روزنامه شهروند نوشت:
پلیس مرد سابقهداری را که برای جورکردن پول شاکیان پروندهاش دست به کلاهبرداری زده بود، شناسایی و دستگیر کرد. این مرد میانسال باندی را هدایت میکرد که با سوءاستفاده از اعتماد زنان و دختران طلاهای آنها را در ازای دلارهای تقلبی خریداری میکردند. این مجرم سابقهدار در اعترافاتش به مأموران گفت که ایده اصلی این کلاهبرداری را مرد جوانی به نام «استاد» مطرح کرده بود و با همفکری همدیگر اعضای این باند را برای اجرای این نقشه انتخاب کردهاند.
این پرونده چهار متهم دارد، اما پلیس فعلا موفق به دستگیری یکی از آنها شده است و تلاش برای دستگیری دیگر اعضای این باند ادامه دارد. تاکنون دو زن با مراجعه به دادسرا در این پرونده اعلام شکایت کردهاند، اما گفته میشود تعداد واقعی مالباختگانی که به دام این تبهکاران افتادهاند، بیش از اینهاست.
ماجرا از پنج ماه پیش با مراجعه زن جوانی به پلیس آغاز شد. این دختر بیستوشش ساله در اظهاراتش به مأموران گفت که طلاهایش را در ازای مشتی دلار تقلبی از دست داده است: «از سر کار برمیگشتم که سوار یک ماشین شخصی شدم. مقصدم غرب تهران بود. بعد از مسافتی کوتاه دو مرد شیکپوش هم سوار شدند. آنها به ترکی استانبولی صحبت میکردند و یکی از آنها مترجم بود. یکی از آنها گفت: طلاهایم را به چند برابر قیمت میخرد، من هم که دیدم پیشنهاد خوبی است، قبول کردم.»
مترجم به این دختر جوان گفته بود که همکارش اهل کشور ترکیه است و برای مأموریت کاری به ایران آمده است، اما به دلیل مشغله زیاد فرصتی برای خرید سوغاتی ندارد و همسرش هم به طلاهای ساخت ایران علاقه زیاد دارد، به همین دلیل حاضر است گردبند، دستبند و انگشتر این دختر جوان را به چندبرابر قیمت خریداری کند.
آن طور که این دختر مالباخته به پلیس اعلام کرده است، ارزش واقعی زیورآلاتش حدود ٤٠میلیون تومان بوده، اما آن مرد حدود ٦٠میلیون تومان دلار به او میدهد. دختر جوان هم خوشحال از این معامله پرسود از ماشین پیدا میشود، اما فردای آن روز هنگامی که قصد فروش دلارها را به صرافی داشت، متوجه میشود همه دلارها تقلبی است و هیچ ارزشی ندارد.
به دنبال شکایت این دختر جوان پرونده برای رسیدگی به دادسرا ارسال شد و همزمان با دستور قضائی کارآگاهان اداره آگاهی برای شناسایی و دستگیری متهمان دست به کار شدند.
مأموران در حالی که مشغول تحقیق در خصوص این پرونده بودند، حادثه مشابه دیگری در همان محدوده غرب پایتخت به آنها اعلام شد. حساسیت موضوع با توجه به وجود دلارهای تقلبی باعث شد تا کار رسیدگی به این پرونده بهطور خاص در دستور کار پلیس قرارگیرد.
کارآگاهان در ادامه تحقیقاتشان سراغ دوربینهای مداربسته در محدوده تردد آن پراید مسافرکش رفتند، اما در بازبینی دوربینها مشخص شد پلاک پراید مورد نظر مخدوش است و از سوی دیگر متهمان با دقت خاصی هیچ ردی از خودشان باقی نگذاشته بودند. در حالی که تصور میشد این پرونده به دلیل نبود سرنخ قابل قبولی به بن بست رسیده است، بررسی سوابق همان پراید مخدوش و چهرهنگاری صورتگرفته از سوی مالباختگان منجر به دستگیری یکی از متهمان شد.
این جوان سی ساله که بابک نام دارد، پس از بازداشت سعیداشت با داستانسرایی کارآگاهان را گمراه کند، اما بررسی سوابق متهم نشان داد که چند بار به جرم سرقت به زندان افتاده است. شناسایی او از سوی دو زن مالباخته هم باعث شد تا چارهای به جز اعتراف نداشته باشد.
این متهم که به نوعی سرکرده این باند است، در اظهاراتش عنوان کرد: «من برای تهیه پول شاکیان پروندهام مجبور شدم دوباره خلاف کنم. رد مال داشتم و هیچ پولی هم در بساط نبود، تا این که «استاد» را دیدم و او هم این نقشه تبهکاری را پیش پای من گذاشت.»
بررسیها نشان میداد بابک و «شروین» با نام مستعار استاد در یکی از قهوهخانههای مرکز شهر با هم ملاقاتی داشتند. آنها از قبل همدیگر را میشناختند، اما بابک از وقتی به زندان افتاده بود دیگر از شروین خبری نداشت. آن روز شروین وقتی ماجرای رد مال را از زبان بابک شنید، ماجرای دلارهای تقلبی و کلاهبرداری را با او در میان گذاشت.
آنطور که بابک در اعترافاتش عنوان کرد، شروین در زیرزمین خانهاش دلارهای تقلبی را نگهداری میکرد. آنها با دو نفر دیگر از دوستانشان نیز موضوع را در میان میگذارند و در نهایت این گروه خلافکار تشکیل میشود.
با توجه به اظهارات تنها متهم بازداشتشده، بازپرس پرونده دستور دستگیری سایر اعضای این باند را صادر کرد. پلیس میگوید این سه نفر متواری هستند و تلاش برای دستگیری آنها ادامه دارد.»