«اعضای جبهه پایداری الان هم دست بردار نیستند، اینها تلاش خود را کردند که مدیریت پساانتخاباتی را اعمال کنند به این ترتیب که پزشکیان را به نوعی محدود و محصور کنند تا جایی که او مجبور شود دولتی را انتخاب کند که با خودش همراه نباشد و در واقع دولت اینها باشد. به عبارت دیگر، چون مجلس را در اختیار داشتند و کنترل میکردند در راستای در دست گرفتن قوه مجریه حرکت میکردند، اما تاکیدات رهبری منجر به این شد که نتوانند این کار را انجام دهند.»
عضو کابینه دولت اصلاحات میگوید: پزشکیان با رهبری اختلاف و زاویه ندارد و اگر هم داشته باشد، به نظر میآید به اندازهای صمیمی هستند که بتوانند با هم حل کنند.
به گزارش خبرآنلاین، حاشیهسازی تندروها برای دولت چهاردهم بعد از ناکامی آنها در انداختن چند وزیر پیشنهادی وارد فاز جدیدی شده است و با هر انتصاب در دولت لشکر سایبری آنها از یک سو و تریبونهایشان در رسانهها از سوی دیگر فعال شده و موضع گیری میکنند.
اما خاستگاه فکری و پشتوانه تشکیلاتی این منتقدان دولت کجاست؟ علی صوفی، چهره اصلاح طلب و وزیر دولت اصلاحات میگوید؛ «اعضای جبهه پایداری دست بردار نیستند، اینها تلاش خود را کردند که مدیریت پساانتخاباتی را اعمال کنند و پزشکیان را به نوعی محدود و محصور کنند تا جایی که او مجبور شود دولتی را انتخاب کند که با خودش همراه نباشد»
او از تلاش این طیف سیاسی برای پیادهسازی حکومت اسلامی روایت کرده و تاکید میکند؛ «جبهه پایداری قائل به حکومت اسلامی است نه جمهوری اسلامی»
این عضو خانه احزاب با تاکید براینکه اصولگرایان مخالفت شدید و جدی با دولت رئیسی داشتند؛ روایت میکند که «در جلسهای که در قالب خانه احزاب در وزارت کشور با معاوت سیاسی وزیر کشور داشتیم، برخی از دوستان ما از جمله چهرههای شاخص اصولگرایی در آنجا این موضوع را مطرح کردند که ما به دوستانمان گفتیم شما به دنبال حکومت اسلامی هستید اما بهتر است ابتدا جمهوری اسلامی را کامل پیاده کنید و سپس به دنبال حکومت اسلامی بروید.»
صوفی در بخش دیگری از این گفتگو به پاشنه آشیل دولت پزشکیان هم اشاراتی کرد و با دید آسیبشناسانه حضور استانداران همسو با خط فکری رئیس جمهور را مقدمه موفقیت وفاق ملی میداند و میگوید اگر اطرفیان رئیس جمهور همسو با او نباشند، مطالبات مردم روی زمین میمانند و این زمین ماندن مطالبات پاشنه آشیل وفاق ملی است.
در ادامه گفتگوی علی صوفی، وزیر دولت اصلاحات را میخوانید:
آقای صوفی! طیف سیاسیونی که در دولت گذشته فضا را به سمت خالصسازی بردند این روزها در مقابل هرگونه اقدام دولت جدید که چند هفته از شروع به کارش میگذرد صف آرایی میکنند، فاز اول انداختن چند وزیر پیشنهادی بود که موفق نبودند در فاز دوم هم انتصابات را زیر سوال میبرند، خاستگاه سیاسی و فکری این طیف را کجا میدانید؟
یک تفکری از ابتدای انقلاب درباره جمهوری اسلامی وجود داشت، مبنی بر اینکه عدهای به حکومت اسلامی معتقد بودند، الان آنها در جبهه پایداری متمرکز شدند و همه تلاش آنها این است که بتوانند همه قوا را در دست خودشان بگیرند، به ویژه بعد از مجلس، تمام تلاششان این بود که قوه مجریه را در دست بگیرند که ناکام ماندند.
آنها ابتدا در طیف اصولگرایی ظاهر شدند و به نام اصولگرایی به میدان آمدند اما بعد اصولگراها هم متوجه نیت اینها شدند، به این معنی که اینها قائل به جمهوری اسلامی نیستند و هوای حکومت اسلامی را در سر دارند، لذا از آنها فاصله گرفتند و شکاف عمیق و مشخصی میان اصولگرایان و جبهه پایداری به وجود آمد.
اینها در دولت سیزدهم همه تلاش خود را کردند و با وجود اینکه خود رئیسی متعلق به جبهه پایداری نبود اما او را به نحوی کنترل کردند و نیروهای خود را در دولت رئیسی در حدی کاشته بودند که میتوان گفت دولت رئیسی، دولت جبهه پایداری شده بود اگرچه باز هم تاکید میکنم که رئیسی هیچ سنخیت فکری با اینها نداشت اما از حسن نیت او و بعضی ضعفهایی که وجود داشت، حداکثر استفاده را کردند و دولت را در اختیار گرفته بودند. اما همین مسئله باعث شده که با وجود اینکه دولت رئیسی برخاسته از جریان اصولگرایان بود، اما چهرههای سرشناس این جریان به شدت با این دولت مخالف بودند.
به عبارت دیگر اصولگرایان مخالفت شدید و جدی با دولت رئیسی داشتند و در جلسهای که در قالب خانه احزاب در وزارت کشور با معاوت سیاسی وزیر کشور داشتیم، برخی از دوستان ما از جمله چهرههای شاخص اصولگرایی در آنجا این موضوع را مطرح کردند که ما به دوستانمان گفتیم شما به دنبال حکومت اسلامی هستید اما بهتر است ابتدا جمهوری اسلامی را کامل پیاده کنید و سپس به دنبال حکومت اسلامی بروید.
بنابراین این مباحث میان خود اصولگرایان مطرح بوده و ما هم نگران بودیم. البته اصلاحطلبان اولیتر نگران این وضعیت و کشور بودند و در هر انتخابات که میزان مشارکت کمتر و کمتر میشد، نشان از این بود که مردم هم کاملا از حکومت فاصله گرفتند، ناامید و مایوس هستند کما اینکه آقای خاتمی هم در انتخابات گذشته مجلس مجبور شد، رأی ندهد و بگوید من در کنار مردم قرار میگیرم.
در هر صورت طیف جبهه پایداری تلاش خود را کرد و امیدوار بودند که با روی کار آمدن جلیلی در ریاست جمهوری کار را تمام کنند اما به دلیل اینکه این طرز تفکر، تفکر خطرناکی است چراکه قانون اساسی به عنوان وفاق ملی داریم و حتی شورای نگهبان در گزینش تلاش میکند التزام عملی به قانون اساسی و جمهوری اسلامی داشته باشد.
نکته عجیب این است که با وجود اینکه طیف جبهه پایداری عقاید خود را ظاهر کرده بود اما شورای نگهبان هیچ حساسیتی بر روی این نکته نشان نداد، مبنی بر اینکه وقتی از حکومت اسلامی میگویند این یعنیعدم التزام به قانون اساسی، بنابراین چرا آنها تایید صلاحیت کرد؟ اما تایید صلاحیت کرد چراکه شورای نگهبان جناحی عمل میکند و اگر رهبری در انتخابات ریاست جمهوری ورود پیدا نمیکردند، در بر همان پاشنه میچرخید و مردم هم همان مسیرعدم مشارکت را ادامه میدادند و مردم هم به آنها میپیوستند اما خوشبختانه با تدبیر رهبری جلوی این کار گرفته شد و پزشکیان کاندیدا شد، مردم هم او را انتخاب کردند و میزان مشارکت افزایش پیدا کرد.
اما این خطر همواره از طرف جبهه پایداری وجود دارد چراکه انجمن حجتیه صراحتا اعلام موجودیت کرده بود و مرامنامه و اساسنامه خودش را منتشر کرد و هیچ مانعی بر سر راه خود نمیدیدند لذا جریح و صریح شده بودند و بدون ملاحظه مقاصد خودشان را مطرح کرده بودند.
قبل از انقلاب دو سازمان خطرناک از این نظر که اسلامی انحرافی بودند، وجود داشت که یکی از آنها سازمان مجاهدین خلق بود که بعد به سازمان منافقین نامگذاری شد و دیگری انجمن ضدبهایت بود که به انجمن حجتیه نامگذاری شد و اینها هنوز باقی هستند، اگرچه امام مخالفت خود را با اینها اعلام کرد و به رئیسشان یعنی حلبی، دستور داده بود که جمع شوند اما زیرزمینی شدند و جمع نشدند و منتظر ماندند که فضا آماده شود و مجدداً روی کار بیایند و این کار را انجام دادند.
اما با همه این اوصاف مردم به پیام رهبری اعتماد کردند و مشارکت کردند البته ۵۰ درصد مشارکت نکردند که خودش نقطه ضعف و بحرانی است. بنابراین این جریان که قبل از انقلاب شکل گرفته بود به نام دولت سایه اقرار کرد که پشت سر دولت رئیسی بود و به عنوان دولت سایه نظرات خود را اعمال میکرد.
از طرفی شهید رئیسی به تنهایی آن توان را نداشت که بخواهد نظرات آنها را تجزیه و تحلیل کند و تسلیم نشود، از آن طرف با توجه به اینکه دولتش هم تابع آنها بود، بنابراین متاسفانه اینها به عنوان دولت سایه مواردی را به رئیسی دیکته کردند و باورهایی را به او القا کرده بودند که از نظر کارشناسی بسیار غلط بود برای نمونه آقای رئیسی در آخرین مصاحبه تلویزیونی خود گفت من دولت را با تورم ۶۰ درصد تحویل گرفتم، همان موقع که این جمله را شنیدم در گوگل جدول تورم سالانه را جستجو کردم و مشاهده کردم که زمان تحویل دولت به رئیسی تورم ۳۸ درصد بود نه ۶۰ درصد.
بهرحال آمارهای غلطی به آقای رئیسی میدادند و او هم آنها را عنوان میکرد. این آمارها را یا دولت باید ارزیابی میکرد که این کار را انجام نمیداد، چون از آنها بود و یا خودش باید توان این کار میداشت که این توان را نداشت.
اعضای جبهه پایداری الان هم دست بردار نیستند، اینها تلاش خود را کردند که مدیریت پساانتخاباتی را اعمال کنند به این ترتیب که پزشکیان را به نوعی محدود و محصور کنند تا جایی که او مجبور شود دولتی را انتخاب کند که با خودش همراه نباشد و در واقع دولت اینها باشد. به عبارت دیگر چون مجلس را در اختیار داشتند و کنترل میکردند در راستای در دست گرفتن قوه مجریه حرکت میکردند اما تاکیدات رهبری منجر به این شد که نتوانند این کار را انجام دهند.
در نهایت میخواستند با انداختن چند وزیر اعمال قدرت کنند، که در این زمینه هم موفق نشدند. اما چون اینها هنوز حضور دارند و حتماً به دولت سایه اعتقاد دارند بنابراین همه تلاش خود را خواهند کرد که در مرحله به مرحله به انتصابات دولت نفوذ کنند، حضور داشته باشند و نیروهای خودشان را به صورت آشکار و پنهان در دستگاههای اجرایی نفوذ بدهند، لذا باید متوجه این خطر بود و هم پزشکیان و هم دولت باید مراقب باشند که از چه کسانی استفاده میکنند.
نفوذ انجمن حجتیه در «دولت سایه» به روایت علی صوفی /پایداریها دست بردار نیستند و میخواهند پزشکیان را محصور و محدود کنند
با توجه به اشاره شما در مورد شکاف میان اصولگرایان، در حال حاضر طیف عقلای اصولگرا به دولت نزدیک شدند، به نظر شما این همراهی در راستای کنترل تندروها است و یا هدف دیگری دارند؟
مواردی که مشاهده کردم، باور کردنی نبود و اظهاراتی که از چهرههای شاخص اصولگرایان شنیدم واقعا برای من باور کردنی نبود. بنده مشاهده کردم که اصولگرایان دراین زمینه از اصلاحطلبان حساستر هستند و برای جلوگیری از مقاصد و برنامههای تندروها فعالتر هستند.
بنابراین معتقدم عقلای اصولگرا چه از طیف قالیباف و چه طیفهای دیگر که در حاکمیت حضور دارند، خطر تندروها را احساس کردند، در نتیجه تضادی که با اصلاحطلبان داشتند را کنار گذاشتند چراکه در بسیاری مواقع مواضع آنها با اصلاحطلبان یکسان است، یعنی آنها ه نگران هستند و موضع اصلاحطلبان هم همین است و هر دو طیف خطر جدی را احساس میکنند که باید این خطر را دفع کنند.
لذا نظر من این است که در حال حاضر نه تنها اصلاحطلبان بلکه اصولگرایان معتدل هم این خطر را احساس کردند، بنابراین در اولویت اول میخواهند تندروها را کنترل کنند و اگر نتوانند کنترل کنند، مقابل آنها جبهه بگیرند.
به قضیه نفوذ تندروها در دستگاهها که اشاره کردید، با این نفوذی که در دستگاهها دارند میتوانند دردسر جدیدی برای دولت ایجاد کنند؟
حتماً مزاحمت خواهند داشت اما اینکه بعید میدانم که بتوانند مانع ایجاد کنند چراکه من حمایت رهبری را پشتسر پزشکیان میبینم که این نقش تعیینکنندهای دارد و مانع جدی بر سر راه تندروها است. بنابراین شرایط فعلی به این ترتیب و قطعاً میدانم که مجلس بعدی دست تندروها نخواهد بود و مجلس سیزدهم قویتر و نزدیکتر به اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان خواهد بود.
منظور شما این است که مجلس سیزدهم مجلس اصلاحطلب خواهد بود؟
اصلاحطلب نه، معتدل و به حاشیه راندن این طیف، یعنی مجلسی در مقابل این مجلس خواهد بود.
برخی از تندروها کلمه وفاق را برابر نفاق قرار میدهند و به عبارتی خودشان را معیار انقلابی بودن، قلمداد کنند، این افراد میتوانند فضا را به سمت حاشیهسازی از جنس حاشیهسازی کفنپوشان و دلواپسان در دوره خاتمی و روحانی، هدایت کنند؟
خیر، نمیتوانند. تفاوت پزشکیان با روسای جمهوری مانند روحانی و خاتمی این است که او هیچ زاویهای با رهبری ندارد، یعنی در نظر و عمل همه تلاشش بر این است و توانسته اعتماد رهبری را جلب کند، به این معنا که هیچ زاویهای رهبری ندارد و دقیقا خودش را با رهبری هماهنگ میداند، البته این به معنای انقیاد نیست، بلکه به این معنا است که از نظر معرفتی و شناختی با رهبری سنخیت دارد و از نظر معرفتی با هم به تفاهم رسیدند که فضای کشور را به سمتی ببرند که شاخصهای حاکمیتی مثبت شود یعنی بتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمیت را احیا کند و در روشها هم باهم به نتیجه رسیدند و اگر اختلاف روشی باشد، به نظر میرسد فضای بین رئیس جمهوری و رهبری گفتگو است.
بنابراین هیچ مجالی برای حضور کفنپوشان و جریانهایی که در دوران ریاست جمهوری خاتمی و روحانی مشاهده کردیم، نخواهد بود. ضمن اینکه روحانی اختلافنظرهایی با رهبری داشت و مطرح هم میکرد. اگر چه خاتمی در نظر اختلافات جدی با رهبری داشت اما، هیچ وقت بروز نمیداد. اما پزشکیان هیچ کدام از این موارد را ندارد، به این معنا که او با رهبری اختلاف و زاویه ندارد و اگر هم داشته باشد، به نظر میآید به اندازهای صمیمی هستند که بتوانند با هم حل کنند.
مشی پزشکیان در انتصابات دولت به نوعی بوده که از نیروهای حاضر در دولت قبل هم استفاده کرده، به نظر شما مسیری که پزشکیان طی میکند به وفاق ملی منجر میشود؟
شاخصهایی وجود دارند که الزاماً باید رعایت شوند. اولاً باید فرق بین دموکراسی و بروکراسی را در نظر بگیریم. بروکراسی آمرانه و از بالا به پایین است، که این روند در همه دنیا به همین ترتیب است. در سازمانهای خصوصی و دولتی بروکراسی آمرانه را مشاهده میکنیم، به این معنی که در رأس فردی به عنوان مسئول، تصمیمگیر و پاسخگو وجود دارد که او باید زیرمجموعه خود را انتخاب و آنها را با خود همراه کند و نمیتواند فرصت را به دلیل چالش از دست بدهد.
بنابراین این یک اصل است، طبیعتاً در اینجا پزشکیان با طرح وفاق ملی ریسک کرده، که این دموکراسی نیست. هر چند ظریف تشکیلاتی تحت عنوان شورای راهبری درست کرده بود و این را به عنوان نماد دموکراسی معرفی کرده، اما واقعیت این است که این در تعارض با بروکراسی بوده که اصل مسلمی در سازمانهای رسمی دنیا است. لذا پزشکیان باید خودش انتخاب میکرد.
دولت سیاسی است و پستهای وزرات هم سیاسی هستند و ردههای بعدی هم سیاسی هستند. برای نمونه استانداران سیاسی هستند، بهرحال رئیس جمهور باید استاندارانی را انتخاب کند که به گفتمان او باور داشته باشند، لذا تحت عنوان وفاق ملی نمیتواند فردی را در استانی بگذارد که سنخیتی با این تفکر نداشته باشد چراکه در این صورت فاصله و شکافی میان مردم و رئیس جمهور ایجاد میشود.
بنابراین خود به خود دولت به همین سمت میرود، کما اینکه مطالبه مردم هم همین است، در بسیاری از استانها عقبه رای پزشکیان در جبهه اصلاحات و اصناف در حال تلاش هستند که استاندار به پزشکیان معرفی کنند.
در اینجا دست پزشکیان در اینکه بخواهد با جایی معامله کند، بسته میشود و باید به این نکته توجه کند. البته در برخی وزارتخانهها امکان دارد که معاونین جنبه کارشناسی و تخصصی آنها اهمیت بیشتری داشته باشد، طبیعی است در آنجا پزشکیان میتواند تحت عنوان وفاق ملی، و با درنظر گرفتن شایستهسالاری، از فردی که وابسته به جناح دیگری است، استفاده کند و از خدمات آن بهره ببرد اما این نکته درباره همه جا صدق نمیکند چنانچه در مورد استانداران نمیتوان اینگونه عمل کرد و دست پزشکیان در این مورد باز نیست.
به نظر شما پاشنه آشیل نگاه مبتنی بر وفاق ملی کجاست؟
پاشنه آشیل وفاق ملی در این نکته است که مطالبات مردم زمین میماند. مردم ابتدا واکنش مایوسانه به پزشکیان نشان دادند و اظهار یاس و نامیدی از او کردند اما وقتی صداقت پزشکیان و محدودیتها و معذوریتهای او را مشاهده کردند و نهایتاً موفقیت پزشکیان در کسب رأی اعتماد بالا را دیدند، اوضاع آرام شد اما قرار باشد وفاق ملی در ردههای پایین منجر به ایجاد فاصله میان پزشکیان و مردم شود و از طرفی کسانی که منصوب میشوند پاسخگوی مطالبات مردم نباشند، همین پاشنه آشیل وفاق ملی میشود.
بنابراین بر زمین ماندن مطالبات مردم پاشنه آشیل وفاق ملی است چراکه اگر اینها زمین بماند مردم مایوس میشوند و پزشکیان باید این حساسیت را در نظر داشته باشد. اما در مجموع همه چیز بستگی به تیم اقتصادی پزشکیان دارد که آن هم سیاستهای اتخاذی، تحریمها و تلاش تیم دیپلماسی پزشکیان برای رفع تحریمها گره خورده است.