انتهاي منطقه دارآباد تهران، درست جايي كه شهر به پايان ميرسد، نقطه آغاز بيمارستان شهيد مسيح دانشوري است؛ محل وعده براي گفتوگو با دكتر علياكبر ولايتي؛ سياستمداري كه پرونده اصلي شماره 39 پنجره به او اختصاص يافته است.
آنچنان كه خود ولايتي ميگويد (و پيشتر از زبان محسن رضايي شنيدهايم) او به دليل نداشتن حجت شرعي در انتخابات سال گذشته نامزد نشده است؛ هر چند كه اصلاحطلبان پيغام داده بودند كه اگر او نامزد شود، ديگر كسي به ميدان رقابتها وارد نخواهد شد.
مصاحبه با تأخير آغاز ميشود و ولايتي ترجيح ميدهد كوتاهتر و جزييتر پاسخ دهد تا به سوالات بيشتري جواب داده باشد. با اين همه، پرسشهايي بيپاسخ ميماند و پاسخهايي بدون چالش. اما حرفهاي تازه ولايتي درباره مجادلات سياسي دهه 60، برنامه اتمي ايران، نحوه پايان جنگ، پشت صحنه انتخابات دوم خرداد، نامزدي هاشمي رفسنجاني در انتخابات 1384 و حوادث پس از انتخابات سال گذشته، خواندني و شنيدني است.
شما در دهه اول انقلاب بهعنوان یکی از کاندیداهای نخستوزیری مطرح بودید، اما قرائت رسمی که از آن زمان وجود دارد به این صورت است که جنابعالی مورد تأیید نمایندگان مجلس قرار نگرفته و در نهایت آقای میرحسین موسوی به نخستوزیری میرسد. البته بهتازگی قرائت دیگری هم از این ماجرا شنیده شده مبنی بر اینکه در جلسهای که نام شما و آقای موسوی از طرف رییسجمهور وقت نزد امام خمینی(ره) طرح میشود، امام نظرشان روی شما بوده و نظر موافقی نسبت به آقای موسوی نداشتهاند، در رفت و برگشتهای بعدی نیز امام همچنان نظرشان روی شما بوده ولی در نهایت آقای خامنهای میگویند که مجلس همراهی نمیکند تا اين که در آن وضعیت امام با شرایطی میپذیرد که بحث نخستوزیری آقای موسوی مطرح شود. لطفا کمی درباره این ماجرا توضیح دهید؟
در آن برهه از زمان، اشخاص مختلفی برای بر عهده گرفتن سمت نخستوزیری مطرح بودند، نظر آقای خامنهای که در آن زمان رییسجمهور بودند، روی بنده بود؛ اما در این بین علت اصلی عدم رأی اکثریت نمایندگان مجلس به بنده، مخالفت سازماندهی شده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بوده است.
باید گفت که وقتی از روی دلایل عقلی حضرت آیتالله خامنهای رییسجمهور میشوند و امام راحل در رابطه با ایشان قریب به این مضمون میفرمایند که تصمیم ما در ابتدای کار بر این نبود که از روحانیت رییسجمهور انتخاب کنیم، ولی حوادثی که رخ داد (منظور قضیه دولت موقت و بنیصدر بود) ناچار شدیم دست به زانوی خود بزنیم و به خودمان تکیه کنیم؛ این جملات به این معناست که ایشان آقای خامنهای را بخشی از خودشان میدانستند.
امام در آن شرایط با وجود اینکه نظرشان عدم انتخاب رییسجمهور از میان روحانیون بود به این نتیجه میرسند که چنین موضعی را قبول کنند و رییسجمهور وقت نیز بهطور معلوم اگر بخواهد نخستوزیر معرفی کند، حتما این کار را با موافقت امام انجام میدهد.
پس اگر ایشان بنده را معرفی میکنند، قطعا موافقت امام را نیز داشتهاند. در آن زمان خاطرم هست که برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در درون مجلس و بیرون آن، به اصطلاح امروزی شدیدا لابی میکردند که بنده نخستوزیر نشوم و در حال حاضر هم اسامی بعضی از آنان در ذهنم هست که با تکتک نمایندگان صحبت میکردند که چنین کاری صورت نگیرد و کاندیدای آنها نیز آقای میرحسین موسوی بود و بعد از نخستوزیری وی شاهد بودیم که تعداد قابل ملاحظهای از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در کابینه آقای موسوی جای گرفتند و اگر اسامی اعضای کابینه را در آن برهه مرور کنید، پی به این موضوع خواهید برد که گروهی متشکل از مؤتلفه اسلامی، جامعه روحانیت، حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین تعداد کمی وزیر در کابینه میرحسین موسوی داشتند از این رو، میتوان گفت که آنان از قبل بنایشان بر همین اساس بوده است.
در مورد این موضوع که امام نظر مثبتشان به شما بوده و ظاهرا در مذاکرات اول و دوم نسبت به آقای موسوی نظر مساعدی نداشته نظرتان چیست؟
در این قضایا چون خودم در روند گفتوگوها حضور نداشتم، اطلاع دقیقی از این موضوع ندارم، ولی همینقدر مطلع هستم آن زمانی که بنده وزیر امور خارجه بودم و تا زمانیکه حضرت امام در قید حیات بودند، به نمایندگان مجلس توصیه میکردند که فلانی وزیر خارجه بماند و همین روش را مقام معظم رهبری در طی هشت سال اول رهبریشان (در دو دولت آقای هاشمی رفسنجانی) انجام میدادند.
در این راستا برای بنده نیز نقل شده که هر دفعه که آقای موسوی (نخستوزیر وقت) خدمت امام میرسیدند، امام احوال بنده را از آقای موسوی میپرسیدند، که برداشت آقای موسوی این بوده که امام میخواستهاند به ایشان بگویند که ولایتی بهعنوان وزیر امور خارجه در کابینه حضور داشته باشد.
وقتی دوره اول وزارتم به اتمام رسید (سال 1364) خدمت امام (ره) عرض کردم اگر اجازه بدهید فرد دیگری مسئولیت وزارت امور خارجه را بر عهده بگیرد، اما امام با این موضوع مخالفت کردند و فرمودند اگر فرد دیگری جایگزین شما شود، در فضای بینالملل ممکن است این تصور پیدا شود که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تغییر یافته است.
سالهایی که شما در وزارت امور خارجه مقيم بوديد، درگیریهایی با برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب داشتید که بعدا هم ادامه پیدا کرد به این علت که در کابینه آقای موسوی بهخصوص در کابینه اول ایشان گرایشهای مختلفی وجود داشته است، ولی در کابینه دوم شاهد تغییرات اساسی هستیم در این زمینه نیز کمی توضیح دهید.
در کابینه دوم میرحسین موسوی تنها فردی که از طیف فکری ما در کابینه باقی مانده بود فقط بنده بودم. در کابینه اول آقای موسوی افرادی همچون آقایان عسگراولادی، سرهنگ سلیمی، پرورش، توکلی، مرتضی نبوی و ناطق نوری حضور داشتند که در کابینه دوم میرحسین همه آنها کنار گذاشته شدند. دلیل ماندگاری من هم تأکید امام و مقام معظم رهبری بود، یعنی حتما رییسجمهور باید در مورد وزراء نظر میدادند بهخصوص در مورد وزیر امور خارجه که امام هم نظر داشتند و از این جهت مسئولیت وزارت امور خارجه بر عهده بنده گذاشته شد.
وضعیت کابینه دوم میرحسین به چه صورت بود؟ آیا فشارها بر روی شما افزایش پیدا کرده بود؟ مثلا ما شنیدیم که شورای سیاسی در کابینه دوم تشکیل شد، لطفا فضای حاکم بر کابینه دوم را تشریح کنید.
در کابینه دوم آقای موسوی تقریبا بعضی از وزارتخانههای مهم یک نیمسایهای در داخل دفتر نخستوزیری داشتند. البته این را باید گفت که وزارت امور خارجه نیز اینچنین بود اما اگر از کسی نام نبریم بهتر است. میتوان گفت که با وجود وسعت، حساسیت و اهمیت کار وزارت امور خارجه و درگیریهای متعددی که ما در حوزههای مختلف بهخصوص در رابطه با دیپلماسی جنگ و بعد از آن مذاکرات صلح داشتیم، اصلا امکان اینکار را برای دیگران فراهم نمیکرد که یک قرینه سازی برای وزارت خارجه داشته باشند.
از سوی دیگر بهخاطر تلاش گسترده و نفسگیری که ما و مجموعه همکارانمان در وزارت خارجه داشتیم، هرکس که میخواست معادل و قرینه ما عمل کند، باید همینمقدار عزم، همت، انسجام و تلاش میداشت. در آن زمان هم بنای من بر این بود که از همه کسانی که متدین و پایبند به نظام ولو دارای سلایق مختلف سیاسی هستند، استفاده شود در این جهت معاونین مختلف بنده در وزارت امور خارجه، افرادی با سلایق گوناگون بودند که بنده به همراه آنها کار میکردم اما همه همکارانم میدانستند که باید در چه چهارچوبی کار کنند و واقعا هم کار میکردند؛ شما اگر ساعت 9 شب هم به وزارت خارجه میرفتید، شاید 40 تا 50 اتاق بود که چراغشان روشن بود و همه در حال کار کردن بودند و بعضیها شب در محل کار میخوابیدند.
یک زمانی بنده سفری به آلمان (غربی) داشتم، شب مهمان مقامات آلمانی بودیم و ساعت 11 شب هنگام بازگشت هنگامی که از جلوی سفارت کشورمان در بن (پایتخت آلمان غربی) عبور میکردیم سفیر کشورمان طبقه چهارم سفارت را نشان داد و گفت نفر دوم سفارت الان که ساعت 11 شب است در حال کار کردن است و اساسا شبها و ایام تعطیل کار کردن در وزارت خارجه امری عادی بود و ما برای تشکیل جلسات، صبح زود، آخر وقت، تعطیل و غیرتعطیل نمیشناختیم و چنین تلاش نفسگیری برای پایهگذاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بود.
ما سیاست خارجی شاه را که وابستگی به آمریکا و دوستی با اسراییل بود؛ دنبال نمیکردیم. سیاست جمهوری اسلامی تقابل با آمریکا، بهدلیل حمایت از صدام حسین و رژیم گذشته، بود و حمایت از فلسطین نیز در دستور کارمان قرار داشت. باید گفت که پایهگذاری چنین سیاستی در کشور ما بیسابقه بود، برای همین پایهگذاری آن احتیاج به طراحی جدیدی داشت که کار بسیار میبرد. زمانیکه بنده به وزارت خارجه رفتم، فقط 9 سفیر در سراسر دنیا داشتیم و زمانیکه وزارت خارجه را ترک میکردم، تعداد سفارتخانهها و کنسولگریهای ما در سراسر دنیا تقریبا به عدد 137 رسیده بود و دارای 81 نمایندگی نیز بودیم که اینها با تلاش بسیار زیاد و با همت بالای همکاران ما شکل گرفت.
پس با این اوصاف، شورای سیاسی که در کابینه دوم آقای موسوی شکل گرفته بود، نتوانست مانعی برای فعالیتهای شما در وزارت خارجه ایجاد کند؟
بله، امکان و زمینه ایجاد مانع وجود نداشت و اصلا وزارت خارجه نقش خود را در هدایت سیاست خارجی در خارج با هماهنگی در داخل کشور ایفا میکرد و این مستقیما بهخاطر حمایتهای امام(ره) و بعد هم رییسجمهور وقت حضرت آیتالله خامنهای بود و ایشان همیشه میفرمودند دولت دو بخش است که 50 درصد آن مربوط به خارج و 50 درصد آن مربوط به داخل است. یعنی همه وزارتخانهها یک طرف، وزارت امور خارجه هم طرف دیگر؛ با این دید به وزارت امور خارجه نگاه میشد و ما هم قدر این موقعیت را میدانستیم و اساسا کسی امکان موازیکاری با ما را نداشت.
ترکیب اعضای شورای سیاسی کابینه دوم چگونه بود؟
در این شورا اشخاص مختلفی حضور داشتند. بالاخره دولت هم میخواست نظارت داشته باشد که حرفی نبود، ولی ما پاسخگوی هم امام، هم رییسجمهور، هم نخستوزیر و هم مجلس و کمیسیون سیاست خارجی بودیم و کارهای مهم سیاست خارجی همینطوری که در حال حاضر دست رهبری است، آنموقع دست امام(ره) بود.
در جایی از شما شنیدم که در رابطه با مسائل هستهای در سال 1364 یا 1365 فرمودید که اولین نفری بودید که سانتریفیوژ را از پاکستان به ایران آوردهاید. لطفا کمی راجع به این موضوع توضیح دهید؟
بهنظرم در سال 1365 با یک هواپیمای اختصاصی به پاکستان سفر کرده بودیم. در آنجا به ما گفتند که در رابطه با انرژی هستهای دستگاهی در آنجا هست که شما باید آن را به ایران بیاورید، ما نیز بعد از تحویل آن دستگاه را با خودمان به ایران آوردیم و چیزی که در این رابطه اطلاع یافتیم این بود که دستگاه فوق یک سانتریفیوژ بوده و تا جایی هم که در خاطرم دارم به مقامات رسمی پاکستان نیز در این رابطه چیزی نگفتیم؛ بالاخره افرادی که در آنجا سانتریفیوژ را تهیه کرده بودند، آن را در ایران از ما تحویل گرفته و به نخستوزیری بردند.
بعضی از افراد منشاء چنین مباحثی را مربوط به عبدالقدیرخان دانشمند هستهای پاکستان میدانند. در این خصوص نظرتان چیست؟
عبدالقدیرخان را بنده هیچوقت رؤیت نکردم. البته اسم عبدالقدیرخان را شنیده بودم و در همین حد میدانستم که ایشان نسبت به ایران نظر نامساعدی ندارند و اینکه چه همکاری صورت گرفته، بنده نسبت به آن اطلاعی ندارم.
یکی از شاخصترین فعالیتهای شما در دوران وزیر امور خارجه بودن، انجام مذاکرات صلح با عراقیها بود. در این خصوص کمی توضیح دهد.
مذاکرات صلحي که با عراقیها داشتیم و حدود دو سال به طول انجامید. میتوان گفت که از زمان تأسیس وزارت خارجه در زمان فتحعلیشاه تا به آن زمان، جزو پیچیدهترین کارهای سیاست خارجی یعنی حتما سختتر از مذاکرات ارزروم (توسط مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر که در آن زمان، امیر نظام آذربایجان) بود. زیرا در آن زمان مسئله بین ما و عثمانی بود، در حاليکه در این دوره بین ایران بهعنوان یکطرف و دنیا بهعنوان طرف دیگر بود. در طی مذاکرات، ما بولتنهایی تهیه میکردیم که یکي بولتن مخصوص امام(ره) بود یکي بولتن مخصوص سران سه قوه و یکي بولتن مخصوص وزراء که خود همینکار به تشکیلاتی نياز داشت.
نامهای اخیرا منتشر شده راجع به امام و شما به تاریخ 20 فروردین 1367، ممكن است درباره موضوع نامه کمی توضیح دهید؟
نامهای نبوده؛ آن مربوط به صحبتی است که بنده خدمت امام(ره) داشتهام. در آن زمان ما فشارهای چندجانبهای داشتیم که از سوی مجلس و جاهای دیگر وارد میشد. درست مصادف با موقعی بود که در چند جبهه دچار مشکل شده بودیم، در فاو و جزایر مجنون و جاهای دیگر عراق شیمیایی مصرف کرده و ما را در شرایط سختی قرار داده بود.
این در شرایطی بود که وزارت خارجه مدعی و معارض داشت و در عینحال عدهای نگران بودند که وضعیت دیپلماسی ما چگونه میشود. کار ما جمعبندی و برآیند نتایج بحثهایی بود که سران سه قوه خدمت امام(ره) منتقل میکردند؛ فشار روی ما زیاد بود چنانکه من خدمت امام شکایتی کردم و ایشان پاسخ ما را دادند و بهصورت یک جزوه منتشر شد و اساسا نامهای نوشته نشد.
در آن مقطع شما جزو مخالفان پایان جنگ بین ایران و عراق بودید یا موافقان ؟
ما تابع نظر امام بودیم و اساسا هم جنگ فرمانده میخواهد و هم صلح تصمیمگیر امام مطابق قانون اساسی، تصمیمگیرنده در رابطه با جنگ و صلح بود و ما میدانستیم که بعضیها بهدنبال این هستند که جنگ را تا قبل از آنکه بهجای مناسبی برسد، پایان دهند.
ما تابع نظر امام بودیم، ضمن اینکه نظرات کارشناسی خودمان را میدادیم، به این معنی که نمینشستیم ببینیم امام چه میفرمایند ما همان را انجام دهیم، ما گزارش به ایشان میدادیم، حضورا هم استدلال و تحلیلهایی را نیز برایشان ارسال میکردیم و در نهایت ایشان تصمیم میگرفتند و همه تابع بودند. اساسا در سایر کشورها نیز اینچنین است و یک نفر در رأس نظام و سخنش فصلالخطاب است و تصمیم نهایی را میگیرد.
در آن برهه زمانی بحثهایی را بانک مرکزی و سازمان مدیریت داشتند. شما در رابطه با بحثهای آنها چه نظری داشتید؟
در آن بحثها نظر بنده این بود که ما مقاومت را در جبهه ادامه دهیم و اگر هم خواستیم مذاکره کنیم، از موضع قوت این کار را انجام دهیم و جنگ را آتشبس ندهیم تا زمانیکه از موضع قوت بتوانیم سخن بگوییم و آن دو چیزی که امام خواسته بودند، یعنی یکی عقبنشینی به مرزهای بینالمللی و دیگری تعیین متجاوز، محقق شود.
آیا در شکلگیری صدور قطعنامه 598 نقشی داشتید؟
بله، در شکلگیری قطعنامه 598 نقش داشتیم و واسطه ایران در شورای امنيت نماینده کشور آلمان بود و مطالب خود را در شورای امنیت از طریق وی منتقل میکردیم. بعد از این رفت و برگشتها قطعنامه 598 تصویب شد. طبق قطعنامه باید دبیرکل سازمان ملل ترتیبات اجرایی قطعنامه را هم مشخص میکرد؛ به این معنا که آتشبس و عقبنشینی چه زمانی صورت گیرد و چه فاصلهای مابین آنها وجود داشته باشد. مثلا این مسئله پیش نیاید که ما آتشبس بدهیم و سپس برای عقبنشینی پای میز مذاکره حاضر شویم و هیچ محدودیت زمانی هم نباشد.
ما معتقد بودیم که اگر غیر از این شیوه بخواهد قطعنامه اجرا شود، عملی نیست؛ مانند قانون مصوب مجلس که تا آییننامه نداشته باشد، قابلیت اجرا پیدا نمیکند. بدین صورت، مقرر شد ترتیبات اجرایی آن را دبیرکل سازمان ملل مشخص کند که آتشبس بهاضافه سه ماه مدت برای عقبنشینی به مرزهای بینالمللی، آتشبس بهاضافه مدتی برای آزادی اسرای جنگی و آتشبس به اضافه مدتی برای تعیین ساز و کار متجاوز که در نهایت ما ترتیبات اجرایی آن را پذیرفتیم و با پذیرفتن ترتیبات اجرایی از سوی ایران، قطعنامه 598 را پذیرفتیم، اما عراق آن را نپذیرفت و علت اصلی ادامه جنگ از سال 1366 که قطعنامه 598 صادر شد تا سال 1367 که جنگ پایان یافت، عدم تمکین عراق نسبت به ترتیبات اجرایی دبیرکل سازمان ملل بود.
اساسا بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ما، عراق عمليات خود را تشدید کرد که نمونه آن عملیات مرصاد بود و این نشان میدهد که استدلالهای ما در این خصوص صحیح بود؛ یعنی اگر عراق ترتیبات اجرایی را پذیرفته بود، آن زمانیکه ما اعلام میکردیم آتشبس فلان روز است، بلافاصله باید ترتیبات اجرایی دبیرکل آغاز شود اما عراق اصلا اين را قبول نداشت و زمانیکه عراق ترتیبات اجرایی دبیرکل را قبول نمیکرد، به این معنا بود که میتواند با بندهایی از قطعنامه بازی و ما را سرگردان بکند؛ ضمن اینکه جنگ متوقف و آتش آن سرد میشود؛ در حالیکه خاک ما در اشغال عراقیهاست و همینطور مذاکره تا قیامت ادامه پیدا می كند، بدون اینکه نتیجهای در بر داشته باشد مانند اشغال سرزمینهای اسلامی توسط صهیونیستها از سال 1967 تاکنون که بیش از 40 سال است از آن میگذرد.
ظاهرا پس از پذیرش ترتیبات اجرایی دبیرکل از سوی طرف عراقی شما مذاکراتی در آمریکا داشتید و بعد از بازگشت شما به تهران آتشبس اعلام میشود؟
ما برای پیگیری سقوط ایرباس از سوی نیروهای آمريكایی به سازمان ملل رفته بودیم.
یعنی در آن سفر به شما پیغامی مبنی بر اینکه اگر جنگ به اتمام نرسد، احتمال حمله جدی آمریکاییها به ایران وجود دارد، داده نشد که آن را هنگام بازگشت به رهبر ایران منتقل کنید؟
خیر. قبل از اینکه بنده به تهران بازگردم، آتشبس از سوی ایران پذیرفته شده بود و در نیویورک که بودم به ما گفته شد که زودتر به تهران بازگردیم، زیرا اتفاقی افتاده است، ولی ما از آن اتفاق اطلاع نداشتیم تا اينكه در فرودگاه مهرآباد تهران متوجه شديم قطعنامه پذیرفته شده است.
جریان پیگیریهای شما درخصوص سقوط ایرباس از سوی آمریکاییها چه بود؟
نیروهای آمریکایی هواپیمای ایرباس مسافربری ما را با حمله از کشتی وینسنت انداخته بودند و ما مأمور شدیم برای شکایت و طرح در شورای امنیت به سازمان ملل برویم. در شورای امنیت سازمان ملل بنده از طرف جمهوری اسلامی حضور داشتم و از طرف دولت آمریکا جورج بوش که آنزمان معاون ریگان بود، حضور داشت و ما شکایت خود از آمریکا را بهدلیل ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایرانی مطرح کردیم و در آنجا دلایلی که گفتیم، خیلی فنی و روشن بود، بهخاطر اینکه هواپیمای ایرباس در رادار کشتی دیده میشود که هواپیمای بزرگی است و با هواپیمای جنگی تفاوت دارد، در ثانی سرعت آن نیز با هواپیمای جنگی متفاوت است، از این جهت ما استدلال کردیم که حتما عمدی در کار بوده است. بالاخره پس از شورای امنيت موضوع در دادگاه هم پیگیری و در نهایت آمريكاييها محکوم شدند و غرامت دادند.
پس از پذیرفتن قطعنامه به چه صورت شد که شما بهعنوان فرد مذاکره کننده از طرف ایران انتخاب شدید؟
نکته جالب در این مسئله این است که زمانیکه امام(ره) اعلام کردند که موضوع را پذیرفتهایم، از دولت و جاهای دیگر اشخاصی تلاش کردند که مسئولیت مذاکرات را بر عهده بگیرند. از نخستوزیری هم برای بنده نامهای آمد که شما هر کاری در رابطه با مذاکرات میکنید، آن را به نخستوزیر گزارش دهید.
اساسا این مذاکره کار سختی بود، در ابتدای امر میگفتند چه کسی مذاکره بکند و اشخاص مختلفی را میفرستادند، ما هم خیلی برای اینکار سر و دست نمیشکستیم و هرچه تکلیفمان بود همان کار را میکردیم؛ چون بعضیها ممکن بود خواستار این باشند که مذاکره کنند با این تصور که شاید ظرف چند روز موضوع تمام شود و در تاریخ اسمشان ماندگار شود.
در همان روزها فرمانده سپاه پاسداران ملاقاتی با امام(ره) داشتند و امام صحبتی کردند و خبر این ملاقات ساعت 2 بعدازظهر از رادیو پخش شد که امام(ره) نظرشان را در رابطه با مذاکرات صلح گفتند و در آنجا فرمودند که مذاکرات صلح به عهده وزارت خارجه است. پس از آن از نخستوزیری به ما پیغام دادند که نامه را پس دهید و ما هم کاغذ را برای آن ها پس فرستادیم.
مذاکرات صلح چقدر طول کشید؟
مذاکره حدود 2 سال طول کشید و سالهای سختی بر ما سپری شد، زیرا مذاکرات میلیمتری پیش میرفت.
در طول مذاکرات چگونه مسائل را با امام(ره) و سایر مسئولین هماهنگ میکردید؟
از محل مذاکرات از طریق مرحوم حاج احمدآقا مسائل اساسی را با امام(ره) هماهنگ میکردیم تا اینکه به جایی رسید که امام فرمودند به فلانی بگویید هرجوری که خودش صلاح دید و میتواند، عمل کند! امام(ره) به بنده اختیار تام دادند و البته ما نیز مرتبا در جلسات سران قوا شرکت میکردیم، به خود امام(ره) نیز گزارش میدادیم. از سوی دیگر، در ابتدای مذاکرات، کار خیلی سخت بود و برای همین هر روز برای حضرت امام، سران سه قوه، وزرا و کمیسیونهای مجلس بولتن تهیه و ارسال میکردیم که همه در جریان روند مذاکره باشند، سابقه بولتنها در وزارت خارجه موجود است.
در مذاکرات مبنا را برای آغاز کار چه چیزی قرار دادید؟
در ابتدای مذاکرات صلح، ما مبنا را قرارداد 1975 الجزایر قرار دادیم و در بعضی از ارتفاعات میانی، در قسمتهایی طبق قرارداد باید میلههای مرزی جابهجا میشد که امام فرمودند چارهای نیست و این قرارداد ملاک کار ما شد. از سختیهای مذاکره این بود که کار پیش نمیرفت و کمکم فشار از داخل روی بنده افزایش پیدا کرد تا مذاکرات زودتر به اتمام برسد.
این موضوع از سوی برخی محافل دنبال میشد که بنده گفتم حاضر نیستم نقش وثوقالدوله را بازی کنم و برای همین اگر قرار است قراردادی امضاء شود که در آن منافع ایران بهدلیل بعضی مصلحتهای مقطعی نادیده گرفته شود، من استعفاء میدهم و شما وزیر خارجه دیگری انتخاب کنید و در جایی این جمله «من وثوقالدوله نیستم» را گفتم که سران قوا با من موافقت داشتند.
عکسی از شما در کنار سران و با حضور امام وجود دارد، آن عکس متعلق به چه زمانی است؟
این عکس متعلق به اواخر عمر امام(ره) است و ما مکرر به خدمت امام(ره) میرسیدیم. آن شب مرحوم حاج احمد آقا از یک آقا «رضا»یی كه در منزل امام بود و عکاسی ميدانست، خواستند که بیاید عکاسی کند و بعد از اینکه چند عکس انداختند، یکدفعه امام(ره) بلند شدند و گفتند که اگر ما تا صبح اینجا بنشینیم، آقارضا همینطور عکس میاندازند.
در پایان دوره وزارت شما وضعیت وزارت خارجه به چه صورت بود؟ ظاهرا در آن مقطع از همه طیفهای سیاسی در وزارت خارجه حضور داشتند، در زمان دولت آقای خاتمی آیا پیشنهادی برای ادامه کار در وزارت خارجه به شما شد و يا برای انتخاب وزیر بعدی با شما مشورتی صورت گرفت؟
در سال 1376 برای بنده دو فرم یکی برای وزارت خارجه و دیگری برای وزارت بهداشت فرستاده شد و چون بنده هنوز مطمئن نبودم که موضوع جدی است یا خیر و بعد هم نمیدانستم که آیا میتوانم با دولت جدید کار کنم یا نه، فرمها را پر نکردم؛ ولی بهصورت غیرمستقیم و غیررسمی به بنده خبر رسیده بود که بنابراین نیست که تو وزیر خارجه شوی.
البته این را هم بگویم که بنده در آن زمان در مصاحبهای از آقای ناطقنوری حمایت کردم و این موضوع مثلا در روز شنبه اتفاق افتاد و قرار بود روز چهارشنبه پخش شود؛ طرفدارهای آقای خاتمی فهمیدند که ما این مصاحبه را انجام دادهایم. بعضیهایشان که حالا نمیدانیم این موضوع درست بود یا خیر، یکی از سوی کارگزاران و دیگری از سوی اعضای مشارکت (که بعدا تشکیل شد) از طرف آقای خاتمی نقل کردند که اگر مصاحبه شما پخش نشود، وزیر خارجه میمانید و اگر پخش شود تغییر میکنید؛ که ما گفتیم مصاحبه کردهایم و باید پخش شود و از اینرو مشخص بود که وزیر خارجه نمیشوم. وقتی آقای خاتمی رییسجمهور شدند، در دفترشان از من خواستند که وزیر بهداشت شوم که بنده عذرخواهی کردم و البته آقای خاتمی اصرار هم کردند که میخواهم شما در کابینه حضور داشته باشید.
ماجرای نامزد نشدن شما در انتخابات سال 1380 چه بود؛ زیرا در مطبوعات این موضوع طرح شده بود؟
ما که خودمان را نامزد نکردیم؛ دیگران ما را نامزد کردند و اساسا بنده داوطلب انتخابات نبودم.
در سال 1384 شما ابتدا جزو نامزدهای انتخابات بودید و در جلسات شورای هماهنگی شرکت میکردید. چه شد که در ابتدا تمایل به نامزدی داشتید و سپس از انتخابات کنارهگیری کردید؟
حتما باید یک ائتلافی شكل ميگرفت تا در انتخابات نامزد شوم که این موضوع اتفاق نیفتاد؛ یعنی از طرف اصولگرایان یک نامزد معرفی میشد و اگر در ائتلاف روی بنده توافق میشد، میآمدم و آقای هاشمی هم در آن زمان به صراحت گفته بودند که اگر فلانی بیاید، بنده نامزد نمیشوم.
ولی در عوض ایشان اعلام نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری نهم را کردند و بعد از آن شما بیانیه اعلام انصراف را دادید؟
علت انصرافم عدم تشکیل ائتلاف بود و آقای هاشمی دو شرط برای عدم حضور در انتخابات داشتند، یکی اینکه اصولگرایان با هم ائتلاف کنند و دیگر اینکه اگر نتیجه ائتلافشان ولایتی بود، در انتخابات نامزد نمیشود و اگر فردی غیر از ولایتی باشد کاندیدای انتخابات خواهد شد که در نهایت روی بنده توافقی صورت نگرفت.
شما نامهای منتشر کردید که در آن انگار نوعی دلخوری از آقای هاشمی و جریان اصولگرا دارید؟
خیر، بنده دلخوری نداشتم و در حقیقت همانطور که عرض کردم ائتلافی صورت نگرفت.
در انتخابات اخیر، ظاهرا شما جلساتی با آقای محسن رضایی و دیگران برای اینکه نامزد انتخابات شوید، داشتهاید؛ یعنی در واقع از سوی آقای رضایی تلاشی صورت گرفته که نامزد دیگری غیر از آقای احمدینژاد مطرح شود. آیا شما در جریان مذاکرات بودید؟
ـ به بنده در زمینه نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری دهم پیشنهادهايي شد و بنده هیچکدام از آنها را نپذیرفتم.
ما در مصاحبهای که با آقای رضایی داشتیم بهطور مشخص گفتند که هرکدام از آقایان دلایلی برای عدم نامزدی آوردند و آقای ولایتی هم گفتند که به حجت شرعی در این رابطه نرسیدهام که در انتخابات نامزد شوم؟
همینطور است؛ ایشان به بنده پیشنهاد کردند، فکر کنم نهم فروردین ماه سال گذشته بود كه آقای رضایی تشریف آوردند و پیشنهاد کردند نامزد انتخابات شوم که بنده هم عذرخواهی کردم و نقلقول آقای رضایی کاملا صحیح است.
آقای دکتر بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، شما در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام که بحث تقلب مطرح شد، حضور داشتید؟
بله، بنده در آن جلسه حضور داشتم.
آقای هاشمی در آن جلسه ظاهرا دو دلیل ذکر میکنند و آقای ریشهری واسطه نقل آن دلیل بودهاند، در این زمینه توضیح دهید.
یک تفاوت نظری وجود داشت و اینکه آقای هاشمی مطلبی را به نقل از آقای ریشهری بیان کردند و ظاهرا در بازگو کردن نظر آقای ریشهری به آقای هاشمی یک مقدار ایشان زاویه داشتهاند؛ ولی عمده آن همان بود، فقط یک مقدار تفاوت داشت.
شما بعد از حوادث انتخابات مصاحبهای با شبکه الجزیره عربی داشتید و بهعنوان یک چهره سیاسی خطاب به آقای هاشمی ميگوييد که موضوع، موضوع نظام است و آقای هاشمی باید موضع خود را با نظام روشن کند.
بعد از انتخابات و حوادثی که به وقوع پیوست، بنده چند مصاحبه انجام دادم که شاید تعداد آنها به 9 مصاحبه رسید و در آن برهه زمانی وظیفه خود میدانستم که نظرم را بهصراحت بیان کنم؛ زیرا خطراتی نظام را تهدید میکرد و از قبل از انتخابات القاء بهناحق تقلب و لشکرکشی در خیابانها رخ داده بود و بنده به سهم خود که هرچند ناچیز است باید به تکلیفم عمل میکردم.
شما در مصاحبه با شبکه الجزیره دو استدلال مهم کردید، یکی در مورد مقایسه با دولت مصدق و دیگری خود نامزدهای انتخابات.
مصدق در آن زمان ریشه خود را زد و اینکه کسی که در انتخابات دچار شکست شده متوسل به تقلب میشود، مانند کار مصدق است؛ دانسته یا ندانسته ریشه نظام را میزند و در صورت عملی شدن پیشنهاد ایشان، ریشه نظام زده میشد.
از سوی دیگر اگر باب شود با حرف و ادعای یکی از رقبا انتخابات ابطال شود و در انتخابات بعدی رقیب شکستخورده ببرد؛ آنوقت این برندههای سابق و بازندههای امروز میگویند که اگر این حق وجود دارد برای ما هم وجود دارد و آنها هم درخواست ابطال انتخابات را میکنند؛ بازهم انتخابات ابطال میشود و دفعه بعد فرد ثالثی اگر اینکار را بکند، عملا در یک تسلسل میافتیم که در نهایت نتیجهاش از بین رفتن کشور است و لذا به هیچ وجه درست نیست.
در اين قضایا ما خودمان آمدیم و شورای نگهبان شش نفر را انتخاب کرد بسیار تلاش کردیم آقایان نامزدها بیایند و نماینده هم بفرستند و دوربین تلویزیون هم بیاید و به صورت زنده پخش شود و نماینده شورای نگهبان و وزارت کشور بیایند و صندوقها را بازشماری کنند و مردم هم بر موضوع نظارت کنند و اگر تفاوتی در شمارش آراء وجود داشت، صندوق را ابطال کنیم که در نهایت قضیه به نتیجه نرسید.
به نکتهای در مورد آقای هاشمی در مصاحبه اشاره کردید. لطفا در مورد آن هم توضیح دهید.
نظام در واقع اصل است و منظور از نظام، اسلام احیاء شده است. پس از سرکوبهای زمان پهلوی و شکستهایی که در زمان قاجاریه کشور ما از بیگانگان خورده بود، پیروزی انقلاب اسلامی استقلال سیاسی ایران را محقق ساخت و هر چیزی که اساسا با ادامه استقلال سیاسی نظام اسلامی در مغایرت باشد، باید جلویش را گرفت که در نهایت مهم این است که اصل حکومت اسلامی حفظ شود و حکومت اسلامی هم در حقیقت اسلام مجسم در حد مقدورات امروز است.
در زمان پیامبران الهی هم آنان پیام خداوند را به مردم میرساندند و در این راستا هم تلاششان را انجام میدادند؛ اما شما مشاهده میکنید که در زمان پیامبر اکرم(ص) نیز منافقین وجود داشتند و آدمهایی بودند که بعدا خیانت کردند؛ کسانی که مسلمان بودند بعد از آن آمدند و فرزندان پیامبر را به شهادت رساندند.
بنابراین اگر ما هم امروز نواقصی در حکومت میبینیم، معنیاش این است که هیچگاه در تاریخ مدینه فاضله تشکیل نشده و هر کس هر عملي را انجام دهد و هر حکومتی کاری که میکند، به معنی خیر مطلق نیست و در اینجا نیز به برکت اسلام این نظام احیا شده و ما موظفیم استقلالش را حفظ کنیم.
آقای دکتر شما بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم و حوادثی که رخ داد، ظاهرا دیداری با آیتالله جوادی آملی در شهرستان دماوند داشتید. لطفا بفرمایید که در آن دیدار چه گذشت؟
بعد از حوادث انتخابات ریاستجمهوری دهم، ما خدمت آیتالله جوادیآملی که یکی از مراجع و افراد بینظیر در حوزههای علمیه هستند رسیدیم و آنچه را که از قضایای انتخابات میفهمیدیم خدمت ایشان تشریح کردیم و ایشان نیز با روی باز ما را پذیرفتند.