بحرین دستکم از دوره ساسانیان حوزه نفوذ و متعلق به ایران بوده است و تنها پس از اشغال توسط پرتغالیها در فاصله سالهای ۱۵۲۱ تا ۱۶۰۲ در دوره صفوی این حاکمیت متزلزل شد.
بحرین دستکم از دوره ساسانیان حوزه نفوذ و متعلق به ایران بوده است و تنها پس از اشغال توسط پرتغالیها در فاصله سالهای 1521 تا 1602 در دوره صفوی این حاکمیت متزلزل شد. با وجود چندین حمله از سوی قبایل عمانی، در سالهای 1718 و 1738، دوباره به مدت نزدیک به دو قرن تحت سلطه ایران قرار گرفت. در سال 1783، این جزیره توسط سلسله عرب آلخلیفه، از بادیهنشینان عرب فتح شد و در قراردادهای 1861 و 1871 تحتالحمایه بریتانیا قرار گرفت.
به گزارش هم میهن، کارگزاران ایران غالباً از بوشهر این منطقه را کنترل میکردند و مذهب تشیع یکی از عوامل اصلی ارتباط این منطقه با ایران بود. در واقع جمعیت بحرین شامل دو طبقه فرهنگی و مذهبی کاملاً متمایز است. جمعیت شهری، که حول قدرت خاندان آلالحالیفه در دو شهر منامه و محرق متمرکز شدهاند، سنیمذهب هستند و عمدتاً از آیین مالکی هستند و عناصر حنبلی بسیار کمی که تحت نفوذ وهابیت هستند.
اما عمده جمعیت روستایی شیعه هستند. تخمین زده میشود حدود نیمی از جمعیت بومی شاید حتی 55 تا 60 درصد شیعه باشند؛ هرچند این ارقام غیررسمی است و وابستگی مذهبی در سرشماریها ثبت نشده است. این جمعیت شیعه روستایی ادعا میکنند که عرب نیستند، تا خود را از جمعیت بادیهنشینی که حول خاندان آلخلیفه هستند متمایز کنند.
این افراد اصالت ایرانی دارند و حداقل در بخشی از اوقات بین خود فارسی صحبت میکنند. تشیع جمعیت بحرین منشأ خود را مدیون نفوذ ایرانیان بوده است. تشیع، به اشکال مختلف، در سواحل شمال شرقی عربستان و بحرین بسیار قدیمی است و از دوره آلبویه تاکنون بیوقفه ادامه داشته است و حتی تشیع دوازدهامامی و علمای شیعی در دوره صفوی از بحرین به ایران سرازیر شدند.
عنصر اساسی همچنان دلبستگی عاطفی شیعیان بحرین به ایران است که آن را خانه معنوی خود میدانند. حتی سایر عناصر فرهنگ مادی بحرین نیز به یقین منشأ ایرانی دارند. بهعنوان مثال، کانالهای زهکشی زیرزمینی در بحرین به عنوان قنات شناخته میشوند؛ اصطلاحی که در غرب و جنوب ایران به کار میرود. بحرین از قدیمالایام از مراکز مهم صید مروارید در خلیجفارس محسوب میشد و محمدرضاشاه نیز زمانی که میخواست عدم تمایل خود برای بازگشت بحرین را توجیه کند، عنوان کرد که منابع مروارید آن دیگر به اتمام رسیده و منطقهای فقیر است؛ توجیهی غیرمنطقی که به طعنهای تمسخرآمیز در این باره مبدل شد.
زمانی که در سال 1783 در دوران زندیه که خلأ قدرت ایران را در برگرفته بود قبیله بنیعتبه به رهبری آلخلیفه از پایگاه خود در قطر کنونی به بحرین حمله کردند، بحرین یکی از وابستگان امپراطوری ایران بود. احمدبن محمد بنخلیفه سرسلسله آلخلیفه، معروف به احمد فاتح، والی منصوب ایران را اخراج کرد. جانشینان او بحرین را در دهههای بعدی تحت کنترل خود نگه داشتند و سلطه ظاهری تهران در سال 1861، در زمان ناصرالدینشاه زمانی که بریتانیا خاندان آلخلیفه را به عنوان حاکمان محلی پذیرفت و با آنان قرارداد تحتالحمایگی امضا کرد، کاملاً از بین رفت.
ایران به اشغال بریتانیا اعتراض کرد و مدعی شد که بحرین بخشی از قلمرو این کشور است که از شطالعرب تا مسقط امتداد دارد و همه جزایر و بنادر در بین آنها وجود دارد. صدراعظم ایران میرزاآغاسی بلافاصله به اقدام بریتانیا برای امضا قرارداد با یکی از توابع ایران مورد بیاعتنایی بریتانیا قرار گرفت اما ایران هرگز از مالکیت خود بر بحرین کوتاه نیامد و اعتراض خود را به بریتانیا در همه دورهها ادامه داد. تا پیش از کودتای ۱۲۹۹ ایران ۱۱ بار در دوره قاجار درصدد بازگرداندن بحرین برآمد که به دلیل مخالفت دولت انگلیس ناکام ماند.
با تاسیس سلسله پهلوی توسط رضاشاه باز هم ایران به اعتراضات خود در مورد اشغال بحرین توسط بریتانیا ادامه داد و برای بازپسگیری بحرین تلاش کرد و در چندین نوبت با انگلیسیها مذاکره کرد اما همه مذاکرات بینتیجه بود. دولتهای مختلف ایران و خود پادشاهان پهلوی ادعای حاکمیت ایران بر بحرین را تکرار کردند. ایران در داخل، استراتژی دیپلماتیک محدود خود را با یک کارزار فرهنگی، آموزشی و ملیگرایانه پایدار تکمیل کرد تا بر هویت ایرانی بحرین تأکید کند.
در سال 1330، وزارت آموزش و پرورش ایران شروع به چاپ و آموزش کتابهای مدرسه کرد که نشان میداد بحرین همیشه بخشی از ایران بوده است. تهران حتی سیاستهایی داشت که بحرینیهایی را که برای عبادت به ایران میآمدند هدف قرار میداد و آنها را ملزم به ثبتنام در ارتش ایران میکرد. در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز موضوع حاکمیت ایران بر بحرین مطرح و صنایع نفتی این منطقه نیز ملی اعلام شد؛ هرچند ایران از اقدام عملی در این مورد ناتوان بود.
دولت ایران بار دیگر در سال 1336 با تصویب لایحهای بحرین را بهعنوان یکی از استانهای ایران رسماً اعلام کرد. لایحه تقسیمات کشوری بیستم آبان 1336 در هیئت دولت و در حضور محمدرضاشاه پهلوی بررسی و تصویب شد.
طی این لایحه بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران شناخته شد. سه روز پس از مصوبه هیئت دولت، جان راسل، کاردار سفارت انگلیس در تهران نزد دکتر عباسقلی اردلان، وزیر امور خارجه وقت ایران رفت و نسبت به این تصمیم اعتراض کرد و بحرین را تحتالحمایه انگلیس خواند. نمایندهای از اعضای مجلس عوام انگلیس هم طی نطقی به ایران حمله و تهدید کرد انگلیس با توسل به زور مقابل این تصمیم ایران خواهد ایستاد.
در مجلس شورای ملی نیز همزمان با اعتراض انگلیسیها، نمایندگان مجلس ایران در نطقهای پرشوری با حمایت از این تصمیم دولت، به مسئولان لندن پیوندهای تاریخی ایران و بحرین را یادآور شدند. ارسلان خلعتبری در جلسه ۱۳۲ مجلس نوزدهم شورای ملی پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۳۶ گفت: «این دو سه روز اخیر آقایان توجه فرمودید که بحرین یکی از استانهای ایران شناخته میشود و هست (صحیح است) و بحرین همیشه مال ایران بوده است (صحیح است) تاریخ قدیم ایران را که نگاه کنیم میبینیم بحرین همیشه مال ایران بوده است (صحیح است) بنده میخواهم اینجا حقگزاری کنم از یک ایرانی با اطلاع و وطنپرست به نام فریدون آدمیت کتابی نوشته است راجع به بحرین و از اسنادی که خود اروپاییها منتشر کردهاند و در تمام کتابخانههای دنیا است با دلیل و مدرک ثابت کرده است که بحرین همیشه مال ایران بوده است (صحیح است) تا زمان ناصرالدینشاه هم در دست ایران بوده است.
انگلیسها فقط برای اینکه راجع به خرید و فروش بَرده با شیخ بحرین قرارداد بستهاند از این جهت خودشان را حامی شیخ غاصب بحرین معرفی میکنند و الا هیچ سند تاریخپسند، محکمهپسند، عامهپسندی ندارند. باکمال تاسف ما یک ضعفی که داریم این است که بحریه قوی نداریم. آقایان من پارسال هم اینجا تذکر دادم و عرض کردم که یک مثلی ما داریم که میگوید یک بند انگشت شاخ بهتر است از صد ذرع دم. عرض کنم ما در خلیجفارس جزایر زیاد و نفت زیاد داریم، تنها صحبت بحرین نیست، صحبت جزایر دیگر خود ما هم هست، باید یک بحریه قوی داشته باشیم، از هر جا شده است باید یک بحریه قوی تهیه کنیم.
ما بحریه تجارتی لازم داریم؛ ما برای حفظ حقوق خودمان در بحرین و جزایر خلیجفارس که متعلق به ماست احتیاج به بحریه قوی داریم مخصوصاً از دولت میخواهیم که از آمریکاییها که کمکهایی میگیرند که یک مقدار کمک را کشتی جنگی بگیرند و من شنیدهام که دادهاند اگر دادهاند تشکر میکنم و اگر میخواهند که بدهند که مساعدتاً تشکر میکنم؛ این تنها کمکی است که ما به وسیله آن میتوانیم بر جزایر خودمان تسلط پیدا کنیم و اگر ما نکردیم دیگران آنهایی که میآیند اسم خلیجفارس را که از بدو تاریخ خلیجفارس بوده میخواهند قلب به خلیج عربی کنند، آنها پیش خواهند برد و آنها خواهند گرفت.
تاریخ ۱۵۰ سال پیش را ملاحظه بفرمایید، راجع به بحرین دولت دیگری میخواست بیاید بحرین را تصرف کند، دولت عثمانی میخواست تصرف کند، بعد انگلیسیها آمدند، اگر مال بیصاحب بود اشخاص به طمع میافتند که مال بیصاحب را بخورند، بنابراین بنده از اقدامات دولت و از اقدامات شخص اعلیحضرت همایونی تشکر میکنم و قطع دارم که همه ایرانیها در این موضوع شریک هستند و خارجیان همه راجع به بحرین حق هیچگونه نگرانی نباید داشته باشند برای اینکه ما امروز مخصوصاً با دول غرب همکاری داریم، همپیمان هستیم، در صنعت نفت با همدیگر همکاری داریم و همکاری با ما و تقویت با ما به مراتب ارزشش بیشتر است، از آن شیخهای کوچکی که در آنجا هستند آنها چند تا کنیز و چند تا صیغه میگیرند و ما یالی دویست هزار ارتش با پول خودمان تهیه میکنیم، کدام برای دول غرب لازم است؟ بنابراین با این رویه سیاسی عاقلانهای که دولت ایران پیش گرفته است باید دول غربی به ما کمک کنند، برای اینکه خلیجفارس را اگر خوب اداره کردیم کمک به صلح عالم است و ما انتظار داریم در این قدمی که برای صلح بر میداریم به ما کمک کنند.(احسنت)»
این شدیدترین اقدام دولت ایران از زمان انتزاع عملی بحرین برای بازگرداندن حاکمیتش بر بحرین محسوب میشد. در ادامه دولت برای سیدمهدی فرخ معتصمالسلطنه را به عنوان استاندار بحرین تعیین کرد و در خیابان شاه ساختمانی مرکز استانداری بحرین شد و در مجلس ملی ایران نیز دو نماینده داشت. شاه دوم مرداد ۱۳۳۸ در دهمین جلسه مصاحبه مطبوعاتی مدیران و سردبیران روزنامهها و مجلههای کشور گفت: «بحرین مال ما و متعلق به ماست. منتها فعلاً این اشکال در کار هست که شخصی به عنوان حاکم این جزیره وارد معاهداتی شده و بعضیها [انگلیسیها] هم در مقابل او تعهداتی به گردن گرفتهاند».
موضع ایران در دهه سی و چهل خورشیدی در مورد حاکمیتش بر بحرین شدید بود و حتی شاه یکی از سفرهایش به عربستان سعودی را به خاطر دعوت از حاکم بحرین لغو کرد. اردشیر زاهدی نیز به عنوان سفیر ایران در بریتانیا بهعنوان اعتراض از حضور در مجالسی که نمایندگانی از بحرین در آن حضور مییافتند امتناع میکرد. موضع حاکمیتی ایران پیوسته ادامه داشت. ۱۸ تیر ۱۳۴۷ ایران به شرکت دادن بحرین در «فدراسیون خلیج فارس» اعتراض کرد.
ایران و بریتانیا برای تنظیم رقابت منطقهای خود در سال 1343 مذاکراتی را بر سر مرزهای دریایی سابق در خلیجفارس انجام دادند و تهران بار دیگر بحث حقوقش در بحرین و سایر جزایر ایرانی را مطرح کرد. اما برای نخستین بار محمدرضاشاه در مصاحبه با روزنامه گاردین لندن در شهریور ۱۳۴۵ ضمن تاکید مجدد بر حاکمیت ایران اما برای کماهمیت نشان دادن این بخش از خاک ایران گفتهبود: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیدهاست، از نظر ایران اهمیتی ندارد.»
سر دنیس رایت، سفیر وقت انگلیس در گزارش ۱۳ فروردین ۱۳۴۷ به دولت انگلستان نوشت که شاه تمایلی به بهکارگیری نیروی نظامی برای اشغال بحرین ندارد ولی برای ملاحظه افکار عمومی نمیتواند از ادعای مالکیت بحرین بیامتیازی دیگر دست بردارد. چند روز بعد در ۱۸ فروردین نوشت که درباره جزیرههای ایرانی خلیجفارس با شاه ملاقات کردهاست و او از پیوستن بحرین به اتحادیه امارات متصالحه ناخشنود بوده است.
امارات متصالحه یا ساحل آشتی عنوانی بود که بریتانیاییها به شیخنشینهای جنوب خلیجفارس و عمدتاً امارات متحده عربی کنونی داده بودند. این امارت در پی قراردادی در سال 1947 با این شیخنشینها برای کنترل دزدی دریایی ایجاد شد و در سال 1347 در کنار همه این شیخنشینها که تحتالحمایه بریتانیا بودند بحرین نیز به عنوان بخشی از ساحل آشتی شناخته شد.
ساحل آشتی اصطلاحی بود که در مقابل نام پیشین این سواحل یعنی ساحل دزدان به این منطقه داده شده بود. خروج بریتانیا از خلیج فارس در آغاز دهه 1350 منجر به تغییرات ژئوپلیتیکی شد که مستقیماً بر بحرین تأثیر گذاشت. ایران در سال 1350، موفق شد امتیازاتی از لندن بگیرد؛ از جمله اجازه ضمنی یا عدم اعتراض، برای بازگشت جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به ایران بود اما بریتانیا نهتنها بازگشت بحرین را نپذیرفت بلکه شاه را برای پذیرش استقلال آن اقناع کرد.
محمدرضاشاه که برای تسلط بر سایر جزایر ایرانی بهویژه سه جزیره استراتژیک ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک نیز درگیر مناقشهای مشابه بود، سرانجام در سال 1347 در سفری به هند اعلام کرد که اگر مردم بحرین حاضر نیستند بخشی از ایران باشند تهران از ادعاهای ارضی خود صرفنظر خواهد کرد.
شاه تاکید کرد که ایران به دنبال استفاده از زور برای الحاق بحرین نیست. او گفت: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود نشان دهد، خوب است... اگر انگلیسیها از در جلو خارج میشوند، نباید از در عقب وارد شوند، و ما نمیتوانیم قبول کنیم که جزیرهای که توسط انگلستان از کشور ما جدا شده توسط آنها ولی به حساب ما، به دیگران واگذار شود.
سازمان ملل متحد سه پرسش را برای مردم بحرین مطرح کردهاست: ۱) رأی به بازگشت به ایران ۲) رأی به باقی ماندن در تحتالحمایگی انگلستان؛ ۳) رأی به استقلال بحرین.». شاه در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیدهبود اگر مردم بحرین رأی به استقلال بدهند، آیا میپذیرید؟ پاسخ داد: «من که نمیتوانم در کنار هر یک از مردم بحرین یک سرباز بگمارم که شورش نکنند.»
این تغییر هیچ مبنای حقوقی نداشت. هرچند در قانون اساسی ایران هیچ فرآیندی برای جدایی بخشی از سرزمین پیشبینی نشده بود اما چنانچه میشد با رفراندوم برای جدایی بخشی از سرزمین اقدامی انجام داد این رفراندوم باید در سرتاسر ایران برگزار میشد. اما در واقع در خود بحرین نیز رفراندوم سراسری برگزار نشد. سازمان ملل گروهی از سران قبایل وابسته به آلخلیفه را گرد هم آورد و از آنان نظرخواهی کرد.
این نظرخواهی گزینشی قطعاً نشاندهنده دیدگاه همه مردم بحرین در آن دوره نبود و چنانچه رفراندوم سراسری در میان مردم با اکثریت شیعه بحرین برگزار میشد، به احتمال زیاد آنان به بازگشت به ایران رای میدادند. شورای امنیت سازمان ملل متحد بلافاصله به اتفاق آرا قطعنامه 278 را در 11 مه 1970 تصویب کرد و استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. بهرغم مخالفت چند نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی، دولت این تصمیم را پذیرفت و ایران اولین کشوری بود که استقلال بحرین را تبریک گفت.
موضوع استقلال بحرین در روزهای تعطیلات عید نوروز در جلسه یکشنبه 9 فروردین 1349، مطرح شد. اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه ایران ضمن اشاره به پیشینه تاریخی این منطقه و مالکیت ایران بر این جزیره و اقدامات دولت بریتانیا به منظور جدایی بحرین از ایران، اعلام کرد با توجه به زمان خروج نیروهای انگلیسی از شرق کانال سوئز در 1971م و نیاز به حل مسئله بحرین و با در نظرگرفتن تغییر در ترکیب جمعیتی این منطقه در طی سالهای متمادی، شاهنشاه طی مصاحبه مطبوعاتی چهاردهم دیماه 1347 ه.ش در دهلی نو، خط مشی منطقی را برای حل مسئله بحرین اتخاذ نمود و اظهار داشت که ایران هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی بهرغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نخواهد شد؛
زیرا که سیاست و فلسفه این است که با اشغال و گرفتن سرزمین از طریق زور مخالف باشیم. از این رو، انتخاب راهحل قانونی و منطقی حل موضوع بحرین مورد توجه قرار گرفت و پس از مطالعات لازم، دولت تصمیم گرفت که در این مورد، به سازمان ملل که تنها مرجع حل اختلافات بینالمللی است، متوسل شود و با موافقت دبیرکل این سازمان، مقرر گردید نمایندهای از سوی این سازمان برای کسب تمایل باطنی مردم بحرین به این منطقه اعزام گردد.
بیان این سخنان با واکنش محسن پزشکپور نماینده حزب پان ایرانیست در مجلس مواجه شد و او با ذکر شواهد تاریخی در حقانیت حاکمیت ایران بر بحرین و همچنین ارائه نکاتی در خصوص عدم آزادی بیان در بحرین به منظور استعلام دیدگاهها و نظرات مردم با وجود خفقان موجود در این منطقه، اقدامات دولت را مغایر با اصول حاکمیت ملی و مخالف با سیاست شاه در مصاحبه دهلی دانست و دولت را به واسطه این سهلانگاری و تعرض نسبت به اصول حاکمیت ملی مستحق استیضاح دانست.
هرچند گروه پارلمانى حزب پان ایرانیست شامل محسن پزشکپور، محمدرضا عاملى، فضلالله صدر، اسماعیل فریور و هوشنگ طالع با این تصمیم مخالفت کردند و طرح استیضاح هویدا را نیز تسلیم مجلس کردند اما جدایی بحرین با قاطعیت آرا در مجلس شورای ملی و مجلس سنا به تصویب رسید.
اگرچه تقریباً بسیاری از سلسلههای پادشاهی ایران در حفاظت از تمامیت ارضی ایران ناکام ماندند، رژیم پهلوی از یک جنبه قابل توجه متمایز است: ترک داوطلبانه بخشهایی از خاک ایران. درحالیکه همه شاهان قبلی ایران به دلیل جنگ یا بحران مجبور به چشمپوشی از حاکمیت بر برخی از مناطق پادشاهی خود شدند، محمدرضا پهلوی بهعنوان تنها پادشاه ایران است که داوطلبانه مرتکب عمل سلب حاکمیت بر بخشی شد.
اشتباه در مکانیزمی است که برای تعیین سرنوشت بحرین ایجاد شد که اصلاً قانونی نبود، زیرا مردم و ساکنان بحرین بههیچوجه در این نظرسنجیها شرکت نکردند و فقط یک نظرخواهی از سران برخی از قبایل بود که این سران اصلاً ساکنان اصلی بحرین نبودند. در واقع مقصر اصلی این جدایی حکومت پهلوی است زیرا از خاک خود دفاع نکرد و به بهانه جلوگیری از جنگ، خاک کشور را واگذار کرد.
اگر در آن زمان ایران حکومت قدرتمندی داشت، بحرین از ایران جدا نمیشد. در آن زمان نخستوزیر اعلام کرد که ما خواهان جنگ نیستیم، اما نکته اینجاست که هر کشوری ارتش را ایجاد میکند تا در چنین شرایطی از آن استفاده کند. بحرین از نظر استراتژیک منطقه بسیار حساسی بود و اگر از خاک ایران جدا نمیشد، از نظر استراتژیک به ایران امکان تسلط بیشتر بر خلیجفارس را میداد.
در راستای توافق با بریتانیا حدود سه ماه بعد، نیروی دریایی شاهنشاهی ایران، اندکی پس از خروج نیروهای انگلیسی از خلیجفارس، سه جزیره ایرانی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را تصرف کرد، درحالیکه امارت رأسالخیمه مدعی تنب بزرگ و تنب کوچک و امارت شارجه مدعی ابوموسی بود. سپس هر دو امیرنشین به امارات متحده عربی تازهتأسیس پیوستند، اما همچنان ادعاهای خود را در مورد جزایر هرازگاهی تکرار میکنند.
اگرچه 15 آگوست سال 1971، تاریخ پایان تحتالحمایگی بحرین توسط بریتانیا است، اما این پادشاهی 16 دسامبر به سلطنت رسیدن امیر عیسی بنسلمان آل خلیفه در سال 1961را به عنوان روز ملی خود جشن میگیرد. پس از اعلام استقلال بحرین در سال 1971، ایران و عربستان سعودی ترتیباتی را برای کنترل ارضی خلیج فارس ترتیب دادند. از یک سو، محمدرضاشاه پهلوی به کنترل عربستان بر بحرین و حکومت آلخلیفه رضایت داد.
از سوی دیگر، ملک فیصل بنعبدالعزیز نقش ایران را به عنوان نگهبان خلیجفارس به رسمیت شناخت. علاوه بر این، در طول جنگ ایران و عراق، خاندان خلیفه علناً آلسعود را به عنوان حامی اصلی خود به رسمیت شناخت. این وابستگی عملاً تاکنون ادامه داشته است و در مارس 2011 زمانی که ریاض نیروهای خود را برای تقویت حکومت خاندان خلیفه به بحرین فرستاد، به خوبی مشهود بود.
این اقدام عربستان در واکنش به ناآرامیهای مدنی در مجمع الجزایر بحرین صورت گرفت که بهعنوان بخشی از واکنش زنجیرهای به رویدادهای موسوم به بهار عربی تلقی میشد. روابط بحرین و ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی نیز فرازونشیب زیادی داشته است و علاوه بر قیامی که در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب در ایران در بحرین روی داد در سال 2011 نیز شیعیان بحرین با الهام از ایران دست به شورش زدند.
بحرین همواره ایران را به سازماندهی گروههای مخالف خود متهم کرده و در عین حال ایران نیز بحرین را به ارتباط با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی متهم کرده است. با این حال روابط ایران و بحرین عموماً به روابط ایران و عربستان سعودی وابسته بوده است و با افزایش تنش میان تهران و ریاض و یا بازگشت روابط، این دو تحت تاثیر قرار گرفتهاند.