
سیاستهای ترامپ، نظم جهانی را به چالش کشیده و اعتماد متحدان آمریکا را تضعیف کرده است. اروپا به دنبال استقلال نظامی و کاهش وابستگی به چتر امنیتی و اقتصادی آمریکا است. آلمان خواهان گسترش چتر هستهای فرانسه و بریتانیا شده و برخی کشورها احتمال تسلیح هستهای را بررسی میکنند. خروج آمریکا از تعهدات بینالمللی، دلار را در معرض خطر قرار داده و رقابت اقتصادی با چین و روسیه را تشدید کرده است.
فرارو– فرید زکریا، ستون نویس روزنامه واشنگتن پست و مجری شبکه سی.ان.ان
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه واشنگتن پست، این کشور ( سنگاپور) بهرغم قرار داشتن در منطقهای که تحت نفوذ چین است، در تلاش است روابط خود را با ایالات متحده حفظ کند. اما سخنان وزیر دفاعش درباره تصویر تغییریافته آمریکا، زنگ خطرهایی را به صدا درمیآورد: «آمریکا از آزادیبخش به برهمزننده بزرگ و حالا به صاحبخانهای که به دنبال اجارهبهاست، تغییر کرده است.» لی هسین لونگ، وزیر ارشد سنگاپور با نگاهی عمیقتر به این تحول، چالش اصلی جهان امروز را اینگونه توصیف می کند: «ایالات متحده دیگر برای تضمین نظم جهانی آماده نیست. این وضعیت، محیط بینالمللی را کمتر قابل پیش بینی می کند.»
در مدت زمان کوتاهی، دولت ترامپ تغییرات شگرفی در سیاست خارجی خود ایجاد کرده است. واشنگتن بهوضوح از حمایت و پشتیبانی از اوکراین فاصله گرفته است؛ کشوری که امنیت آن از زمان امضای یادداشت بوداپست توسط آمریکا تضمین شده بود. اکنون، ایالات متحده خواهان دریافت سهمی از منابع معدنی اوکراین بهعنوان «بازپرداخت» حمایتهای گذشته خود است. این تغییر رویکرد تنها به اوکراین محدود نمیشود. واشنگتن جنگی تجاری علیه نزدیکترین شرکای تجاری خود یعنی کانادا و مکزیک آغاز کرده و از دانمارک خواسته است که گرینلند را به آمریکا بفروشد. در همین حال، آمریکا از پاناما درخواست کرده که کانال استراتژیک خود را واگذار کند. تأثیرات این سیاستها به اینجا ختم نمیشود: دولت ترامپ حتی از سازمان بهداشت جهانی، نهادی که ایالات متحده نقشی کلیدی در تأسیس آن داشت، اعلام خروج کرده است.
دولت ترامپ با تلاش برای متوقف کردن بخش اعظم کمکهای خارجی به فقیرترین کشورهای جهان، به سنت دیرینه سخاوت آمریکا که از زمان جنگ جهانی اول شکل گرفته بود، پشت کرده است. این تغییر ناگهانی همراه با اعمال تعرفههای تجاری آشکارا مغایر با قوانین بینالمللی است که خود واشنگتن در طی دهه های گذشته ایجاد و ترویج کرده است و این امر نگرانیهای گستردهای را در سطح جهان برانگیخته است.
این اقدامات تنها به سیاست داخلی محدود نشده و بازتابهای عمیقی در عرصه جهانی داشته است. بسیاری معتقدند که این تحولات میتوانند جرقهای برای بازتعریف سیاستهای خارجی دیگر کشورها باشند. فریدریش مرتس، که از او بهعنوان صدر اعظم آینده آلمان یاد میشود، به تازگی در اظهارنظری صریح گفت: «اولویت مطلق من این است که اروپا را هر چه سریعتر تقویت کنیم تا گام به گام واقعاً به استقلال از آمریکا برسیم. هرگز تصور نمیکردم که چنین حرفی را بزنم... اما بعد از اظهارات دونالد ترامپ... واضح است که آمریکاییها یا حداقل این دولت آمریکا، تا حد زیادی به سرنوشت اروپا بیتوجه هستند.»
آلمان که همواره در قلب سیستم امنیتی پس از جنگ جهانی دوم تحت هدایت ایالات متحده قرار داشته، اکنون با تکانههایی عمیق مواجه است. این تغییرات بنیادینی که در عرصه ژئوپلیتیک رخ داده، پرسشهایی جدی درباره آینده اتحادهای دفاعی سنتی بهوجود آورده است. فریدریش مرتس، از چهرههای برجسته سیاست آلمان، پیشنهاد داده است که فرانسه و بریتانیا چتر هستهای خود را به آلمان گسترش دهند. این پیشنهاد در حالی مطرح شده که دیگر نمیتوان بهطور قاطع اطمینان داشت که آمریکا به تعهدات دفاعی خود در قبال آلمان عمل خواهد کرد. در حقیقت، هسته اصلی تعهدات ناتو که بر پایه دفاع جمعی استوار است، اکنون زیر سایه سنگین شک و تردید قرار گرفته است. هیچیک از متحدان اروپایی نمیتوانند بهطور قطع پیشبینی کنند که آیا ترامپ همچنان پایبند به اصول دفاعی ناتو باقی خواهد ماند یا خیر.
این تغییر رویکرد، تنها محدود به اروپا نیست. در آن سوی جهان، مردم تایوان نیز با نگرانی به تحولات اخیر مینگرند. تغییر رویه دولت ترامپ نسبت به اوکراین، این نگرانی را در تایوان تشدید کرده است. بهجای ارائه حمایتهای قاطع در برابر فشارهای فزاینده پکن، ترامپ به دلیل عدم سرمایهگذاری کافی تایوان در دفاع خود، این جزیره را مورد انتقاد قرار داده است. این بیم وجود دارد که ترامپ، همانگونه که رویکردی متفاوت نسبت به اوکراین اتخاذ کرد، ممکن است با پکن معاملهای انجام دهد که تایوان را در موقعیتی آسیبپذیر و بیپشتوانه قرار دهد.
تغییرات اخیر در سیاست خارجی ایالات متحده میتوانند تأثیرات عمیق و گستردهای بر نظام بینالمللی داشته باشند. این سیاستها نهتنها توازن قدرت را به چالش میکشند، بلکه ممکن است به ایجاد یک دنیای چندقطبی جدید منجر شوند. کشورهایی مانند آلمان و ژاپن، که پیشتر به چتر امنیتی واشنگتن متکی بودند، احتمالاً به سمت تقویت توانمندیهای دفاعی مستقل حرکت خواهند کرد. این تغییرات بهویژه برای کشورهای آسیایی مانند ژاپن و کره جنوبی ممکن است انگیزهای برای بازنگری در گزینههای هستهای ایجاد کند. تسلیحات هستهای میتوانند به عنوان یک بیمهنامه (تضمین) علیه تجاوزات خارجی و ناپایداریهای جهانی در نظر گرفته شوند. در دنیایی که تاکنون تکثیر تسلیحات هستهای محدود باقی مانده بود، چنین وضعیتی میتواند نقطه عطفی تاریخی باشد. در نتیجه، بسیاری از کشورها احتمالاً به بررسی این خواهند پرداخت که چگونه میتوانند خود را از وابستگی به حمایت نظامی آمریکا آزاد کنند.
همزمان با تلاشهای اروپا برای کاهش وابستگی به نفوذ ایالات متحده، چشمانداز کنار زدن دلار از جایگاه ارز ذخیره جهانی نیز در حال شکلگیری است. اروپاییها بهعنوان تنها قدرت اقتصادی که توانایی ایجاد یک جایگزین معتبر را دارند، ممکن است به صدور اوراق قرضه اتحادیه اروپا روی آورند؛ ابزاری که میتواند بهطور بالقوه رقیب اوراق قرضه خزانهداری ایالات متحده شود. اگر این روند ادامه یابد، امتیاز ویژهای که واشنگتن با داشتن دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی از آن بهرهمند است، ممکن است زودتر از آنچه تصور میشود از بین برود.
چنین تحولی یک فرصت طلایی برای روسیه و چین خواهد بود، کشورهایی که سالها در پی تضعیف قدرت و سلطه جهانی آمریکا بودهاند. سیاستهای اخیر ایالات متحده بهویژه در قبال اوکراین، زمینهساز تغییراتی شده که از دیدگاه مسکو به شدت امیدوارکننده است. یک تحلیلگر روس در توصیف سیاست ترامپ در قبال اوکراین اینطور گفته است: «این مثل این است که کریسمس، حنوکا، عید پاک و تولد ولادیمیر پوتین همگی در یک روز اتفاق افتاده باشد.»
پرسش کلیدی برای کسانی که معتقدند زمان تغییر فرا رسیده، این است: آیا هزینهها و منافع چنین دگرگونیای بهدقت بررسی شدهاند؟ به مدت بیش از هشت دهه، ایالات متحده نظامی از قوانین، هنجارها و ارزشها را بنیان گذاشت که به طولانیترین دوره صلح قدرتهای بزرگ در تاریخ بشر انجامید. این سیستم همچنین زمینهساز رشد بیسابقه اقتصادی و رفاه جهانی شد.
اتحادهایی که آمریکا در سراسر جهان ایجاد کرده، نهتنها عامل اصلی تقویت نفوذ و قدرت آن بوده، بلکه محور ثبات نظم جهانی نیز محسوب میشوند. این کشور توانسته در عرصههای اقتصادی، فناوری و نظامی پیشرو باقی بماند و همچنان دستور کار جهانی را تعیین کند. اما نکته اینجاست: فروپاشی این نظام اگر رخ دهد، نهتنها جایگاه ممتاز آمریکا را تضعیف میکند، بلکه جهان را به مکانی پرخطرتر و فقیرتر تبدیل خواهد کرد. چنین تغییری همچنین آمریکا را منزویتر، بیاعتمادتر و در نهایت ناامنتر خواهد ساخت. واقعیت این است که ایده «دنیای پساآمریکایی» دیگر صرفاً یک بحث نظری نیست؛ اکنون نشانههای آن کاملاً آشکار شدهاند.