از بخت بد آقای پزشکیان ناترازی دولت چهاردهم فقط در زمینه برق، گاز، بنزین و انرژی نیست، بلکه ناترازی به ساحت گفتمانی دولت نیز سرایت کرده است. واژههایی که قبلاً حامل معنا بودند، کلماتی که مابه ازاء واقعی در بیرون داشتند یا دست کم از قابلیت اقناع مخاطبین داخلی و بویژه خارجی برخوردار بودند اکنون کاملاً از معنا تهیاند و دیگر همچون گذشته چنگی به دل نمیزنند. کلماتی، چون صلح، نقشه راه، گفتوگو، دیپلماسی، همکاری منطقهای، تشریک مساعی، پیشرفت، قله، پیروزی، مدیریت جهانی، افق آینده، دشمن، پیروزی، عزت، اقتدار و… دیگر همان معنای سابق را در سپهر سیاست ایران افاده نمیکنند، چون شنونده نمیتواند بین این واژگان و واقعیتهای عینی مقابل چشم خودش نسبتی ملموس و همتراز پیدا کند! همه این کلمات تبدیل به دالهای بدون مدلول شدهاند و هیچ یک به امری واقعی در جهان بیرون استناد ندارند.
فرارو- قاسم توکلی؛ پس از اینکه آقای پزشکیان در سفرش به نیویورک از آمادگی ایران برای صلح سخن گفت و از سوی کسی جدی گرفته نشد، محمدجواد ظریف هم در مقالهای که چندی قبل (٢ دسامبر) در نشریه امریکایی فارن اِفیرز (ارگان شورای روابط خارجی ایالات متحده) منتشر کرد از یک طرح صلح جامع منطقهای در خاورمیانه مشابه با «فرایند هلسینکی» (توافق جامع منطقهای با محوریت اروپا میان ٣٥ کشور از بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری امریکا در سال ١٩٧٥) رونمایی کرد که میبایست بین ایران، امریکا و کشورهای عرب همسایه ایران به امضاء برسد.
در این مقاله (ایران راه صلح در منطقه را چگونه میبیند؛ جمهوری اسلامی آماده گفتوگو، حتی با امریکا!) ظریف از طرف دولت چهاردهم چراغ سبزی با این مضمون نشان داد که اگر واشنگتن اراده کند مشکلات حل خواهند شد! با وجود اینکه بخش اعظم مقاله صلح طلبانه ظریف بر ضرورت تحکیم روابط دیپلماتیک با متحدین عربِ امریکا در همسایگی ایران تاکید داشت، اما این مقاله نیز همانند پیشنهاد مصالحه پزشکیان نه چنگی به دل غربیها زد و نه شوقی در میان همسایگان عرب ایران برانگیخت!
این برخورد سرد غربیها با دست صلحی که از سوی تیم پزشکیان-ظریف دراز شد، بی سابقه است و باید آن را به مثابه یک نشانه هشدار و حتی نشانه افول در روابط پیچیده ایران و غرب تلقی کرد. تاریخ شهادت میدهد حداقل در زمانهایی نه چندان دور، غربیها برخلاف امروز از شنیدن کلماتی، چون صلح، گفتوگو، تنش زدایی و همکاری متقابل از زبان سیاستمداران ارشد ایرانی به وجد میآمدند!
اگر به سال ١٣٧٦ بازگردیم زمانی که جنبش اصلاح طلبی، تازه نفس و قِبراق با شعار تنش زدایی، «صلح برای ایران و جهان»، «ایران برای همه ایرانیان» و… هیاهوی غریبی به راه انداخته بود، اینگونه به نظر میرسید که پس از دو دهه غرب ستیزی گفتمان نوینی نه تنها در داخل که در سیاست خارجی ایران حکمفرما شده است.
کریستین امان پور (خبرنگار شناخته شده سی ان ان) در شناساندن خاتمی و گفتمان نوین او به جهان نقش به سزایی داشت. او با گفتگویی که ٦ ماه بعد از پیروزی خاتمی (ژانویه ١٩٩٧) انجام داد، عملاً از یک آخوند ایدئالیست و هوادار حقوق بشر در نظام بین الملل رونمایی کرد! آن هم نه صرفاً در قامت یک رئیس جمهور، بلکه در قامت یک نظریه پرداز که حرفهای مهمی برای جهان در آستانه قرن ٢١ داشت. با همین گفتوگو که به سرعت در محافل بین المللی گُل کرد، خاتمی آغازگر خلق یک سلسله سخنرانی، مقالات و کتب شد که نهایتاً منجر به نامگذاری سال ٢٠٠١ از سوی سازمان ملل متحد به نام «سال گفتگوی تمدنها» گردید.
رتوریک (فن بلاغت و سخنوری) خاتمی آنقدر قوی بود که حداقل در عرصه رسانه و افکار عمومی (نه الزاماً در واقعیتهای میدانی) به عنوان یک آخوند نوگرا و ایدئالیست موفق شد گفتمان رئالیست کهنه کار محافل آکادمیک غربی، ساموئل هانتینگتون را به حاشیه براند! خاتمی با زیرکی یک آنتی تز عامه پسند در برابر تز «برخورد تمدنها» یِ هانتینگتون قرار داد که به مذاق رسانههای جریان اصلی و بازار مکاره حقوق بشری پساجنگ سرد حسابی خوش میآمد. جیمز روبین سخنگوی وزارت خارجه وقت امریکا، که از قضا همسر کریستین امان پور نیز بود به کمپین تبیین برای ترویج گفتمان خاتمی پیوست و آوازه صلح طلبی او با کمک دموکراتهای امریکایی جهانی شد.
خاتمی در داخل با خلق گفتمان «مردم سالاری دینی» به عنوان بدیل ایرانی-اسلامی الگوی دموکراسی غربی و در نظام بین الملل با خلق ایده «گفتگوی تمدنها» در برابر تئوری «برخورد تمدنها» موفق شد دست کم در ساحت ایدئولوژیک پیروز میدان سیاست شود. اما این پیروزی دیری نپایید، چون بتدریج مشخص شد که ایدههای خاتمی نسبت وثیقی با واقعیات سخت جهان سیاست ندارند. بویژه که کارکرد این قبیل ایدئولوژیهای آرمانگرایانه معمولاً بزک کردن واقعیتهای سخت از طریق پاشیدن رنگ رؤیا و خیال بر چهره کریه آن است، تا سیاهیِ نامطلوب آن پوشانده شود و تیزی بُرّنده امر واقع از نظرها پنهان بماند.
حاصل این تلاشهای بعضاً خیرخواهانه و مصلحت جویانه در کوتاه مدت باعث ایجاد آرامشی موقت میگردد (در حد همان ٤ یا ٨ سال ریاست جمهوری جناح پیروز انتخابات)، اما با گذشت زمان، واقعیت هولناکی که زیر رنگ و لعاب رؤیا پنهان شده بود، بی رحمتر و علاج ناپذیرتر از قبل بازمی گردد چرا که گذشت زمان و بی توجهی به معضلات و دردهای واقعی در جهان سیاست، نه تنها کمکی به علاج آنها نمیکند بلکه بر وخامت این واقعیتهای دردناک نیز میافزاید!
آری! گفتوگو امر پسندیده ایست، اما معالجه مسائل غامض در جهان سیاست علاوه بر گفتوگو نیازمند اراده و عمل نیز هست. به این معنا که حداقل گوینده میبایست در عمل به آنچه میگوید پایبند باشد.
بعد از عذرخواهی وزارت خارجه وقت امریکا (مادلین آلبرایت) از ایرانیها به دلیل نقش دولت امریکا در کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، بیل کلینتون و مشاورانش تحت تاثیر تز آوانگارد «گفتگوی تمدنها»ی خاتمی تصمیم گرفتند به هر نحو ممکن در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با ایشان «گفتوگو» یا از نزدیک دیدار کنند، اما دولتمردان ایرانی گویا با مشاهده رئیس جمهور امریکا به طرف سرویس بهداشتی میشتابند و به اعتراف شاهدان، تیم دیپلماتهای ایرانی و رئیس جمهور مدت ١٠ دقیقه خودشان را در سرویس بهداشتی سازمان ملل پنهان میکنند تا هیئت حاکمه امریکا از انتظار خسته شده و سالن را ترک کند! و اینگونه شد که ایده «گفتوگو» در اولین آزمون واقعی ناکام ماند.
زمان گذشت، بازی موش و گربه خاتمی-کلینتون فراموش شد و احمدی نژاد در برابر جورج بوش قرار گرفت، هاله نور در برابر محور شرارت! دست اندازی احمدی نژاد به مفاهیمی که در حقیقت زیربنای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و نظم سیاسی برآمده از آن محسوب میشدند درست همانند دست اندازیهای او به دلارهای نفتی و صندوق ذخیره ارزی، بی پایان و فاقد هرگونه منطق محاسباتی بود. احمدی نژاد سرمست از دلارهای نفتی رؤیای مدیریت جهان را در سر میپروراند و پیامبروار وعده فروپاشی عنقریب امریکا و حتی مدرنیزاسیون غربی را میداد (فروش نفت بشکهای ٩ دلار در دوره خاتمی به بشکهای ١٢٠ دلار در دوره احمدی نژاد رسید).
«معجزه هزاره سوم» برخلاف خاتمی قصد تلطیف واقعیت واقعاً موجود نظام بین الملل و سیاست داخل را از طریق خلق ایدههای صلح طلبانه و دموکراتیک نداشت. احمدی نژاد لشکری از مفاهیم را بسیج کرد تا با آنها به جنگ واقعیات محتوم سیاست برود. به دستور او شکنجه ارقام و اعداد آغاز شد، تا حداقل در روی کاغذ هم که شده مفاهیمی، چون پیشرفت، قله، خودکفایی، رفاه، اشتغال، تولید ملی، رشد، سرمایه گذاری خارجی، استقلال، مدیریت جهانی و… مابه ازاء واقعی پیدا کنند. به جرأت میتوان گفت که در دوره احمدی نژاد (موج اول جبهه پایداری) گفتمان حاکم بر سیاست در ایران آخرین پیوندهایش با واقعیت را از دست داد و از زمین ایدئولوژی به آسمان اُتوپیا پَر کشید. جبهه پایداریها (موج اول و موج دوم در دولت مرحوم رئیسی، الی اکنون) عملاً بنیانگذار «گفتمان وَهمی» در سیاست داخلی و خارجی کشور شدند.
هر چه که بود در نتیجه دو دهه «بازیهای زبانی» با مفاهیم بنیادینی که نسبت ما با جهان را وِساطت میکردند، اکنون زرادخانه گفتمان صلح طلبی بیش از هر زمانی از معنا تهی شده است. این تهی شدن انبان سیاست ایرانی از اندیشه و مبتلا شدن به فقر گفتمانی باعث شده دولتمردان ما قادر به برقراری ارتباط مؤثر با نظام بین الملل نباشند، چون دیگر «زبان مشترکی» با این نظام و بازیگران مؤثر آن ندارند! استفاده از حرفهای تکراری صلح طلبانه که از شدت استعمال، تهی از معنا شدهاند مثل چاپ بی رویه پول کاغذی که اقتصاد را ورشکسته میکند، باعث بی اعتبار شدن کل دستگاه دیپلماسی دولت طی چند دهه اخیر شده است. شکاف عظیم میان سیاستهای اعلانی و اعمالی کار را به جایی رسانده که هیچ کس در سیاست بین الملل دولت پزشکیان را جدی نمیگیرد! به نحوی که طبق قرائن موجود حتی نزدیکترین متحدان ایران مثل روسیه نیز به نظر میرسد ایران را از حلقه تصمیم گیریهای مهم خود در منطقه کنار گذاشتهاند (بنگرید به بحران سوریه)!
از بخت بد آقای پزشکیان ناترازی دولت چهاردهم فقط در زمینه برق، گاز، بنزین و انرژی نیست، بلکه ناترازی به ساحت گفتمانی دولت نیز سرایت کرده است. واژههایی که قبلاً حامل معنا بودند، کلماتی که مابه ازاء واقعی در بیرون داشتند یا دست کم از قابلیت اقناع مخاطبین داخلی و بویژه خارجی برخوردار بودند اکنون کاملاً از معنا تهیاند و دیگر همچون گذشته چنگی به دل نمیزنند. کلماتی، چون صلح، نقشه راه، گفتوگو، دیپلماسی، همکاری منطقهای، تشریک مساعی، پیشرفت، قله، پیروزی، مدیریت جهانی، افق آینده، دشمن، پیروزی، عزت، اقتدار و… دیگر همان معنای سابق را در سپهر سیاست ایران افاده نمیکنند، چون شنونده نمیتواند بین این واژگان و واقعیتهای عینی مقابل چشم خودش نسبتی ملموس و همتراز پیدا کند! همه این کلمات تبدیل به دالهای بدون مدلول شدهاند و هیچ یک به امری واقعی در جهان بیرون استناد ندارند. این رتوریک اکنون شکست خورده و ما با یک نوع ژارگون (کلمات پر زرق و برق، اما پوچ) روبهرو هستیم، آن هم نه فقط بدلیل فقدان مابه ازاء این واژگان در واقعیت بلکه به خاطر عدم تعهد قلبی گویندگانش نسبت به آنها. آری صلح نیازمند صداقت است و از آن مهمتر؛ نیازمند شجاعت! هر صلحی ابتدا از درون خانه شروع میشود، سپس به عرصه بین الملل نیز سرایت میکند و میزان شجاعتی که تحقق چنین صلحی بدان نیاز دارد حتی از جنگ هم بیشتر است.
"به ارث بردن" ارادی نیست!
ایشون اراده کرد، خواست، برای خواستش اتفاقا جنگید و کلی هم هزینه کرد و همه اردوگاه اصلاح طلبان هم پشتش جمع شدند تا دولت را به دست گیرد!
همه هم می دانستند چه دارند تحویل میگیرند! پس لطفا مسئولیت بپذیرید، بلد نیستید استعفا دهید، بلدید انجام دهید و دهانتان را ببندید.
به شعور ملت چند هزار ساله ابیران توهین نکنید که بی عقلی خودتان را بیشتر ثابت میکنید.