روزنامه اعتماد در صفحه فرهنگ روز شنبه سيام تيرماه، جوابيهي كوبندهي استاد جلال ذوالفنون به سخنان چندي پيش استاد محمدرضا شجريان را منتشر كردهاست. اين جوابيه در پي سخنان ماه گذشتهي شجريان در پايان کنسرتهاي دورهاي اش در اروپا تنظيم شده، زمانيكه شجريان در مصاحبه با رسانههاي خارجي به بيان نظراتش در باب موسيقي عرفاني و تحولات موسيقي ايراني و چشمانداز آيندهي آن پرداخت. اما ذوالفنون در مطلبي باعنوان «اظهارنظر كار آساني نيست» كه در آن بندبند گفتههاي شجريان را به باد نقد گرفته و حتي در بعضي واژهها رعايت انصاف به كناري نهاده، در مقام پاسخگويي به شجريان برآمده است. ذوالفنون در ابتداي نوشتهاش از عظمت فرهنگ و تمدن ايرانزمين گفته و رسانهها را حافظان اين ميراث معرفي كرده و ضمن ابراز تاسف از نظرات شجريان كه شايسته اين فرهنگ نيست، به سراغ اصل موضوع رفته است. ذوالفنون سخنان شجريان را نه بهعنوان نظر شخصي كه مرتبط با فرهنگ جامعه دانسته و خود را محق در جواب دادن دانسته و آنگاه با الفاظ شديد مقابل استاد ايستاده.
شجريان چه گفت شجريان در اين گفتوگوها كه ذيل گزارشي باعنوان «همين که کنسرت ميدهم، کافي است» در شماره روز هفدهم خرداد همين روزنامه به چاپ رسيد، به موسيقي عرفاني تاخته و گفته: «اين کسانيکه مدعي موسيقي عرفاني و حماسي هستند، بويي از اين نبردهاند. موسيقي ذاتش عرفان است. من نفهميدم موسيقي عرفاني يعني چه؟ همينقدر که دف آوردند و سرشان را تکان دادند، شد موسيقي عرفاني؟ عرفان يعني شناخت. موسيقي شناخت ميدهد و يک موزيسين بايد بر اين مبنا کارش را دنبال کند. صرفاً يک مقدار سر و صدا ايجاد کردن که موسيقي نمي شود.»
او در جاي ديگري از اين گفتوگوها گفته است: «من تحت هيچ شرايطي اجازه نمي دهم که هيچ دولتي، هيچ سازماني از من بخواهد سوءاستفاده کند و من را زبان خودش بداند. من زبان مردمم هستم و با مردمم زندگي ميکنم. مردمي که در طول تاريخ درد کشيده و زندگي کردهاند، اما هويتشان را حفظ کردهاند.»
شجريان در رد نقد كسانيكه او را به تكرار در اجراهايش متهم كردهاند، اظهار كرد: «شما از يک هنرمند چند سال انتظار پرکاري و خلاقيت داريد؟ همينکه من کنسرت اجرا ميکنم، بايد ممنون باشيد. من در حال گذراندن دوران بازنشستگي هستم. کسانيکه از ما کار نو ميخواهند سخت در اشتباهند. شيوه ما شيوه مشخصي است. ما نميتوانيم شيوه کارمان را عوض کنيم، همانطور که شما نميتوانيد به سعدي بگوييد که شعر غيرسعدي بگو... اينها توقعات بيجايي است که مردم از ما دارند.»
شجريان هدفش را در راهاندازي کارگاههاي آواز، سرگرداني هنرجويان دانسته و گفته: «من در اين بيستساله ديدهام که آواز با ما تمام ميشود و اگر بعد از ما آواز نماند، غزل و زبان غزل فراموش ميشود. ميخواهم حداقل آواز از اين چيزي که هست عقبتر نرود.»
جواب تند ذوالفنون
اما ذوالفنون طي دوازده بند به نقد نظرات شجريان برخاسته و به زبان طعن پاسخ تندي به او دادهاست. بخوانيد:
1- الف؛ «من زبان مردم ايران هستم»و در جاي ديگر ب؛ «از من توقع تغييروتحول نداشتهباشيد» اتحاد دو مفهوم فوق مفهوم سومي را با خود به ذهن ميآورد و آن اينکه از مردم ايران توقع تغيير و تحول نداشتهباشيم که غيرمستقيم توهيني است به مردم ايران.
2- «همينکه کنسرت ميدهم کافي است» همانند دکتري است که بگويد همين که مطب را باز ميکنم کافي است يا معلمي بگويد همينکه به کلاس درس ميروم کافي است. ناگفته نماند که بيان اين موضوع ممکن است تازگي داشته باشد ولي ذهنيت آن متآسفانه سالها است که وجود دارد.
3- «من نفهميدم موسيقي عرفاني يعني چه؟» نفهميدن نيازي به اعلان کردن ندارد، بايد رفت و براي فهميدن تلاش کرد.
4- «کساني هستند که دف را کنار موسيقي ميگذارند و موقع اجرا سر تکان ميدهند و به خيال خود موسيقي عرفاني ارائه ميدهند» اين تصور ايشان است که حضور دف و حرکت سر را نشانه عرفان ميدانند والا هيچ انسان عاقلي چنين تصوري ندارد.
5- «عرفان يعني شناخت» درست است ولي ايشان توضيح ندادهاند که شناخت در چه زمينهاي؟
6- «موسيقي شناخت ميدهد» اين جمله بههيچوجه منطقي نيست؛ چراکه موسيقي بهخوديخود ترکيبي است از اصوات و ريتمهاي گوناگون که يک پديده فيزيکي است و هيچ ربطي به هنر ندارد. زماني جنبه هنري پيدا ميکند که پيامي بر اين امواج سوار شود؛ پيامي عاطفي، اجتماعي، عرفاني، اخلاقي، تاريخي و امثال اينها. درواقع بايد گفته شود؛ موسيقي ميتواند شناخت بدهد.
7- «ما نميتوانيم شيوه کار خود را عوض کنيم» فکر نميکنم چنين توقعي در کار باشد، اگر هم توقعي باشد در جهت تحول است که آن هم به عهده موسيقيدان است نه خواننده.
8- «من در موسيقي ايران تحول ايجاد کردهام» رجوع شود به شماره 7
9- «هدف ما از ايجاد کارگاه آواز سرگرداني جوانان است» البته بعيد است که چنين باشد احتمالاً اشتباه چاپي بوده است و درست آن جلوگيري از سرگرداني جوانان بايد باشد که در اين صورت آقاي شجريان بايد قبول زحمت کرده به کمک آمارگران آماري از طرفداران جوان اين نوع موسيقي (که ايشان به آن شيوه کار ميکنند و توان تغيير آن را هم ندارند» به دست بياورند و ببينند به چه ميزان است.
10- «آواز با ما تمام ميشود» يا «ممکن است که تمام شود» اگر هم چنين شود غيرمنتظره نيست کما اينکه خيلي از پديدههاي فرهنگي را ميشناسيم که زماني مرسوم بوده ولي امروز رايج نيست که بهاحتمال زياد تلاشهاي بيحاصلي هم توسط دوستداران آن صورت گرفته.
11- «ميخواهيم آواز از اين که هست عقبتر نرود» پس با همه تفاسير و تفاصيل معلوم شد که آواز عقب رفتهاست، که ضمناً با شماره 8 هم مغايرت دارد.
12- شکوه و شکايت از نارساييهاي داخل کشور و به رخ کشيدن امکانات دنياي خارج يکي از شعارهاي هميشگي ايشان است که در اين مقاله هم اشاره به آن شدهاست. شکوه کار عاشق نيست، چون عاشق اصلاً خود را نميبيند که بخواهد شکوهاي داشته باشد و کسيکه عاشق نيست هنرمند نميتواندباشد.
آن از سخنان آن استاد و اين از جوابيه اين استاد... قضاوت نهايي باشد براي روزهاي آينده كه روزنامه اعتماد بهعنوان آوردگاه اين معركه، اخبار و گزارشهاي تكميلي را مخابره خواهد كرد. اما تااينجاي دعوا به نظر نميرسد گفتههاي شجريان را چنين عتاب و خطابي روا باشد.