زنی میان سال به همراه دختر ۱۷ ساله اش برای شکایت از یک مدیر شرکت مسافرتی هوایی به کلانتری امام رضا (ع) مشهد مراجعه کرد.
به گزارش خراسان، او به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: دخترم در هنرستان گردشگری تحصیل میکند به همین دلیل قرار بود برای گذراندن یکی از واحدهای درسی اش مدتی را به عنوان کارآموز در یک شرکت مسافرتی آموزش ببیند، ولی پدرش نمیتوانست به هر شرکت خصوصی اعتماد کند به همین دلیل تلاش کرد با کمک اطرافیان فردی مورد اعتماد را برای کارورزی دخترم بیابد. بالاخره یکی از آشنایان شرکتی را در هسته مرکزی شهر معرفی کرد و همسرم به همراه دخترم به آن شرکت رفتند و با مدیر شرکت که چهرهای موجه داشت گفتگو کردند.
وی ادامه داد: طولی نکشید که با موافقت مدیر شرکت دخترم برای کارورزی مشغول کار شد، اما چند ماه بعد حرکات و رفتارهای معنادار مدیر دخترم را نگران کرده بود و او میترسید چنین موضوعی را با من یا پدرش در میان بگذارد تا این که در نزدیکی تعطیلات نوروز مدیر آن شرکت مسافرتی هوایی کارکنان را به بهانه شلوغی و افزایش مسافرتها به دو شیفت کاری صبح و بعد از ظهر تقسیم کرد که دخترم در شیفت بعد از ظهر قرار گرفت. هنوز مدت زیادی از تغییر ساعت کاری دخترم نگذشته بود که یک روز مدیر شرکت در پایان ساعت کاری برای دخترم چای میآورد تا خستگی اش برطرف شود، اما دخترم بعد از نوشیدن چای دچار سرگیجه میشود و توسط مدیر شرکت مورد تعرض قرار میگیرد.
زن ادامه داد: دخترم زمانی که متوجه موضوع میشود به صاحبکارش اعتراض میکند، اما او با این ادعا که از دخترم فیلم وعکس تهیه کرده، تهدیدش میکند که نباید در این باره حرفی بزند. از سوی دیگر دخترم که نمیتوانست این بی آبرویی را تحمل کند با خوردن مقداری قرص و در یک تصمیم احمقانه دست به خودکشی زد تا به قول خودش این لکه ننگ را از دامن خانواده اش پاک کند. من هم که از هیچ چیزی خبر نداشتم آن روز صبح وقتی دیدم دخترم از خواب بیدار نمیشود و هرچه صدایش میکنم پاسخی نمیدهد به طرف اتاقش رفتم، اما ناگهان او را در وضعیت وحشتناکی مشاهده کردم که روی رختخواب افتاده و کف از دهانش بیرون زده بود.
این مادر ادامه داد: هراسان با اورژانس تماس گرفتم و دخترم را به بیمارستان امدادی بردیم، ولی پزشکان اعلام کردند او به کما رفته است و احتمال این که به هوش بیاید خیلی اندک است. آن روز من فقط اشک میریختم و نمیدانستم چرا دخترم دست به خودکشی زده است، ولی مدتی بعد و به طرز معجزه آسایی دخترم به هوش آمد و از مرگ نجات یافت، ولی یک ماه در بیمارستان بستری بود تا به بهبودی کامل رسید. بعد از این ماجرا بود که با اصرار من بالاخره حادثه وحشتناکی را که برایش رخ داده بود بازگو کرد و من هم بلافاصله دستش را گرفتم و به قانون پناه آوردم تا این فرد شیطان صفت به سزای اعمالش برسد.
امان از چهره "موجه"