دستگاه ظلم و جور و کفر و شرک ننمایند.
ج: «تقیّه» ـ به معنى سازندهاش ـ درس دیگر این داستان است، آنها اصرار داشتند وضعشان براى مردم شهر، روشن نشود و همچنان در پرده اسرار بماند، مبادا بیهوده جانشان را از دست دهند، و یا به اجبار آنها را به همان محیط فاسد بازگردانند.
مىدانیم: تقیّه، چیزى جز این نیست که انسان موضع واقعى خود را در جایى که افشاگرى بىنتیجه است، مکتوم دارد تا نیروى خود را براى موقع مبارزه و ضربه زدن بر دشمن حفظ کند.
د: عدم تفاوت در میان انسانها در مسیر اللّه و قرار گرفتن «وزیر» در کنار «چوپان» و حتى، سگ پاسبانى که راه آنها را مى سپرد، درس دیگرى در این زمینه است، تا روشن شود، امتیازات دنیاى مادى، و مقامات مختلف آن، کمترین تأثیرى در جدا کردن صفوف رهروان راه حق، ندارد که راه حق راه توحید است و راه توحید، راه یگانگى همه انسانها است.
هـ: امدادهاى شگفت آور الهى، به هنگام بروز بحرانها نتیجه دیگرى است که به ما مىآموزد، دیدیم: چگونه خداوند «اصحاب کهف» را براى نجات از آن شرایط نامطلوب اجتماعى، سالها در خواب عمیق فرو برد، و در زمان مساعدى از خواب بیدار کرد، زمانى که از آنها به عنوان جمعى از قهرمانان راه توحید قدردانى کردند؛ و نیز دیدیم در این مدت، چگونه بدنهاى آنها را از گزند حوادث حفظ کرد، و رعب و وحشت را سپرى براى محافظت آنها در مقابل مهاجمین قرار داد.
و: آنها در این داستان، درس «پاکى تغذیه» حتى در سختترین شرایط را، به ما آموختند، چرا که غذاى جسم انسان، اثر عمیقى در روح، فکر و قلب انسان دارد، و آلوده شدن به غذاى حرام و ناپاک، انسان را از راه خدا و تقوا دور مىسازد.
ز: لزوم تکیه بر مشیت خدا، استمداد از لطف او، و گفتن «ان شاء اللّه» در خبرهایى که از آینده مىدهیم، درس دیگرى بود که در ضمن این داستان آموختیم.
ح: دیدیم: قرآن، از آنها به عنوان «جوانمردان» (فِتْیَة) یاد مى کند، در حالى که، طبق بعضى از روایات آنها از نظر سن، جوان نبودند، و اگر قبول کنیم که آنها در آغاز، وزیران شاه جبار بودند، نیز مىتوان پذیرفت که سن و سالى داشتند، این نشان مىدهد که: منطق قرآن در مورد جوانى، همان رعایت اصول جوانمردى، یعنى پاکى، گذشت، شهامت و رشادت است.
ط: لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان، درس آموزنده دیگر این داستان است؛ چرا که آنها به هنگامى که مىخواستند آئین شرک آلود محیطشان را مورد انتقاد قرار دهند، به دلایل منطقى متوسل مىشدند، که نمونههایى از آن را، در آیات ۱۵ و ۱۶ همین سوره خواندیم.
اصولاً، اساس کار همه پیامبران و رهبران الهى، در برخورد با مخالفان، بحث آزاد و منطقى بوده، و توسل به زور، آن هم براى خاموش کردن آتش فتنه، منحصر به مواردى بوده که بحث منطقى مؤثر نمىافتاده، یا مانع بحثهاى منطقى مىشدند.
ى: بالاخره مسأله امکان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجدد به هنگام رستاخیز، آخرین و دهمین درسى است که این ماجرا به ما مىدهد که شرح آن را در مباحث آینده، به طور مبسوط مطالعه خواهیم کرد.