عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: ماجرای دستبوسی آقای دعایی در جلسه با رییسجمهور بازتاب زیاد و گوناگونی داشت. واقعیت این است که رفتارهای شخصی آقای دعایی متفاوت از دیگران و البته بسیار محترمانه و محبتآمیز است. برای مثال هنگامی که در جلسهای یا دورهمی باشند، همه میوههای جلوی خود را با دقت آماده کرده و بدون اینکه خودشان از آن بخورند، به همه اطرافیان تعارف میکنند.
در روبوسی و دستبوسی نیز همین رفتار را دارند دست خیلی از افراد کوچک و بزرگ را میبوسند. این رفتار او با اهل فرهنگ و هنر و اندیشه مستقل از قدرت نیز بسیار مشهود است. در به کار بردن کلمات متواضعانه همیشه پیشقدم هستند؛ بنابراین اگر کوشش برای بوسیدن اخیر را به صورت تفهُّمی و از منظر انگیزه فردی به موضوع و رفتار ایشان نگاه کنیم، منطقی است که آن را در ادامه همان رفتارهای دیگرش درک و فهم کنیم و دستبوسی او را نشانهای از ابراز محبت و تواضع اخلاقی و نه کرنش در برابر صاحبان قدرت بدانیم.
ولی در اینجا چند نکته وجود دارد که هر صاحب رفتاری ناگزیر است به آنها توجه و رفتار خود را با توجه به این نکات تنظیم کند. این اتفاق ظرفیت آن را دارد که دستمایه پرداختن به مساله کلیتری قرار داده شود، مسالهای که ممکن است برای همه ما رخ دهد.
اولین نکته معنای چنین رفتاری نزد عموم یا اکثریت جامعه است که میتواند متفاوت از معنای مورد نظر عامل رفتار باشد و آن را نه نشانه تواضع و محبت، بلکه نشانه رفتار منفی تلقی کند. ما به عنوان فردی که عامل رفتار هستیم، آیا حق داریم که مردم را از چنین برداشتی منع کنیم؟
مثال مشهور آن نشان دادن انگشت شست است که در دو فرهنگ ایرانی و غربی به کلی متفاوت معنا میشود. البته ممکن است به مرور زمان تعبیر ایرانی آن منسوخ شود، ولی تا آن زمان آیا ما حق داریم که از این علامت با تعبیر غربی آن در ایران استفاده کنیم، بدون آنکه به مفهوم و تعبیر ایرانی آن توجه کنیم؟ شاید در روابط شخصی که طرف مقابل نیز این معنا را درک کند، به کار بردن چنین نشانهای ایراد نداشته باشد، ولی در میان جمع، حتما باید توجه کنیم که معنای عمل و زبان بدن ما چیست؟
برای نمونه چند ماه پیش یک آقای مدیر جلوی خبرنگار زن به گونه نادرستی نشسته بود، گرچه بعدا توضیح داد که به علت وجود مشکلات دیسک کمر چنین نشسته است، ولی این پذیرفتنی نیست، زیرا برداشت دیگران از یک رفتار حق مردم است و او یا نباید اجازه تصویربرداری میداد یا همزمان عذرخواهی میکرد و محذور خود را به خوبی شرح میداد یا پشت میز مینشست که وضعیت ناهنجار نشستنش دیده نشود.
در اینجا هم بوسیدن دست رییسجمهور در عرف عمومی مردم معنایی متفاوت از بوسیدن دست یک هنرمند یا یک دوست و رفیق یا مادر یا کودک دارد. از اینرو اگر این کار را انجام دهیم باید به مفهوم و برداشت متعارف آن نیز پایبند باشیم. به علاوه فردی که دستش بوسیده میشود نیز مثل مردم فکر میکند و باید متوجه برداشت ناصواب او نیز بود.
نکته دوم این است که گاه فرد واجد شخصیت حقیقی است که طبعا هر کاری را که صلاح میداند باید انجام دهد. ولی اگر کسی به درجات متفاوتی در عرف عمومی واجد شخصیت حقوقی و انتساب به گروه اجتماعی یا جریان سیاسی خاصی باشد، به ناچار باید ملاحظات آنان را نیز رعایت کند. هر چند در ایران خلط این دو شخصیت بیش از حد رخ میدهد و رفتارها و عقاید شخصی را به سرعت به یک جناح یا رویکرد منسوب میکنند، ولی در هر حال و در رفتار خود باید این اثر را نیز منظور داشت.
از سوی دیگر برخی تغییرات ارزشی نیز در جامعه ایران رخ داده که نباید نادیده گرفته شود. برای نمونه از یک سو تصور امروز جامعه از نمادهای قدرت همچون سالهای اول انقلاب نیست و از سوی دیگر رفتارهایی مثل دستبوسی نیز ضد ارزش شده است.
در نتیجه برداشت از این رفتار متفاوت از چیزی میشود که در ذهن آقای دعایی بوده است. حتی اگر ذهن ایشان برای همه شناسانده شود، باز هم تاثیری در این برداشتها نخواهد گذاشت؛ بنابراین معنای یک رفتار در زمینه اجتماعی آن مشخص میشود نه بر اساس خواست انجامدهنده آن. از اینرو، معنای این رفتار را نمیتوان بر اساس سلوک شخصی جناب آقای دعایی تفسیر کرد.
بنظرم باید سید محمد خاتمی به پابوسی جناب رئیسی برود و حجت بر همگان تمام کند