bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۴۹۵۲۹
مقاله‌ای از ژانت و کامران آفاری

نقش مجله ملانصرالدین در انقلاب مشروطه چه بود؟

نقش مجله ملانصرالدین در انقلاب مشروطه چه بود؟

ملانصرالدین ملغمه‌ای از ایدئولوژی‌های پیشرو بود. نشریه به‌خودی‌خود نه منتقد سرمایه‌داری، بلکه زیاده‌روی‌های آن بود و دیوان‌سالاری تزاری و نهاد‌های مذهبی را برای زندگی سخت و فقیرانه مردم نکوهش می‌کرد. زمین‌داران را برای اخذ مالیات اضافی از دهقانان و ثروتمندان را برای کمک‌نکردن کافی به امور خیریه به سخره می‌گرفت.

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۶ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۹

«ملانصرالدین» نام مجله‌ای فکاهی بود که در سال ۱۹۰۶ در تفلیس تأسیس شد. ملانصرالدین، نامی که برای این مجله انتخاب شده بود، شخصیتی افسانه‌ای است که در ادبیات و فرهنگ عامه بیشتر کشور‌های خاورمیانه و قفقاز به‌عنوان یک فرد ظاهرا ساده‌لوح، ولی بابصیرت معروف است.

شرق در ادامه می‌نویسد: این مجله که به انتقاد از حکومت‌های ایران و عثمانی و همچنین خرافات و عادات مردم قفقاز و کشور‌های اسلامی و موضوعات حساس اجتماعی مثل حقوق زنان یا تجدد غربی می‌پرداخت، نقش مهمی در جنبش مشروطه ایران داشت و روی جلد اولین شماره خود «بیداری ملت‌های در‌خواب‌فرو‌رفته مشرق‌زمین» را نشان می‌داد.

این مجله ۲۵ سال منتشر می‌شد و سعی می‌کرد دنیای مدرن را در قالب کاریکاتور و طنز سیاسی به مردم نشان دهد. مجله «ملانصرالدین» و پیوند عمیقی که با انقلاب مشروطه داشت، موضوع کتاب جدید ژانت و کامران آفاری است. ژانت آفاری، پژوهشگر و استاد دانشگاه کالیفرنیا در رشته تاریخ است. کتاب‌های او درباره تاریخ اجتماعی ایران به‌ویژه در سال‌های انقلاب مشروطه که به زبان انگلیسی منتشر شده، با استقبال و نقد و بررسی زیادی مواجه شده است.

انقلاب مشروطه ایران: ۱۹۱۱–۱۹۰۶، انجمن‌های نیمه‌سری زنان در نهضت مشروطه، زن و جنسیت از نگاه مشروطه، سیاست جنسی در ایران معاصر، و فوکو و انقلاب ایران (به همراه کوین ب. اندرسون) از جمله آثار او هستند. آنچه در ادامه می‌خوانید ترجمه مطلبی است در ارتباط با کتاب در دست انتشار «ملانصرالدینِ تفلیس: ملاحظات محلی، منطقه‌ای و بین‌المللی، ۱۹۰۶-۱۱» که آفاری برای انتشار در اختیار ما قرار داده است.

این جستار در بزرگداشت گاهنامه «ملانصرالدین» است که میراث ماندگار آن دست‌کم از دو طریق بر ایران تأثیرگذار است. نخست، اینکه ملانصرالدین گواهی بر شکل‌گیری تاریخی، فرهنگی و هویتی جامعه آغازین ایرانیان برون‌مرز در آغاز قرن بیستم در آن‌سوی قفقاز است، منطقه‌ای که امروز شامل جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان می‌شود.

دوم، ملانصرالدین عمیقا با انقلاب مشروطه پیوند داشت و از حاشیه امن ِ برون‌مرز انقلاب را با مقالات طنز ِ تند و تیز و نیز کاریکاتور‌ها و تصویرگری هایش پوشش می‌داد. افزون بر این، برخی از کارکنان آن به مجاهدین تبریز پیوستند و دوشادوش ستارخان در جنگ داخلی تبریز جنگیدند. این جستار بخشی از مطالعه‌ای گسترده‌تر درباره اهمیت این نشریه است که آن را از سه زاویه تحلیل می‌کند: ۱- محیط تاریخی‌ای که ملانصرالدین در آن زاده شد. ۲- شیوه‌ای که نشریه در چارچوب آن شخصیت رند فولکلور ملانصرالدین را برای مخاطبان معاصر خود بازآفرینی می‌کرد. ۳- تأثیر هنر‌های گرافیک اروپایی بر کار‌های هنری نشریه. در این راستا، نگاهی کلی‌تر به ملاحظات عمده این هفته‌نامه می‌اندازیم.

هیئت تحریریه: ایدئولوژی، قومیت و طبقه اجتماعی

ملانصرالدین ارگان هیچ حزب سیاسی نبود، هرچند سردبیر آن، جلیل محمدقلی‌زاده (۱۸۶۶-۱۹۳۲)، معروف به میرزا جلیل، و تقریبا همه کارکنان آن به ایده‌های سوسیال‌دموکراسی گرایش داشتند. نویسندگان و شاعران و نیز مخاطبان عمده این گاهنامه عمدتا مسلمان شیعه بودند. با این حال، یکی از مؤسسان آن، عمر فائق، مسلمان سنی بود و دو هنرمند عمده آن، اسکار اشمرلینگ و جوزف (یوسف) راتر، به ترتیب مسیحی و یهودی بودند. این نویسندگان، شاعران و هنرمندان به‌رغم تفاوت‌های مذهبی‌شان همکاری قدرتمندی را شکل دادند، چراکه بستگی و میل مشترکی به خلق جهانی برابرتر داشتند.

نویسندگان و مقاله‌نویسان این نشریه به طبقه‌های اجتماعی متفاوتی تعلق داشتند. برخی از خانواده‌های کارگری می‌آمدند، بیشتر آن‌ها هنگام پیوستن به ملانصرالدین زندگی میانه‌حالی داشتند.

درمورد میرزا جلیل و همسرش حمیده خانم (پس از پیوند زناشویی‌شان در ۱۹۰۷/۱۲۸۶)، آن‌ها زمین‌دار بودند و ملک و درآمد قابل توجهی داشتند. تقریبا همه مقاله‌نویسان آن چند زبان می‌دانستند و به داخل و خارج روسیه و نیز ایران سفر کرده بودند. برخی به‌عنوان نخستین عضو خانواده تحصیلات دانشگاهی هم داشتند. دیگران خود‌آموخته و کتاب‌خوانان پرشوری بودند. بسیاری‌شان افراد مستعد و موفقی در حیطه تخصصی خود بودند. چند تن نیز نمایش‌نامه‌نویس بودند و حین نوشتن در روزنامه نمایش‌هایی را نیز به روی صحنه می‌بردند.

میرزا جلیل نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و یکی از مؤسسان مکتب رئالیسم انتقادی در ادبیات آذربایجان بود. عمر فائق نعمان‌زاده (۱۸۷۲-۱۹۳۷)، از مؤسسان و همکاران تحریریه، روزنامه‌نگاری باتجربه بود که در ترکیه تحصیل کرده بود. حمیده خانم (۱۸۷۳-۱۹۵۵)، همسر میرزا جلیل، از حامیان پیشگام حقوق زنان و زنی نیکوکار و خیّر بود. علی‌اکبر طاهرزاده‌صابر (۱۸۶۲-۱۹۱۱)، شاعری مستعد و باهوش بود که ولوله‌ای در ادبیات آذربایجانی ایجاد کرد.

عبدالرحیم بیگ حق‌وردی‌یف (۱۸۷۰-۱۹۳۳) نمایش‌نامه‌نویس و صحنه‌گردان و نیز عضو نخستین مجلس دومای امپراتوری روسیه بود. نریمان نریمانف (۱۸۷۰-۱۹۲۵) پزشک، رمان‌نویس و رهبر حزب همت بود. محمد سعید اردوبادی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) خبرنگاری پُرکار و نویسنده‌ای بود که رویداد‌های انقلابی در ایران را پوشش می‌داد. هنرمندان اصلی، اسکار اشمرلینگ (۱۸۶۳-۱۹۳۸)، جوزف راتر و عظیم عظیم‌زاده (۱۸۸۰-۱۹۴۳) از بنیان‌گذاران هنر کاریکاتور در قفقاز بودند. آن‌ها در کنار هم نشریه‌ای خلق کردند که آوازه‌اش فراتر از دستاورد‌های فردی هریک رفت و به ایجاد مکتب فکری طنز در ادبیات آذربایجان انجامید.

از ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۲ (۱۲۸۵-۱۲۹۱) حدود ۳۷۰ شماره از ملانصرالدین در تفلیس منتشر شد. نشریه کار خود را در ۷ آوریل ۱۹۰۶ (۱۹ فروردین ۱۲۸۵) با شمارگان اندک ۱۰۰۰ نسخه در هفته آغاز کرد، اما طی یک ماه شمارگان آن به ۲۵ هزار نسخه در هفته رسید. در این رادیکال‌ترین مرحله کار نشریه، ملانصرالدین سیاست‌مداران، زمین‌داران و روحانیون قفقاز را به باد انتقاد می‌گرفت؛ زندگی فلاکت‌بار زنان و کودکانی را به تصویر می‌کشید که از خفت و خواری فرهنگ شدیدا پدرسالار در رنج بودند؛ سیاست‌های استعماری و امپریالیستی قدرت‌های بزرگ را افشا می‌کرد؛ و مرتبا درباره امور ایران، ترکیه و دیگر ملت‌های کوچک‌تر اظهارنظر می‌کرد.

نشریه با برگرفتن نام یک شخصیت مشهور رند، نیش اجتماعی-سیاسی خود را تیز کرد. در همان حال، مراقب بود که در معرض اتهام کفر و بی‌دینی قرار نگیرد، زیرا آن شخصیت رند به‌عنوان آدم کندذهنی مورد اقبال بود که هرآنچه به دهانش می‌آمد، می‌گفت.

ملانصرالدین در طول بیست‌وپنج‌ساله هستی‌اش در چند شهر منتشر شد. از ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۷ در تفلیس چاپ شد. نشریه برای مدت کوتاهی به تبریز در ایران منتقل شد (۱۹۲۰-۲۱) تا از هرج‌ومرج جنگ داخلی روسیه برکنار باشد. انتشار نشریه طی سال‌های ۱۹۲۲-۱۹۳۱ در باکو و در قفقاز از سر گرفته شد که در آن زمان بخشی از جمهوری شوروی آذربایجان بود. میرزا جلیل و عمر فائق مجموعا بیش از ۱۰۰۰ مطلب- ستون‌نامه، سرمقاله، داستان، ضرب‌المثل، چیستان و فکاهی و نیز آهنگ‌های محلی- نوشتند و ساختند.

نشریه همواره در خطر سانسور و مصادره بود. حکام قاجار از این گاهنامه بسیار دلخور بودند، چراکه شاه و سلطنت‌طلبان را به ریشخند می‌گرفت. آن‌ها دستور سوزاندن روزنامه در مرز‌ها و مصادره نسخه‌های آن در دفاتر پستی را دادند. روحانیون در قفقاز، ایران و حتی نجف از حملات آشکار این نشریه به نهاد‌های آن‌ها خشمگین بودند و مرتب آن را محکوم می‌کردند (آریان‌پور ۱۹۷۲، ۲:۴۵). مقامات تزاری هم از حمایت نشریه از آرمان‌های انقلابی در ایران ناخرسند بودند درنتیجه، نشریه ناچار بود هر جمله‌ای را که می‌خواست منتشر کند سبک و سنگین کند تا مبادا از سوی دولت روسیه سانسور یا تعطیل یا توسط مقامات ایرانی [در مرز]توقیف شود.

ملاحظات عمده ملانصرالدین

ملانصرالدین ملغمه‌ای از ایدئولوژی‌های پیشرو بود. نشریه به‌خودی‌خود نه منتقد سرمایه‌داری، بلکه زیاده‌روی‌های آن بود و دیوان‌سالاری تزاری و نهاد‌های مذهبی را برای زندگی سخت و فقیرانه مردم نکوهش می‌کرد. زمین‌داران را برای اخذ مالیات اضافی از دهقانان و ثروتمندان را برای کمک‌نکردن کافی به امور خیریه به سخره می‌گرفت. از قدرت‌های امپریالیستی برای کشورگشایی در خاورمیانه و شمال آفریقا انتقاد می‌کرد. در عرصه اجتماعی و فرهنگی، ملانصرالدین تشکیل مدارس مدرن برای پسران و دختران، آموزش زبان آذری و به‌ویژه حقوق بیشتر برای زنان مسلمان را تبلیغ می‌کرد.

برخورد ملانصرالدین با حقوق زنان نو و تحول‌خواهانه بود، زیرا برخلاف دیگران، خود را محدود به این بحث نمی‌کرد که زنان باید درس بخوانند تا همسران و مادران بهتری شوند و کشور را پیش برند. به جای آن، نشریه به بسیاری از جلوه‌های زندگی دشوار زنان می‌پرداخت. نگاه عمیقا دلسوزانه به دختربچه‌ها داشت، بسیاری از بدرفتاری‌هایی را مورد بحث و بررسی قرار می‌داد که دختران و زنان در زندگی‌شان تحمل می‌کردند؛ بنابراین خواستار اصلاحات قانونی ِ قوانین ازدواج و طلاق می‌شد. از ۱۹۰۹ (۱۲۸۸)، عناوین صفحات مقالات آن این دیدگاه‌ها را بازتاب می‌دادند.

در کارتون‌های خود مرد یک خانواده را نشان می‌داد که زن جوان ِ بی‌حجابی را با چوب می‌زد و وی بی‌دفاع روی زمین افتاده بود. دو زن نیز در دو سوی این تصویر بودند؛ زنی که در سمت چپ بود کاملا محجبه و بی‌حرکت بود و این بدرفتاری را مشاهده می‌کرد. در سمت راست یک زن رند قرار داشت که پیراهنی آستین‌کوتاه و لباسی مدرن بر تن داشت. او بالای سرِ سه مرد ایستاده بود که نماینده نظم پدرسالار بودند. زن رند با چهره‌ای دژم به چشمان مرد بدرفتار می‌نگریست و به او اخطار می‌داد که دست نگه دارد، درحالی‌که دختر بر‌زمین‌افتاده دستش را برای گرفتن کمک دراز کرده بود.

در بسیاری از مقالات ِ ملانصرالدین از حقوق سیاسی لیبرال، همچون نیاز به آموزش مدرن، سلامتی و بهداشت، حق آزادی بیان و نشر، بازنگری در قوانین ازدواج و طلاق، تدوین قانون اساسی دموکراتیک و تشکیل مجلس انتخابی در ایران و ترکیه حمایت می‌شد. در برخی مقالات دیگر از اجرای اصول سوسیال‌دموکراتیک مانند محدودسازی کار کودکان و شرایط بهتر برای کارگران و دهقانان و حقوق بیشتر برای زنان گفته می‌شد. برخی از ستون‌های نشریه به احساسات ملی‌گرایانه مانند حق مردم آذربایجانی قفقاز به آموزش به زبان مادری می‌پرداخت، درحالی‌که بعضی دیگر از آلام مردم مسلمان خاورمیانه و شمال آفریقا می‌گفتند و نفوذ روبه‌رشد قدرت‌های امپریالیستی اروپا را محکوم می‌کردند. بااین‌حال تقریبا همه این ایده‌ها در آن زمان و مکان انقلابی محسوب می‌شد.

اکنون نگاهی به ملاحظات قومی، مذهبی، منطقه‌ای و بین‌المللی نشریه می‌اندازیم تا دامنه وسیع آن را در پوشش مسائل محلی و جهانی نشان دهیم. در سطح محلی، نشریه خواستار آموزش به زبان ترکی آذری در خانه و مدرسه بود. از نظر مسائل مذهبی، نشریه از نزدیکی بیشتر جوامع شیعه و سنی در قفقاز و نیز اصلاحات در قوانین و روال‌های اسلامی حمایت می‌کرد. در سطح منطقه‌ای نشریه استدلال می‌کرد که بسیاری از عملکرد‌های سنتی و محافظه‌کارانه مسلمانان قفقاز از ایران می‌آید و باید کنار گذاشته شود.

درهمان‌حال، ملانصرالدین از انقلاب مشروطه ایران (و نیز انقلاب ترک‌های جوان در عثمانی) و اصلاحات دموکراتیک نوینی که در دستور کار داشتند، همه‌جانبه حمایت می‌کرد و سرانجام در سطح بین‌المللی، نشریه پیشرو احقاق حقوق مسلمانان در خاورمیانه و شمال آفریقا بود و نقشه‌های استعماری و امپریالیستی قدرت‌های اروپایی، از‌جمله روسیه تزاری، در منطقه را افشا می‌کرد. این آخری به‌ویژه موضع خطرناکی بود، زیرا به این معنا بود که ملانصرالدین با سیاست‌های خارجی دولت متبوع خود مقابله می‌کند.

ملاحظات محلی: نوشتن به زبان بومی

انتشار ملانصرالدین هم‌زمان با برآمدن جنبش نوین سوادآموزی در میان مسلمانان قفقاز در آستانه قرن بیستم بود. چند سال پیش از آن، مدارس خصوصی دوزبانه روسی-آذری در پی اصلاحات نوین گاسپرینسکی در روش آموزشی (جدیدیسم) شکل گرفته بود. از طریق این تلاش‌ها نرخ باسوادی پس از ۱۹۰۶ افرایش چشمگیری در قفقاز، به‌ویژه در باکو، یافت.

جنبش جدید با موانعی از سه سو روبه‌رو شد: روحانیون، خانواده‌های سنتی و حکومت. منبع عمده درآمدِ بسیاری از ملایان آموزش‌دادن در مکتب‌ها بود و آن‌ها اکنون در اثر این ابتکار نوین آموزشی با خسران قابل توجه درآمد خود روبه‌رو می‌شدند. افزون بر این، مقامات تزاری نیز نگران بودند، زیرا روش نوین سوادآموزی آموزش زبان آذری را تشویق و نفوذ پان‌ترکیسم را تقویت می‌کرد که در نتیجه آن مدارس می‌توانستند پیوند‌های فرهنگی بین مسلمانان قفقاز و ترکیه را تحکیم نمایند (رایس ۲۰۱۸، ۱۱۵-۱۲۳).

اصلاح‌طلبان مسلمان طرفدار آموزش دوزبانه روسی-آذری باقی ماندند. آنان درخواست می‌کردند که بخش بزرگ‌تری از آموزش ابتدایی و متوسطه در مدارس دولتی به زبان آذری باشد. آن‌ها همچنین نخبگان و خانواده‌های طبقه متوسط را برای صحبت به زبان روسی به جای آذری در خانه نکوهش می‌کردند. بااین‌همه، چون زبان محلی آذری هنوز استاندارد نبود، اصلاح‌طلبان درباره اینکه زبان نوشتاری باید بر پایه زبان ترکی عثمانی یا آذری باشد، اختلاف‌نظر داشتند.

زبان [ترکی]آذری به ترکی عثمانی نزدیک بود، چراکه هر دو دستور زبان یکسانی داشتند و متقابلا فهم‌پذیر بودند. زبان آذری برخی اصطلاحات فارسی و عربی در خود داشت، درحالی‌که از نظر یک سخنگوی آذربایجانی، ترکی عثمانی زبانی خشک و بسیار رسمی می‌آمد. مسلمانان قفقاز که زبان ترکی عثمانی بلد بودند، روزنامه‌های عثمانی را می‌خواندند و به استانبول سفر می‌کردند، کاملا به ترکی عثمانی مسلط و خواستار پذیرش زبان ترکی عثمانی به‌عنوان زبان مادری (آنا‌دیلی) بودند. از آن‌ها به‌عنوان «عثمانی‌ساز» یاد می‌کردند. با‌این‌حال آن‌هایی که عمدتا در قفقاز درس خوانده بودند، بر استاندارد‌کردن زبان آذری پای می‌فشردند. میرزا جلیل و بیشتر اعضای هیئت تحریریه نشریه در این گروه دومی بودند و به‌عنوان آذری‌چیتر شناخته می‌شدند (رایس ۲۰۱۸، ۱۴۲-۱۴۶).

ملانصرالدین از پدر و مادرانی انتقاد می‌کرد که در جمع خود و با فرزندان‌شان به زبان روسی صحبت می‌کردند. نشریه در ستونی خطاب به زنان، رفتاری عمومی در میان طبقات بالایی و حتی برخی طبقات متوسط آذری‌های قفقازی را نشان داد. این خانواده‌ها که چشم‌انتظار فرستادن پسران‌شان به مدارس دولتی بودند که به زبان روسی آموزش می‌دادند، فرزندان خود را راهی خانه‌های روس‌زبان می‌کردند تا زبان روسی را از سنین پایین یاد بگیرند. سردار ماکویی تفلیس با پرداخت ۶۰۰ منات در ماه بابت اتاق و خوراک افزون بر دادن هدایای گهگاهی، پسر خود را در چنان خانواده‌ای گذاشته بود. «تن‌ها در تفلیس، بیش از صد بچه در خانه‌های روسی به‌سر می‌بردند.

برخی خانواده‌ها ۵۰-۱۰۰ منات می‌پرداختند، اما پایین‌ترین نرخ ۳۰ منات ماهانه بود». خانواده‌های روسی که میزبان این بچه‌ها بودند، اغلب فقیر بودند. بسیاری کارگران خانگی نخبگان مسلمان ثروتمند بودند. این بچه‌ها که سه، چهار سال نزد آن‌ها زندگی می‌کردند، با شیوه پخت‌وپز و فرهنگ روسی آشنا می‌شدند، سپس به نزد خانواده‌های خود بازمی‌گشتند. اکنون آن‌ها با خانواده‌های خود روسی صحبت می‌کردند و پس از مدتی «شروع به تمسخر آداب‌ورسوم مسلمانان می‌کردند». پس چرا روس‌ها را برای تحمیل رسوم و عادات خود به ما سرزنش می‌کنیم؟». ملانصرالدین نتیجه می‌گرفت که «ما باید خود را سرزنش کنیم» (شماره ۵۰، ۱۴ دسامبر ۱۹۰۸).

درنتیجه این کار، حتی زمانی که فرزندان خانواده‌های نخبه در مدرسه زبان آذری می‌آموختند، زبان ترجیحی ارتباطی آن‌ها روسی شد. زبان به‌تدریج میان جوامع مسلمان قفقاز جدایی می‌انداخت. طبقات بالایی سکولارتر روس‌زبان می‌شدند و رفته‌رفته زبان بومی خود را فراموش می‌کردند. یادگیری الفبای فارسی برای آن‌ها مشکل بود، اما طبقات سنتی‌ترِ «حاجیان، مشهدی‌ها و کربلایی‌ها» که به زبان آذری با هم صحبت می‌کردند، مسجد می‌ساختند و فرایض مذهبی را تبلیغ می‌کردند، در جهان جداگانه خود زندگی می‌کردند. میرزا جلیل و دیگران بر این باور بودند که به‌کارگیری الفبای لاتین برای زبان آذری می‌تواند پلی برای پُرکردن این شکاف باشد (شماره ۴۴، ۳ نوامبر ۱۹۰۸).

ملاحظات مذهبی: اتحاد شیعه- سنی و اصلاحات

ملانصرالدین نشریه‌ای ضدمذهب نبود. قدر مسلم اینکه تعارضی بین مسلمان خوب‌بودن و بستگی به آرمان‌های پیشرو، آزادی‌خواهانه و حتی سوسیال‌دمکراتیک نمی‌دید. با‌این‌حال، طرفدار شکلی از اسلام بود که تعارضی با الزامات زیست مدرن نداشته باشد. یک نمونه از آن خرافات عمومی تقسیم روز‌های ماه و ساعات روز به دوره‌های سعد (آمد) و نحس (نیامد) بود. شخص باید پیش از یک تصمیم‌گیری مهم در زندگی خود با رمالان مختلف صحبت می‌کرد تا یک زمان سعد تعیین کند، در غیر این صورت شروع کاری جدید غیرعاقلانه بود.

ملانصرالدین به‌جای نوشتن مطلبی تند درباره تأثیر زیان‌بار چنان تفکری، آینه‌ای در برابر چنان سنت‌هایی می‌گرفت و آن‌ها را به‌ریشخند می‌گرفت. نشریه در نخستین شماره خود خوانندگان را فراخواند «تا لطفا [از یک رمال]بپرسید که آیا اشتراک این گاهنامه آمد دارد یا نه» (ج م ق، ۴۱).

آداب و رسوم‌های دیگری که نشریه منتقد آن بود، پایبندی سفت و سخت مردم به قوانین نجاست و طهارت بود. جامعه مسلمانان در تعاملات خود با غیرمسلمانان که نجس‌شان می‌دانستند، قواعد سخت جداسازی را رعایت می‌کرد. زمانی که بده‌بستانی مانند معامله تجاری صورت می‌گرفت، تاجر مسلمان آداب مفصل شست‌وشو را برای پاک‌سازی خود به‌جا می‌آورد. میرزا جلیل در خاطرات خود به‌یاد می‌آورد که «در زمان انتشار گاه‌نامه و حتی اکنون، برادران مؤمن دستان خیس یک روس یا ارمنی را نجس و دستان خیس یک مسلمان را پاک و مطهر تلقی می‌کردند. روغن و پنیری که یک روس یا گرجی می‌فروخت، نجس بود، درحالی‌که روغن و پنیری که یک مسلمان می‌فروخت پاک بود» (ج م ق، ۴۳).

با این همه، اینجا هم دوباره ملانصرالدین به‌جای گفتمانی غرا و تند علیه غیرمنطقی‌بودن چنان تعصباتی، آن‌ها را نقد می‌کرد.۱ گاهنامه به مشترکان خود «اخطار» می‌کرد که هزینه اشتراک خود را پیش از ارسال با پُست به‌دقت بسته‌بندی کنند. «پستچی ممکن است به هزینه اشتراکی که به دفتر ما فرستاده می‌شود دست بزند، زیرا دست‌شان ممکن است عرق‌کرده و خیس باشد و اگر چنین اتفاقی بیفتد دفترمان باید پول‌ها را بشورد تا آن را از نجاست پاک کند که این کار زحمت ما را زیاد می‌کند» (ج م ق، ۴۲).

این و دیگر انتقادات از عملکرد‌های عام مذهبی بسیار خطرناک بودند و در برخی موارد روحانیون قفقاز و ایران خواستار قتل میرزا جلیل می‌شدند و حتی افرادی را برای اجرای این دستور می‌فرستادند. برای مثال، در ژانویه ۱۹۰۸ محمدامین، یکی از روحانیون باکو، فتوایی صادر کرد و در آن خوستار قتل میرزا جلیل به‌دلیل چاپ یک عکس شد و نسخه‌ای از آن فتوا را هم برای او فرستاد. ملانصرالدین به‌جای عقب‌نشینی، کاریکاتوری از محمدامین منتشر کرد که در آن او نسخه‌ای «نجس» از ملانصرالدین را با نوک دست چپش گرفته است و با فریاد و نفرین سردبیر نشریه را به انتقام تهدید می‌کند (م. ن، ۳ فوریه ۱۹۰۸).

در واکنش به این کاریکاتور، هزار نفر از مسلمانان باکو دادخواستی برای فرمانده نیرو‌های نظامی روسیه در قفقاز فرستادند و خواستار تعطیلی نشریه شدند. آن‌ها همچنین سه آدم‌کش را برای قتل میرزا جلیل به تفلیس فرستادند که از بخت وی نتوانستند او را شناسایی و پیدا کنند.۲ میرزا جلیل برای حفاظت از خود در برابر چنان حملاتی در بخش گرجی‌نشین تفلیس و در خیابانی به نام سن‌دیوید زندگی می‌کرد. بخش مسلمان‌نشین در اطراف منطقه تجاری مهمی به‌نام شیطان‌بازار قرار داشت که محل اقامت تجار بازار و روحانیون بود. با‌این‌حال، آنچه در شیطان‌بازار روی می‌داد، مضمونی برای کوک‌کردن در اختیار میرزا جلیل و همکارانش برای درج در ستون‌های نشریه می‌گذاشت. او به‌یاد می‌آورد که:

اقامتگاه من در خیابان سن‌دیوید تضمینی برای آزادی نشریه ما بود. این بخش گرجی‌نشین جایی بود که مسلمانان پا در آن نمی‌گذاشتند. روشن بود که بزرگ‌ترین آماج‌های ملانصرالدین حماقت عوام و خرافات، انگل‌های اجتماعی و چماق‌دارانشان بود؛ اما ادامه چنان کارزاری حین اقامت در میان مسلمان ممکن نبود، زیرا اگر در آنجا بودید، شما را به قصد کشت می‌زدند. به این دلیل، هر زمان که چوبم را در کندوی آ‌نها می‌کردم، در گوشه خلوتی از بخش گرجی‌نشین تفلیس پناه می‌گرفتم و منتظر می‌ماندم تا خشم زنبور‌ها بخوابد. زمانی اوباش باکو در پی من به تفلیس آمدند، اما نتوانستند مرا پیدا کنند (ج م ق، ۵۶-۵۷).

ملاحظات منطقه‌ای: روابط پیچیده با ایران

گرچه ملانصرالدین از ایران علیه مداخله اروپاییان دفاع می‌کرد، درعین‌حال منتقد شدید حکام مستبد کشور، بی‌سوادی گسترده جمعیت، فقدان مراقبت‌های بهداشتی و بهداشت مناسب و ماهیت بدخیم خرافات در میان ایرانیان بود. ایرانیان اکثریت خوانندگان ملانصرالدین را تشکیل می‌دادند. آن‌ها این نشریه را دوست می‌داشتند، زیرا هم از آن‌ها در برابر قدرت‌های استعماری دفاع می‌کرد و هم از شاه و نهاد‌های دیگر انتقاد می‌کرد. رابطه این نشریه با ایران مهم بود. میرزا جلیل که وابستگی غریبی به سرزمین اجدادی خود داشت، در خاطراتش می‌گوید:

من در شهر نخجوان به دنیا آمدم که در پنج، شش فرسنگی (۳۰، ۳۶ کیلومتر) رودخانه ارس و ۴۰‌فرسنگی (۲۴۰‌کیلومتری) روستای جلفاست. من اینجا عامدانه نام «ارس» و «جلفا» را می‌آورم، زیرا رودخانه ارس نمایانگر مرز مشترک (ما) و جلفا دفتر گمرک بین ما و ایران است و من به دو دلیل به پیوند خود با این رود و این منطقه می‌بالم. نخست، زیرا ایران زادگاه پدربزرگ من است و دوم اینکه ایران در جهان به مذهبی‌بودنش شهره است. من همواره مفتخر و ممنون بودم که در همسایگی چنان سرزمین مقدسی زاده شدم (به‌نقل از ج م ق، ۹۹، در رضازاده ملک ۱۹۷۹، ۵۴).

ملانصرالدین به ملاحظات خوانندگانش در ایران اهمیت می‌داد، به‌ویژه آن‌هایی که در استان آذربایجان زندگی می‌کردند. نشریه احساسات و دلتنگی زیادی به ایران ابراز می‌کرد، اما خشم زیادی نیز نسبت به آداب و رسوم فرهنگی ایرانیان نشان می‌داد؛ مسئله‌ای که در تعارض با مدرنیت بود و به‌دلیل پیوند آن‌ها با قفقاز مانعی بر سر راه پیشرفت اجتماعی در آنجا بود. این احساس سرخوردگی، ضمن آنکه هنوز شکل کاملی از بیان هویت قومی- ملی آذری در قفقاز نیافته بود، بالاخره گامی مقدماتی در آن مسیر بود.

در صفحات ملانصرالدین، نثر یا نظم، واژه «وطن» یا خانه پدری تقریبا همواره اشاره‌ای به ایران نه‌چندان به‌مثابه یک مکان، بلکه به‌عنوان یک محل وقوع و حالت ذهنی بود. این به بهترین شکل خود را در بسیاری از مقالات، شعر‌ها و تصاویری نشان می‌داد که درباره انقلاب مشروطه ایران نوشته و کشیده می‌شد؛ انقلابی که در تابستان ۱۹۰۶ (۱۲۸۵) آغاز شد و در ۱۹۱۱ (۱۲۹۰) پایان یافت.

نقد اجتماعی بی‌امان ملانصرالدین بعضا از موقعیت نسل دومی یا سومی نویسندگان آن می‌آمد که اتباع مسلمان تحت استعمار روسیه محسوب می‌شدند؛ اما این بازتابی از غوطه‌وری عمیق نویسندگان آن در فرهنگ روس نیز بود که شماری از آنها، ازجمله میرزا جلیل، نریمانوف و حق-وردیف دست‌اندر‌کار ترجمه آن به زبان آذری بودند. ازجمله این تأثیرگذار‌ها، نیکلای گوگول (۱۸۰۹-۱۸۵۲) بود که فساد سیاسی در حکومت تزاری را با آثار طنز خود آشکار می‌کرد؛ نیز فئودور داستایوسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱) که بحث جدایی کلیسا از حکومت را در برادران کارامازوف پیش کشید یا ماکسیم گورکی (۱۸۶۸-۱۹۳۶) که یک سوسیال‌دموکرات طرفدار سرسخت تغییرات اجتماعی بود و سرانجام نویسنده و معلم بزرگ صلح‌دوست، لئو تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰) که نشریه در عزای او به سوگ نشست.

اکثریت خوانندگان ملانصرالدین در ایران و نه‌فقط در استان آذربایجان، زندگی می‌کردند. در می ۱۹۰۶ (اردیبهشت ۱۲۸۵)، زمانی که شمارگان نشریه به ۲۵ هزار نسخه رسیده بود، میرزا جلیل در پاسخ به پرسشی درباره توزیع جغرافیایی خوانندگان نوشت:

بیش از نیمی از مشتریان ما ایرانیان هستند. بیش از ۱۵ هزار شماره از نشریه ما به خراسان، تهران، اصفهان و تبریز می‌رود و حتی در شهر‌ها و روستا‌های اطراف توزیع می‌شود. از این شمار، ۱۳ هزارو ۶۹۰ نفر مشترکین هستند. بقیه به‌طور تک‌شماره همراه با روزنامه‌های همکار مثل حیات و ارشاد فروخته می‌شوند. ۱۰ هزار نسخه دیگر از نشریه ملانصرالدین در میان مسلمانان قفقاز و روسیه توزیع می‌شود (ارشاد و حیات نیز باید همان تعداد شمارگان داشته باشند) (م. ن ۵، ۵ مه ۱۹۰۶).

ملانصرالدین نفوذ ادبی قابل توجهی نیز در ایران داشت. در دوران انقلاب مشروطه، نشریه مبادله فکری پرشوری با روزنامه‌های پیشرو ایرانی داشت.۳ روزنامه‌نگاران ایرانی مفاهیم و سبک‌هایی را از ملانصرالدین وام می‌گرفتند و شعر‌های آن را بازنشر می‌کردند. در مقابل ملانصرالدین نیز دستاورد‌های عمده مشروطه‌خواهان را ارج می‌گذاشت و به خوانندگان ایرانی خود درباره خطراتِ در راه هشدار می‌داد. برخی از این هشدار‌ها و پاسخ‌هایی که می‌گرفت، بعد در نشریات ایرانی نقل می‌شد.

موفقیت‌آمیزترین این بده‌بستان‌ها بین ملانصرالدین و صوراسرافیل (۱۹۰۷-۱۹۰۸) (۱۲۸۶-۸۷) به سردبیری علی‌اکبر دهخدا صورت گرفت. او به هر دو زبان فارسی و ترکی آذری مسلط بود و می‌توانست سبک گفتمانی ملانصرالدین را برای مخاطب ایرانی بازآفرینی کند. ستون‌های «چرند و پرندِ» دهخدا از سنت مطنطن، پُرطمطراق و رازآمیز ادبیات ایرانی بُرید و مسائل پیچیده سیاسی را به زبان آسان و قابل فهم فارسی مورد بحث قرار داد.

«چرند و پرند» مانند ملانصرالدین مشابهت‌هایی بین زبانزد‌ها (ضرب‌المثل‌ها)، بذله‌گویی‌های فولکلور و مسائل معاصر سیاسی به دست می‌داد. رابطه بین ملانصرالدین و صوراسرافیل دوجانبه بود. اغلب، مسائل و پرسش‌هایی که از سوی صابر درباره ایران مطرح می‌شد، پاسخ‌های برانگیزاننده دهخدا را در صفحات صوراسرافیل در پی داشت.

ملاحظات بین‌المللی: واکنش به قدرت روبه‌رشد امپریالیسم

سال‌های ۱۸۷۸ تا ۱۹۱۴ شاهد فروپاشی تدریجی امپراتوری عثمانی به‌دست قدرت‌های استعماری اروپا بود. ملانصرالدین توجه پُرشوری به این تغییرات و پیامد‌های آن برای مردم منطقه نشان می‌داد. جنگ روسیه و عثمانی در سال‌های ۱۸۷۷-۷۸ که روسیه در آن پیروز شد، به نام آزادسازی بندیان مسیحی از زیر یوغ عثمانی صورت گرفت. پس از این جنگ، کنفرانس برلین برگزار و طی آن استقلال کامل ملل مسیحی رومانی، صربستان و مونته‌نگرو اعلام شد.

انقلاب ترک‌های جوان در ۱۹۰۸ که نظم مشروطه را در عثمانی بازگرداند، نخست امید‌ها را برای حفظ امپراتوری چندقومی عثمانی برانگیخت و اینکه دسیسه‌های قدرت‌های استعماری احتمالا پایان یابد. ملانصرالدین این امید شادی‌بخش را در کارتونی به تصویر کشید که قدرت‌های استعماری اروپا را در حالی نشان می‌داد که بساط خود را جمع و مقدونیه را ترک می‌کنند. اما به جای آن، انقلاب به برآمدن پان‌ترکیسم انجامید و بدین‌ترتیب بخش‌های غیرمسلمان و غیرترک امپراتوری بیشتر منزوی شدند.

سپس در ۱۹۱۱-۱۲ جنگ ایتالیا-ترکیه و در ۱۹۱۲-۱۳ جنگ‌های بالکان پیش آمد که به اخراج ترکیه از شمال آفریقا و تقریبا همه اروپا منجر شد. ملانصرالدین این جنگ‌ها و دیگر رویداد‌ها را در صفحات خود پوشش می‌داد و برای ازدست‌رفتن سرزمین‌هایی تأسف می‌خورد که به مسلمانان تعلق داشت. همچنان که به مردم هشدار می‌داد جنگ‌ها و درگیری‌های قدرت‌های اروپایی در منطقه تحت عنوان آزادسازی مسیحیان یا اقلیت‌های قومی، درحقیقت اقداماتی برای گسترش استعمار اروپایی در سرزمین‌های پیشین عثمانی است.

نشریه همچنین توجه پُرشوری به رویداد‌های انقلاب مشروطه از نقطه آغاز آن در باغ سفارت بریتانیا در تابستان ۱۹۰۶ (۱۲۸۵) تا پایان آن در دسامبر ۱۹۱۱ (زمستان ۱۲۹۰) نشان می‌داد. نشریه در نخستین مرحله انقلاب مشروطه (۱۹۰۶-۱۹۰۸) (۱۲۸۵-۱۲۸۷)، حامی سرسخت مشروطه‌خواهان پیشرو همچون تقی‌زاده و دهخدا بود. در زمان جنگ داخلی (۱۹۰۸-۱۹۰۹) (۱۲۸۷-۱۲۸۸)، از مجاهدین و مقاومت آن‌ها در برابر نیرو‌های سلطنت‌طلب دفاع می‌کرد. در دومین مرحله انقلاب مشروطه (۱۹۰۹-۱۹۱۱) (۱۲۸۸-۱۲۹۰)، نشریه منتقد شدید حزب اعتدالیون بود، اما از سازش سوسیال‌دموکرات‌هایی همچون رسول‌زاده و نشریه ایران نو با تشکیلات مذهبی نیز انتقاد می‌کرد.

شرایطی که مقاله‌نویسان تعهدات‌شان به نشریه را دنبال می‌کردند بسیار دشوار بود. بیشتر آن‌ها متأهل بودند و بستگانی چند و خانواده‌های پُرجمعیتی داشتند. کار برای روزنامه‌ای رادیکال دقیقا بهترین روش برای کسب معاش خانواده‌هایشان نبود. ماهیت نشریه‌شان آن‌ها را در معرض همه نوع طعنه و ارعاب عمومی و نیز تنگنای اقتصادی قرار می‌داد. آن‌ها دشوار‌های بزرگی را در طول جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ و جنگ داخلی روسیه تجربه و تحمل کردند.

تقریبا همه زیر نگاه مراقب دولت و سانسور در دوران رژیم‌های تزاری و شوروی بودند؛ برخی زندانی شدند، درحالی‌که دیگران از پیگرد گریختند. در جهانی فاقد دارو‌های مدرن، به همه‌گیری‌هایی از قبیل وبا، آبله و سل دچار شدند. بعضی از آن‌ها با مرگ تراژیک فرزندان و خویشان‌شان بر اثر افسردگی، ذات‌الریه یا از‌پادرآمدن ِ صرف روبه‌رو شدند. برخی همچون میرزا جلیل، از بخت خوش پیش از آن مردند که فشار شدید سیاست سرکوب شوروی آشکار شود. معدودی تا دوران کهنسالی زنده ماندند و برای بقا راه سازش را با رژیم شوروی در پیش گرفتند. دیگران بر اثر حمله قلبی و افسردگی مردند یا در تصفیه‌های استالینی یا همه کُشی نازی‌ها اثری از آن‌ها باقی نماند.