مطلب دریافتی- محمد ماکویی؛ همسرم نسبت به من سوء ظن شدیدی داشت و مدام میخواست بداند که «با کهها میگردم و کجاها میروم و چهها که نمینوشم!»،
هر چند هیچگاه هیچکدام از این خواستهها را به روی من نمیآورد! شاید روی این اصل بود که کسی را به استخدام در آورد که سر از «جیک» و «پوک» کار و زندگیم در بیاورد!...
طرف از آن زرنگها بود و به هیچ وجه لو نداد که به خاطر گل روی چه کسی تماس گرفته است! در عوض تمامی تلاش خود را معطوف این کرد که موضوع مکالمه را کاملا حرفهای و کاری نشان دهد!
چند روزی با همسرم سر سنگین بودم زیرا «پارانوئید» او تا زمانی که تنها به روابط فیمابین ما دو نفر آسیب میرساند قابل تحمل بود اما اینک که او پای نفر سومی را هم به قضیه باز کرده بود، حقش بود که چیزهای زیادی را هم از چشم خودش ببیند!
آخر هفته به یک سمینار کاری دعوت شده و در آنجا به خانمی معرفی شدم که صدایش بد جوری به نظرم آشنا میآمد! مودبانه خود را معرفی کرد و گفت که علیرغم هم کلامی قبلی، مرا چندان هم صدا نیافته که تمامی تلاش خود را معطوف این نموده بودم که او را تا آنجا که ممکن بود پیچانده و از سر وا کنم!
با پایان سمینار کیف دستیم را باز کرده و نگاهی به فهرست افرادی انداختم که به علت «پارانوئید» شدید لازم بود تا حد امکان ازشان فاصله بگیرم!
فهرستی که منطقی بود مورد تجدید نظر کلی قرار گرفته و هم از آن اسم کسی که بخوبی میشناختم قلم بخورد و هم به آن نام کسی که به تازگی شناخته بودم و جای خالیش در میان سایر اسامی به شدت احساس میگردید اضافه شود!