فرارو- سید رحیم لاری؛ بالاخره پرونده انتخابات مجلس نهم هم با برگزاری دور دوم بسته شد و تکلیف 290 کرسی مجلس مشخص شد. اکنون، این 290 نماینده خود را آماده میکنند تا از هفتم خرداد کار خود را در مجلس شروع کنند و نمایندگان فعلی هم تا قبل از این زمان فرصت ماندن در مجلس را دارند تا آخرین تصمیمات خود را به خصوص در مورد بودجه سال 91 بگیرند.
چیزی که بعد از اتمام دو دور انتخابات مجلس نهم اهمیت خاصی پیدا کرده وضعیت و آرایش سیاسی در مجلس آینده و این که ترکیب هیئت رییسه آن چه خواهد بود اما قبل از پرداختن به این موضوع خود انتخابات و کم و کیف آن هم جای توجه دارد.
وزارت کشور بعد از برگزاری دور اول میزان مشارکت مردم را حدود 64 درصد اعلام کرد و برای دور دوم میزان آرای ریخته شده به صندوق را اعلام کرد. گذشته از ارقام و اعداد اعلام شده و بحثهای مربوط به آن، یک نکته قابل توجه است و آن تفاوت ماهوی میزان مشارکت مردم بین تهران و دیگر شهرستانها است.
طبیعی است که انتخابات مجلس در استانها و شهرستانها از میزان مشارکت قابل توجهی برخورد باشد چرا که مسئله برای مردم بیشتر رنگ و بوی محلی دارد تا آن که حکایت از جبههبندیهای سیاسی داشته باشد اما قضیه در تهران به نحو دیگری است. انتخابات مجلس در تهران و حتی انتخابات شورای شهر به صورت مستقیم به جناحبندیهای سیاسی ارتباط دارد و در تهران است که احزاب و گروههای سیاسی در انتخابات از لحاظ پشتوانه مردمی محک میخورند.
عدم توفیق کسانی مثل محمدنبی حبیبی، اسدالله بادامچیان و حسین فدایی آشتیانی از فهرست جبهه متحد اصولگرایی حاکی از آن است که برخی از تشکلات نتوانست افراد شاخص خود را راهی مجلس کند. به یاد داشته باشیم که محمدنبی حبیبی دبیر کل حزب موتلفه اسلامی یا یکی از قدیمیترین احزاب راست سنتی و حسین فدایی دبیر کل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی یا یکی از بانفوذترین گروه در میان گروههای اصولگرا است. این نتیجه گویای آن است که افراد رده بالا از احزاب مهم در جناح اصولگرای سنتی نتواستند در این انتخابات بر رقبای خود پیروز شوند و ناکامان مهم این دور از انتخابات بودند.
علاوه بر این، میزان مشارکت در تهران نیز گویای اقبال یا عدم توفیق احزاب و گروههای سیاسی در جلب آرای مردم بود. اتفاق قابل توجه این دور از انتخابات مجلس در این بود که پنج نفر در دور نخست راهی مجلس شدند. در مجموع 8 دوره قبل انتخابات مجلس تنها در دو انتخاب چهارم و پنجم بود که دو نفر در دور نخست راهی مجلس شدند و در مابقی این میزان از 14 نفر به بالا بود. آن دو مورد را میتوان به حساب قانون کسب حداقل 50 درصد آراء گذاشت که بعد از انتخابات مجلس پنجم به 25 درصد تقلیل یافت و باعث شد تا 27، 29 و 19 نفر در دور نخست انتخاباتهای ششم، هفتم و هشتم راهی مجلس شوند.
این آمار نشان میدهد که میزان استقبال مردم از فهرستهای انتخاباتی برای مجلس نهم کمتر از گذشته بوده و بیشتر رغبت به نوشتن نام چند تن معدود بوده است. باید گفت که این امر به معنای کم شدن وزنه مردمی جناحهای سیاسی است و این که پایگاه مردمی این جناحها نسبت به گذشته کمتر شده است. دلیل این مسئله را نمیتوان در یک چیز دانست بلکه علل مختلفی وجود دارند اما به طور خاص میتوان به مسائل و مشکلات اقتصادی اشاره کرد که بر مردم فشار میآورد و شعارهای سیاسی تکراری دیگر آن جذابیت سابق را برای مردم ندارد.
روشن است که مردم در برابر شرایط دشوار اقتصادی انتظارات زیادی از نمایندگان خود داشته باشند اما آیا جناحها و ائتلافهای سیاسی در تبلیغات انتخاباتی پاسخگوی این انتظارات بودهاند؟ باید گفت که خیر و کمبود برنامههای مشخص اقتصادی در تبلیغات انتخاباتی آن انگیزه لازم برای بالا رفتن استقبال مردمی ایجاد نکرده بود.
علاوه بر این، حضور تکراری برخی اشخاص در دورههای مختلف مجلس باعث شده تا انگیزه لازم برای استقبال مردمی کم شود. برخی از نمایندگان چنان در دورههای متوالی مجلس حضور داشتهاند که باید آنان را کارمندان مجلس دانست و نمایندگی مجلس برای آن یک شغل شده و بهتر است که حقوق بازنشستگی مجلس برای آنان تعریف شود. فقدان احزاب و نظام حزبی در این امر تاثیر زیادی داشته که باعث شده تا مجال برای پرورش و حضور چهرههای جدید کم باشد.
وقتی یک شهروند به وضعیت معیشتی خود نگاه میکند چه انگیزهای خواهد داشت تا به کسی رای دهد که از قِبل مجلس چندین سال گذران عمر کرده و گذشته از این، حضور متمادی او در مجلس بر وضعیت معیشتی خود بیتاثیر میبیند و تغییری در آن ایجاد نکرده است. این نکتهای است که خود را در انتخابات فعلی نشان داده و معلوم نیست که در انتخاباتهای آینده چه نتایجی را به بار خواهد آورد.
بعد از نگاه به کم و کیف انتخابات، آرایش سیاسی مجلس آینده از اهمیت خاصی برخوردار است. با شکست آن تعداد معدود نمایندگان چهره اصلاحطلب در مجلس هشتم باید گفت که پرونده این جریان تقریبا در مجلس بسته شده و حضور دو سه تن هم را نمیتوان به پای تدوام این جریان در آرایش سیاسی مجلس آینده نوشت. وضعیت در جریان مقابل به نحو کاملا متفاوتی است.
در این جریان، جبهه متحد اصولگرایی و جبهه پایداری هر کدام خود را پیروز این دوره از انتخابات میدانند که چندان هم بیوجه نیست و خواه ناخواه آرایش سیاسی مجلس آینده بر حول این دو جریان خواهد چرخید و البته کاندیداهای مستقل هم نقش خاصی در این صفبندی خواهند داشت. اولین و مهمترین مسئله در ریاست و هیئت رییسه مجلس آینده است که به نظر میرسد این دو جناح بر ریاست حداد عادل به توافقی رسیدهاند. در واقع، نمیتوان گفت که فرد مورد نظر جبهه پایداری برای ریاست مجلس او است اما از دو جهت برای ریاست او با جبهه متحد همکاری میکند؛ نخست ممانعت از ریاست علی لاریجانی و دوم به دست آوردن امتیاز برای یک یا چند پست در هیئت رییسه مجلس و به احتمالی ریاست چند کمیسیون مجلس.
با توجه به ریاست حداد در مجلس هفتم میتوان این احتمال را داد که در صورت تکرار ریاستش بر مجلس آینده، نقش اعضای هیئت رییسه در کنترل و هدایت مجلس اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد برخلاف ریاست علی لاریجانی که اگر سمت او در مجلس آینده تکرار شود این اهمیت همانند مجلس هشتم بر محور رییس مجلس خواهد بود. روشن است که جبهه پایداری نمیخواهد وضعیت فعلی در مجلس آینده تکرار شود و با دادن امتیاز به جبهه متحد سعی میکند تا در مقابل، امتیاز ورود به هیئت رییسه را به دست آورد.
علاوه بر این، ریاست بر کمیسیونهای مجلس و به خصوص مرکز پژوهشهای مجلس را نباید نادیده گرفت که جبهه پایداری چندان از ریاست احمد توکلی بر این دومی دل خوشی ندارد و سعی خواهد داشت تا مهار آن را به دست بگیرد. این مرکز قلب آمارهای مختلف کشوری برای مجلس است و بیرون آوردن آن از دست احمد توکلی و کنترل بر آن برای جبهه پایداری به آن معنا است که ابزار اصلی را از دست منتقدان دولت بیرون آورده و آنها را خلع سلاح کرده است.
از سوی دیگر، نباید تواناییهای لاریجانی و نزدیکان او را در رایزنی دست کم گرفت که میتواند در به دست آوردن رای نمایندگان مستقل و حتی برخی از نمایندگان جبهه متحد برای ریاست مجلس ماثر واقع شود. در هر حال، اشخاص مطرح مجلس از هم اکنون به فکر ترکیب آینده مجلس افتادهاند و رایزنی خود را شروع کردهاند و وضعیت چندان مشخص نیست و باید صبر کرد تا دید که بعد از هفتم خرداد وضعیت آرایش سیاسی چگونه خواهد بود.