فرارو- یک پرفسور آمریکایی برای توضیح تمایزات فرهنگی، درباره تجربه تدریس در یک دانشگاه ایرانی یادداشت نوشت و به ترفندهای دانشجویان برای نمره گرفتن اشاره کرد.
به گزارش فرارو، جک گوتنتاگ، کارشناس امور مالی و بانکی است که در چندین موسسه مالی مشغول به کار بوده است. از جمله سوابق گوتنتاگ، حضور در شیراز و تدریس در یکی از دانشگاههای آن در دوره قبل از انقلاب اسلامی است.
او طی یادداشتی در مجله فوربز، برخی خاطرات خود را بیان کرد و نوشت: "در سال ۱۹۷۱، قبل از انقلاب ایران، یک ترم در دانشگاه پهلوی شیراز تدریس کردم. یک آمریکایی که قبل از من در آنجا بود، به من درباره دو تله در تدریس به دانشجویان ایرانی هشدار داد. او گفت: 'آنها در امتحان تقلب میکنند؛ و همیشه برای گرفتن نمره بالاتر مذاکره میکنند'. من فورا این مسئله را در کلاسهایم برطرف کردم. آنها در هر دوی اینها موفق نخواهند شد".
گوتنتاگ ادامه داد: "حذف کردن گزینه تقلب برای من آسان بود. چرا که من از مدتها قبل به امتحانات اوپن بوک روی آورده بودم. اگر دانشجو به کتاب یا جزوهاش دسترسی داشته باشد، تنها راه باقیمانده برای تقلب، کپیبرداری از ورقه فرد بغلی خواهد بود. من این گزینه را هم با استفاده از چهار نوع (سوال) در امتحان مسدود کردم. بدین ترتیب، سه همسایه یک دانشجو، هر کدام سوالات متفاوتی داشتند. این اندکی کار من را بیشتر کرد، اما مشکل را حل کرد".
این استاد افزود: "مشکل شماره دو، یعنی مذاکره برای نمره، باقی ماند. من به این مشکل با یک سخنرانی درسی دقیق حمله کردم. این سخنرانی را قبل از هر امتحان تکرار میکردم و در آن فرهنگ (شیوه) عملکرد دانشگاههای آمریکا را توضیح دادم و اینکه من به این فرهنگ متعلق هستم و چه در آمریکا باشم و چه در ایران، این فرهنگ در کلاس من وجود دارد. من در نپذیرفتن فرهنگ رابطهمحور بسیار صریح بودم. فرهنگی که در ایران قوی بود. این بدین معنا بود که نمره، منعکسکننده وضعیت رابطه بین استاد و دانشجو است؛ بنابراین ممکن بود (نمره) از هرچیزی که آن رابطه را تحت تاثیر قرار دهد، تاثیر بپذیرد. پس از چندین سخنرانی در این باره، من فکر کردم پیشرفت کردهام و این امر را به اطلاع همسرم رساندم. اما امتحان نهایی بسیار مهم در حال نزدیکشدن بود. چند روز قبل از امتحان، نامهای از یکی از دانشجویانم دریافت کردم که اعتمادم را متزلزل کرد. لب کلام آن نامه این بود که این دانشجو در درس من حداقل به نمره B. نیاز داشت تا به هدفش -که همانا پذیرفته شدن در مقطع تحصیلات تکمیلی در آمریکا بود - برسد. کل خانواده او به من نگاه میکردند. از دید آنها من مسئول محقق شدن یا محقق نشدن آن هدف بودم".
"من در حالی که متزلزل، اما تسلیمناپذیر بودم، تصمیم گرفتم این ماجرا را به شیوه خودم پیش ببرم. امتحان گرفتم، نتایج را بدست آوردم و نمرات نهایی را استخراج کردم و خودم را برای آخرین جلسه کلاس آماده کردم. در آنجا (ورقه) امتحان بازگردانده و نمرات بررسی میشود. قصدم این بود که این آخرین جلسه را با تاکید قوی بر پایبندیام به معیار عملکرد در نمرهدهی آغاز کنم. (اما) تاکید برنامهریزی شدهام هرگز عملی نشد. وقتی که وارد کلاس شدم، با چندین دسته گل رُز روی میزم مواجه شدم با یک ورقه که روی آن عبارت 'خداحافظ استاد عزیزمان' نوشته شده بود. قبل از اینکه من هیچ کاری انجام دهم، یک دختر ایستاد و درباره اینکه چقدر آنها در کلاس من چیزهایی یادگرفتهاند و اینکه چقدر آنها امیدوارند در آینده با من مطالعاتی انجام دهند و چیزهایی از این قبیل، سخنرانی کرد. سپس به من یک هدیه داد. وقتی که نشستم، یک پسر ایستاد و آن پیام اساسی را تکرار کرد و به من یک هدیه دیگری داد. آنها آشکارا گفتند که این هدایا از طرف کل کلاس است".
گوتنتاگ ادامه داد: " همه آنچه میتوانستم بگویم این بود، 'از شما سپاسگزارم'. به دفترم رفتم. همه دانشجویانی که نمره امتحان نهاییشان اندکی کمتر از حد مطلوب بود، صف کشیدند تا من را متقاعد کنند که پاسخهایشان ارزش نمره موردنیاز برای رسیدن به بالاترین نمره بعدی را داشت. به تک تک آنها گوش دادم و با همه درخواستهایشان در همه موارد موافقت کردم".
"وقتی به خانه رسیدم، همسرم پرسید، 'اوضاع چگونه پیش رفت؟ ' "
گفتم: "در نهایت، من را شکست دادند".
اما چرا این استاد بعد از این همه سال، این خاطره را نوشته است؟ در واقع هدف گوتنتاگ جلب توجه به تمایزات فرهنگی است. او درحال برنامهریزی برای ورود به یک سرمایهگذاری تجاری است که مستلزم مذاکره با شرکتهایی در صنایع مختلف است و همه این صنایع، فرهنگ منحصر به فردی دارند. او نوشت: "من این یادداشت را به عنوان تذکری برای خودم نوشتم تا قدرت عوامل فرهنگی را دست کم نگیرم. عواملی که ممکن است برای من بیگانه باشند، اما بر کسانی که با آنها مذاکره میکنم، تاثیر میگذارد".
دانشجوی ایرانی حالا هم همینه.